سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، بیست و هفتم رجب سال 13 پیش از هجرت، هنوز زمانی که حضرت محمد (ص) در شهر مکه سکونت داشتند، از جانب پروردگار الهی به رسالت پیامبری مبعوث شدند. در این زمان پیامبر اکرم (ص) چهل 40 سال سن داشتند.

حضرت محمد (ص) در غار حرا، توسط جبرئیل و از سوی خداوند به پیامبری نایل شدند تا چند خداپرستی و بت‌پرستی را از زمین بردارند و خداپرستی را رواج دهند و پیام وحی را به مردم برسانند. غار حرا یکی از کوه‌های اطراف شهر مکه است که پیامبر (ص) وقت‌های زیادی برای عبادت به آن‌جا می‌رفتند.

مبعث یا عید مبعث نیز در اصطلاح به روزی گفته می‌شود که حضرت محمد (ص) از طرف خداوند به رسالت مبعوث شد. شیعیان این روز را جشن می‌گیرند و در روایات اسلامی اعمال مستحبی برای این روز پیش‌بینی شده‌؛ دعا، نماز و غسل مستحب از اعمال این روز است.

چهارشنبه 14 فروردین ماه مصادف با عید مبعث در سال 1398 است. به مناسبت ۲۷ رجب، شاعران آیینی، اشعار زیادی سروده‌اند چند نمونه شعر در این مطلب ارائه شده است.

الا محمد "اِقرء و ربُّک الاکرم"

بخوان به نام خداوندگار لوح و قلم

بخوان بخوان که تویی منجی همه عالم

بخوان که پیش‌تر و برتری تو از آدم

بخوان که خوانده خدایت پیمبر اکرم

بخوان که هر سخن توست آیتی محکم

بخوان به نام خدایی ‌که آفرید تو را

بخوان بنام کریمی ‌که برگزید تو را

الا که سیطره کفر از این خبر شکند

صف سپاه شب از نیزه سحر شکند

اگر چه کوه بود خصم را کمر شکند

به تیغ عدل تو بازوی زور و زر شکند

تبر به دست، بتان را به یکدگر شکند

کمان گرفته ز بوجهل فتنه سر شکند

خبر دهید که دیو غرور و مستی مرد

رسید لشکر توحید و بت پرستی مرد

محمد ای دو جهان زیر بار منت تو

مبارک است به خلق و خدا نبوت تو

خجسته باد به عالم ظهور دولت تو

تمام نور بود از چراغ حکمت تو

بود حقیقت توحید درس وحدت تو

درود بر تو و دین و کتاب و عترت تو

چراغ عترت و قرآن یکی است یااحمد

به این دو عزت ما متکی است یااحمد

دو ثقل زنده تو اهل بیت و قرآنند

دو قطعه نور ز یک مشعل فروزانند

دو سوره‌اند که مانند نور و فرقانند

دو آفتاب که از یک سپهر تابانند

دو گوهرند که از یک صدف درخشانند

دو نخل نور که محصول یک گلستانند

به اتفاق، دو تصویر از جمال خداست

هر آن‌که گشت جدا از یکی، ز هر دو جداست

تو آفتاب جهانی، جهان تو را دارد

امیر قافله‌ای، کاروان تو دارد

نشسته‌ای به زمین، آسمان تو را دارد

تو باغبان جنانی، جنان تو را دارد

زمان به طول تمام زمان تو را دارد

مکان به وسعت کل مکان تو را دارد

چه مقبلان که همه مورد قبول تواند

رسول مایی و پیغمبران رسول تواند

کسی که در همه جا در کنار توست علی است

کسی که دست تو و ذوالفقار توست علی است

کسی که تا ابدالدهر یار توست علی است

کسی که شیر تو و کردگار توست علی است

کسی که جان تو و جان نثار توست علی است

کسی که فاتح پروردگار توست علی است

کسی که حافظ قرآن و دین توست علی است

کسی که گفته خدا جانشین توست علی است

سلام بر تو و قدر و جلال و عنوانت

سلام چار کتاب خدا به قرآنت

سلام بر تو و یاسین و نور و فرقانت

سلام بر تو که سلمان بود مسلمانت

سلام بر شرف و اقتدار سلمانت

سلام مکه و غار حرا به پیمانت

سلام بر تو و مولا علی برادر تو

یگانه فاتح بدر و حنین و خیبر تو

بشر رسید به آیین راستین امشب

خدا نمود برون، دست از آستین امشب

رسید حلقه، توحید را نگین امشب

طلوع کرد رخ آفتاب دین امشب

بتان کعبه! بیفتید بر زمین امشب

خدای را بستایید از همین امشب

ظهور مکتب "خیرالورا" مبارک‌باد

طلوع نور ز غار حرا مبارک باد

بشارت ای، همه دختران زنده به گور

محمد آمده، پایان گرفته سلطه زور

به گور گشت نهان، دیو کبر و جهل و غرور

فروغ دوستی از کوی دوست کرده ظهور

به شام تیره شبیخون زده است لشکر نور

محمد آمده، چشم بد از جمالش دور

رسید مژده که در ظل احمدید همه

از این به بعد، کنار محمدید همه

قسم به ذات خداوندگار حی قدیر

دو عید ماست یکی، این دو، بعثت است و غدیر

جهانیان همه دانید از صغیر و کبیر

فقط علی است پس از مصطفی به خلق، امیر

به شهریار پیام آوران کسی است وزیر

که علم دارد و اخلاص دارد و شمشیر

هزار مرتبه میثم اگر روی سر دار

ز دامن علی و اهل بیت دست مدار

غلامرضا سازگار

 

ای ثناگوی تو رب العالمین

آفریدت بهر اهداف برین

برد جسمت مسجد الاقصای دور

جان پاکت تا به دریاهای نور

سینه‌ات بشکافت و قلبت بشست

از غم و از کینه‌ها وز رای سست

گفت در غار حرا آن پیک وحی

بهر خواندن با لبت بنما تو سعی

یک به یک خواندی تو آن آیات نور

حکمت حق در دلت کردی ظهور

گفت اقرا ای رسول پاک ما

ای تو زینت بخش این افلاک ما

پس بخوان با نام رب العالمین

آن‌که انسان را بدادش علم و دین

آن که انسان آفرید از خاک و گل

سینه‌اش پر کرد از احساس و دل

بعد از آن بگذاشت در دستش قلم

سرنوشتت خود نگار بی‌بیش و کم

هرچه بنویسی همان خوانش کنی

بس بکوش تا جان خود پایش کنی

گرنگاری با قلم افکار زشت

می‌نشاید پا نهی اندر بهشت

ای محمد ای رسول دین مهر

گو به خلقم یک پیامی از سپهر

کی همه ابنا آن اول بشر

پی نگیرید حرف آن استاد شر

تن کنید تقوای حق هم‌چون لباس

با زبان دل بگوییدم سپاس

جان خود لبریز از ایمان کنید

نفس خود قربانی جانان کنید

حسین رهنمایی

 

روز مبعث روز فخر انبیاست 

مصطفی نور علی نور خداست

عید مبعث وعده‌گاه کبریاست 

رستگاری، مژدگانی خداست

عید مبعث وعده قالو بلیٰ ست

سر مکنونات هستی بر ملاست

بر دل کعبه طنین  این نواست

یا رسول الله  لفظ  کیمیاست 

روز مبعث مبدا عشق و صفاست 

جلوه‌گاه مظهر  نور  هداست

یا رسول الله ذکر ما سواست 

وعده‌گاه عشق بازی با خداست

مصطفی آئینه مهر و وفاست

  قلب او با روح قرآن آشناست

نور او افزون ز نور انبیاست 

سروریش بر همه عالم رواست

بر لب پیک خدا شور و نواست 

لفظ حاتم در ثنای او خطاست

کشتی او مامن شاه و گداست

ساحلش مطلوب اصحاب رضاست

هر چه باشد او رسول کیمیاست

او شفیع روز  فردای شماست

ذکر روز مبعثم یا مصطفاست 

یا رسولالله مدد ذکر خداست

اصغر چرمی

 

با نگاه خدای محمد

کبریا شد حرای محمد

جامه سبز پیغمبری شد

تا قیامت ردای محمد

خاکسارش نه تنها حرا شد

مکه شد خاک پای محمد

تا رسالت بر او گشت ابلاغ

نام حق شد نوای محمد

در تمام جهان گسترش یافت

وسعت ماجرای محمد

عزت نفس انسان فزون شد

تا که شد مبتلای محمد

آبرو از درش کسب کردیم

در مقام گدای محمد

فکر من بیشتر قد نمی‌داد

کل خلقت فدای محمد

از همان اولش مرتضی بود

هر کجا پا به پای محمد

مصطفی مصطفای علی شد

مرتضی مرتضای محمد

شیعه مردانه تا پای جانش

مانده زیر لوای محمد

او امین رفت و پیغمبر آمد

بهر بیعت علی حیدر آمد

سر زد از کوه نور آفتابش

داد آخر خدایش جوابش

عالم انگشتر و او نگین است

حضرت خاتم المرسلین است

پیشوایی برازنده اوست

پیشوای همه مسلمین است

اولین است در هر چه خوبی

گرچه پیغمبر آخرین است

شک ندارم که حیدر برایش

دست الله، در آستین است

گنبدش پرچم سبز صلح است

بین خلق خدا بهترین است

مهربان و خوش اخلاق و محبوب

با وقار و صبور و متین است

دشمن او زمین خورده اوست

بس که مصداق فتح المبین است

رحمتش منحصر بر کسی نیست

رحمت عام ، للعالمین است

کار ما شد گدایی ز دستش

دستهایش چه کارآفرین است

مهدی مقیمی

 

امشب قلم زدند پریشانی مرا

با تو رقم زدند مسلمانی مرا

قرآن بخوان و راه خدا را نشان بده

توحید را نشان زمین و زمان بده

قرآن بخوان و با نفس آسمانی‌ات

این مرده‌های روی زمین را تکان بده

قرآن بخوان و بال مرا از قفس بگیر

اندازه شعور پرم آسمان بده

آخر چه قدر قوم پسر دار می‌شوند

دختر به دست دامن این مادران بده

جز با صدای عشق مسلمان نمی‌شوم

پس لطف کن خودت در گوشم اذان بده

قرآن بخوان بگو که خدا واحد است و بس

هر که ادلّه خواست علی را نشان بده

تو آسمان مکه‌ای و ماه تو علی ست

تنها دلیل روشنی راه تو علی ست

مکه گرفته بوی خدا از دعای تو

پیچیده در زمان همیشه صدای تو

پایین بیا ز کوه دخیلی بیاورند

دست توسل همگان بر عبای تو

امشب فرشته‌ها همه پرواز می‌کنند

اطراف آستانه غار حرای تو

از این به بعد چشم تمام قنوت‌ها

ایمان می‌آورند به یا ربنای تو

از این به بعد شمس و قمر روی دست تو

از این به بعد ملک و مکان زیر پای تو

پرواز با دو بال میسر شود، بلی

قرآن برای توست، علی هم برای تو

احمد شدی کتاب شدی مصطفی شدی

حالا تمام دار و ندار خدا شدی

علی اکبر لطیفیان