سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، محمد شهبا فارغالتحصیل کارشناسی سینما از دانشگاه هنر، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد پژوهش هنر از دانشگاه تهران و فارغالتحصیل دکترای سینما "روایتشناسی فیلم" از دانشگاه ایست انگلیا در انگلستان است. او این روزها در دانشکده سینما تئاتر، دانشگاه هنر تهران در مقطع فوقلیسانس و دکترا تدریس میکند. شهبا بیش از 40 عنوان کتاب تالیف و ترجمهای دارد و بیش از صد مقاله نوشته و ترجمه کرده است. "فیلمهای ما فیلمهای آنها" اثر ساتیا جیت رای، "ماتریکس" اثر جاشوآ کلوور، "دنیای درام" اثر مارتین اسلین، "نظریههای روایت" والاس مارتین، "مرد مرده" اثر جاناتان رزنبام، "راننده تاکسی" امی توبین، "ماجرای نیمروز" فیلیپ دراماند، "رازی در میان نیست" اثر پیتر بروک، "روایتشناسی: شکل و کارکرد روایت" اثر جرالد پرینس و "روایتها و راویها" گریگوری کوری، عناوین برخی آثار منتشر شده او محسوب میشوند. شهبا جوایز کتاب فصل، کتاب سال، کتاب سال سینما، کتاب برگزیده صداوسیما را نیز دریافت کرده است. او از کانون فیلمنامهنویسان سینمای ایران نیز دو جایزه گرفته، هم برای ترجمه کتاب "فیلمنامهنویسی متفاوت" و هم به دلیل یک عمر ترجمه سینمایی.
آقای شهبا، شما در سال 1343 در سیرجان به دنیا آمدید. این شهر نویسندگان زیادی همچون علیاکبر سعیدیسیرجانی، محمدابراهیم باستانیپاریزی، طاهره صفارزاده، محمدعلی آزادیخواه، و احمد زیدآبادی را پرورش داده است. از سیرجان و دوران کودکی خود بگویید.
سیرجان امروز بسیار توسعه پیدا کرده است. این شهر سرچهارراه قرار گرفته است و شخصی که میخواهد به بندرعباس، کرمان، شیراز و بافت برود از این شهر رد میشود. سیرجان مرکز تبادلات فرهنگی استان بود و هنوز هم هست. سیرجان از نظر مطبوعات محلی، شهر اول کشور است برای این که هفت روزنامه چاپی دارد. از دوران کودکی میتوانم به کتابخوان بودنم اشاره کنم. هنوز هم کتابهایم بخشی از فضای خانه پدریام در سیرجان را گرفته است. هر وقت به آنجا میروم میگویند یک فکری به حال این کتابها بکن! هر وقت کتاب میخریدم، پدرم میگفت برای چی پول میدهی و کتاب میخری؟ از کتابخانه استفاده کن. در قدیم سنتی وجود داشت که کتاب کرایه میدادند و من همیشه کتاب کرایه میکردم. مثلا قیمت کتاب 20 ریال بود و آن را شبی دو ریال کرایه میدادند. برای این که دوشب کرایه ندهم، کتابها را طی یک شب میخواندم. انواع آثار را هم مطالعه میکردم. کتابهای قدیمی مثل بوستان و گلستان، امیرارسلان، چهل طوطی و سایر آثاری که در آن دوره وجود داشت را میخواندم و علاقه عجیبی به کتابهای پلیسی داشتم.
از چه زمانی به زبان انگلیسی علاقهمند شدید؟
حدود چهارم دبستان بودم. در کتابخانهها کتاب انگلیسی کم بود ولی یک کتابخانه عمومی خیلی خوب در سال 1353-1354 در شهرمان داشتیم که خیلی غنی بود. وقتی به مقطع راهنمایی آمدم، خیلی بیشتر مطالعه میکردم و آن زمان بود که علاقهام به سینما شکل گرفت. به یاد دارم در دوران راهنمایی مشاوره تحصیلی داشتیم. از ما میپرسیدند که میخواهید چه کاره شوید و همه میگفتند؟ دکتر، خلبان، مهندس و من تنها فردی بودم که میخواستم در رشته سینما درس بخوانم. شخصی که مشاور تحصیلی ما بود تعجب میکرد که اصلا مگر رشته سینما هم هست؟
شما چگونه با سینما آشنا شدید؟
در شهرمان سینمایی داشتیم که هنوز هم فعالیت دارد. آن سینما همیشه دو فیلم با یک بلیت بود. دبیرستانی که شدم سینما رفتنم بیشتر شد، چون سینما درست روبهروی مدرسه بود.
آقای شهبا، سینما که موجب نشد مطالعات شما کم شود؟
نه به هیچ عنوان؛ چون وقت آزاد ما به چند دلیل بسیار زیاد بود. محیط اجتماعی امنتری داشتیم و خانوادهها اینقدر نگران نمیشدند. وقتی به مدرسه میرفتیم ساعت 7 یا 8 شب هم به خانه برمیگشتیم کسی نمیپرسید چرا دیر آمدی؟ وقتمان با کتابهای درسی گرفته نمیشد. ولی امروزه کتابهای درسی همه وقت دانشآموز را میگیرد و دیگر فرصتی برای مطالعات غیردرسی باقی نمیگذارد. کتابهای درسی باید 20 درصد وقت بچهها را بگیرد و 40 درصد کتابهای غیردرسی بخوانند و 40 درصد هم بازی کنند و برای خودشان بچرخند و شهر را بشناسند. بچههای تهرانی امروز حتی در سن 24-25 سالگی، محلههای دیگر شهر را هنوز ندیدهاند و نمیشناسند. وقت آزاد ما در آن زمان به رشد فکری و شخصیتی ما خیلی کمک میکرد.
برگردیم به این موضوع که شما میخواستید در رشته سینما درس بخوانید و موجب تعجب شد.
بله میگفتند مگر سینما و فیلمسازی درس خواندن میخواهد؟ به مقطع راهنمایی که آمدم شانس خوبی که نصیب من و همکلاسیهایم شد این بود که چند معلم عالی داشتیم. مثلا معلم ادبیات و عربی نصرتالله افتخاری که خداوند عمر بلند و سلامتی به او بدهد. من هم عربی را از او خیلی خوب یاد گرفتم و هم این که او کتابخانه بسیار بزرگی داشت. در آن کتابخانه مجموعهای از کتابهای عربی، انگلیسی، فرانسوی و... وجود داشت و هر کتابی میخواستیم برای مطالعه به ما میدادند؛ از چارلز دیکنز بگیرید تا فاکنر و جیمز جویس. هر رمانی با ترجمههای خوب آن زمان را میخواندم. یکی از دوستانم مجموعه موسیقی ایرانی خوبی داشت و آن زمان نوارکاست بود و من آنها را میگرفتم و گوش میدادم، حتی کپی میکردم. هنوز هم این نوارهای کاست را دارم. دوره راهنمایی من دوران رمان خواندن بود و مصادف شد با انقلاب و تقریبا سال 1355 در مقطع دوم راهنمایی بودم که انقلاب شروع شد. چند معلم داشتیم که فعال سیاسی بودند و به منطقه ما تبعیدشان کرده بودند. آنها کتابهای زیادی را به ما معرفی کردند. وقتی به دبیرستان آمدم همچنان انگلیسی را دوست داشتم و کتاب هم زیاد میخواندم. متاسفانه مثل حالا خیلی کلاس زبان وجود نداشت. یک دیکشنری خریدم و مانند تمامی هم نسلان تنها دیکشنری که داشتیم حییم بود. در دبیرستان به زبان فرانسه هم علاقه پیدا کردم.
چه عالی، به نظر میآید جزو شاگردان درسخوان و زرنگ بودید.
بله شاگرد اول مدرسه و استان بودم. رشتهام تجربی بود. این ماجرای شاگرد اولی از دبستان تا دکترا ادامه پیدا کرد. طی سه سال مدرکم را در انگلستان دریافت کردم. نمیدانم اول بودن چطور با من ماند؟ الان هم ظاهرا در ترجمه آثار سینمایی رتبه اول را در کشور دارم. حتی در شناسنامهام تاریخ تولدم را 1343/1/1 ثبت کردند، البته 10اردیبهشت ماه به دنیا آمدهام، در شناسنامه اینطور تاریخ زدهاند. دبیرستان که بودم از کرمان دوربین فیلمبرداری canon و آپارات خریدم. فیلمهایی که ما آن زمان داشتیم آگفا 8 میلیمتری بود و هزینه پست روی قیمت خرید گرفته میشد. یعنی ما آدرس خودمان را روی پاکت مینوشتیم و آدرسی که باید به آلمان میرفت روی پاکت چاپ شده بود. وقتی فیلمها را برای چاپ میفرستادیم تقریبا یک ماه طول میکشید که چاپ شود و به ایران برگردد. بعدها یک دستگاه مویلا دستی هشت میلیمتری خریدم. این زمان فیلمسازی واقعا برای من جدی شد و حدود هفت هشت فیلم کوتاه هشت میلیمتری ساختم و به جشنوارهها هم راه یافت. چهارشنبه هر هفته میرفتم کرمان و فیلم هشت میلیمتری کرایه میکردم. باید صبح زود با اتوبوس میرفتم و عصر برمیگشتم و چون شاگرد اول بودم، کسی چیزی به من نمیگفت.
فیلمهای کوتاهی که ساختید چه موضوعاتی داشتند؟
درباره مجموعهای از حرفههایی که در شهر رو به زوال بودن فیلم ساختم؛ همچون گیوهدوزی، گلیم بافی و... درباره شخصیتهای معروف شهرمان هم فیلمهایی تولید کردم مانند گداهای همیشگی بازار یا روحانی محل و... .
فعالیت فیلمسازی شما تا چه زمانی ادامه داشت؟
تا سال 1362 که دیپلم گرفتم. سپس به سربازی رفتم و تا سال 1364 سرباز بودم. درس هم میخواندم و در کنکور هنر امتحان دادم. آن زمان کنکور هنر 12 رشته داشت؛ سینما، تئاتر، نقاشی، خیاطی و گلدوزی و... کنکور اینطور بود که ابتدا باید در امتحان درسهای عمومی قبول میشدیم و در صورت قبولی میتوانستیم امتحان تخصصی هنر بدهیم که تستی بود. وقتی تستی هم پذیرفته میشدیم، تشریحی و بعد اگر باز قبول میشدیم مصاحبه میرفتیم و کلا چهار مرحله داشت. امتحان هنر در تهران، اصفهان و مشهد برگزار میشد و به یاد دارم با لباس سربازی امتحان دادم. جواب آزمون را هم در دانشگاه اصفهان گرفتم. وقتی کارنامهام را دیدم تعجب کردم که جلوی همه موارد نوشته شده بود یک! فکر میکردم من که خیلی بیشتر جواب داده بودم چرا یک؟! آقایی پشت سرم بود و گفت این کارنامه شما است؟ گفتم بله. از دستم گرفت و از ذوق فریاد زد. همه افردی که آنجا بودند وسایل امتحان در دست داشتند و با ماشینهای مدل بالا آمده بودند. رشته هنر خاص بود و واقعا افرادی که علاقه داشتند به این رشته میآمدند. سال 1364 به تهران آمدم. رشته "تدوین" را انتخاب کردم. آن زمان نیز دو سال درسهای مشترک میخواندیم و از سال دوم به بعد هر فردی درسهای تخصصی رشته خود را میخواند. ما میتوانستیم رشته کارگردانی، تدوین، فیلمنامهنویسی و فیلمبرداری را انتخاب کنیم و من تدوین را انتخاب کردم. درس را ادامه دادم تا سال 1368 که لیسانس گرفتم. حتی زمانی که تهران موشکباران بود واحد درسی گرفتم و تهران ماندم؛ با چند نفر از دوستانم یک کلاس شده بودیم. سال 1367 یک سال قبل از پایان تحصیلاتم به وزارت ارشاد رفتم و در بخش تحقیقات سینمایی فیلمخانه ملی ایران، با فریدون خامنهایپور و فرخ انصاریبصیر همکار بودم و برنامه نمایشهای هفتگی فیلمخانه ملی را راهاندازی کردیم.
قبل از کار در فیلمخانه ملی، کار دیگری هم داشتید؟
بله. تقریبا از ترم پنجم که در رشته تدوین تحصیل میکردم، یعنی سال سوم دانشگاه فیلم دانشجوهای سال آخر را تدوین میکردم.
چطور شد در فیلمخانه مشغول به کار شدید؟
در فیلمخانه ملی بولتن انگلیسی چاپ میشد. رسول احدی یکی از دوستانم بود که در آنجا کار میکرد و به من گفت اگر دوست داری بیا در فیلمخانه کار کن. میدانستند به زبان انگلیسی، فرانسه و عربی تسلط دارم و زبان فارسی را هم خوب میشناسم. به همین ترتیب سردبیر اجرایی بولتن انگلیسی فیلمخانه ملی شدم و همان جا کار ترجمه را انجام دادم. ترجمه را در دانشگاه هم دنبال میکردم. در دانشگاه بولتن سینمایی داشتیم که از سال 1366 چاپ آن به صورت زیراکسی انجام میشد. در آن مجله هم مقاله ترجمه میکردم. موقعیت من در ارشاد بهتر بود هرچند دو سال بیشتر آنجا کار نکردم ولی با وسایل و ابزار تدوین بیشتر آشنا شدم و افراد بیشتری را شناختم. در وزارت ارشاد سینمای تجربی داشتیم که خیلی خوب بود و افراد را آماده میکرد تا با ساخت فیلم 16 میلیمتری کوتاه و بلند سیوپنج میلیمتری کوتاه آماده تولید فیلم سینمایی شوند. در آن زمان هم خیلی فیلم تدوین کردم و هم فیلم ساختم. در واقع هم کار تئوریک در فیلمخانه انجام میدادم هم تدوین فیلمهای تجربی. عکاسی را هم خیلی دوست داشتم. سال 1365-1366 برنده جایزه عکاسی استان کرمان شدم.
در کنار این فعالیتهایی مختلفی که انجام میدادید چه زمانی جدیتر وارد کار ترجمه شدید؟
نخستین ترجمه کتاب به صورت جدی، ترجمه پایاننامه لیسانس خودم بود که با عنوان "عناصر سینما" بارها چاپ شده است. در آن زمان باید پایاننامه نظری ارائه میدادیم و فیلم هم میساختیم. امروز دیگر در مقطع کارشناسی سینما پایاننامه نظری از دانشجو نمیخواهند.
نوشتن کتاب را نیز از زمان دانشجویی آغاز کردید یا مربوط به دوره دیگری است؟
خیر نوشتن کتاب تالیفی به بعد از گرفتن دکترا در رشته "روایتشناسی فیلم" از دانشگاه ایستانگلیا در انگلستان برمیگردد. سال 1380 که به ایران برگشتم وارد حوزه کتاب تالیفی شدم.
آیا تمامی کتابهای که برای ترجمه انتخاب کردید سلیقه خودتان بود؟ یا ناشر سفارش میداد؟
تا همین امروز که کار میکنم، هیچ کتابی را به عنوان سفارش قبول نکردهام. وقتی قرار است ترجمه کنم، اول باید کتاب را بخوانم و چند نکته را درنظر میگیرم؛ اول این که موضوع کتاب باید مورد علاقه من باشد. بعد بررسی کنم که محوریت اثر به درد دانشجوهای آن رشته میخورد یا نه؟ سپس اثر را ترجمه میکنم. با ناشران مختلفی نیز کار کردهام، اما بیشتر کتابهایم توسط انتشارات هرمس منتشر شده که ناشر معتبری است.
شما آثاری را برای ترجمه انتخاب کردید که موضوعاتی ویژه و تخصصی چون نشانهشناسی، روایتشناسی، تحلیل و... را دربرمیگیرد. به نظر میرسد میخواستید در افزایش اطلاعات مخاطب نقش بسزایی داشته باشید.
دقیقا همینطور است. زمانی که در مقطع لیسانس در رشته سینما درس میخواندم، متوجه شدم که چقدر فقر منبع داریم. ترجمهها دقیق نبودند و بیشتر آثار درباره افراد و تاریخ سینما بودند. از همان زمان تصمیم گرفتم تا جایی که میتوانم فقر منابع سینمایی را برطرف کنم. نخستین کتابی که برای پایاننامهام انتخاب کردم، "عناصر سینما" نوشته استفان شارف بود که چندین بار تجدید چاپ شده است. این کتاب نگاهی تحلیلی دارد و میگوید در ساخت فیلم هم در مرحله دکوپاژ هم تدوین دقت ویژهای لازم است. کتاب، هشت عنصر را برای ساختار سینمایی میشمارد و یک به یک توضیح میدهد و مثال میآورد. این کتاب خیلی موفق شد و همان زمان که برای پایاننامه این کتاب ارائه دادم، نمره خوبی گرفتم و فیلمی هم در همان سینمای تجربی ساختم. آن فیلم در مورد افرادی بود که آن زمان به اسم نمکی جلوی در خانهها میآمدند و نان خشک میگرفتند. سوال فیلم این بود که نانهای خشک کجا میرود و چه میشود؟ این اثر در ایران و جشنواره اوبرهاوزن آلمان جایزه گرفت.
از شما مطلبی خواندم که گفته بودید بهتر است کتابهای سینمایی ترجمه شوند به این دلیل که ما نظریهپرداز سینما نیستیم. چه شد که خود شما به تالیف کتاب پرداختید؟
نمیدانم چه زمانی چنین حرفی زدهام! شاید مربوط به 10 سال پیش باشد و هنوز هم به حرفم معتقدم. در بسیاری از رشتههای سینمایی به ویژه در جنبههای تئوریک که به علوم انسانی، نشانهشناسی، روایتشناسی و.... برمیگردد هنوز مقدمات کافی نداریم پس کار تالیفی هم نمیتوان انجام داد و نتیجه میشود گردآوری از آنچه دیگران نوشتهاند. یک جایی عناصر فرهنگی و محدودیتها یا امکانات رسانه باعث میشود که کشوری خاص شود. مثلا بحث زیباییشناسی تصویر در برنامههای تلویزیونی خودمان با جاهای دیگر فرق دارد. در تلویزیون ایران آزادی زیادی در مقوله زمان وجود دارد مثلا سریالی که قرار بوده 8 قسمت باشد به راحتی 10 قسمت تولید میشود در حالی که در کشورهای دیگر نمیتوان به این سادگی چنین کاری کرد و سریال را کش داد! از سوی دیگر محدودیتهای زیادی در بازنمایی خیلی از مسایل داریم. این باعث میشود ترجمه دیگر کمکی نکند به این دلیل که روی مشکلات ما کسی کار نکرده است و حالا باید ما با دانستههای خودمان به پاسخ برسیم. یا نظریههای ژانر که با آقای وحیدالله موسوی همین اواخر کار کردیم، دربردارنده نگاه انتقادی است. یکی از معضلات سینمای ایران نبود ژانر است. چرا ما اصلا در سینمای ایران چیزی به اسم ژانر به معنای واقعی نداریم؟ پس تالیف در مواردی الزامآور میشود. من یک کتاب دیگر درباره نظریه و روایت داشتم که پایاننامه دکترای من هم نزدیک به آن بود که درباره روایت در سینمای هنری امروز کار کرده بودم. وقتی کتاب "نظریههای روایت" والاس مارتین را دیدم، حس کردم این خیلی جامعتر از کاری است که در ایران میتوانم انجام دهم. پس آن کتاب را ترجمه کردم و مطمئن شدم ترجمه نتیجه بهتری نسبت به تالیف دارد. بنابراین فکر میکنم ترجمه و تالیف فرق چندانی ندارند. ما از نظر فرهنگی پرورده ترجمه هستیم. اصلا اگر ترجمه را از ادبیات، تاریخ، فرهنگ و... در ایران بگیریم، دیگر چیزی باقی نمیماند. آشنایی ما با آثار خارجی از طریق ترجمه بوده و هنوز هم هست و کاری نمیتوان کرد. به نظرم ترجمه از روندهای از آن خود کردن مسایل فرهنگی است. وقتی مثلا در مورد روایت، نشانهشناسی و... اثری ترجمه میشود، از یک جنبه مصادره به مطلوب شده است یا از آن خود کردهایم و این نکته از نظر جامعهشناختی اهمیت زیادی دارد.
میدانم چند وقتی است مشغول نوشتن اثری چند جلدی درباره سینمای جهان به صورت قارهای هستید، این کتابها در چه مرحلهای هستند؟
این مجموعه بسیار مفصل است و اول هم سینمای آسیا را مدنظر داریم به این دلیل که تقریبا از سینمای آمریکا و اروپا اطلاع داریم. البته میگویم تقریبا به این دلیل که شاید از سینمای ایتالیا یا فرانسه اطلاعات داریم، اما آنچه مثلا از سینمای بوسنی میدانیم خیلی کم است. بخش آسیا تقریبا تمام شده و حدود 83 کشور آسیایی داریم که هرکدام برای خودشان سینمایی دارند. بعد سراغ اروپا میرویم و آمریکا، آمریکای شمالی و اقیانوسیه. در حقیقت کتاب پنج جلد است. برخی از جلدها شاید دو مجلد باشد به این دلیل که حجم آنها زیاد است.
در حال حاضر چه مقدار کار پیش رفته است؟
حدود 70 درصد کار تمام شده است. وسواس دارم که باید آخرین فیلم سازندگان را هم داخل کتاب اضافه کنم. این کتاب در واقع تاریخچه سال ورود سینما به کشورهای مختلف است و به ما میگوید چه زمانی سینما به کشورها وارد شده، فیلمهای اولیه چه بودهاند و دورهبندی تاریخی کشورها را در نظر داریم. فیلمها و آدمهای مهم را معرفی میکند. مثلا سینمای مجارستان در دوره تاریخی خاصی طنز تلخ مشخصی داشته و با همین ویژگی شناخته میشده است. در کشورهای آسیایی یکی از سختیهای کار تقسیمبندی جغرافیایی است مثلا بخشی از روسیه در اروپا است بعد کشورهایی از آن جدا شدهاند و زمانی چیزی به اسم سینمای شوروی داشتیم. سینمای شوروی مربوط به دوره کمونیستی بوده که دوباره به سینمای روسیه تبدیل شده و بخشهایی از آن جدا شدند مثلا کارگردان قزاقستانی داریم که در مسکو درباره یکی از رویدادهای تاجیکستان فیلم ساخته است، چنین اثری را باید در سینمای کدام کشور قرار دهیم؟ حالا باید ملیت فیلمساز را معیار قرار دادن آن در تاریخ سینمای کشوری در نظر بگیریم یا کشور تولیدکننده یا زبان آن؟ پس چندین معیار وجود دارد. فیلم به زبان روسی است اما کارگردان قزاقستانی آن را ساخته! این کار خیلی دشوار است.
هدف شما از تالیف چنین مجموعهای چه بوده است؟
به این دلیل که در دنیا، نمونه چنین کتابی را نداریم. به این صورت تقسیمبندی صورت نگرفته است. اگر بود ترجمه میکردم که کار راحتتری هم بود. درباره سینمای ایران، مشکلی که گفتم وجود دارد یعنی فیلمسازانی که در خارج از کشور به زبان انگلیسی فیلم ساختند مانند امیر نادری. خوب اثری که یک ایرانی در آمریکا به زبان انگلیسی ساخته جزو سینمای ایران است یا نیست؟ این مسئله بحث میخواهد تا معیارها را کشف کنیم. مواردی وجود دارد که افراد خارجی به ایران آمدند و به زبان فارسی فیلم ساختند، حالا باید این فیلمها را جزو سینمای ایران قلمداد کنیم؟ در حوزه سینمای بالکان با این مسئله خیلی رو به رو هستیم، مثلا یوگوسلاوی، اسلواکی شده بعد چک شده و فیلمساز هم زیاد است و این کار را خیلی دشوار کرده است. بخش زیادی از وقت این کار را تقسیمبندی و پیدا کردن ملیت فیلم میگیرد.
در این کتاب فیلمهای سینمایی فقط معرفی میشوند؟
نه کتاب تجزیه و تحلیل هم دارد و اصلا فرهنگ فیلم نیست. درونمایهها را معرفی میکند و فیلمهای مهم کشور را نام میبرد.
تحقیق و پژوهش این مجموعه چندسال وقت شما را گرفته است؟
حدود 9 سال.
تحقیقات به چه صورت جلو میرود؟
هر کشور را جدا جدا بررسی کردهایم.
سفر هم داشتید؟
نه اینترنت کمک کرده است. مثلا به موسسه فیلم مجارستان ایمیل میزنیم و میگوییم فلان اطلاعات را میخواهیم.
آیا مقایسه هم دارید و فیلمها را با هم بررسی میکنید؟
اگر اثر از جای دیگری برداشته شده باشد این کار را انجام میدهم. مثلا درباره سینمای هند، ایران و ایتالیا این مسئله وجود دارد و معمولا فیلمی که در آمریکا معروف میشده، نمونه هندی آن را میساختند و بعدی ایرانیها از روی هندیها یا ایتالیاییها هم یک ورژن برای خودشان داشتند.
پس تقریبا این پژوهش رو به پایان است؟
بله. مثل خانهسازی است که همه بنا و اصل کار ساخته شده و جزییاتی مثل نصب پریز و رنگ دیوارها مانده که خیلی وقت میگیرد.
ناشر این اثر مشخص است؟
هنوز معلوم نیست. حجم کار زیاد است و باید ببینیم چه میشود. واقعا دوست دارم این کار را به سرانجام برسانم، اما هزینه چاپ زیاد است.
آقای شهبا با ترجمه حال شما بهتر است یا تالیف؟
ترجمه. اصلا ترجمه کردن علاقهای است که از اواخر دبستان تا حالا داشتهام و دارم و این کار با من خیلی جور است. ترجمه به علاقه دورنی من نزدیک است. من خیلی جدول حل کردن را دوست دارم و از آنجایی که با مترو تردد میکنم، همیشه جدولی برای حل کردن دارم یا کتاب پی دی اف میخوانم. ترجمه برایم مثل جدول حل کردن است. برخی واژهها در جملات مثل خانههای خالی جدول است که باید آن را پر کرد. خیلی این کار را دوست دارم. مقاله نوشتن هم از علاقهمندیهای من است و زیاد هم مقاله نوشتهام، اما نوشتن کتاب وقتگیر است. ترجمه را به این دلیل دوست دارم که سرعت بالاتری دارد و من هر فصل سال میتوانم کتاب تازهای منتشر کنم، یعنی سالی چهار کتاب، اما کتاب تالیفی خیلی سخت است و وقت زیادی میخواهد؛ همین کاری که در دست دارم را واقعا نمیدانم چه زمانی به پایان میبرم. یک کتاب دیگر به اسم "فرهنگ توصیفی گونههای سینمایی" که نمونه خارجی ندارد. میخواهم ژانرها، زیرژانرها و دگرگونیهای آن را در تاریخ مشخص کنم و بگویم چه فیلمهای پیرامون هر کدام ساخته شده است. برخی ژانرها به آثار دیگر اطلاق میشود مثلا فیلم "جنایی" به فیلم پلیسی و معمایی هم ارجاع داده میشود و باید این جزییات ریز را بررسی و طبقهبندی کرد. حدود 320 ژانر و زیرژانر سینمایی وجود دارد از الف و از فیلمهای "آخرالزمانی" شروع میشود و با "یاغیهای موتورسوار" تمام میشود.
تالیف "فرهنگ توصیفی گونههای سینمایی" چقدر زمان برده است؟
هفت هشت سال طول کشیده و تقریبا تمام شده است.
فیلمنامه هم ترجمه کردهاید؟
نه، درباره فیلمنامه زیاد کار کردهام. یک نمایشنامه از ساموئل بکت به اسم "آخرین نوار کراپ" را نیز ترجمه کردهام.
اصولا برای ترجمه آثار چقدر وقت میگذارید؟
معمولا به صورت متوسط 5 تا 10 صفحه در روز ترجمه میکنم در نتیجه یک کتاب 200 صفحهای را در دوماه تا سه ماه ترجمه میکنم.
قصد ندارید رمان یا قصه بنویسید؟
نه، اما فیلمنامهنویسی را دوست دارم و قبلا هم نوشتهام. آخرین فیلمی که مرحومشهریار پارسیپور ساخت "تماس هفتم" نام داشت و فیلمنامه آن را من نوشته بودم. مجموعه تلویزیونی "گروه بیست و سه" را هم من نوشتم و فیلم "بیست و سه نفر" که مهدی جعفری ساخت، براساس همان اثر من بود. مستندی نوشتم که علیرضا رئیسیان ساخته و چند فیلمنامه هم دست تهیهکنندهها دارم. کلا فیلمنامهنویسی را بیشتر از داستاننویسی دوست دارم، هر چند به طور کلی به ادبیات بسیار علاقهمند هستم.
با تمام این فعالیتها تدریس، ترجمه و نوشتن، مانند گذشته مطالعه دارید؟
بله کتابهای جدید ادبی را دنبال میکنم. در حال حاضر کتاب "پاییز فصل آخر سال است" نوشته نسیم مرعشی را میخوانم که برنده جایزه جلال آلاحمد شده است.
شما جوایز زیادی در حوزه ترجمه و تالیف، دریافت کردهاید.
نخستین جایزهای که گرفتم در سال 1373 در دومین جشنواره مطبوعات بود که بهترین مترجم شدم و جایزه آن سفر حج بود. چند بار جوایز کتاب فصل، کتاب سال، کتاب سال سینما، کتاب برگزیده صداو سیما را دریافت کردهام. از کانون فیلمنامهنویسان سینمای ایران نیز دو جایزه گرفتهام، هم برای ترجمه کتاب "فیلمنامهنویسی متفاوت" و هم به خاطر یک عمر ترجمه سینمایی.
جایزه گرفتن کدام کتاب، خیلی خستگی شما را درآورد؟
کتاب "روایت و راویها" خیلی خوب بود به این دلیل که هم برگزیده کتاب فصل شد و هم کتاب سال. کتاب "تاریخ اجتماعی سینمای ایران" هم خیلی خستگی مرا درآورد چون در کتاب سال و کتاب سال سینما جایزه گرفت. ترجمه این اثر دوسال وقت برد.
جایزه گرفتن و احساس دیده شدن انگیزه شما را بیشتر کرده است؟
من حتی اگر جایزه نمیگرفتم کارم را انجام میدادم. این خصلت (بگویم بد؟) را دارم که به حرفهای منفی چندان اعتنا نمیکنم. تابه حال برای ترجمههای من نقد منفی ننوشتند و من هم واقعا همه تلاشم را انجام میدهم. زندگی کردن در اروپا و آمریکا هم در بهتر شدن زبان تاثیر داشت. با زبان فارسی خیلی عجین بودم و هستم و از 38 سالگی در فرهنگستان ادب فارسی عضویت دارم. ترجمههایم خیلی بوی ترجمه نمیدهد و روان است؛ در عین حال کیفیت و دقت را فدای روان بودن نمیکنم و همه چیز را کامل مینویسم و سعی میکنم چیزی از قلم نیفتد. یکی از مسایل در سینمای امروز بحث اصطلاحات تخصصی است. من این مشکل را در کتاب "سینما چیست؟" آندره بازن داشتم و اصطلاحات مسیحیت، زبانشناسی، نقد ادبی و... در این کتاب دشوار بود. دو کتاب "تصویر و ذهن" و "فیلم، فلسفه علوم شناختی" از اولین کتابهایی است که در زمینه رابطه فیلم و علومشناختی در ایران چاپ شده است. نشانهشناسی شناختی حیطه فیلم نوشته باکلند را که خواندم متوجه شدم پر از اصطلاحات تخصصی است. این کارها هم مثل جدول حل کردن و من از آن لذت میبرم. انگار من همیشه دنبال واکاویدن چیزی هستم.
برنامه آینده شما برای تالیف و یا ترجمه چیست؟
کارهای تالیفی و ترجمهای زیادی برای انجام دادن دارم. ترجمه جلدهای دوم، سوم و چهارم "تاریخ اجتماعی سینمای ایران" است که باید به آن بپردازم. برای ترجمه کاری چون "تاریخ اجتماعی سینمای ایران" نیاز به تشکیل کارگروه است. در خارج از کشور حتما در زمان تالیف، چندین موسسه و افراد گوناگون در کار دخیل هستند و برندها و اعتبارات پژوهشی به آنها اختصاص داده میشود. در کشور ما چنین امکانی وجود ندارد و میبینیم که مولف یا مترجم با همه مشکلات کاری باید بالاخره به زندگی شخصیاش هم برسد؛ و به هرحال خرج و مخارجی هم وجود دارد. من یک اثری را شروع کردم و خیلی دلم میخواهد آن را به پایان ببرم که فعلا نشده است و آن مجموعه "تک نگاری فیلم" است. یک مجموعه را موسسه فیلم بریتانیا در دو عنوان "فیلم کلاسیک" و "کلاسیک مدرن" منتشر کرده است؛ یعنی فیلمهای امروزی که وقتی ساخته میشوند جنبه کلاسیک پیدا میکنند مثل "آواتار" و... این دو مجموعه 360 جلد کتاب است و از نویسندگان و رماننویسان و فیلمسازان خواستهاند درباره اثر مورد علاقه خودشان به صورت تحلیلی بنویسند در نتیجه هر کتاب تحلیل یک فیلم است. از این مجموعه حدود هفت کتاب ترجمه کردم که هرمس آن را چاپ کرده و در بین آن "ماجرای نیمروز"، "ماتریکس"، "مرد مرده"، "هفت" و... وجود دارد. دوست داشتم این کار را ادامه دهم و فکر کردم اگر کاری گروهی باشد بهتر است، اما به این دلیل که مترجم سینمایی خوب و متعهد که کارش خوب باشد، نسلش منقرض شده، نتوانستم این کار را ادامه دهم!
چرا این کار را با دانشجویان جلو نمیبرید؟
نمیخواهم یکدستی کتابها از بین برود. مجبورم خودم بهتدریج کارها را انجام دهم. فقط مهم است که بیکار نباشم و عمر کوتاه به بطالت نگذرد. من 55 ساله هستم و یک چیزی را که همیشه دوست داشتم هنوز به دست نیاوردهام؛ این که تعداد کتابهایم به تعداد سالهای عمرم برسد.
آنچه مهم است کیفیت کتابهای شماست. تعداد زیادی کتاب ترجمه و تالیف دارید که جایزه هم گرفتند. به نظرم فقط پنج کتاب شما به اندازه 55 کتاب میارزد.
این نظر لطف شما است، اما تقارنهای عددی بخشی از سینما است. مثلا شما وقتی فیلم "هفت" را نگاه میکنید میبینید عدد هفت بارها در فیلم تکرار میشود مثلا اتاق در طبقه هفتم است، روی در عدد هفت نوشته شده و... این بخشی از جذابیت ظاهری سینما است. فعلا من از این آرزو عقب هستم. وقتی به گذشته نگاه میکنم به طور کلی از فعالیتهای خودم راضی هستم. هم ترجمه کردهام هم تالیف و سالها تدوینگر حرفهای در سینما بودهام و برای تلویزیون هم برنامه ساختهام، مجری هم بودهام. به نوعی هم در بخش عملی هم در تئوری فعالیت کردهام، هرچند نظر خودم این بوده که بیشتر در زمینه کتاب کار کنم. گاهی دستیابی به فیلمهایی که تدوین کردهام خیلی سخت است، اما کتابخانهها بیشتر کتابهای مرا دارند. خوشبختانه، آثارم منابع دانشگاهی و آزمونی هستند.
آقای شهبا چرا فعالیت شما در حوزه تدوین ادامه پیدا نکرد؟
از سال 1366 تا 1373، تدوین میکردم و به صورت حرفهای به عنوان تدوینگر در فیلمهای سینمایی حضور داشتم. اما از یک جایی حس کردم کارهای نوشتنی جذابتر است. کارگردان و تهیهکننده به اندازه کافی داریم، اما کسی که کمبود منابع را رفع کند، کم داریم و این انتخاب آگاهانه من بوده و راضی هستم.
در حال حاضر در کدام دانشگاه و چه مقطعی تدریس میکنید؟
در دانشکده سینماتئاتر دانشگاه هنر تهران، در مقطع فوقلیسانس و دکترا تدریس میکنم. در مقطع کارشناسی نیز درس میدهم. امیدوارم بتوانم برنامه "مطالعات سینمایی" که نوشته و تصویب شده است را به زودی اجرا کنیم. اگر این پروژه اتفاق بیفتد کار خیلی مهمی انجام شده. برنامه آن آماده است و بستگی دارد که چگونه آن را اجرا کنیم.
درباره برنامه "مطالعات سینمایی" توضیح دهید قرار است چه اتفاقی بیفتد؟
متاسفانه امکان ادامه تحصیل برای علاقهمندان در مقطع دکترای "مطالعات سینمایی" در داخل کشور فراهم نیست. این برنامه، تلاشی است برای رفع این کمبود. از آنجا که دورههای دکترا در علوم انسانی و هنر بر گسترش دانش نظری استوار است، در این برنامه نیز سعی بر این بوده تا علاوه بر گسترش دانش نظری در این حیطه تا حد امکان زمینه نظریهپردازی بومی درباره سینما و به ویژه سینمای ایران فراهم شود.
آقای شهبا، علاقهمندم نظر شما را درباره بازار کتاب ترجمهای و تالیفی حوزه سینما بدانم. نظر شما درباره کتابسازی در این حوزه چیست؟
در زمینه سینما واقعیت این است که وضعیت کتاب خوب است. تعداد کتابهایی که تاکنون منتشر کردهام از تعداد آثاری که دوره دانشجویی در اختیار داشتم، بیشتر است. آن زمان کتاب خیلی کم بود شاید به این دلیل که کتاب سینمایی چندان بازار مناسبی نداشت یا این رشته جدی گرفته نمیشد و هنوز جا نیفتاده بود. الان وضع کلی نشر خوب نیست، اما آثار سینمایی معمولا فروش دارند مثلا کتاب "سینما چیست" به چاپ دهم رسیده و در نمایشگاه کتاب امسال چاپ هشتم "نظریههای روایت" عرضه شد. وقتی بررسی میکنم میبینم تقریبا تمامی آثارم به چاپ چندم رسیدهاند که نشان میدهد استقبال جمعی در این حوزه وجود دارد. مسئله کتابسازی نیز در حقیقت بحرانی جهانی است و حتی کشورهای آمریکای شمالی و اروپا هم دچار این مشکل هستند. کتابهایی وجود دارد که وقتی آن را میخوانیم متوجه میشویم کتابسازی است. در کشور ما در حیطه سینما کتابسازی کمتر است به این دلیل که مخاطبان سینمایی فیلمها را میشناسند و نمیتوان به راحتی چنین کاری با آنها کرد. در حال حاضر که در دنیای اینترنت زندگی میکنیم و با وجود شبکههای مجازی در خانههای شیشهای هستیم و هیچ چیز پنهان نیست، کسی اگر مطلبی را از جایی بردارد، کاملا مشخص میشود که از کجا کپی کرده است. در دسترس بودن اطلاعات کار را برای کتابسازها دشوار کرده ولی برای افرادی که میخواهند جدی کار کنند، راه را آسان کرده است. در خاطرم هست زمانی که دانشجو بودم استادان ما یک نسخه فیلم داشتند که به کسی هم نمیدادند! کتابهای انگلیسی هم زیربغل خودشان بود و کسی به آن دسترسی نداشت. امروز این اطلاعات همه جوره در دسترس است. مثلا اگر من الان بگویم "همشهری کین" تولید سال 1941 است شما میتوانید همین لحظه چک کنید و ببینید درست گفتهام یا نه؟ درس دادن هم خیلی سخت شده امروز وقتی به دانشجویان درس میدهم همان لحظه میبینم که زیر میز دارند با موبایل حرفهای مرا چک میکنند. این چیز بدی نیست و باعث میشود جدیتر مطالعه کنیم و اگر اشتباه کردیم بپذیریم.
بازار کتاب امروز از ترجمههای مختلف رمان و داستان و... اشباع شده است. ناشران هم به چاپ تالیف راغب نیستند و آثار ترجمه را راحتتر میپذیرند. چرا اینطور شده است؟
به این دلیل که بخشی از اعتبار یک کتاب ترجمه شده، روی کتاب هست و آن اعتبار در واقع اسم نویسنده خارجی است. اسمهای خارجی برای ما حساسیت و گرایش ایجاد میکند. درباره کتابهای تالیفی اینگونه نیست مگر این که نویسنده از قبل شهرتی به دست آورده باشد. نوشتن رمان و آفریدن شخصیتها در بین این همه آثار ادبی کار خیلی دشواری است. به ویژه در جامعه ما که ممیزیها بیشتر است و اگر شخصی چیزی بنویسند ممیزی میشود در حالی که کتابهای ترجمه شده شاید کمتر مورد ممیزی واقع شوند و مترجمان میتوانند بگویند این اثر ما مال ما نیست و شخص دیگری چنین حرفی را زده است. از سوی دیگر، دسترسی به اطلاعات باعث شده بیحوصلهتر شویم و حتی افرادی که دور و بر خودم میبینیم و حتی خودم بیحوصله هستیم و دیگر کسی یک ساعت نمینشیند تا برنامه خبر را گوش دهد بلکه به همین خبرهای چندخطی تلگرامی قانع میشویم. سرعت و عمق کم، باعث نفوذ رسانههای مجازی شده است که البته چیز بدی نیست. نکته دیگر این که، آرمانگرایی عجیبی درباره ادبیات ما وجود دارد و همه میخواهند آثار مثل سعدی و حافظ باشد در حالی که اصلا موافق چنین نگرشی نیستم. آثار هر دوره چه ترجمه باشد چه تالیف بخشی از جامعهشناسی یک دوره هستند و بعدها میتوان از طریق عکسها به هویت زمان پی برد. زبان شلختهای که این روزها برخی روزنامهها دچارش شدهاند، از نظر من که عاشق زبان فارسی هستم خیلی بد است، اما این بد بودن مقطعی است و از نظر بازنمایی وضعیت سیاسی و اجتماعی اهمیت دارد. دورههای گوناگون تاریخی میآیند و میروند و این هم جزو تغییرات است. به نظرم هرچه راحتتر تغییرات را بپذیریم و فکر کنیم که چگونه میتوان از آن عبور کرد و در جهت کارمان از آن بهره ببریم خیلی بهتر از این است که مدام با آن بجنگیم. مثلا همین بحث ازدیاد ترجمهها که گفتید اتفاق بدی نیست و میتوان این امکان را ایجاد کرد که آثار را با هم قیاس کنیم و ناشر و مترجم هم چیزهای زیادی یاد میگیرند. چاپ کتاب اتفاق فرخندهای است حتی اگر ترجمه بد باشد برای این که بازار نشر سرپا و فتیله نشر روشن میماند، از این نظر خیلی خوب است. آرمانگرایی بیش از حد ضرر میرساند. اگر آرمانگرایی صددرصد داشتم، البته که آرمانگرایی دارم، اما در آن صورت مدام می ترسیدم نکند در این ترجمه اشتباه داشته باشم و پا پس میکشیدم. همانگونه که خیلی از دوستانم به دلیل وسواسها هیچ کاری انجام ندادهاند. معتقدم که املای نانوشته غلط ندارد و وقتی نوشته شود خطاها مشخص میشود. به نظرم آرمانگرایی زیاد در کشوری مثل ایران مانع از کار میشود. باید کار را انجام داد حالا شاید چند غلط هم در آن بود که باید سعی کنیم نباشد، اما اگر بود هم اشکالی ندارد مهم این است که کاری کردهایم. کتابی به اسم "میزانسن در سینما" چاپ کردم و تصویر فیلمی چاپ شد که مربوط به توضیح زیرعکس نبود و بعد از 10 سال خودم متوجه این مسئله شدم. هیچ کس به من نگفت چنین اشتباهی کردهام و نمیدانم لحظهای که این توضیح را مینوشتم ذهنم درگیر چه بوده، اما به هرحال اشتباه رخ میدهد. من میگویم زندگی باید کمی اشتباه داشته باشد و شاید نظرم برخلاف دیگران باشد. در نتیجه طبیعی بودن در هرچیزی مسلتزم اشتباههایی است و حالا این خطاها میتواند تعمدی باشد یا نباشد. همین مسئله، زندگی و روند آن را جالبتر میکند. چیزی که نقص نداشته باشد آدم را دلزده میکند. درست مثل خود ما آدمها که یک نفر با این که آدم خوبی است، اما بدلباس یا بداخلاق است. اینها جزو چیزی است که من آن را "طبیعیبودن" مینامم.