سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، منصوره ثابتزاده نویسنده، پژوهشگر ادبیات فارسی، موسیقی و رقصهای اقوام ایرانی، دارای دکترای رشته زبان و ادبیات فارسی است. او از سال 1358 تحقیق در مبانی حرکتی و رقصهای اقوام ایرانی را آغاز کرده است. ثابتزاده در پژوهش اصالتهای فرهنگی را جستجو میکند و درباره حرکتشناسی و رقص اقوام ایرانی و مناطق همجوار آن تحقیقات گستردهای داشته است. سیدیهای پژوهشی او شامل آنالیز و طبقهبندی موسیقیهای رقصی چندین استان توسط موسسه ماهور نشر یافتهاند. کتابهای "رساله موسیقی نجمالدین کوکبی و سیف غزنوی" (تصحیح نسخه خطی، "بحور و اوزان اشعار فارسی"، "تصاویر موسیقایی در شعر پارسی"، "فرهنگ عروضی اشعار رودکی"، "موسیقی تاجیکستان: بررسی شش مقام و موسیقیهای فارسیزبانان ماوراالنهر" از آثار منتشر شده این پژوهشگر محسوب میشوند. او چندین سال داور جشنواره موسیقی فجر و جشنوارههای محلی بوده و بهعنوان دبیر در جشنوارهها فعالیت داشته است. ثابتزاده مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران جنوب است و در همین دانشگاه در مقاطع دکترا، فوقلیسانس و لیسانس تدریس میکند و بسیار جدی و پیگیر مشغول تحقیق و پژوهش در عرصه موسیقی است.
خانم ثابتزاده، شما سالهاست به پژوهش در حوزه رقص، آیین و موسیقی نواحی مشغول هستید. چه شد که به این حوزه علاقهمند شدید و به آن پرداختید؟
من در تهران به دنیا آمدهام ولی اجداد پدری من خراسانی و اهل سبزوار هستند. پدرم از خردسالی در مشهد بزرگ شد و در جوانی به همراه عمو و همسر عمهام شرکت آبیاری و نصب موتورهای بلکستون را داشتند. عموی من در تربتجام زندگی و کار میکرد. تابستانهای کودکی من در تربتجام و مشهد گذشت. این خطه در تربیت هنری و موسیقایی من نقش بسزایی داشت. باغ عمویم در تربت جام محل گردآمدن دوتارنوازان و بازیکنندگان بود. آقای غلامعلی پورعطایی از اقوام همسرعمویم و آقای فاروق کیانیپور در آشنایی من با مقامها و بازیهای آیینی تربتجام تاثیر بسزایی داشتند. علاوه بر آن شرکت در برخی از سفرهای پدرم به روستاها و مشاهده مسرت و شادی مردم به همراهی سرنا، دهل و دوتارنوازان پس از نصب موتورهای آب مرا به موسیقی نواحی خراسان علاقهمند کرد. با مهاجرت پدرم در سال 1350 به تهران ارتباط من با تربتجام قطع نشد و پس از انقلاب با فشارهایی که به موسیقیدانان تربت جام وارد شد تصمیم گرفتم که موسیقی و بازیهای آیین این خطه را که در رشد موسیقایی من تاثیر داشت همچون ادای یک دین فرهنگی گردآوری و تحلیل کنم. این مهمترین انگیزه و آغاز کار و بررسی من در حوزه تحقیق و بزرگداشت موسیقی نواحی ایران بود.
برایم جالب است با این علاقه به موسیقی، شما تا مقطع دکترا در رشته زبان و ادبیات فارسی تحصیل کردهاید.
در سال 1354 که دانشآموز بودم تصمیم گرفتم نویسنده شوم و در رشته دانشگاهی زبان و ادبیات فارسی تحصیل کنم. همزمان با دیپلم ادبیات، زبان آلمانی نیز خواندم. سپس با زبان فرانسه آشنا شدم. پس از گرفتن دیپلم در دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی قبول شدم و مدرک فوقلیسانس و دکترایم را در همین رشته گرفتم تا بتوانم کار موجههای داشته باشم.
اشاره کردید که از دوران کودکی به نوشتن علاقه پیدا کردید. آیا آن زمان هم چیزی مینوشتید؟
هم داستان مینوشتم و هم شعر. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یکی از مهمترین امکانات موثر در تربیت من است. یکی از مراکز کانون در کتابخانه جنب دبیرستانی که در آن تحصیل میکردم قرار داشت و کلاسهای مختلف هنری برگزار میکرد. از آنجایی که نوشتن را بیشتر دوست داشتم وارد شاخه فیلمسازی شدم. چندین سناریو نوشتم و بالاخره با یکی از آنها موافقت شد. در سن 13 سالگی یک فیلم با نام "پلخمون" (تیر و کمان به زبان خراسانی) ساختم. داستان فیلم درباره یک بچهای است که کبوتر دارد و کبوترش را با خودش به همه جا میبرد. یک روزی بچههای محله آن پرنده را با پلخمون میزنند و میافتد. پسر در مسیر برگشت از مدرسه میفهمد که پرندهاش روی زمین افتاده و مرده است. آن فیلم تجربه بسیار جالبی بود و باعث شد نگاه من نسبت به هنر جدیتر شود. در 13-14 سالگی یاد گرفتم که میتوانم یک کاری را به سرانجام برسانم و یک عده را رهبری کنم و سازمان بدهم. در یک کار دیگر یک نفر دیگر رهبر میشد و ما عوامل میشدیم و در کل همه کار تیمی را یاد گرفتیم. معمولا در ایران کمتر فردی کار تیمی انجام میدهد و همیشه همه میخواهند خودشان به صورت انفرادی کار کنند. من برای آن فیلم یک جایزه گرفتم ولی فهمیدم که نوشتن یکی از مشکلترین کارهای دنیا است. در کتابخانه با بسیاری از نویسندهها آشنا شدم و شروع به خواندن آثاری کردم که درک آنها برای سن من مشکل بود؛ کتابهایی در زمینه فلسفه، تاریخ و زیباشناسی. ما بچههای دهه پنجاه بسیار زود بزرگ شدیم. یعنی بچه 12-13 ساله نبودیم. گرچه در نوجوانی زود بزرگ شدم ولی خوشبختانه بچگی خوبی داشتم. پس از اینکه از آن منطقه رفتیم ارتباطم با آن کتابخانه قطع شد و هر چه نوشته بودم را پاره کردم و کنار گذاشتم.
شما پیوسته در حوزه موسیقی مشغول پژوهش بوده و هستید. آیا موسیقی نواحی نیز دچار ممنوعیت شد؟
بله. از اوایل انقلاب که موسیقی ممنوع شد آرزو میکردم بهزودی ممنوعیتها برداشته شود، چون موزیسینهای روستایی را میدیدم که در فقر و گرسنگی چطور پنهانکاری میکردند و ساز میزدند. همه اینها به پیکره موسیقی نواحی ایران صدمههای زیادی زد. وقتی ساز ارگ با قیمت ارزان وارد کشور شد امکان آنکه جلوی آن را بگیرند نبود؛ اما میشد با تقویت موسیقیدانان محلی تغییرات را به تاخیر انداخت و از فانتزی شدن سرنا و دهل جلوگیری کرد.
تصمیم خودتان بود که پژوهش در حوزه موسیقیهای جشنی و حرکتی را ادامه دهید؟ آیا در این زمینه هدفی را دنبال میکردید؟
بله. به تنهایی موسیقی رقصی و حرکتی ایران را پی گرفتم چون فکر میکردم اگر بخواهم در تمام زوایا کار کنم مطمئنا موفق نمیشوم. مطالعات موسیقایی من منحصر به آموزشهای خانگی و سپس آموزشگاهی بود. نزد آقای محسن کرامتی یک دوره ردیفآوازی و سبکهای قدیمی را به مدت 5 سال آموختم. همچنین نزد نورالدین رضویسروستانی هر ماه به شیراز میرفتم و ردیف آوازی و تجربه نورعلیخان برومند و سپس ردیف دوامی را از علیاکبر مجیدی فراگرفتم. دانش موسیقایی من در مکتبخانه میرزاعبدالله در خیابان حقوقی در مکتب استاد مجید کیانی گسترده شد و ردیف میرزاعبدالله را با سنتور و نیز ردیف عبداللهخان دوامی را در سه نوبت دوره با ساز و مکتبهای آوازی قدیم به ویژه سبک حبیب سماعی و پروانه فراگرفتم. استاد کیانی مرا با سنتها، فلسفه و آیین موسیقی سنتی ایران در کلاسهای شناختش آشنا کرد و قریب 15 سال در کلاسهای او هر هفته شرکت میکردم. موسیقی غربی را در آمریکا آموختم و استاد اصلی من دکتر پل زیتسول بود و با استادان گلاگز و نیز با آیین حرکات عربی و کروئوگرافی آشنا شدم. مرتب سفرهایم را ادامه میدادم چون این هدف را داشتم که "دایرهالمعارف حرکتی ایران" را تدوین کنم. تقریبا تمام آمال و حرکات زندگیام حول محور این موضوع میچرخید. کار پژوهشیام را در دهه شصت شروع کردم. پول آنچنانی نداشتم و ممنوعیت هم وجود داشت و به همین خاطر کار کردن برای من بسیار سخت بود ولی کم کم کار و تدریس میکردم و هر از چند گاهی میرفتم چندین ده و روستا را میدیدم. اگر حمایت دولتی یا سازمانی داشتم این کار را بسیار زودتر تمام میکردم. "دایرهالمعارف حرکتی"، یک کار تیمی است و باید حمایت شود و مسئولان هم کمک کنند. این کار اصلا یک کار فردی نیست ولی وقتی دیدم برای کسی اهمیت ندارد از زندگی خودم برای این کار گذاشتم.
خانم ثابتزاده، حاصل پژوهشهای شما درباره حرکتشناسی و رقص اقوام ایرانی در قالب سیدیهای پژوهشی شامل آنالیز و طبقهبندی موسیقیهای رقصی استانهای لرستان و کردستان، شمال خراسان (کرمانجی)، شرق خراسان (تربت جام)، ترکمن، بختیاری و قشقایی و کرمان منتشر شده است. آیا این روند ادامه دارد و یا موسیقیهای دیگری نیز هست که هنوز انتشار پیدا نکرده باشد؟
سال 1382 ملودیهای رقصی را گردآوری و سپس آنالیز علمی و طبقهبندی کردم که توسط نشر ماهور منتشر شد و تعداد این سیدیها تا سال 1384 به یازده عدد رسید. در واقع تاکنون 11 سیدی از صوت سفرهای تحقیقاتی که داشتم آنالیز شده و توسط انتشارات ماهور انتشار یافته است. سایر سیدیها هنوز باقی مانده است. شرایط نسبت به گذشته سخت و متفاوت شده. ابتدا از شمال و از خراسان که محل اجدادی و بچگیهای خودم بوده است شروع به کار کردم و در ادامه به مطالعه استانهای مختلف پرداختم. پس از جنگ به جنوب و جزایر رفتم. هنوز ملودیهای سه چهار استان را ضبط نکردهام چون فرصت آن پیش نیامده است. مثلا در سفری که اخیرا به استان کرمانشاه داشتم بسیاری از عزیزانی که به دنبال آنها بودم فوت کرده بودند و متاسفانه آن آدمها را از دست دادم. تا جایی که میتوانستم موسیقی بزرگان را در جاهای دیگر ایران ضبط کردم. حالا یکی دو آدرس جدید گرفتهام و امیدوارم وقتی نزد آنها میروم فالش نزنند تا من بتوانم یک نمونه خوب ضبط کنم. هر سیدی دارای 10-15 صفحه نوشته است. من برای نخستین بار موسیقی حرکتی ایران را آنالیز و طبقهبندی کردم. در حال حاضر این تقسیمبندی را با عنوان تقسیمبندی ملودیهای حرکتی ایرانی در دانشگاههای اروپا و آمریکا تدریس میکنند. چون به صورت رایگان کار میکنم با هیچ فردی به مشکل برنمیخورم. پولی که من در سفرهایم خرج میکنم را هیچ شخصی نمیتواند به من بدهد. با پول اندکی هم که میگیرم فقط میتوانم دلم را خوش کنم.
سالها پیش برنامه "طرقه" از شبکه چهار پخش میشد که به معرفی موسیقی نواحی اختصاص داشت و از تجربیات شما نیز در این برنامه استفاده شد. چهطور شد با این برنامه همکاری کردید؟
از دوران جوانی آدم بسیار ماجراجویی بودم. از سال 1372 در جشنوارهها شرکت میکردم. سال 72 یا 73 یک سفر به کشور جمهوری آذربایجان داشتم و در فیلارمونیا دوره دیدم. البته از قبل با موسیقی آذربایجانی آشنایی داشتم و به موسیقی و حرکات آذری نیز علاقهمند بودم. در آنجا با بزرگان موسیقی آذربایجان آشنا شدم. در آذربایجان دوره دیدم و از طرف وزارت فرهنگ آذربایجان به من به عنوان شخصی که درباره موسیقی و حرکت آذربایجانی کار کرده و آن را اشاعه داده، دیپلم دادند. دوست داشتم موسیقیهای اطراف ایران را هم بفهمم چون وقتی کتابهای بیشتری خواندم متوجه شدم ما در فلات بزرگ ایران چه به لحاظ ادبیات و چه به لحاظ موسیقی با یک فرهنگ غنی بسیار گستردهای مواجه هستیم و لازم است که به اطراف ایران هم سفر کنم تا ببینم این موسیقیها و لغات چه شدهاند. آن موقع انجمن موسیقی داشت آرام آرام موسیقیهای محلی را جمع میکرد و حمیدرضا اردلان میدانست با موسیقی خراسان آشنایی دارم، به نزد من آمد و خواست تا اطلاعات آن سفر و نوشتههایم در مورد بازیهای خراسان را در اختیار او قرار بدهم. در آن سفر او و مهدی لطفی را مشایعت کردم و آنها را با نورمحمد درپور و فاروق کیانی آشنا کردم. در آن مسیر تمام روستاهایی که رفته بودم و آدمهایی که میشناختم را هم به آنها معرفی کردم. با هم به یک روستا به نام ظلمآباد رفتیم و آقای اردلان در آنجا ملودیهای ظلمآبادیها را ضبط کرد که خالص بود. سال بعدش آقای اردلان گفت: میخواهم برنامه موسیقیهای محلی ایران را در تلویزیون بسازم و به من پیشنهاد همکاری داد. فکر میکنم در حدود 120 تا 130 قسمت برنامه "طرقه" شرکت داشتم. این برنامه زحمت زیادی داشت ولی باعث شد موسیقی نواحی به مردم ایران معرفی شود و در زمان خودش یک نقش مهمی ایفا کرد. خوشحالم که در برنامه حضور داشتم ولی پس از آن دیگر در پروژههای سنگین همکاری نکردم و بیشتر به کارهای خودم پرداختم.
دو کتاب "فرهنگ عروضی اشعار رودکی" و "بحور و اوزان اشعار فارسی" از نخستین آثار منتشر شده شما محسوب میشوند. درباره این دو اثر توضیح دهید.
این دو اثر نتیجه پایاننامه فوقلیسانسم درباره عروض است. در ادبیات، موضوعاتی را در نظر گرفتم که به موسیقی مربوط باشد. آقای دکتر جلیل تجلیل استاد راهنمای من بودند و خوشحالم که مطالب زیادی را از او یاد گرفتم.
شما برای نوشتن تز دکترا کتاب آقای دکتر حسینعلی ملاح را مدنظر قرار دادید. او با کار کردن روی شعر فارسی واژههای موسیقی را از شعر منوچهری و حافظ بیرون آورده بود. در واقع شما کار ایشان را ادامه دادید. چرا این کار برای شما اهمیت داشت؟
موضوع تز مقطع دکترای من تاثیر و نقش موسیقی و حضور واژگان موسیقی در بیان مضامین مختلف در دورههای مختلف شاعران شاخص ایران بود. وقتی ویژگی لغات را پیدا کنیم در عین حال که اطلاعات زبانشناسی غنی میشود، اطلاعات موسیقی نیز غنیتر خواهد شد. من به شکل تطبیقی روی شاخصههای سبک خراسان و شاخصههای سبک عراقی کار کردم و از سبک رودکی هم شاعرانی همچون منوچهری، فرخی، انوری، ناصر خسرو و مسعود سعد و از بخش عرفان و بخش عراقی هم مولوی افزوده شدند و برای نخستین بار درباره مولوی، پژوهش کردم. بعد از این که تزم را ارائه دادم، تزهای مختلفی روی این شاعرها انجام شد، بدون اینکه توجه شود این کار قبلا انجام شده است و درباره شاعران دیگر همچون فردوسی یا مولوی میتوان جداگانه کار کرد. قسمت اول تز مقطع دکترایم هم یک کتاب مجزا شد. دکتر مهدی محقق در انجمن مفاخر و آثار ملی از این کار استقبال کرد و آقای سبحانی یک مقدمه بر این کتاب نوشت. اسم کتاب "سه رساله موسیقی قدیم ایران" است. یکی رساله سیف غزنوی بود، دیگری نجمالدین بخارایی و دیگری، یک شخص گمنام. در رساله گمنام، خبری از 6 مقام و موسیقی تاجیکستان بود. بر اساس مقالات و تزی که ارائه دادم، در کنفرانسهای ادبی در مورد بخش موسیقی یا عروض شعرها صحبت میکردم.
خانم ثابتزاده اشاره کردید اگر ویژگی لغات را پیدا کنیم در عین حال که اطلاعات زبانشناسی غنی میشود، اطلاعات موسیقی نیز غنیتر خواهد شد. یعنی تاکید دارد که موسیقی در زبان تاثیر مهمی دارد؟
وقتی موسیقی را جلا میدهیم، با آن موافقیم و در جامعه آزاد است دیده شده و وارد ادبیات میشود. وقتی دیده نشود، زبان از بخش لغات خودش محروم است. بنابراین سعی کردم این محرومیتزدایی را انجام بدهم و توجه همه را به این جلب کنم که این امکان فرهنگی (موسیقی) میتواند در زبان تاثیر بسزایی بگذارد. تصاویری که در زبان ساخته میشود و انواع و اقسام استعارهها، مجازها، کنایهها و تشبیهها، ملات و مواد لازم دارند و لغات موسیقی ملات بسیار مناسبی برای ساخت آرایهها و نمادها در زبان هستند. مثلا در تحلیل اسطوره ناهید مشاهده میکنیم که آناهیتای باروری و الهه آب به ناهید و سپس زهره بینالنهرینی که الهه موسیقی است بدل میشود. زهره همیشه در ادبیات نشسته و در حال چنگ زدن است. در اشعار بعضی از شاعرها بربط و عود میزند اما در اکثر اشعار چنگ میزند و چنگ هم یک ساز باستانی است. از اینها نماد اسطورهای موسیقی و نماد آواز داوودین ساخته میشود. این جستجو برای خود من لذتبخش بود. با آن زندگی کردهام و دیدهام تمهای فرهنگی روی همدیگر تاثیرات جالب و بسزایی میگذارند. بنابراین تزم را به این ترتیب کار کردم. واقعا شیفته این کار بودم به طوری که 17 شاعر را برگزیدم، در حالی که استاد راهنمایم میگفت دو سه نفر کافی است. ولی من گفتم باید بفهمم چه بلایی بر سر این زبان آمده است. نزدیک چهار سال روی این پژوهش وقت گذاشتم و آثار شعرا و کتابهای مختلفی که راجع به آنها نوشته بود را چندین بار خواندم. بعد از این پروژه به شکل تصادفی در تاشکند ازبکستان به یک نسخه خطی برخورد کردم و آن را به ایران آوردم و دوباره به شکل تصادفی در کتابخانه آستان قدس رضوی یک نمونه از آن پیدا کردم. سه نسخه خطی بودند که آنها را با بدلهایشان تصحیح کردم. اول نشان دادم موسیقی در جامعه ایران چه نقشی دارد و بعد نشان دادم که نسخههای خطی از قدیم چگونه بودهاند و الان چگونه شدهاند.
مفهوم موسیقی شعر دقیقا چیست؟
شعر موسیقی ندارد. موسیقی یک چیز دیگر است و شعر هم یک جایگاه دیگر دارد. اینها دو رشته و دو جهان جدا هستند. با نظر دکتر محسن حجاریان درباره جدایی موضوع شعر از موسیقی کاملا موافق هستم. مثلا عروض و قافیه را موسیقی کناری و بیرونی میدانند. اعتقادی به این چیزها ندارم و میگویم موسیقی، موسیقی است و عروض آن شعر است. به همین خاطر وقتی در مورد عروض کار کردهام، در مورد آن نگفتهام موسیقی شعر. اگر گفتهام موسیقی، در شعر بوده است. یعنی جهان واژگان موسیقی و دنیای موسیقی در شعر یک شاعر یا در یک کتاب نثر مثل تاریخ بیهقی یا کتابهای دیگر. این دو مفهوم با همدیگر فرق دارند. این مجموعه را میخواهم در سال جاری بهعنوان "واژگان موسیقی در شعر فارسی" به طور جداگانه چاپ کنم. همان تز دکترایم است منتها میخواهم آن را برای کتاب آماده کنم. میتوانستم مثل کار حسینعلی ملاح درباره هر شاعر یک کتاب جداگانه منتشر کنم اما فکر کردم در شرایطی که هم کاغذ و هم وقت نیست، صرفهجویی کنم و همه شاعران را در کتاب بگذارم و یک فرهنگنامه کلی بیرون بدهم.
شما در کتاب "موسیقی تاجیکستان" به بررسی 6 مقام و موسیقیهای فارسیزبانان ماوراالنهر پرداختید. با توجه به علاقهای که به موسیقی اقوام ایرانی داشته و دارید چه شد موسیقی تاجیکستان را مدنظر قرار دادید؟
سال 1375 دو سه مرتبه به تاجیکستان سفر کردم و تا نزدیکهای اویغورهای چین رفتم و آنجا دوازده مقام را پیدا کردم. از آنجایی که زبان تاجیکستانیها فارسی بود روی آنها متمرکز شدم. زمانی که به تاجیکستان رفتم پس از فروپاشی شوروی، تاجیکستان یک خرابه بود. آذربایجان هم بعد از جنگ با ارمنستان خرابهای بیش نبود. آن موقع جنگ داخلی بود و من سفر بسیار سختی داشتم. آن سفر پیش از مقطع دکترایم بود. یادم است در قزاقستان بودم که برادرم تماس گرفت و گفت: برگرد چون باید در مصاحبه دکترا شرکت کنی. به همین خاطر مجبور شدم به ایران برگردم. حاصل تحقیق من روی موسیقی و حرکت تاجیکها در شهرها و مناطق مختلف تاجیکستان شد کتاب "موسیقی تاجیکستان". من برای این کتاب در سال 1378 برنده جایزه ملی پژوهش از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران شدم.
خانم ثابتزاده، شما در یک مقطعی رئیس کانون پژوهشگران خانه موسیقی بودید. در آنجا چه فعالیتهای داشتید؟
زمانی که خانه موسیقی تشکیل شد من هم یکی از تلاشگران آنجا بودم و بعد بهعنوان رئیس بخش پژوهش کانون پژوهش موسیقی انتخاب شدم. حدود 5-6 سال در خانه موسیقی کار کردم. آن موقع هنوز بیمه هنرمندان در کار نبود و من سعی کردم از طرف خودم به آنها کمک کنم. همه میدانند که خانه من همیشه چادر ایلیاتیها بوده است. اگر نوازنده و یا بازیگری با من همکاری کرده باشد پس از کار ارتباطم را با او قطع نکردهام. آنها میدانند خانه ثابتزاده خانه هنرمندان نواحی ایران است. در کمک کردن به آنها هیچ دریغی نکردهام. زمانی که کانون پژوهشگران را راه انداختیم سعی کردیم پژوهشگران را جمع کنیم و پژوهشها را سامان بدهیم. آنجا یک خانه نوپا بود که خطوطش مشخص نبود و درآمدی نداشت. فقط جمع شدیم تا بگوییم ما هم هستیم. کار دیگری که در این سمت انجام دادم برگزاری جشنواره "موسیقی زنان" با همکاری شهرداری بود و بانوان را روی صحنه بردم. البته پیش از آن وزارت ارشاد بخش زنان را در جشنواره موسیقی فجر یکی دو سالی راهاندازی کرده بود ولی تا آن زمان جشنوارهای بزرگ در سطح کشور که همه موزیسینها در آن حضور داشته باشند برگزار نشده بود. وزارت ارشاد یک بخش کوچکی با عنوان "موسیقی زنان" داشت که معمولا موزیسینهای معروف زن در تهران در بخش جنبی جشنواره موسیقی فجر برنامه اجرا میکردند و میرفتند. توسط سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و فرهنگسرای ارسبان یک جشنوارهای برگزار کردیم و من دبیر آن بودم. برنامههای موسیقی در تالار اندیشه سازمان تبلیغات اسلامی برگزار میشد. توانستیم بسیاری از زنان ناشناس که در جاهای مختلف کشور موسیقی سنتی کار میکردند را به جامعه معرفی کنیم. مسئلهای دیگر که در آنجا مطرح شد موضوع "موسیقی کلاسیک" و "موسیقی پاپ" بود. واقعا بانوان دلشان میخواست که شرکت کنند. سعی کردیم همه باشند و اینطور نباشد که فقط موسیقی دستگاهی بیاید. در انتخاب ملودیها و ردیف، آدم بسیار سختگیری هستم. شاگرد آقای کیانی بودهام و در هر صورت آن تربیت و آموزش را دارم. در این میان دو نفر از نظر روحی مرا تشویق کردند. یکی از آنها آقای عطاالله جنگوک بود که در دانشگاه سوره با هم همکاری داشتیم. از سال 1372 در دانشگاههای هنر، تهران و سوره درس دادهام. آقای جنگوک از بابت این که زنها روی صحنه میآیند، بسیار خوشحال بود. یادم است که در مراسم اختتامیه آقای پرویز مشکاتیان آمد و گفت: بسیار نیک است که زنها یک بال موسیقی ایران هستند و اگر زنها نباشند این پرنده نمیتواند پرواز کند. همیشه به من میگفت: تو این پرنده را به پرواز در آوردهای. آقای مشکاتیان برای من مثل یک آبشار بود. او همیشه در حال ریزش ملودی و ادبیات بود. درونش با شعر و موسیقی یکی شده بود. در بین موزیسینهای بزرگ و مشهور چنین حالی را کمتر دیدهام ولی آقای مشکاتیان این حال را داشتند. در شرایطی که بسیاری از موزیسینها در برابر حمایت از موسیقی بانوان محافظهکاری میکردند، او در صف اول حضور داشت و به من گفت: "ثابت، دارمت، برو، هستم، هستی". زمانی که سخنرانی میکردم به همه نگاه میکردم که از این بابت چقدر خوشحال هستند. آن موقع شرایط به نسبت الان بسیار بستهتر بود. واقعا برای پایههای شرایط کنونی ذره ذره تلاش کردهایم.
چرا این همکاری با خانه موسیقی ادامه پیدا نکرد. در حالی که اتفاقات خوبی را به همراه داشت؟
از کانون پژوهش خانه موسیقی بیرون آمدم چون دوست داشتم که دیگران بیایند رشد کنند. در حال حاضر هم که مدیر گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه آزاد واحد تهران جنوب هستم، از وقتی مدیر شدهام کارها را تقسیم کردهام و تمام عوامل و پرسنل را به کار گرفتهام. اصلا آدمی نیستم که یک جا بمانم و آدم حرکت هستم. در مدتی که در خانه موسیقی بودم همزمان داشتم تز دکترایم را میگذراندم. پس از مدتی آنجا را به افراد دیگری سپردم. الان هم میبینیم که آن کانون خوب رشد کرده و بالا آمده است. بعد به سفر خارجی رفتم و مدتی در فرانسه و آمریکا بودم و تحقیقاتم را اشاعه دادم. حدود چهار پنج سال در ایران نبودم و هیچ جا حضور نداشتم.
به کشورهای خارجی دعوت میشدید یا خودتان سفر میکردید و تحقیقاتتان را ارائه میدادید؟
مقالهام را به یک جشنواره ارائه میدادم و آنها قبول میکردند و من میرفتم. در دانشگاههای برکلی و یو سی ال ای کالیفرنیا درباره موسیقی نواحی، حرکتی و موسیقی تاجیکستان سخنرانی داشتهام.
میدانم که درباره واژههای موسیقی در شاهنامه کار کردهاید و تصمیم دارید کتابی را در این زمینه نشر دهید. با توجه به این که کتاب شاهنامه مجزا منتشر خواهد شد درباره این اثر و علاقه خودتان به شاهنامه بگویید.
کتاب امسال به چاپ میرسد. یک فرهنگنامه موسیقی راجع به تاثیر موسیقی در شاهنامه است و نشانگر مقام فردوسی در حفظ موسیقی عهد خود. یک مقدمه مفصل درباره انگیزهام برای انجام این پژوهش نوشتهام. فردوسی برایم کارساز بوده است. زمانی که در مشهد بودیم پدرم گاهی به یک نقال پول میداد و میگفت بچهها را سرگرم کن. ما هم در کوچه روی یکسری آجر مینشستم و پردهخوانی تماشا میکردیم. پول خردهایمان را جمع میکردیم و به آنها میدادیم. اصلا به خاطر این که پردهخوانی و تصاویری که میدیدم در ذهنم شکل گرفته بود تصمیم گرفتم فیلم بسازم. پدر من آدم بسیار خوش فکر و آیندهنگری است. هر کجا که به حرف پدرم گوش ندادم شکست خوردم و هر کجا که به حرف پدرم گوش دادم پیشرفت کردم. به پدرم علاقه بسیار زیادی دارم. آن موقع پدرم یک سانس سینما در صبح را برای ما میگرفت و مینشستیم فیلمهای معروف ایرانی و خارجی را نگاه میکردیم. آن فیلمها مرا به سینما و ادبیات علاقهمند کرد. این کتاب ذکاتی است که من به آن نقالهای ناشناس در زندگی میدهم و میخواهم در زندگی در یک جایی نام آنها را ببرم تا بدانند چطور به مردم کمک کردند. به نظرم هر چیزی یک ذکاتی دارد. هر کتابی را که مینویسم به یک استادی که از او چیزی یاد گرفتهام تقدیم میکنم.
این اثر شامل چه بخشهایی میشود؟
واژههای موسیقی در شاهنامه یک سری واژههای سازی هستند که من آن سازها را به سازهای بادی، زهی و سازهایی که برای جنگ و یا مناسب جشن هستند تفکیک کردهام و در مورد جایگاه موسیقی در شاهنامه و نگاه شاهنامه نسبت به موسیقی بحث میکنم. در انتها یک فرهنگنامه میدهم که اگر شخصی بخواهد آن شعرها را معنی کند میتواند به آنجا مراجعه کند و معنی شعرها را متوجه شود. در صدد این هستم که به یک گرافیست بگویم تصویر سازها را هم بکشد تا به معرفی بیشتر آنها کمک کند. نوشتن این کتاب را همزمان با تزم انجام دادم و بعد از آن طرحهای قشنگتری به ذهنم رسید و آن را گسترده کردم. فکر میکنم جای چنین کتابی برای فردوسی خالی است.
آیا کتاب دیگری نیز در دست نگارش دارید؟
کتابهایی که دارم کار میکنم هم کارهایی هستند که در دوران تزم انجام دادم و تکمیل میشوند. وقتی از آن کتابها فارغ شوم به سراغ کارهای دیگر خواهم رفت. در کنار آنها من تمام وقتم را روی دایرهالمعارفی گذاشتهام که 25 جلد میشود. من برای نخستین بار کلمه رقص را در "دایرهالمعارف بزرگ اسلامی" ثبت کردم.
این دایرهالمعارف چه زمانی منتشر میشود؟
پس از این که کتاب فردوسی تمام شود درصدد این هستم که جلد اول دایرهالمعارف که مربوط به خراسان است را منتشر کنم. اگر سالی یک کتاب هم چاپ کنم نیاز به 25 سال وقت دارم. هنوز برخی از تحقیقاتم به صورت نصفه باقی مانده است چون پول ندارم و دست تنها هستم. عکاسی کتاب خراسان تمام شده است و از آن فیلمها و سازها را گرفتهایم. تمام حرکاتش را به تفکیک کورئوگرافی کردهام و نوشتهام. باید اینها را به دست گرافیست بدهم و گرافیست این حرکات را طراحی کند و در کتاب بگذارد. سفر خراسان را با یک عکاس حرفهای رفتم و عکاس به صورت حرفهای از حرکات عکس گرفته است. کتاب "رقصها و بازیهای آیینی خراسان" سه بخش دارد؛ بخش اول شمال خراسان است و بخش دوم شرق خراسان و مشخصا تربتجام است. بخش بعدی هم جنوب خراسان و حوالی بیرجند است. حالا ممکن است روستاهای دیگری هم باشد ولی من نمیتوانستم همه روستاها را ریز به ریز پوشش بدهم. با این حال اغلب مراکز را رفتهام. پس از خراسان نوبت به کردستان است که هنوز اورامانات کردستان باقی مانده است.
خانم ثابتزاده درباره جمعآوری موسیقیهای ایل بختیاری نیز توضیح دهید.
سال 1384 موسیقی بختیاری را با حوزه هنری کلید زدم. یک سفر طولانی چند ماهه به ایل بختیاری داشتم و موسیقیهای ایل بختیاری را در پنج استان جمعآوری کردم که ماحصل آن 15 سیدی شد و آن سیدیها را حوزه هنری منتشر کرد. این کارها باعث شد که بسیاری از هنرمندان ناشناخته بختیاری شناسانده شوند و در جشنوارهها شرکت کنند. این کاری که انجام دادم را خیلی دوست دارم چون باعث شد مردم بختیاری را بیشتر بشناسم و دوستان خوبی پیدا کنم. ضمن این که کار بسیار سختی هم بود چون شامل انواع موسیقی کار، لالایی، عزا، ترانه و آوازهای ریتمدار و بدون ریتم میشد.
شما آوازخواندن و نواختن ساز را نزد مجید کیانی آموختید. درباره این تجربه توضیح دهید؟
اواخر دهه شصت با مجید کیانی آشنا شدم و سه روز در هفته به کلاسهای او میرفتم. یک روز کلاس ساز بود، یک روز آواز و یک روز هم تئوری. واقعا استاد را دنبال میکردم و عین یک شاگرد که باید شاگردی کند، شاگردی کردم. شاید من یکی از شاگردترین شاگردهای آقای کیانی بودم. الان فکر میکنم هنوز هم شاگرد هستم. یک روز به آقای کیانی گفتم روی کدام یک از این زمینهها تمرکز کنم؟ او گفت: اصلا خودت را درگیر این فکرها نکن، چون مسیر زندگیات خودش یک جریانی را پیش میآورد که تو خودت را پیدا میکنی. او تاکید داشت که آدم باید آرام باشد و با آرامی پیش برود.
آیا هنوز هم ساز مینوازید؟
ساز من سنتور است اما رشته آواز را دنبال کردم و شاگردان بسیاری را تعلیم دادم. ولی دیگر فرصت این که بنشینم ساز بزنم را ندارم، اما آواز میخوانم.
با توجه به انتشار چندین اثر در حوزه موسیقی، همچنان قصد ندارید داستان یا رمان بنویسید؟
همانطور که اشاره شد نوشتن را دوست داشتم ولی به جای داستاننویسی تحقیق موسیقی را که ضرورتی مبرم در دهه شصت بود انتخاب کردم. البته داستان نوشتهام ولی چاپ نکردهام. یک مجموعه شعر هم دارم که شاید آن را چاپ کنم. در واقع آن مجموعه یک سوگنامه برای اساتیدی است که آنها را از دست دادهام.
شما شرایط سختی را در زمان تحقیق و پژوهش متحمل شدید، خرجهای سنگین و حمایتهای که هیچ وقت صورت نگرفته است. آیا شده که از ادامه این مسیر ناامید شوید؟
اصلا و ابدا. هیچ چیزی انگیزه مرا نگرفته است. با کسی کاری ندارم و سرم را پایین انداختهام و کارم را انجام میدهم. اصلا کاری ندارم که چه کسی خوشش میآید و چه کسی بدش میآید. یک انسان فرهنگی و خادم فرهنگ هستم و زندگی و وقتم را برای این کار گذاشتهام. تا جایی که توانستهام کوشش کردهام تا موسیقی بانوان آزاد شود. چرا زنان نباید موزیک اجرا کنند؟
اگر صحبتی باقی مانده بفرمایید.
به هر حال موسیقی در ایران بسیار غنی است و توجه به آن ضرورتی مبرم. هنوز هم میتوان از بازماندههای قدیم موسیقی نواحی ایران حمایت کرد. نسل آینده به این امکان عظیم فرهنگی نیازمند است. حتی به عنوان منبع درآمدزا میتواند در جنب گردشگری آنرا بسیار فعال کرد و اشاعه داد. مسئولین واقعا باید از این میراث فرهنگی و افتخار ایران حمایت کنند. به ویژه از جوانانی که با وجود مشکلات فراوان، دستتنگی و عسرت همچنان با عشق و امید به کار موسیقی نواحی مشغولند و میراث پدرانشان را پاسداری میکنند.