سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: مهدی مظفریساوجی نویسنده کتاب "گفتوگو با عباس کیارستمی" به هنرآنلاین گفت: چاپ نخست کتاب چند ماه پس از مرگ ناگهانی و ناگوار این نویسنده و کارگردان شاخص سینمای ایران منتشر شد، به ضرورت، با وقایعنگاری بیماری، مرگ و نیز نوشتهها و یادداشتهایی درباره او همراه شد که حجم کتاب را به حدود 400 صفحه رساند. چاپ دوم نیز البته به همان صورت منتشر شد. اما در چاپ سوم، بنا به ضرورت و اقتضای بازار کتاب و نیز با در نظرداشت این نکته که پژوهشگران و علاقهمندان میتوانند در صورت لزوم، گزارش درگذشت عباس کیارستمی را در دو چاپ پیشین ملاحظه کنند، تصمیم به حذف این بخش گرفته شد. به ویژه در شرایط حاضر که بحران کاغذ و هزینههای چاپ، تاثیر قابل توجهی بر قیمت کتاب گذاشته و ناخواسته هزینه مضاعفی را بر مخاطب تحمیل کرده است.
مظفریساوجی در این کتاب دریچههای تازهای از زندگی و هنر عباس کیارستمی را در گفتوگو با او پیش چشم مخاطب گذاشته است. به ویژه پرداختن به سالهای نخست زندگی این سینماگر، که به نوعی خط و ربط آینده او را نشان میدهد.
به اعتقاد او، عباس کیارستمی به دلایل بسیار یک انسان سهل ممتنع به معنی واقعی کلمه بود. هم در فیلمها و نوشتههایی که از او بهجا مانده و هم در حشر و نشرها و گفتوگوهای روزمره. گاهی یک خاطره ساده را چنان با آبوتاب تعریف میکرد که اگر نمیگفت تصور میکردی موضوع یک رمان یا فیلم بینظیر است.
مظفریساوجی در مقدمهای که بر چاپ سوم این کتاب نوشته، یکی از همین خاطرات او را بیان کرده است. خاطرهای که به نوشته او، خودش میتوانست یک فیلمنامه بینظیر باشد. جالب است که وقتی همین مسئله را با کیارستمی در میان میگذارد، با چنین پاسخی از طرف او مواجه میشود: "اتفاقا برای چند نفر از دوستان که تعریف کردم همین عقیده شما را داشتند، بهاضافه این که دوستی میگفت بهترین فیلمت خواهد شد".
مظفریساوجی معتقد است، عباس کیارستمی به همین سادگی فیلم میساخت: "موضوعات روزمره زندگی را که خیلی عادی به نظر میرسید چنان با دوربین مینگاشت که بیننده را به تحسین و اعجاب وامیداشت".
کیارستمی در نوشتهای کوتاه که بعد از مقدمه مولف در کتاب آمده به نکتهای خاص و قابل تامل اشاره کرده است. "میگویند در آغاز، کلمه بوده. اما برای من، آغاز، همیشه با یک تصویر است. وقتی درباره یک گفتوگو فکر میکنم، همیشه اول تصویری از آن به خاطرم میآید و چیزی که در عکاسی خیلی دوست دارم، ثبت یک لحظه واحد است: لحظهای کاملا گذرا و فرار. شما عکس را میگیرید و ثانیهای بعد همهچیز تغییر کرده است".
چاپ سوم کتاب "گفتوگو با عباس کیارستمی" از سوی انتشارات کتاب آبان در شمارگان 1000 نسخه و با قیمت 30 هزار تومان منتشر شده است.
انتشار کتاب "گزینه اشعار"
کتاب "گزینه اشعار" مهدی مظفریساوجی که دربرگیرنده گزیدهای از هفت دفتر شعری این شاعر را دربرمیگیرد زمستان سال 1398 در 240 صفحه و در شمارگان 550 نسخه با قیمت 36 هزار تومان توسط انتشارات مروارید منتشر شد.
هفت شعری که در دو دهه هشتاد و نود، توسط ناشرانی نظیر مروارید، چشمه، نگاه، کولهپشتی و... نشر یافتند.
از این میان دو کتاب، با عناوین "رنگها و سایهها" (انتشارات مروارید، چاپ اول، 1386) و "باران، با انگشتهای لاغر و غمگیناش" (انتشارات کولهپشتی، چاپ اول، 1396) بهترتیب برنده کتاب سال شعر ایران در سالهای 1387 و 1397 شدند. علاوه بر گزیده اشعار چاپ شده، مخاطب میتواند گزینهای از شعرهای منتشر نشده شاعر را هم در این کتاب، در بخش "تازهها" بخواند.
"زندگینامه" خودنوشت شاعر هم که در ابتدای کتاب آمده، از بخشهای قابل توجه این اثرست.
کتاب "گزینه اشعار" مهدی مظفریساوجی، پنجاهویکمین گزینه شعر از سلسله گزینه اشعاری است که انتشارات مروارید، از شاعران معاصر ایران منتشر کرده است.
در بخشی از زندگینامه خودنوشت شاعر که به عنوان مقدمه در ابتدای کتاب آمده، با این سطرها آغاز میشود: "به نظرم نوشتن زندگینامه و این که آدم کجا به دنیا آمده و پدر و مادرش که بودهاند و کی مدرسه رفته و چه خوانده و اول بار کدام دلبر "دروغ وعده و قتالوضع و رنگآمیزی"، چندی شیدا و دربهدرش کردهاند و دست آخر هم بخت و اقبال سر زده از راه رسیده و کار خودش را، یک کار کسالتبار و ملالتزاست که گاه آدم را تا مرز بیزاری میبرد. اما چه میشود کرد؟ برای بیان خیلی از حرفها و رساندن بعضی مقاصد ناگزیر از همین مسیر میگذریم. در پیوند با من، ادبیات و هنر تقریبا بیش از بیستوپنج سال است که رشتهای بر گردنم افکنده و تقدیرم را به تقریرش گره زده است. اجازه بدهید کمی به عقب برگردم: شناسنامهام میگوید که سال 1356 به دنیا آمدهام، در محله خلیل جهانبیک ساوه، اما کسی چه میداند؟ شاید هزارها سال است که مقیم یا بهتر است بگویم اسیر این دیر خرابآبادم. گویا در خانهای خشت و گلی که قدمتش آنطور که عمویم میگوید، به بالای سیصد سال میرسید، رخت خاک، بر تن کردهام. خانهای با دیوارهایی بهغایت بلند و حیاطی آجری که باغچه یا خوب است بگویم باغی پر از درختهای انار و انجیر و توت جلوهاش را دوچندان کرده بود. صبحها محل قرار گنجشکها و کبوترها بود و شبها خانه اشباح و اجنه. پا به حیاط که میگذاشتی، سمت راست، چندین و چند اتاق با درها و پنجرههای چوبی همراهیات میکردند تا به عمارت و ایوان برسی. نمیدانم فقط اتاق پذیرایی اصلی، سقف گنبدی داشت، یا اتاقهای دیگر هم چنین سقف و سری داشتند..."
سطرهایی از یک شعر این کتاب:
بیدار میشود
زنی که تناش را هر صبح
در اتاقی پیدا میکند عریان
و هرچه کنار میزند ملافه را
و هرچه کنار میزند
دستها و پاهایی را که "دیشب"
جا گذاشته بر تناش
و هرچه کنار میزند روحش را
پیدا نمیکند
زنی که قلباش را در او
دفن کردهاند
زنی که سالهاست
پاهایش او را تعقیب
افکارش او را تهدید میکنند
و هرچه دستوپا میزند
بیشتر فرومیرود
در باتلاق تناش روح...