سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، امام علی بن محمد(ع) معروف به هادی و نقی، دهمین امام شیعیان هستند. ایشان در سوم رجب و به قولی در 25 جمادیالاخر، در سامرا به شهادت رسیدند. پدر بزرگوارشان حضرت امام جواد (ع) و مادر مکرمهشان سمانه هستند.
نام ایشان علی، کنیه ابوالحسن و القاب "نجیب"، "مرتضی"، "هادی"، "نقی"، "عالم"، "فقیه"، "امین"، "موتمن"، "طیب"، "متوکل" و "عسکری" هستند که مشهورتر از همه "هادی" و "نقی" است.
امام علیالنقی الهادی (ع) در سال (220 ه.ق) در مدینه به امامت رسیدند. ایشان 13 سال اول امامت خود را در مدینه سپری کردند و ضمن بهرهرسانی معنوی و علمی به شیعیان، به امور آنان رسیدگی میکردند تا این که متوکل خلیفه وقت که در دشمنی با ائمهاطهار علیه السلام مشهور بود؛ به خاطر هراسی که از نفوذ و محبوبیت امام علیه السلام در جامعه داشت ایشان را از مدینه به سامرا فراخواند زیرا احساس می کرد که باید امام را از نزدیک تحت نظر بگیرد. پس از آمدن امام به سامرا، اگرچه ایشان ظاهرا آزاد بود اما متوکل، منزلشان را طوری انتخاب کرده بود که همواره تحت نظر باشند. او بهطور مرتب دستور تفتیش منزل ایشان را صادر میکرد و تمام دیدارها و رفت و آمدها توسط نیروهای حکومتی کنترل میشد.
امام هادی علیهالسلام با این که به شدت تحت نظر بودند، اما از پای ننشستند و فعالیتها را به شیوهای مطابق اوضاع زمان خویش پیش بردند. از مهمترین فعالیتهای ایشان این بود که به مردم از راههای گوناگون آگاهی دادند و منصب امامت و مقام علمی خود را در طی سخنان خویش و در مناظرات و پرسش و پاسخهای علمی، آشکار و تثبیت کردند. همچنین عدم مشروعیت حکومت بنیعباس را تبیین میکردند. یکی دیگر از محورهای فعالیت امام، آماده کردن مردم و شیعیان نسبت به غیبت حضرت مهدی علیه السلام بود. البته ایشان با نهایت احتیاط و جلوگیری از حساس شدن حکومت، این موضوع را به طور سربسته در ضمن سخنان خویش ذکر میفرمودند.
درباره شهادت امام هادی علیه السلام و قاتل ایشان اختلاف است برخی معتمد عباسی را قاتل میدانند (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتمد رخ داده است) و به عقیده برخی دیگر معتز عباسی، فرمان قتل آن بزرگوار را صادر و معتمد آن را اجرا کرد. (یعنی این واقعه در زمان خلافت معتز روی داده است).
از امام هادی علیه السلام چندین دعا و زیارتنامه برجای مانده است که از مشهورترین آنها "زیارت جامعه کبیره" است. این زیارت دارای سند صحیح بوده و از نظر بلاغت نیز در بالاترین درجه قرار دارد. شروح متعددی به فارسی و عربی بر این زیارت نوشته شده است. "زیارت جامعه کبیره" متضمن مفاهیمی بسیار عالی و مطالبی بدیع است.
از دیگر زیارات بر جای مانده از امام هادی علیه السلام، "زیارت غدیر" است که در آن هم ویژگیهای حضرت علی علیه السلام و هم حادثه غدیر ذکر شده است.
با محوریت زندگانی امام دهم کتابهای زیادی نوشته و انتشار یافته است. شاعران آیینی نیز در اشعاری به سوگ شهادت امام هادی(ع) پرداختند.
نمونه اشعاری که در رثای شهادت امام هادی علیه السلام سروده شدند:
آه در سینهام از زهر شراری برپاست
آتشی بر جگر و روی لبم واویلاست
سوختم سوختم آبی که نفس میسوزد
حجرهام از جگر سوختهام کرببلاست
مادرم آمده بالین من چشم به راه
تا بگویم غم خود را که دلم پرغوغاست
دست من بست و مرا نیمه شب از خانه کشید
بیحیایی که نمیگفت غریب و تنهاست
گاه میرفتم و گاهی به زمین میخوردم
مثل آن طفل که مبهوت دو چشم باباست
مثل آن دخترکی که نفسش بند آمد
راه میآمد و میدید سری بر نیهاست
سنگ بود و سری که ز لبش خون میریخت
خیزران بود و یتیمی که شبیه زهراست
حسن لطفی
شدهام بر آن که پری زنم به هوات یا علی النقی
سفری کنم و سری زنم به سرات یا علی النقی
به هوات تازه کنم نفس، به سرات آیم از این قفس
برسم به مامن آسمان رهات یا علی النقی
هلهای قلم تو شروع کن، ز. درون درآ و طلوع کن
بنویس سردر مشقهای سیات یا علی النقی
بنویس دست مداحتم نرسد به عرش فضائلت
شود آبهای جهان اگر که دوات یا علی النقی
بنویس اوج کدام دم، برسد به وسعت آن قلم
که دمیده جامعهای بدان جلوات یا علی النقی
تو همان تجلی ایزدی، که به شکل بنده درآمدی
و سرودهای غزل از زبان خدات یا علی النقی
و به استناد زیارتت، تو و اهل بیت نبوتت
شدهاید رب جلی، ولی به صفات یا علی النقی
ز. عدم وجود درست کن، ز. نبود بود درست کن
و به شیر جان بده با مسیح نگات یا علی النقی
منم آشنای قدیم تو، ز دیار عبدالعظیم تو
که سلام میدهمت به شوق لقات یا علی النقی
نبود به بودن تو غمم، بخدا که حر جهنمم
که گرفتهام به ولات برگ برات یا علی النقی
بگذار کعبهی سامرا، قدمی طواف کنم
سر خویش را بزنم به کوی منات یا علی النقی
محمد بیابانی
تنها، غریب، بیکس و بیآشیان شدی
تبعیدی مجاور یک پادگان شدی
طوفان غم شکوه بهار تو را گرفت
بیهوده نیست این همه رنگ خزان شدی
آقا مدینه، سامره فرقی نمیکند
وقتی شبیه مادر خود قد کمان شدی
مانند کوه ماندهای و ایستادهای
هرچند بارها هدف دشمنان شدی
دیروز گنبد حرمت ریخت بر زمین
امروز نیز هجمهی زخم زبان شدی
سیلی محکمی زده نامت به دشمنان
تو خار چشم طرح زنا زادگان شدی
آقا غرور سینه زنانت شکسته شد
حرمت شکستهی ستم این و آن شدی
اینک بگو که شیر درآید ز. پرده باز
وقتی دوباره سخرهی نا بخردان شدی
گاهی بلاکش ستم ناروا شدی
گاهی پیاده در پی مرکب روان شدی
گاهی به یاد کرب و بلا گریه کردی و
گاهی کنار قبر خودت روضه خوان شدی
گاهی تو را به مجلس میبرد دشمنت
پر غصه از تعارف نامحرمان شدی
گیرم تو را به بزم شرابی کشیدهاند
کی میهمان طشت زر و خیزران شدی
بزم شراب رفتی و یاور نداشتی
با یاد عمه جان خودت خون فشان شدی
جواد پرچمی
دم میزنم من از تو "امام نجیبها"
فرمانروای بیکس شهر غریبها
این شعر با تمامی مصراعهای خود
مانده در انتهای صف بینصیبها
آقا به شعر مضطر من آبرو ببخش
ای پاسخ تمامی اَمَّن یُجیبها
عمریست معجزات کلامت گذاشتهست
انگشت بر دهان تمام ادیبها
در وصف علم بی حد و اندازه شما
همواره لال مانده زبان خطیبها
بوی گل محمدی از بس گرفتهای
حلقه زدند دور و برت عندلیبها
وقتی دوای شاعرتان یک نگاه توست
دیگر چه حاجت است به چشم طبیبها؟
تو با "حسین" فرق نداری، فقط کمی
نامت غریب مانده میان غریبها
آنقدر شعر از تو نگفتند شاعران
تا این که باز شد دهن نانجیبها
بهزاد نجفی
تنها امام سامره تنها چه میکنی؟
در کاروان سرای گداها چه میکنی؟
دارم برای رنگ تنت گریه میکنم
پای نفس نفس زدنت گریه میکنم
باور کنیم حرمت تو مستدام بود؟
یا بردن تو بردن با احترام بود؟
باور کنیم شان تورا رد نکرده است؟
این بد دهان شهر به تو بد نکرده است؟
گرد و غبار، روی توای یار ریختند
روی سر تو از در و دیوار ریختند
مرد خدا کجا و این همه تحقیر وای من
بزم شراب و آیهی تطهیر وای من
هر چند بین ره بدنت را کشید و برد
دست کسی به روی زن و بچهات نخورد
باران نیزه، نیزه نصیب تنت نشد
دست کسی مزاحم پیراهنت نشد
این سینهات مکان نشست کسی نشد
دیگر سر تو دست به دست کسی نشد
علی اکبر لطیفیان
تب دارترین تب زدهی بستر دردم
پر سوزترین زمزمهی حنجر دردم
رنگ رخ من بر همگان فاش نموده
در باغ نبی جلوهی نیلوفر دردم
فریاد عطش زد دهن سوختهام
تاتر شد لب خشکیده اش از ساغر دردم
جای عرق از چهرهی من زهر چکیده
پیغامبر خسته دل باور دردم
بر زیر گلوی جگرم دشنه کشیدند
من کشتهی تیغ شرر لشکر دردم
آتش فکند بر قد و بالای سپیدار
یک ذرهی ناچیز ز. خاکستر دردم
خون گریه کند اختر و مهتاب برایم
افلاک شده مستمع منبر دردم
وحید قاسمی
رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته
صد نیستان ناله از آه نزارش ریخته
فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی
این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟
یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش
یا دل آئینهی آئینه دارش ریخته
تیر دیگر در کمان صیاد دنیا، چون نداشت
زهر را، چون طرح بر جان شکارش ریخته
خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند
آبروی سامرا از چشم زارش ریخته
در عیادت از دلش شاید که دلها بشکند
چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته
بس که میسوزد گمانم قالب خورشید را
از دل آتش نهاد داغدارش ریخته
شاید از کرببلا میآید و قبر حسین
ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته
در کفن پیچید مانند خبر در کوچهها
در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته
جای دارد تاک روید معنی از خاک درش
اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته
محمد سهرابی