سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، امام رضا علیهالسلام در 11 ذیالقعده سال 148 هجریقمری در مدینه دیده به جهان گشودند. پدر ایشان حضرت امام موسی بن جعفر(ع) و مادرشان نجمه خاتون هستند. ایشان در سن 35 سالگی عهدهدار مسئولیت امامت و رهبری شیعیان شدند.
نام مبارک ایشان علی و کنیه حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقب ایشان رضا به معنای "خشنودی" است.
امام محمدتقی علیهالسلام فرزند ایشان، سبب نامیده شدن آن حضرت به این لقب را اینگونه نقل میفرمایند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زیرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمهاطهار در زمین از او خشنود بودهاند و ایشان را برای امامت پسندیدهاند و همینطور به خاطر خلق و خوی نیکوی امام هم دوستان و نزدیکان و هم دشمنان از ایشان راضی و خشنود بودند".
یکی از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. این لقب نشانگر ظهور علم و دانش ایشان است. جلسات مناظره متعددی که امام رضا (ع) با دانشمندان بزرگ عصر خویش، به ویژه علمای ادیان مختلف انجام دادند و در همه آنها با سربلندی تمام بیرون آمدند دلیل کوچکی بر این سخن است که قسمتی از این مناظرات در بخش "جنبه علمی امام" آمده است.
سراجالله، نورالهدى، قرةعین المومنین، رضا، رضى، فاضل، صابر، وفى و صدیق برخی از القاب امام محسوب میشوند. معانى این القاب عبارت است از چراغ پروردگار، نور هدایت و راهنمایى، نور چشم مومنان، راضى به رضاى خداوند، بخشنده، بردبار، با وفا، دوست و همچنین پیامبر خدا(ص) او را عالم آل محمد (ص) نامیدند.
برخی از ویژگیهای شخصی امام رضا (ع) و رفتارهای ایشان با مردم عبارتند از:
امام رضا (ع) به اخلاق عالی و ممتاز آراسته بودند و بدینسبب دوستی عام و خاص را به خود جلب فرموده بودند.
صلوات خاصه امام رضا(ع): اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِصَلاَةً کَثِیرَةً تَامَّةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِکَ (بار الها درود و رحمت فرست بر على بن موسى الرضا پسندیده پیشواى پارسا و منزه و حجت تو بر هر که روى زمین است و هر که زیر خاک بسیار راستگو و شهید درود و رحمتى فراوان و کامل و با برکت و متصل و پیوست و پیاپى و دنبال هم همچون بهترین رحمتى که بر یکى از اولیائت فرستادى)
امام هشتم شیعیان یکی از محبوبترین معصومین در میان ایرانیان است و شاعران در ستایش، مدح و وصف ایشان اشعار زیادی سرودهاند. نمونههای از این اشعار:
چشمههای خروشان تو را میشناسند
موجهای پریشان تو را میشناسند
پرسش تشنگی را تو آبی، جوابی
ریگهای بیابان تو را میشناسند
نام تو رخصت رویش است و طراوت
زین سبب برگ و باران تو را میشناسند
هم تو گلهای این باغ را میشناسی
هم تمام شهیدان تو را میشناسند
از نشابور بر موجی از "لا" گذشتی
ای که امواج طوفان تو را میشناسند
بوی توحید مشروط بر بودن توست
ای که آیات قرآن تو را میشناسند
گرچه روی از همه خلق پوشیده داری
آی پیدای پنهان تو را میشناسند
اینک ای خوب، فصل غریبی سر آمد
چون تمام غریبان تو را میشناسند
کاش من هم عبور تو را دیده بودم
کوچههای خراسان تو را میشناسند
قیصر امین پور
خراسان در خراسان نور در جان تو میچرخد
مگر خورشید در چاک گریبان تو میچرخد؟
خراسان مهر دریا میشود با گامهای تـو
به دست ابرها تسبیح باران تو میچرخد
اگر شوق وصالت نیست در آیینهها، درها
چرا آیینه در آیینه، ایوان تو میچرخد
طواف عاشقان هم بر مدار چشمهای توست
سماع صوفیان هم گرد عرفان تو میچرخد
به سقاخانهات زیباست رقص کاسههای نور
در این پیمانه، آن پیمانه، پیمان تو میچرخد
بیابان در بیابان گرگ شد، هـــر کوه، صیادی
چقدر آهوی زخمی در شبستان تو میچرخد
در این آدینه لبریز از آغاز گل، شاعـر!
شروع تازهای در بیت پایان تو میچرخد
علیرضا قزوه
ای راهب کلیسا دیـگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره میزند طوس
آیا مسیح ایران کم داده مرده را جان
جانی دوباره بردار با ما بیا بـه پابـوس
آنجا که خادمینش از روی زائرینش
گرد سفـر بگیرند با بال ناز طاووس
خورشید آسمانها در پیش گنبـد او
رنگی ندارد آری چیزی شبیـه فانوس
رویای ناتمامم ساعات در حرم بود
باقی عمر اما افسـوس بود و کابوس
وقتی رسیدی آنجا در آن حریم زیبا
زانو بزن به پای بیدار خفته در طوس…
سیدحمیدرضا برقعی
مژده ای اهل ولا نور خدا گشته پدید
هشتمین حجت حق آن شه فرزانه رسید
هم نبی صورت و حیدر صفت است این مه ناب
هر که دیدش دل از این خانه و کاشانه برید
بهر مولای جهان باب حوائج ز وفا
پسری همچو رضا داده خداوند حمید
شب میلاد رضا باده ز میخانه رسد
باید امشب همه دم باده ز پیمانه چشید
خنده بر لب بزند موسی جعفر همه دم
تا که با یک نظرش آن مه دردانه بدید
مه ذیقعده شد و ماه خدا گشته عیان
همه تبریک بگویید که عید آمده عید
هر که باشد به دلش مهر رضا شاه کرم
شک نکن روز جزا میشود همواره سعید
میشود بیت خدا تا به ابد از سرعشق
دل هر کس که به یادش دمی الساعه تپید
من کجا مدح شما ای شه فرزانه کجا
مدحتان کرده خداوند ، به قرآن مجید
آرزویم همه این است که در روز جزا
بشوم مثل غلامان شما نامه سپید
راستی بهر "بداغی" چه خوش است ای صنما
که شود در رهتان نوکر دلداده شهید
سیروس بداغی
ذیقعده شد و یازدهم بوالحسن آمد
بلبل به طرب شاد به دشت و دمن آمد
گلزار ولا غرقه در شور و صفا شد
هشتم گل گلزار به صحن چمن آمد
تابیده شده نور الهی به مدینه
یمن قدمش جان به تن مرد و زن آمد
باخنده کند شکرخدا حضرت کاظم
مولود نکویش حسن اندر حسن آمد
سوم علی از سلسله پاک امامت
بر قلب همه حیدریون راهزن آمد
راضی به رضای حق و زین روی رضا شد
اسباب رهایی غزال ختن آمد
از کودکی اش عالم و راوی حدیث است
از بهر علیمان جهان رایزن آمد
با مرقد او رشک بهشت است خراسان
سرمایه فخر است که بر این وطن آمد
قربان حریمش که در آن از همه عالم
زایر زبرای هبهی جان و تن آمد
خوش باد کنار حرمش جشن ولادت
روزی که رضا (ع) عالم صاحب سخن آمد
اسماعیل تقوایی
هر حاجات اگر دست دعا برخیزد
دلبری هست به هر حال به پا برخیزد
لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است
هر زمان از دل پر درد صدا برخیزد
آه در سینهی عشاق به هم مرتبطند
وقت نقاره زدن نالهی ما برخیزد
جراتش نیست کسی حرف جهنم بزند
گر پی کار گنهکار ز جا برخیزد
زائر آن است که در کوی تو اتراق کند
آنکه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟
تا به دست کرم تو به نوایی نرسد
از سر راه محال است گدا برخیزد
بر سر خاکم اگر آهوی تو گریه کند
از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد
حرمت زودتر از کعبه مرا حاجی کرد
حج ما آخر ذیالقعده به پا برخیزد
علیاکبر لطیفیان
ای عرشیان به شهر خراسان سفر کنید
شب را در این بهشت الهی سحر کنید
با زائرین این حرم الله سر کنید
مدح رضا چو آیه قرآن ز بر کنید
عید بزرگ شیعه آل پیمبر است
میلاد هشتمین حجج الله اکبر است
ای دل بگیر جان و به جانان نظاره کن
بر چهره حقیقت ایمان نظاره کن
یک لحظه بر تمامی قرآن نظاره کن
در دست نجمه نجم فروزان نظاره کن
میلاد پاره تن زهرا و احمد است
شمس الشموس عالم آل محمد است
این مظهر جمال خداوند اکبر است
آیینه تمام نمای پیمبر است
خورشید نجمه یا مه افلاک پرور است
قرآن روی سینه موسی ابن جعفر است
بر خلق آسمان و زمین مقتداست این
جان رو نما دهید که روی خداست این
روشن هزار سینه سینا به نور او
چشم هزار موسی عمران به طور او
صف بستهاند خیل رسل در حضور او
دل بحر بیکرانهای از شوق و شور او
ریزد برات عفو خدا از نظارهاش
دوزخ بهشت میشود از یک اشارهاش
هر قامتی که سرو لب جو نمیشود
هر صورتی که وجه هوالهو نمیشود
هر پادشه که ضامن آهو نمیشود
هر کس که نام اوست رضا، او نمیشود
در طوس پاره تن احمد بود یکی
آری رئوف آل محمد بود یکی
ای خلق خاک پای تو یا ثامن الحجج
جان جهان فدای تو یا ثامن الحجج
قرآن پر از ثنای تو یا ثامن الحجج
ایمان بود ولای تو یا ثامن الحجج
دین را به جز ولای تو اصل و اصول نیست
تهلیل بی ولای تو هرگز قبول نیست
گردون هماره دور زند در طریق تو
خورشید خشت گوشه صحن عتیق تو
با آن همه کرامت و لطف دقیق تو
خود را شمردهاند گدایان رفیق تو
دستی که دست لطف خدا میشود تویی
شاهی که خود رفیق گدا میشود تویی
یکسان بود به وقت عطای تو خاص و عام
فرقی نمیکند به درت شاه یا غلام
سلطان ندیدهام ز گدا گیرد احترام
پیش از سلام زائر خود را کند سلام
پیوسته دست بر سر زوار میکشی
تو کیستی که ناز گنه کار میکشی
پاییز بوستان دل ما بهار توست
در شهر طوسی و همه عالم دیار توست
گل بوسه امام زمان بر مزار توست
شیعه به هر کجا که رود در کنار توست
چشم و چراغ و محفلم اینجاست یا رضا
هر جا سفر کنم دلم اینجاست یا رضا
شرمندهام از این که بپرسند کیستم
از ذره کمترم نتوان گفت چیستم
در پرتو کرامت خورشید زیستم
روزی که نیستم به کنار تو نیستم
با یک دم تو صبحدم عید میشوم
در آفتاب صحن تو، توحید میشوم
گل از نسیم صبح بهشت تو بو گرفت
خورشید پیش روی تو از شرم رو گرفت
ماه از فروغ خشت طلایت وضو گرفت
بیآبرو ز خاک درت آبرو گرفت
من دور گندم کرم تو کبوترم
ردم نکن که از همه بیآبروترم
ای نقش دیده و دل ما جای پای تو
روح الامین کبوتر صحن و سرای تو
مضمون بده که از تو بگویم برای تو
"میثم" کجا و گفتن مدح و ثنای تو
راهم بده که ذاکر ناقابل توام
انگار اینکه خاک ره دعبل توام
غلامرضا سازگار
چشم در تاثیر زیبایی از ابرو کمتر است
مستی ابروی یار از گیسوی او کمتر است
اصل زیباییست این که پلک در بالای چشم
شک کند در صحن از امثال جارو کمتر است
یا به وقت بی خودی زائر به دور مرقدت
حس کند که از خودش هشتاد کیلو کمتر است
بارها در تنگ آغوش ضریحت دیدهام
فاصله بین من و روح من از مو کمتر است
با حساب دنیوی در این حرم سر خم نکن
چون بهای چار زانو از دو زانو کمتر است
بس که با نیت نخوردی زود باور میکنی
آب سقاخانه از یک مشت دارو کمتر است
از خودت بگذر به ترفندی که در این بارگاه
عارف بالله هم گاهی از آهو کمتر است
مهدی رحیمی