سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، اربعین به معنای چهلم است و بیستم صفر را که چهل روز بعد از شهادت امام حسین(ع) در روز عاشورا است؛ "اربعین حسینی" یا "روز اربعین" مینامند.
۲۰ صفر در ایران تعطیل رسمی است و شیعیان در این روز عزاداری میکنند. راهپیمایی اربعین شیعیان به سوی کربلا، به یکی از مهمترین و گستردهترین مراسم عزاداری شیعیان جهان، تبدیل شده و در زمره بزرگترین اجتماعات مذهبی جهان قرار گرفته است.
گرامیداشت اربعین سالار شهیدان حضرت حسین بن علی(ع) در میان شیعیان آن حضرت از اهمیت و ارزش ویژهای برخوردار است از دیدگاه بسیاری از صاحبنظران و مورخان شیعه و اهل سنت، مبنای تاریخی چنین بزرگداشتی، ورود اهل بیت به کربلا در اولین اربعین حسینی (سال 61 هجری) و دفن سرهای مطهر شهیدان به ویژه سر مقدس امام حسین(ع) در کنار پیکرهای مطهر آنهاست.
به بهانه این روز عظیم شاعران مختلف اشعاری سرودهاند که نمونههای از این شعرها در این نوشتار ارائه شده است.
رفتند یاران و به کوی جان رسیدند
تا محضر خورشیدی باران رسیدند
وادی به وادی با ستونها، با علمها
شور نجف تا کربلا، شوق حرمها
رفتند با نام حسین و مهر حیدر
تا اربعین عشق و عاشورای دیگر
با یاد زینب (س) درد را بیدار کردند
موکب به موکب عشق را دیدار کردند
رفتند تا اندوه زینب (س) را بفهمند
اسطورهی نستوه زینب (س) را بفهمند
رفتند تا سرداری سر را ببینند
رفتند عاشورای دیگر را ببینند
رفتند تا بین حرمها ره بپویند
عطری، نشانی از گل نرگس بجویند
با حسرت آن جاده تنها ماندم اینجا
رفتند و من از کاروان جا ماندم اینجا
هرچند مشتی سوز و اشک و آه شد دل
شادم که با آن کاروان همراه شد دل
مصطفی محدثیخراسانی
بدون، چون و بدون چرا نمیماندند
شبیه رود، شبیه صبا، نمیماندند
چه کربلاست که عالم به هوش میآید
پس از شنیدن چاووشها نمیماندند
به التماس، به خواهش، به هر چه که میشد
خلاصه قافله میرفت، جا نمیماندند
چقدر با سر زانو به کربلا رفتند
از اشتیاق حرم روى پا نمیماندند
فروختند النگوى نوعروسان را
قدیم معطل این چیزها نمیماندند
شب زیارتى اربعین، دهاتىها
به احترام تو در روستا نمیماندند
فقط دو مرتبه باید به کربلا بروى
بدین طریق بفهمى چرا نمیماندند
خدا نبود اگر این "حسین، حسین" نبود
و بندگان خدا، با خدا نمیماندند
علیاکبر لطیفیان
شنیده بود که اینبار باز دعوت نیست
کشید از ته دل آه و گفت: قسمت نیست
بیا به داد دل تنگ ما برس ای عشق!
اگر که حوصله داری، اگر که زحمت نیست
غمی است در دل جامانده های کربوبلا
که هرچه هست، یقین دارم از حسادت نیست
میان ما که نرفتیم و رفتهها، شاید
تفاوتیست در آغاز و در نهایت نیست
همیشه آنکه نرفته است، بیقرارتر است
همیشه آنکه نرفته است، کمسعادت نیست
و آن کسی که در این راه اهل دل باشد
مدام اهل گله کردن و شکایت نیست
خودش نرفت و دلش را پیاده راهی کرد
نباید اینهمه دلدل کند که فرصت نیست
مریم کرباسی
نشد که پر بزنم عشق آن حوالی را
ببخش بر من مسکین شکستهبالی را
نشد که پای پیاده به درگهت برسم
و تحفه آورم این دستهای خالی را
منی که چلهنشین غم توام مولا
نشدکه همدل و همره شوم موالی را
نشد عراق غمت را بگریم از دل و جان
بدل به آه کنم این شکستهحالی را
دوباره چشمه جانبخش اربعین جوشید
نشد که درک کنم حال آن زلالی را
بگو بگو "به کدامین دعات خواهم یافت"؟
بگو کجا برم این حسرت سوالی را؟
ببار حضرت باران به شورهزار دلم
ببر ز سینه من داغ خشکسالی را
چکید قطره اشکی و از غم تو سرود
قبول کن ز من این شعر ارتجالی را
سعید سلیمانپور
ملایک گریه میکردند با ما اربعینش را
خدا ششگوشه کرد از روز عاشورا زمینش را
رسیده جبرییل از آسمان در بعثت حضرت
تسلی میدهد تا روز عاشورا امینش را
قسم داده به عاشورا خدا در شطی از آیات
قسم خورده اگر در سورهها زیتون و تینش را
شهادت بود سهم حضرت ارباب و یارانش
زمین هم میکشید اطراف او دیوار چینش را
نوشته روی دجله با خطوط موج، ثارالله
و میساید فرات از شرم بر خاکش جبینش را
چه توفانی است، ابری با صدای رعد میگرید
کشیده روی صورت نازکای آستینش را
فرستاده خدا از آسمان توفان نوحش را
فرستاده خدا از آسمان حبلالمتینش را
فرستاده خدا ارباب و وحی نهی از منکر
نگهدارد برای عالمی، ارباب، دینش را
چه قوم نازنینی میروند از کربلا تا عرش
فرستاده خدا این بندگان دستچینش را
نه تنها عاشقان حضرتش، حتی خدا امروز
فرستادهست تا کربوبلا روح الامینش را
هادی خورشاهیان
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرد
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرد
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری؟
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه میخواهی همه عالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت نکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو میرفتی و میدیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم
تو را تا لحظه آخر نگاه من صدا میزد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا میزد
حدود ساعت سه جان من میرفت آهسته
برای غرق در دریا شدن میرفت آهسته
بخوان آهسته از این جا به بعد ماجرا با من
خیالت جمعای دریای غیرت خیمهها با من
تمام راه بر پا داشتم بزم عزا در خود
ولی از پا نیفتادم، شکستم بیصدا در خود
شکستم بیصدا در خود که باید بی تو برگردم
قدم خم شد ولیکن خم به ابرویم نیاوردم
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو میآید
نفسهایم گواهی میدهد بوی تو میآید
سیدحمیدرضا برقعی
عزای چور ختم المرسلین است
بسوز ای دل که امروز اربعین است
سراسر درس بهر مسلمین است
قیام کربلایش تا قیامت
مطاف و کعبه دلها همین است
دلا کوی حسین عرش زمین است
حسین بن علی، آن را نگین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشند
که از کرب و بلا، با غم روان است
دل ما در پی آن کاروان است
که گریان دیده روح الامین است
چه زنجیری به دست و بازوان است
دلا خون گریه کن، چون اربعین است
به یاد کربلا دلها غمین است
جواد محدثی