سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: نهمین امام شیعیان محمد بن علی بن موسی مشهور به امام‌ جواد (ع) و امام محمدتقی(ع) در ۱۰ رجب سال 195 هجری‌قمری در مدینه منوره دیده به جهان گشودند. پدر بزرگوارشان حضرت امام علی ابن موسی‌الرضا (ع) و مادر گرامی‌ ایشان سبیکه هستند و امام رضا (ع) ایشان را "خیزران" نامیدند.

جواد (بخشنده) و تقی (پرهیزگار) مشهورترین القاب ایشان هستند. ایشان به خاطر کرم و بخششی که نسبت به مردم داشتند، جواد (بخشنده) خوانده می‌شدند و کنیه ایشان ابوجعفر ثانی است. لقب ایشان جواد و ابن‌الرضا است. القاب تقی، زکی، قانع، رضی، مختار، متوکل، مرتضی و منتجب را نیز برای امام نهم شیعیان برشمرده‌اند.

امام محمدتقی(ع) ۱۷ سال امامت کردند. فرزند حضرت امام علی ابن موسی الرضا (ع) انسانی بردبار، نیکو سخن، عابد و بسیار باهوش بودند.

احادیث ارزشمند بسیاری از نهمین امام شیعیان در کتبی هم‌چون "عیون اخبار الرضا"، "تحف العقول"، "مناقب" و "بحارالانوار" نقل شده است. درباره ایشان آثار زیادی به زبان‌های مختلف به ویژه فارسی و عربی نوشته شده است. در مقاله کتاب‌شناسی امام جواد، ۶۰۵ اثر در قالب کتاب (۳۲۴)، مقاله(۲۴۸) و پایان‌نامه(۳۳) معرفی شده است. از این تعداد ۴۷۴ عنوان به زبان فارسی، ۱۲۲ مورد به زبان عربی و ۹ عنوان به زبان‌های دیگر است.

کتاب‌های متعددی درباره شخصیت و زندگی امام محمدتقی(ع) نوشته شدند. عناوین 10 کتاب:

1- "بخشنده غریب" نوشته مهدی قزلی

2- "آسمانی‌ترین مهربانی" نوشته مهدی شجاعی

3- "زندگانی امام‌ جواد (ع) از ولادت تا شهادت" نوشته محمدکاظم قزوینی

4- "صحیفه امام جواد (ع)" نوشته جواد قیومی‌اصفهانی

5- "فرهنگ جامع سخنان امام جواد (ع)" گردآوری

6- "محمدبن علی امام جواد (ع)" نوشته مرضیه محمدزاده

7- "نگاهی به زندگانی سیاسی امام جواد (علیه السلام)" نوشته سیدجعفر مرتضی عاملی

8- "عصر ظهور" نوشته احمد قاضی‌زاهدی

9- "پیشوایان هدایت جوادالائمه" نوشته سیدمنذر حکیم

10- "تحلیلی از زندگانی و دوران امام محمدتقی (ع)" نوشته فضل‌الله صلواتی

شاعران آیینی نیز در اشعاری به میلاد نهمین امام شیعیان پرداختند. نمونه‌های از این اشعار:

الا کرم ز تو مشهور یا امام جواد

کلام توست همه نور یا امام جواد

ائمه‌اند جواد و توئی جواد همه

که گشته جود تو مشهور یا امام جواد

سزد ز لعل لب حضرت رضا ریزد

به مدح تو دُر منثور یا امام جواد

اگر چه نزد شما آبروی نیست، مرا

مکن ز درگه خود دور یا امام جواد

گدایی‌ام به درت جز بهانه‌ای نبود

مراست وصل تو منظور یا امام جواد

به روی زائر تو بوسه می‌زند جبریل

به ذکر "سیعک مشکور" یا امام جواد

به کاظمین تو روی نیاز برده کلیم

سلام می‌دهد از طور یا امام جواد

جحیم اگر تو نگاهش کنی حدیقه گل

بهشت بی تو کم از گور یا امام جواد

اگر چه ران ملخ هم ندارم ای مولا

مرا بخوان به درت مور یا امام جواد

قضا به حکم تو محکوم، ای ولی خدا

قدر به امر تو مامور یا امام جواد

لباس نور مرا بر تن از ولادت توست

گناه، وصله ناجور یا امام جواد

خدا ثنای تو را گفته و چگونه مرا

بود ثنای تو مقدور یا امام جواد

لب تو داشت تبسم، ولی دلت را بود

هزارها غم مستور یا امام جواد

عنایتی که شود روز حشر "میثم" هم

به دوستی تو محشور یا امام جواد

غلامرضا سازگار

 

دعبلم کن تا برای تو غزلخوانی کنم

با غزل‌های تو اظهار مسلمانی کنم

من که نیت کرده‌ام آقای من رخصت بده

سر در باب الجوادت را چراغانی کنم

من و حصن حصین همسایه

من و حبل متین همسایه

سالیانی دل مرا برده

پسر نازنین همسایه

وَجهُهُ طلعة الرشیده بود

أنظروا غرة الحمیده بود

روزگاری امام خواهد شد

طفل نوباوه نه پدیده بود

من مریدم شما همیشه مراد

کرمت را نمی‌برم از یاد

می‌سرایم در این شب میلاد

قُل أَعوذُ بِرَبِّ جود و جواد

بچه‌هایم تصدق سرتان

مددی کن به حق مادرتان

حرف دل را اگر غزل کردم

واژه‌ها را دوباره حل کردم

و به یک مثنوی بدل کردم

یاد احلی من العسل کردم

جام لبریز از شراب افتاد

نامت آمد دهانم آب افتاد

رعد و برقی شبیه طوفانی

نکند تو علی دورانی؟

نور چشم مه خراسانی

تو ولیعهد شاه ایرانی

صاحب مسند امام رضا

پسر ارشد امام رضا

تو امامی و ما همه ماموم

ز کرامت نکن مرا محروم

از نگاه تو می‌شود معلوم

آینه‌دار چهارده معصوم

شاه جود و عنایت و بذلی

وارث غیرت ابوالفضلی

یوسف از زائرین چشمانت

حاتم طائی از گدایانت

پور عمران فقیر احسانت

زکریا غلام طفلانت

ولی‌الله زاده‌ای آقا

رحمت فوق العاده‌ای آقا

در دو عالم ولی محترمی

حجت‌الله و صاحب علمی

دست و دل بازی و چه با کرمی

عقل کل تمامی اُمَمی

ابن اکثم که مات و حیران شد

با وجود شما مسلمان شد

وای از این اعتقاد بی دین‌ها

وای از این التماس ننگین‌ها

لعنت حق به قوم بدبین‌ها

کوری چشم نسل شاهین‌ها

در دو عالم منم غلام تقی

جان عالم فدای نام تقی

نای نوحه گرم بده حالا

سایه‌ای بر سرم بده حالا

مستحقم پرم بده حالا

بی‌قرارم حرم بده حالا

عزت عالمین می‌خواهم

سفر کاظمین می‌خواهم

می‌نویسم ز دور  یا نزدیک

که تو هستی به ماسوا نزدیک

در لغت نی به نینوا نزدیک

کاظمینت به کربلا نزدیک

با شما تا خدا که خواهم رفت

سوی کرببلا که خواهم رفت

علیرضا خاکساری

 

در بغل امشب یکى قرص قمر دارد رضا

بر زبان شکر خداى دادگر دارد رضا

بارگاه زاده موسى چراغان می‌شود

در حریمش جشن میلاد پسر دارد رضا

اقتران مهر و مه گردیده امشب، یا مگر

نور چشمانش محمد را به بر دارد رضا

بر امام هشتمین حق کرده فرزندى عطا

زین پسر پیغام تبریک از پدر دارد رضا

آمد آن یکتا در عصمت که بر میلاد او

تهنیت از حضرت خیرالبشر دارد رضا

بر عقیمى آن که بر فرزند موسى طعنه زد

گو بیا امشب ببین نور بصر دارد رضا

در کنار مهد او بنشسته بیدار و به لب

ذکر خواب از بهر طفلش تا سحر دارد رضا

ذکر خواب از بهر او مى‌گوید و گریان بود

من نمى‌دانم چرا چشمان‌تر دارد رضا

گاهى از این موهبت شاد است و گاهى دل غمین

چون که از پایان کار او خبر دارد رضا

" خسرو " از مداحى او مى‌کند بس افتخار

گر بدین منصب مدامش مفتخر دارد رضا

محمد خسرونژاد

 

از شبستان ولایت قمرى پیدا شد

از گلستان هدایت ثمرى پیدا شد

بحر مواج کرم آمده در جوش و خروش

که ز دریاى عنایت گهرى پیدا شد

شب میلاد جواد است، ندا زد جبریل

کز پى شام مبارک سحرى پیدا شد

از افق ماه درخشان رجب داد نوید

که ز خورشید ولایت قمرى پیدا شد

مى رسد نکهت ریحان بهشتى به مشام

که ز "ریحانه" رضا را پسرى پیدا شد

سال‌ها بود پدر چشم به راه پسرى

که پسر آمد و نور بصرى پیدا شد

نام نیکوش محمد، لقب اوست جواد

در صفات ملکوتى بشرى پیدا شد

دادخواهان جهان را ز پى دادرسى

خسرو دادرس دادگرى پیدا شد

مظهر زهد و فضیلت، که بدان گوهر پاک

علم نازد که مرا تاج سرى پیدا شد

مجلس آراسته مامون ز بزرگان و رجال

که ز در کودک صاحب نظرى پیدا شد

پاسخ مجلسیان داد به هرگونه سوال

کز همه برتر و شایسته ترى پیدا شد

سپر انداخته روباه صفت مدعیان

زان که در بیشه دین شیر نرى پیدا شد

اى که در وادى حیرت شده اى سرگردان

غم مخور قافله را راهبرى پیدا شد

خرم آن گل که ز هر سو به تماشاى رخش

صد چو من بلبل خونین جگرى پیدا شد

چو بدو رایحه جد گرامیش رسید

در دل از شوق وصالش شررى پیدا شد

چون به بغداد دو سرچشمه رسیدند به هم

خاک را لطف و صفاى دگرى پیدا شد

اى "رسا " شادى میلاد همایون جواد علیه السلام

طبع موجى زد و زیبا اثرى پیدا شد

قاسم رسا

 

وقتی بساط عشق بازی چیده می‌شد

سجاده سبزی کنارش دیده می‌شد

یک پیر عاشق با دعای مستجابش

در امتحان عاشقی سنجیده می‌شد

صبرش اگر چه شهره هفت آسمان بود

گه گاهی از زخم زبان رنجیده می‌شد

گویا دوباره کوثری در بین راه است

کم کم سحر شام دل غمدیده می‌شد

از نور زهرایی این  فرزند خورشید

طومار غربت در جهان برچیده می‌شد

دانید این اسطوره دلدادگی کیست؟

در آسمان‌ها این چنین نامیده می‌شد

او کیست؟ آقازاده شمس الشموس است

آرامش جان و دل سلطان طوس است

او مثل نوری جلوه کرد و بهترین شد

همچون رسول‌الله پیغمبرترین شد

از آسمان‌ها آمد و جاری‌تر از اشک

مانند زهرا مادرش کوثرترین شد

سر تا به پایش بود توحید مجسم

بر باده رب الکرم ساغرترین شد

او چندسالی گرچه مهمان بود مارا

اما تجلی کرد و نام آورترین شد

بر تار گیسویش گره خورده دل ما

این شاه زاده،تک پسر، دلبرترین شد

شد زنده یاد یوسف لیلا دوباره

ابن الرضا بود و علی اکبرترین شد

در چند جایی که عیان شد غیرت او

با نام زهرا مادرش حیدر ترین شد

فرمود بابایش از او بهتر نباشد

مولود از او بابرکت‌تر نباشد

او آمد و ابن الرضایی کرد مارا

از برکت نامش خدایی کرد مارا

مشتی زخاکیم و قدم بر ما نهاد و

تاعرش بر دو کبریایی کرد مارا

دست کریم این امام ذره پرور

یک عمر مشغول گدایی کرد مارا

صوت دل آرای مناجاتش سحر‌ها

سر مست جانان و هوایی کرد مارا

بوسیدن خال رطب دارش در این ماه

مهمان بزم باصفایی کرد مارا

یک قطره اشک از کنار سفره او

هر نیمه شب مردی بکایی کرد ما را

از گوشه صحن و سرای کاظمینش

مست حسین و کربلایی کرد مارا

نیمه نگاه اوست تسکین الفؤادم

کلب امیر کاظمین، عبدالجوادم

لبخند او آرامش جان رضا شد

یوسف شد و مهمان کنعان رضا شد

سجاده بابا شده گهواره او

لالایی‌اش آهنگ قرآن رضا شد

ابرو تکان می‌داد و بابا عشق می‌کرد

با غمزه‌ای جانانه جانان رضا شد

آمد که باقی مانده توحید باشد

با نام او شیعه مسلمان رضا شد

قدش عصای پیری این پیرمرد است

قد راست کرد اصل ارکان رضا شد

هر کس که از باب الجواد آمد زیارت

با دست پر مشمول احسان رضا شد

قاسم نعمتی

 

داده جنون هستی من را به باد

روز نخستی که شنیدم جواد

می چکد از کنج لبانم شراب

خانه‌ات آباد خرابم خراب

سنگ تراشی دل سنگم گرفت

تیشه زد و ساخت از آن دُر ناب

شانه زد و یکسره دل ریخت ریخت

در خم آن گیسوی پر پیچ و تاب

 وای اگر دست تو افتد دلم

فارغم از روز حساب و کتاب

جاذبه محض مرا نور کن

حضرت خورشید به جانم بتاب

جذبه پیغمبر اُمّی جواد

ای به ابی انت و اُمی جواد

نیست فقط روز مبادا کریم

هست همه روز و شبم با کریم

یاد گرفته است که بر هیچ کس

رو نزند این دلم الا کریم

هر چه گره بیشترم می‌زند

کم شود این فاصله‌ها ... تا کریم

خواهش ما جرعه‌ای از آب بود

داد ولی پهنه دریا کریم

بس که در بسته زدم خسته‌ام

باز نشد هیچ در امّا کریم

در نزده در به روی ام باز کرد

باز همین طایفه اعجاز کرد

فیض مسیحایی ات عیسی برد

دست به دامان تو موسی برد

از همه دل می‌برد آقای ما

بیشتر از حضرت زهرا برد

روی پرش لطف کن و پا گذار

رتبه جبریل به بالا برد

شکر برات حرم آخر رسید

ناله مجنون دل لیلا برد

بال بده تا حرم کاظمین

با نفس وای حسینم ... حسین

مثل همیشه دم ایوان طلا

نام تو شد نام تو سوگند ما

نام تو را گفتم و باران گرفت

خیس شد از گریه ما صحن‌ها

 پنجره فولاد گره باز کرد

از من افتاده به لطف شما

مثل همیشه دم باب الجواد

حاجت ما بود که آقا رضا

جان جوادت ببرم کاظمین

تا که بخوانیم به پایین پا

"آمدم ای شاه پناهم بده

خط امانی ز گناهم بده"

حسن لطفی