سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمد آزرم شاعر و منتقد ادبی، شعر "هاندکه در روژاوا" را چندی پیش در اختیار هنرآنلاین قرار داد که در تاریخ 29 مهرماه نشر یافت. سیاوش سبزی شاعر، 12 آبان یادداشتی بر این شعر نوشت. در همین راستا امید نقیبینسب منتقد ادبیات، به نقد یادداشت سبزی پرداخته است.
در یادداشت امید نقیبینسب آمده است: "سیاوش سبزی در یاداشتی با عنوان "شعری مفهومی که ضد شعر مفهومی" بر روی آخرین شعر محمد آزرم با عنوان "هاندکه در روژاوا" در همان بدو امر میگوید این شعر فاقد ساختار است سپس شروع به تحلیل فرم شعر فاقد ساختاری میکند که علیه شعر مفهومی عمل میکند. طبیعتا هر مخاطب اهل فنی میداند که فرم و صورت بر روی ساختار پدید میآید در غیر این صورت مفاهیم و معانی در همان صورخیالی و عالم مثال باقی خواهند ماند و ما قادر به تصوری از صورتها و یا فرمها نخواهیم بود.
با عبور از این بخش از گفتههای آقای سبزی، او به کلید واژه درستی درباره ساختار این شعر اشاره کرده است هرچند قصد داشته با این واژه صحه بر عدم وجود ساختار بگذارد اما فقط کافی است عنوان مطلب او را کمی تغییر دهیم تا جریان جاری و ساری در فرم این شعر کاملا روشن شود. آن کلید واژه هم چیزی نیست جز "تکرار" و تحلیل ساختار "تکرار" در شعر آوانگارد محمد آزرم.
بحث را با رساله قابل تامل فیلسوف برجسته دانمارکی یعنی سورن کیرکگارد شروع میکنم، فیلسوفی که رساله "تکرار" را اینگونه آغاز میکند "از مدتها پیش که فکر و ذکرم این مساله بوده که آیا تکرار ممکن است و معنایش چیست و آدمی با تکرار کردن میبازد یا میبرد؟ و به یک باره تصمیم گرفتم به برلین بروم و ببینم آیا تکرار ممکن است و معنایش چیست؟" سپس در اواسط رساله تکرار اشاره بسیار زیبایی به داستان ایوب پیامبر و مصائب ایوب دارد و در آنجا مینویسد:
آه ایوب، ایوب، آه ایوب، ایوب، آیا براستی تو چیزی به غیر از این کلمات زیبا بر زبان نیاوری؛
خداوند داد، خداوند گرفت، و نام خداوند متبرک باد
خداوند داد، خداوند گرفت، و نام خداوند متبرک باد
فقط همین کلمات با تمام درد و رنج که کشیدی فقط همینها را تکرار کردی
خداوند داد، خداوند گرفت و نام خداوند متبرک باد
سورن کیرکگارد خیلی هوشمندانه فرم و محتوای پیام ایوب را در مینیمالیستیترین شکل ممکن پیش روی مخاطب میگذارد. بدون شک یکی از ارکان اصلی گفتمان جنبش هنر مینیمالیستی تکرار است و مینیمالیستها اولین کسانی بودند که خیلی خوب از ظرفیت ساختار ساده و تکرار برای انتقال پیام در رادیکالترین شکل ممکن استفاده کردند و توانستند آثار بسیار ارزشمندی را خلق کنند.
فرمی که آقای سبزی به راحتی از کنار آن عبور کردند و بعد از آن به اصطلاح عقیم "تک فرمی" اشاره کردند و با همین اصطلاح الکن باز به سراغ تحلیل ساختار شعر آوانگارد محمد آزرم رفتند. این که منظور او از تک فرمی دقیقا چه چیزی بوده مشخص نیست اما اگر اشاره او به نوعی مونوفونی در برابر پلی فونی باشد باز هم به راحتی از همهه موجود در ساختار زبانی این شعر که نوعی هوموفونی و هم صدایی است عبور کرده است و دقیقا یکی دیگر از نقاط قوت این شعر را با اصطلاح نامشخص تک فرمی ناموفق و ناشایست تعبیر کردند. بهطوری که در این شعر ما با یک هم همه سرسامآور رسانهایی مبتنی بر "خبر" مواجهه هستیم و خوانش شعر نوعی عبور سریع عناوین، اتفاقات، رویدادها، زبان، مواد، معنا و تاریخ است و در این هم همه سرسام آور دیگر حقیقتا کسی قادر به شنیدن صدای روژاوا یا زجههای روژاوا نیست، امر سیاسی_اقتصادی بر هر چیزی ارجحیت دارد حتی انسان و فرزندان انسان.
در جایی دیگر آقای سبزی با اشاره به افلاطون و بحث مثل و عالم خیال دقیقا انگشت بر روی یک خوانش متفاوت و اتفاقا بحث برانگیز دیگر این شعر میگذارد و باز آن را نوعی کژی میشمارد. او مینویسد این شعر فاقد "خیال" است و مبتنی بر تخیل است. از آنجایی که این شعر یک ساختار منسجم مبتنی بر تکرار و مینیمالیسم دارد شاید یکی از بهترین مثالها برای تبدیل معنا به صورت باشد یعنی شاعر به درستی از پس عبور از برزخ برآمده است و با آن که این شعر در حوزه شعر آوانگارد تحلیل و بررسی میشود اما به راحتی میبینیم محمد آزرم به خوبی میتواند از جهان معنا به صورت و از صورت به معنا بازگردد و به قدری سریع بین عالم خیال و جهان صورت حرکت میکند که به راحتی میتوانید این رفت و برگشتهای زیبا را در شعر احساس کنید، وجود دو طرف متفاوت با دو زبان، و رنگ متفاوت و در عین حال در هم تنیده و منسجم نشان از یک نامعادله زیبای زبانی دارد و تلاش شاعر برای حرکت بر لبه تیغ و و یک برزخ زبانی مبتنی بر ساختار مینیمالیسم و اتفاق زبانی و جالب اینجاست که شعری چنین ساختارمند مبتنی بر تکرار و تناوب همچون یک رخداد سینوسی به راحتی موج برمیدارد و خود را بازتولید میکند باز به زعم او ساختار ندارد.
بدون شک شعر محمد آزرم امروز یکی از زندهترین تجربههای زبانی و شاعرانه زبان فارسی است که بسیار جای بحث و بررسی دارد. هیلتون کرامر در کتاب "هنر آوانگارد" درباره پروژه عجیب رابرت موریس که یکی از ریش سفیدان جنبش مینیمال در مجسمهسازی است مینویسد: "این شیوه حرفهای زیادی برای گفتن دارد و شکلهای زیادی برای خلق کردن و تجربههای فراوانی در حوزه زیباییشناسی". سپس اضافه میکند: "از آثار وی انوار سفید و پاک نیروانا میتراود". نیروانا در سانسکریت برای توصیف آنچه عمق آرامش ذهن در نتیجه اکتساب موکشه یا چرخهشکنی، مینامند، به کار میرود. جایی مملو از شادی و صلح و جاودانگی بدون صورت و قالب آن سوی زمین. و چقدر این تعبیر زیبا به جان اشعار محمد آزرم مینشیند و میتوان به راحتی نوشت از اشعار و تجربههای محمد آزرم انوار سفید و پاک نیروانا میتراود حتی گاهی که دست به قلم میشوم تا درباره تجربیاتش با نگاهی تحلیلی چند خطی بنویسم احساس میکنم فقط دستانم در این دریا کمی خیس میشود با خوانش هرکدام از آثار آزرم میتوان دهها شعر مشابه تولید و بازتولید کرد.
حال آن که خود او تنها کسی است که قادر است در این سرزمین جادویی مطمئن و شایسته قدم بردارد. رابرت موریس در دفاع از سادگی و خلوص موجود در آثارش مینویسد: "سادگی در شکل الزاما به معنی سادگی در تجربه نیست در واقع اشکال واحد و یک شکل، رابطه هنری را تنزل نداده، بلکه برعکس بدانها نظم و ساختاری واحد بخشیده است، اگر طبیعت قاطع و سلسله مراتبی اشکال واحد به صورت پیوستهای عمل میکند بدان مفهوم نیست که معانی و روابط تشریحی مقیاس، تناسب، و تنوع غیره حذف میشوند، اتفاقا برعکس این روابط هم به طور مستقل و در همبستگی با یکدیگر درکلیت یک اثر مینیمالیسیتی حضور دارند".
تکرار یک واحد یا مبنا یکی از بنیادیترین ارکان ساختار آثار مینیمالیستی است تکراری ساده و فاقد ریتم که میتواند جلوی تولید هرگونه پیچیدگی و یا ایدهآلیسم زاید را بگیرد مانند تجربهایی که آزرم در شعر "آدمها_ ماشینها" داشت، اما تجربه محمد آزرم در شعر "خواب دیدن" در کتاب "هوم" و این تجربه تازه "هاندکه در روژاوا" به تعبیر دونالد جاد "چیزی بعد از یک چیز دیگر" است تجربهایی که شاید بتوان گفت فقط در شعر به این زیبایی اماکنپذیر است و انتقال و اجرا و بازسازی آن در فضاهای تجسمی دیگری کمی سخت باشد. به انکاری بعد از انکاری دیگر بیاندیشید یا شکی بعد از شک دیگر، یا تهدیدی بعد از تهدیدی دیگر یا حیرتی بعد از حیرت دیگر یا رخدادی بعد از رخدادی دیگر، توالی و تکرار و ریتم شاعرانه در این آثار به زبان هنر و گفتمان معاصر بسیار نزدیکتر است و هر واژهایی بعد از واژهایی دیگر ترکیباتی چندان عجیب و غریب و فرمهای شعری نامانوس را بر زبان ما جاری میسازد که مخاطب را درگیر و گرفتار میکند. از طرفی ناگفته نماند که ساختار شعر روژاوا ساختاری مشابه نمایشنامهها و نوشتههای خود هاندکه نیز هست هاندکهایی که نامش مملو از ارجاعات است و این ارجاعات در کنار اتفاقات سیاسی اجتماعی جهان امروز تجربه متفاوتی را پیش چشمانمان میآورد.
نوبل ادبیات و بمبهای خانمان سوز، به راستی هنر و ادبیات در خدمت چه چیزی است؟ در خدمت انسان؟ محمد آزرم شاعر اتریشی را که دورهایی طرفدار صربها بود به درون متن میکشاند اما کشاندن هاندکه اتریشی به داخل متن شعر فارسی با آن همه ارجاعات فرهنگی سیاسی ساختار مینیمالیستی و ساده اثر را تحتتاثیر قرار میدهد و شعر به سمت نوعی تازهایی از تکرار و تناوبی پویا حرکت میکند و مخاطب این شعر درگیر یک گرداب معنایی میشود؛ درست همچون گردابی که خود شاعر طبعا در هنگام خلق این شعر گرفتارش شده بود. گردابی دوار که نقطه شروع و پایانی ندارد و نمیتوان خطی برای آن متصور شد و گویی مصیبتی است که انسان معاصر را گرفتارکرده است همچون ایوبی که گرفتار شد و فقط گفت:
خداوند داد خداوند گرفت و نام خدا متبرک باد
خداوند داد خداوند گرفت و نام خدا متبرک باد
به راستی چطور چنین اجرا و تجربهایی در حوزه شعر و زبان میتواند علیه شعر مفهومی باشد"؟
منابع:
تکرار- سورن کیرکگارد
هنر آوانگارد- هیلتون کرامر
انقلاب مفهومی- علیرضا سمیع آذر
هوم- محمد آزرم