سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، امام جعفرصادق (علیهالسلام) در اوایل نیمه دوم ربیعالاول سال 83 به دنیا آمدند و در 25 شوال سال 148 هجری در 65 سالگی در مدینه چشم از جهان فرو بستند. حضرت امام جعفرصادق(ع) به دست خلیفه عباسی، منصور دوانیقی مسموم و در مدینه به شهادت رسیدند. پدر ایشان امام محمد باقر (ع) و مادرشان امفروه هستند.
ایشان مدت 34 سال امامت داشتند و به شیخالائمه معروفاند زیرا عمر ایشان از تمامی ائمهاطهار (ع) طولانیتر است. حضرت را در قبرستان بقیع در کنار پدر، جد و امام حسن مجتبی(ع) دفن کردند.
در میان امامان معصوم (ع)، برای هیچ کدام همانند امام صادق(ع) فرصت و شرایط مساعدی پیش نیامد تا بتوانند در سطح وسیع به انقلاب فرهنگی بپردازند و با تشریح فرهنگ غنی و پرمایه اسلام، بر گسترش این دین آسمانی بیفزایند. برای امام صادق(ع) این فرصت، در گیرودار کشمکشها و رودرویى بنیامیه و بنیعباس و جنگ قدرت به دست آمد. ایشان از این فرصت استفاده کامل کردند و اسلام و فقه آن را از دیدگاه ائمه اهل بیت (ع) معرفی کردند و با تربیت شاگردان بسیار و برجسته، حیات تازهای به اسلام و مسلمانان بخشیدند و فرهنگ ناب تشیع را که از متن اسلام محمدی و علوی نشات گرفته بود به جهانیان عرضه کردند.
امام صادق(ع) به عنوان رییس مذهب جعفری حوزه علمیه اسلامی در سطح عمیق و وسیع تشکیل دادند و علوم اسلامی را تدریس میکردند. در این حوزه، چهار هزار نفر به فراگیری علوم آل محمد (ص) میپرداخت و حضرت در این زمان، اسلام اصیل را از زیر حجاب تیره و تار اسلام بنیامیه و بنیعباس آشکار ساخت.
عظمت علمی امام صادق (ع) در حدی است که ائمه مذاهب دیگر اسلامی از قبیل ابوحنیفه و مالک خود را نیازمند به استفاده از جلسه درس او مییافتند. مناظرات عالمانه ایشان با ارباب دیگر ادیان و عقاید نشانی از سعهصدر و وسعت دانش این امام همام داشته است.
بیشترین حجم روایات و احادیث از امام صادق (ع) نقل شده است و متاسفانه کتابهای امام صادق (ع) مفقود و در دورههای مختلف توسط جریانهای ضد شیعه از بین رفته است.
عناوین برخی از کتابهای نسبت داده شده به امام صادق(ع):
"تفسیر ابن عتایقی" ابن عتایقی خلاصهای از تفسیر قمی را گردآوری کرده که برخی از آن به عنوان "تفسیر الامام" یاد میکنند. همه مطالب تفسیر قمی از امام صادق علیهالسلام نقل شده است.
"تفسیر الامام" خلاصه دیگری از تفسیر قمی.
"کتاب مصباح الشریعه" اثری اخلاقی عرفانی که علامه مجلسی و امام خمینی (ره) آن را به صورت قطعی به امام صادق علیه السلام نسبت دادهاند.
"تفسیر جعفر الصادق" در آغاز کتاب "مجموعه آثار ابوعبد الرحمن سلمی" از صفحه 21 تا صفحه 63 یک تفسیری با روش و سبک عرفانی از حقایق التفسیر سلمی نقل شده و به امام صادق (ع) نسبت داده شده است.
"تفسیر القرآن کریم عند جعفر الصادق" این تفسیر نیز به امام صادق علیهالسلام نسبت داده شده و در کتاب "کتابا الصادق: حقائق التفسیر القرآنی و مسباح الشریعه" با اشراف علی زیعور در موسسه عزالدین بیروت چاپ شده است.
"کامل التفسیر الصوفی العرفانی للقرآن" منسوب به امام صادق علیهالسلام با تحقیق علی زیعور در دارالبراق بیروت چاپ شده است.
"التفسیر المنتسب الی مولانا ابی عبدالله جعفربن محمد الصادق علیهما السلام" این تفسیر با مقدمه منوچهر صدوقیسها و از روی نسخه کتابخانه نافذ پاشا استانبول چاپ شده است.
"تفسیر الامام الصادق علیه السلام" سیدنذرعلی رضویهندی در کتابخانه مرکزی دانشگاه پتنای هند نسخه از تفسیر منسوب به امام صادق علیهالسلام را یافته و تصحیح و تحقیق آن را در 2 جلد به عنوان رساله دکتری خود قرار داده است.
"تفسیر القمی" علی بن ابراهیم قمی از محدثان بزرگ شیعه در قرن سوم هجری یک تفسیر قرآن تدوین کرده است. این تفسیر به صورت گسترده و فراوان می گوید: "قال" و عدهای از محققان معتقدند که مقصود علی بن ابراهیم از کلمه "قال" ، قال الصادق علیهالسلام است به همین جهت این تفسیر را به نام "تفسیر الامام" میشناسند.
بسیاری از محققان و پژوهشگران حوزه و دانشگاه به نگارش کتابهایی در موضوع زندگانی امام صادق (ع) پرداختهاند و درباره این امام بزرگوار آثار متعددی نوشته و منتشر شده است و همچنین شاعران در اشعار خود به ایشان پرداختهاند.
شاعران آیینی در سوگ و رثای شهادت امام جعفرصادق(ع) اشعاری سرودهاند. نمونهای از این اشعار:
آقاى بىکسى که غم ارثیه داشته
انسى به داغ مادر انسیه داشته
کنج اتاق خویش حسینیه داشته
با اهل خانه مجلس مرثیه داشته
حالا گرفته روضه غریبانه بازهم
نشناختند خشک مقدس مئآبها
خورشید علم را پس ابر حجابها
مشتى، رفوزه در پى درس و کتابها
شاگردهایشان همه در رختخوابها
آتش زدند بر در یک خانه بازهم
حق میدهیم مرد اگر گریه میکند
تنها میان چند نفر گریه میکند
با ترس دختران چقدر گریه میکند
افتاده یاد مادر و در گریه میکند
تکرار شد مصیبت پروانه بازهم
آتش به بیت اطهرش افتاد گفت آه
یاد صداى مادرش افتاد گفت آه
عمامهاش که از سرش افتاد گفت آه
وقت فرار، دخترش افتاد گفت آه
ترسیده است دختر دردانه بازهم
یک نانجیب خنجر آماده مىکشید
یک بىحیا عمامه و سجاده مىکشید
بند طناب را که زنازاده مىکشید
شیخالائمه را وسط جاده مىکشید
آسیب دید غیرت مردانه بازهم
بیاحترام رفت ولى عمه زینبش
بین عوام رفت ولى عمه زینبش
در ازدحام رفت ولى عمه زینبش
بزم حرام رفت ولى عمه زینبش
وقت گریز شد دل دیوانه بازهم
دست عیال او به طنابى نرفت نه!
دست کسى به سوى حجابى نرفت نه
از صورتى عفیفه نقابى نرفت نه
ناموس او به بزم شرابى نرفت نه
رفتیم سمت مجلس بیگانه بازهم
بالاى تخت قائلهاى بود، واى من
پیش رباب حرملهاى بود، واى من
زینب میان سلسلهاى بود، واى من
چوب بدون حوصلهاى بود، واى من
خون شد روان از آن لب جانانه بازهم
محمدجواد پرچمی
قلم به دست گرفتی و تیغ از آب درآمد
به نور وجه تو خلق از ظلام خواب درآمد
تو از معادن حلمی به کوهسار نبوت
که هر که در برت آمد از اضطراب درآمد
خدا نشاند به شامی سه در دو دانه انگور
چهل صباح گذشت و شراب ناب درآمد
همین که از پرشالی گشود چهره سوالی
ز آستین هشامت دو صد جواب درآمد
کنار چشمه روشن چه تیره دل بود آنکس
که راه چاه گرفت از قضا سراب درآمد
احمدرضا رضایی
از ازل درد به پیمانه مردان کردند
دل عاشق شده را کلبه احزان کردند
هرکسی را که به عالم سر حشمت خواهیست
لطف کردند و شبی خادم سلطان کردند
سفره به وسعت صدق تو گشودند به دهر
انبیا را سر احسان تو مهمان کردند
همه آفاق گرفته است به خود رنگ تو را
با وجودی که همه فضل تو کتمان کردند
در تو دیدند ملائک صفت خالق را
علت این است اگر، سجده به انسان کردند
بر سر سفره دونان نبرم منت نان
من همانم که به من لطف فراوان کردند
هشتمین آینه وجه خدایی، صد حیف
شش جهت ظلم به تو حضرت جانان کردند
دل شب بود که گنجینه دین را بردند
عدهای کفـر صفت، سرقت ایمان کردند
پا برهنه عقب اسب دواندند تو را
آسمان را پس از این حادثه گریان کردند
همه روضه همین است که آقای مرا
مدتی گوشه اصطبل به زندان کردند
گر نبودی، اثر از روضه ارباب نبود
خلق با حنجر تو ذکر حسین جان کردند
یاسر حوتی
بارها سینه سوزان مرا سوزاندند
وقت و بیوقت دل و جان مرا سوزاندند
هر شب و نیمه شب آزار دلم میدادند
در خفا قلب پریشان مرا سوزاندند
سر سجاده اهانت به نمازم کردند
بر لبم آیه قرآن مرا سوزاندند
پا برهنه بربودند مرا از حرمم
حرمت پیری و عنوان مرا سوزاندند
ناسزا پیش دو چشمم که به مادر گفتند
به خدا عزت جانان مرا سوزاندند
من به دنبال سر استرشان ذکر به لب
سوز ذکر لب عطشان مرا سوزاندند
از غم مادر خود بی سر و سامان شده ام
که به کوچه سر و سامان مرا سوزاندند
گرچه دیدند که بر کرب و بلا میگریم
باز هم دیده گریان مرا سوزاندند
به خدا بر جگرم زهر جفا مرهم بود
گرچه از کینه دل و جان مرا سوزاندند
محمود ژولیده
تو غیر جود نکردی، ولی جفا کردند
چقدر خون به دلت قوم بیحیا کردند
تو مثل فاطمه در حقشان دعا کردی
شبیه فاطمه حق تو را ادا کردند
کشند آتش و انگار کارشان این است
درست با تو شبیه سقیفه تا کردند
تو را بدون عبا دست بسته میبردند
میان راه ندانم چه با شما کردند
چه بیملاحظه بودند آن سیه دلها
مگر رعایت قد خم تو را کردند؟
نصیب تو شده جامی ز زهر، آقا جان
چگونه درد غریبی ت را دوا کردند
قرار بود تو هم شاه بیحرم باشی
تو را گریز غزل سمت مجتبی کردند
میثم میرزایی
آسمان است و زمین دور سرش میگردد
آفتاب است و قمر خاک درش میگردد
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
این حرم خانه زهراست خجالت بکشید
این حسینیه دنیاست خجالت بکشید
شعله پشت حرم فاطمه زاده نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
میبریدش، ببرید از وسط مردم نه
هر چه خواهید بیارید ولی هیزم نه
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیرمرد است و خمیده ست عصا بردارد
از مسیری ببریدش که تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلا این مرد مگر پای دویدن دارد؟!
پیرمردی که خمیده ست کشیدن دارد؟!
بگذارید لبش یاد پیمبر بکند
وسط شعله کمی مادر مادر بکند
شعله تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید
شاید این کوچه همان کوچه زهرا باشد
شاید آن کوچه باریک همین جا باشد
شاید این کوچه همان جاست که زهرا افتاد
گر چه هم دست به دیوار شد اما افتاد
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه خود روضه مادر دارند
علیاکبر لطیفیان
تا گلستان نبی از جور اعدا، در گرفت
جسم و جان دوستان از شعلهاش آذر گرفت
در سرای صادق آل نبی آتش زدند
چون خلیل آن شاه دین جا در دل آذر گرفت
نیمه شب در بزم منصورش ببردند از عناد
آن که خورشید فروزان از رخش زیور گرفت
چون برون از خانه منصور شد دل پر ز خون
حضرت روحالامین دست عزا بر سر گرفت
ساخت چون منصور نامنصور مسمومش ز کین
رفت شادی از میان، غم ما سوی را بر گرفت
زد شرر بر جسم و جانش زهر کین با صد محن
شعلهاش اندر جنان بر قلب پیغمبر گرفت
دین عزادارست و مذهب شد یتیم و سوگوار
عالمی را ماتم نور دل حیدر گرفت
خون دل از دیده میافشاند با صد درد و داغ
تا سر او را به دامن موسی جعفر گرفت
افتخار مرثیت خوانی صفا روز نخست
در خصوص خاندان از حضرت داور گرفت
علی سهرابیتویسرکانی
میدویدم پی شان نیمه شب از کوچه تنگ
با دلی خون که به یاد شب صحرا افتاد
یاد آن دخترکی که عقب قافلهای
چشمهایش به دو چشمان عمو تا افتاد
پلک آتش زدهاش گرم شد و خوابش رفت
ناقه کوشید نیفتد ولی آنجا افتاد
آسمان تیره، بیابان همه خارستان بود
خواست تا آه کشد از نفس، اما افتاد
عمه، بابا و عمو را همه را کرد صدا
در عوض زجر رسید و به رخش جا افتاد
یک طرف دخترکی دست به روی سر داشت
یک طرف زجر چهها کرد که از پا افتاد
یک طرف دخترکی دست به پهلو میرفت
یک طرف از سر نیزه ، سر بابا افتاد
حسن لطفی
کاش من هم به لطف مذهب نور
تا مقام حضور میرفتم
کاش مانند یار صادقتان
بیامان در تنور میرفتم
علم عالم در اختیار شماست
جبر در این مسیر حیران است
چشمهایت طبیب و بیمارش
یک جهان جابر بن حیان است
روز و شب را رقم بزن آخر
ماه و خورشید در مرکب توست
ملک لا هوت را مراد تویی
آسمانها مرید مذهب توست
قصه تکرار میشود یعنی
باز هم در مدینه عاشق نیست
کوچه در کوچه شهر را گشتم
هیچکس با امام، صادق نیست
خواب دیدم که پشت پنجرهها
روبروی بقیع گریانم
پابه پای کبوتران حرم
در پی آن مزار پنهانم
گریه در گریه با خودم گفتم
جان افلاک پشت پنجرههاست
آی مردم! تمام هستی ما
در همین خاک پشت پنجره هاست
سیدحمیدرضا برقعی