سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، حضرت سجاد(ع)، فرزند حسین بن علی بن ابیطالب(ع) و ملقب به سجاد و "زین العابدین" است. امام سجاد در سال 38 هجری در مدینه به دنیا آمدند. ایشان در واقعه جانگداز کربلا حضور داشتند ولی به علت بیماری و تب شدید با تمام اصراری که داشتند پدر بزرگوارشان اجازه جنگ به امام زینالعابدین(ع) را نداند زیرا که جهاد از بیمار برداشته شده است. پس از این بیماری، تمام عمر ایشان به مبارزه و خدمت به خلق، عبادت و مناجات با حق سپری شد. بنابر روایات شیعه، امام سجاد (ع) به دستور ولید بن عبدالملک با سم به شهادت رسیدند.
کنیه امام چهارم شیعیان، ابوالحسن، ابوالحسین، ابومحمد و ابوعبداللّه و القاب ایشان، زین العابدین، سیدالساجدین، سجاد، هاشمی، علوی، مدنی، قرشی، علیاکبر است. امام سجاد(ع) در زمان خویش به نامهای "علیالخیر"، "علیالاصغر" و "علیالعابد" شهرت داشتند.
واقعه کربلا با همه ابعاد عظیم و بیمانند پر از شور حماسی و ایمان خالص در عصر روز عاشورا ظاهرا به پایان آمد، اما ماموریت حضرت سجاد (ع) و زینب کبری (س) از آن زمان آغاز شد. آنچه در حادثه کربلا بدان نیاز بود، بهرهبرداری از این قیام و حماسه بینظیر و نشر پیام شهادت امام حسین(ع) بود که حضرت سجاد(ع) در ضمن اسارت با عمهاش زینب(ع) آن را با شجاعت، شهامت و قدرت بینظیر در جهان فریاد کردند.
کتاب "صحیفه سجادیه"، مجموعهای از دعاها و مناجات امام زینالعابدین علی بن الحسین (ع) است. این کتاب اگرچه در موضوع دعا و نیایش است، ولی شامل بسیاری از حقایق علوم، معارف اسلامی و عرفانی، قوانین و احکام شرعی، مسایل حساس سیاسی و اجتماعی، تربیتی و اخلاقی است که در شکل و قالب دعا امام سجاد (ع) به آنها اشاره کرده است.
این کتاب که پس از قرآن و نهجالبلاغه مهمترین میراث مکتوب شیعه به حساب میآید، به نامهای خواهر قرآن و "انجیل اهل بیت" نیز مشهور است. صحیفه نیز مانند قرآن و نهجالبلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است.
همچنین دعای "ابوحمزه ثمالی" را امام زینالعابدین(ع) در سحرهای ماه رمضان میخواند و ابوحمزه ثمالی از آن حضرت نقل کرده است. "زیارت امینالله" نیز زیارتنامهای است که امام سجاد(ع) هنگام زیارت مزار حضرت علی(ع) خوانده است.
شاعران آیینی در اشعاری به سوگ شهادت امام سجاد(ع) پرداختند. نمونهای از این اشعار:
در جسم جهان فیض بهارانم من
عالم چون زمین تشنه، بارانم من
در زهد دلیل پارسایان جهان
در عشق امام جان نثارانم من
فرزند حسین و زینت عبادم
شایستهترین سجده گذارانم من
با این همه منزلت ز سوز دل و جان
روشنگر بزم سوگوارانم من
چون لاله همیشه از جگر میسوزم
چون شمع همیشه اشکبارانم من
من نور دل پیمبر و زهرایم
روشنگر بزم عترت طاهایم
افروخته تر ز شمع افروختهام
دل سوختهتر ز لاله صحرایم
با ذکر دعا و خطبه و اشک و پیام
من حافظ انقلاب عاشورایم
بیمار فتاده در دل آتش و خون
لب تشنه، خسته بر لب دریایم
آن طرفه شهید زندهام من که به عمر
از تیغ جفا بریدهاند اعضایم
آنم که به هر گام خطرها دیدم
در هر نفس از ستم شررها دیدم
با آن که ز کربلا، دلم خونین بود
در شام همى خون جگرها دیدم
با آن که به خاک و خون بدیدم تنها
بر عرشه نیزه نیز، سرها دیدم
در باغ به خون نشسته کرببلا
افتاده، قلم قلم شجرها دیدم
یک سو، تن صد چاک پدرهاى شهید
یک سو، تن پامال پسرها دیدم
من دیدهام آنچه را که دیدن سخت است
دیدن نه همین بلکه شنیدن سخت است
از ورطه طوفان زدهی آتش و خون
بر ساحل آرزو رسیدن سخت است
هفتاد و دو تن ز بهترین یاران را
دیدن به زمین و دل بریدن سخت است
بار غل و زنجیر چهل منزل راه
با پیکر تبدار کشیدن سخت است
جانبخش بود صداى قرآن اما
از راس پدر به نى شنیدن سخت است
آن کس که امامتش به خون شد آغاز
و آن کس که خلیل کربلا بود منم ...
دردا که چه آورد قضا بر سر من
ای کاش نمیزاد مرا مادر من
سیدرضا موید
شبهای غربت تو گذشت و سحر نداشت
حتی سحر غم از دل تو دست برنداشت
در حیرتم که سلسله آهنین مگر
جایی ز زخم گردن تو خوبتر نداشت
زخم تن تو را همه دیدند و هیچکس
غیر از خدا ز زخم درونت خبر نداشت
دنیا چه کرد با تو که هجده عزیز تو
تنهایشان به روی زمین بود، سر نداشت
سنگت زدند بر سر بازارهای شام
با آنکه جز تو یوسف زهرا پسر نداشت
هجده سر بریده برایت گریستند
آهت هنوز در دل دشمن اثر نداشت
سوزم بر آن عزیز که در آفتاب سوخت
یک سایبان به جز سر پاک پدر داشت
حال تو بود در دل گودال قتلگاه
چون بسملی که بال زد و بال و پر نداشت
مهمان شام بودی و بهر تو میزبان
جز گوشه خرابه مکانی دگر نداشت
سوز شما به سینه "میثم" اگر نبود
اینقدر نخل سوخته او ثمر نداشت
غلامرضا سازگار
کاش این غصهها امان بدهند
به صدایم کمی دهان بدهند
تا غمم را بگویم امشب، اگر
اشکها فرصت بیان بدهند
چقدر سخت میشود حس کرد
که سری را به این و آن بدهند
در دلت هی تکان بیندازند
نیزه را دائما تکان بدهند
غصهات را زیادتر بکنند
عمهات را به هم نشان بدهند
و برای نظارهی اسرا
مردم شهر را زمان بدهند
در کنار نماز قطعه شده
روی سجادهها اذان بدهند
کودکان پا به پای مادر خود
زیر این بار، امتحان بدهند
میتوانی تصورش بکنی
صدقه دست کودکان بدهند؟
باید امشب دوباره گریه کنم
کاش این غصهها امان بدهند
رضا ساریخانی
سی سال و اندی میشود در تاب و در تب
سی سال و اندی میشود میسوزی هر شب
سی سال و اندی میشود میباری آقا
پای غزل مرثیههای عمه زینب
آهت دلیل بغض دلهای تپندهست
گفتی مرو بابا، سنان تیغش برندهست
چه گریه بازاری شده در خانهی تو
کافیست آقا، روضههاتان کشندهست
زل میزنی گاهی به سوی گاهواره
گاهی به سوی مشک آبی پاره پاره
بر سر میاندازی عبا و آه از نو
دق میدهد آخر تو را یک شیرخواره
بعد از قضایای ته گودال آقا
یادت میآید غارت اموال آقا
وقتی که یاد عصر عاشورا میافتی
حق داری آخر میروی از حال آقا
لبخند شمر بیحیا یادت نرفته
سرهای روی نیزهها یادت نرفته
شاید که از خاطر بری کرب و بلا را
اما دم دروازه را یادت نرفته
زخمی سال شصت و یک! شیخ البکایی
با تک تک مرثیههایم آشنایی
ای یادگار روز عاشورا همین بس
هفتاد و چندمین شهید کربلایی
علیرضا خاکساری
ابر خون خیمه زده بر سر چشمتر من
هرگز ای کاش نمیزاد مرا مادر من
آه، ای زهر خیال جگرم راحت شد
هرچه فکرش بکنی آمده عمری سر من
مگر اینکه تو فقط اشک مرا پاک کنی
شدی ای زهر امید نفس آخر من
پای درد دل چشمانتر من بنشین
در حسینیهی گرم جگر من بنشین
جگرم محفل روضه است، کجایی ای زهر
لختههایش گل روضه است، کجایی ای زهر
مقتل مستند کرب و بلا را بشنو
مرثیه نامهی مردان خدا را بشنو
کربلا، ظهر دهم، آخر حج، قربان بود
عید قربان که نه، روز خوش سلاخان بود
میهمان آمد و دعوت به ستیزش کردند
خرد نه، تکه نه، ای وای که ریزش کردند
به روی خاک کشیدند دلاورها را
درهم آن روز شکستند برادرها را
پدران و پسران را که به خون آغشتند
شعله سوزاند تن مادر و دخترها را
دیدم از دست علمدار علم افتاده
در عوض باد برافراشته معجرها را
چه بلایی به سر قافله میآوردند
محض اطفال حرم سلسله میآوردند
خیمهها را به چه وضعی همه غارت کردند
چقدر بر حرم الله جسارت کردند
پنجهها وا شد و بر حلقه موها پیچید
تازیانه چقدر دور گلوها پیچید
آبله آمد و طاقت ز کف پاها رفت
گوشها پاره شد و هدیهی باباها رفت
نه دگر چادر و پوشیه سر زنها ماند
و نه پیراهن پاره شده، بر تنها ماند
نیزه میرفت ولی سنگ پران میآمد
شمر میرفت ولی اسب دوان میآمد
کوفه رفتیم کسی تیغ روی ما نکشید
پشت سر در عوضش زخم زبان میآمد
وقت رد صدقه از جلوی آل رسول
در غل و جامعه، جان بر لبمان میآمد
جلوی محمل زینب که صدای قرآن
با طنین ملکوتی ز سنان میآمد
عمه فهمید شب قبل کجا بوده حسین
بس که از جانب نیزه بوی نان میآمد
آه، از شام چه گویم که کسی کم نگذاشت
پی آزار حرم پیر و جوان میآمد
دیدم از دور میان گذر قوم یهود
سنگ در دست، زنی، با هیجان میآمد
گفتم از جای شلوغی نبرید و بردند
جمعیت خنده به لب رقصکنان میآمد
میکشاندند نوامیس علی را در شام
به همان کوچه که هی چشم چران میآمد
کف بازار کجا؟ دختر زهرا ... ای داد
بزم عیاش کجا؟ زینب کبری ... ای داد
قصهی مجلس اشرار بماند ...کافیست
خیزران و دهن یار بماند ... کافیست
قصهی گوشهی ویرانه بماند ...کافیست
شب و جا ماندن دردانه بماند ...کافیست
راحتم ساز و از این زجر در آور ای زهر
این چهل سال عزا را به سر آور ای زهر
علی صالحی
غمگینتر از پاییزم و ابر بهارم
از من گرفته کربلا دار و ندارم
ماندم تک و تنها در این شهر مدینه
رفتهست دیگر دلخوشی از روزگارم
قلب زمین و آسمانها تا قیامت
میسوزد از این گریه یعقوب وارم
خواب از دو چشم بیقرار من گرفته
نیزه نشینی همه ایل و تبارم
بزم شراب و خیزران، اشک سکینه
سی سال از این غصهها شب زنده دارم
سی سال این پیراهن خونی بابا
برده تمام صبر قلب بیقرارم
سوغاتی ویرانه دلگیر شام است
لرزیدن در لحظههای احتضارم
تنها به جرم گریه بر سالار زینب
روزی بدون سایبان گردد مزارم
محمدحسین رحیمیان
داغی نشانده بر جگرت، یاد کربلا
خون میرود ز چشم ترت، یاد کربلا
زینب، سکینه، گریه و طفل رباب و آب
میآورند در نظرت، یاد کربلا
با زخمی از تسلی زنجیر سلسله
مانده به روی بال و پرت، یاد کربلا
با خطبههای بیبدلت زنده کردهای
در لحظه لحظهی سفرت، یاد کربلا
از قتل صبر روضه بخوان ای امام صبر
با سوز آه شعله ورت، یاد کربلا
از سجدههای لشکر شمشیر و نیزهها
از خنجر و سر پدرت، یاد کربلا
از لحظهای که غارت خیمه شروع شد
آتش گرفت دور و برت، یاد کربلا
تا صبح حشر ضامن این دین و پرچم است
یاد محرم و صفرت، یاد کربلا
این جلوههای اشک عزا در صحیفه است
یاد خدا، شب و سحرت، یاد کربلا
محمدرضا رضایی
کاش ما هم کبوترت بودیم
آستان بوس محضرت بودیم
کاش با بالهای خاکیمان
لااقل سایه گسترت بودیم
کاش ما هم به درد میخوردیم
فرش قبر مطهرت بودیم
کاش میسوختیم از این غربت
شمع بالای بسترت بودیم
کاش میشد که محرمت بودیم
عاشقانه ابوذرت بودیم
کاش در کوچهی بنیهاشم
پیش مرگان مادرت بودیم
کاش ماه محرمی آقا
یک دهه پای منبرت بودیم
کاش میشد که گریه کنهای
روضه تیغ و حنجرت بودیم
کاش میشد که سینه زنهای
نوحه گریه آورت بودیم
کاش در روز تشنگی محشر
باده نوشان ساغرت بودیم
در قیامت به گریه میگوییم
کاش ... ای کاش ... نوکرت بودیم
وحید قاسمی