سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، حضرت فاطمه(س) مدت کمی پس از رحلت پیامبر (ص) در جریان هجوم موافقان خلافت ابوبکر به خانه‌شان، آسیب دیدند و در بستر بیماری افتادند. ایشان پس از مدت کوتاهی در مدینه به شهادت رسیدند.

مطابق با آنچه به تفصیل در منابع شیعه نقل شده، دستگاه خلافت پس از بیعت گرفتن از مردم به روش‌های گوناگون، متوجه امام علی(ع) شدند تا به هر نحوی از آن حضرت بیعت بگیرند. آن‌ها به زور وارد خانه حضرت فاطمه(س) شده و حضرت را به شدت مضروب می‌کنند، حضرت فاطمه(س) بر اثر ضربه وارده پس از چند روز از این واقعه، به شهادت رسیدند. پیکر دختر پیامبر(ص) به سفارش خودشان شبانه و مخفیانه دفن شدند.

درباره روز شهادت حضرت زهرا(س) در میان کتاب‌های تاریخی چند نظر وجود دارد. بعضی از مورخان این زمان را چهل روز و افرادی این مدت را 6 ماه بعد از وفات پیامبر (ص) ذکر کرده‌اند. همچنین در روایاتی که از ائمه (ع) به ما رسیده است دو تاریخ ذکر شده که بسیاری از علما شیعه تاریخ 95 روز بعد از رحلت پیامبر(ص) را معتبرتر می‌دانند.

ایام فاطمیه روزهایی است که شیعیان به مناسبت شهادت حضرت فاطمه (س) عزاداری می‌کنند. در ایران دو روز (۱۳ جمادی‌الاول و ۳ جمادی‌الثانی)، روزهای احتمالی‌ شهادت حضرت زهرا(س) دانسته می‌شود. این دو روز و روزهای قبل و بعد از آن، به ایام فاطمیه اول و فاطمیه دوم مشهورند.

سوره کوثر، آیه تطهیر، آیه مودت و آیه اطعام و احادیثی چون حدیث بضعه، در شان و فضیلت حضرت فاطمه (س) نازل و نقل شده‌اند.

حضرت فاطمه(س) مشهور به فاطمه‌زهرا (5 بعثت،11ق) به دنیا آمدند. ایشان دختر پیامبر اسلام(ص) و حضرت خدیجه(س) و همسر امام علی(ع) هستند. امام حسن(ع)، امام حسین(ع) و حضرت زینب(س) از فرزندان حضرت فاطمه‌زهرا(س) هستند.

پیامبر اکرم(ص) نام ایشان را فاطمه گذاشتند. کلمه فاطمه اسم فاعل است که از مصدر "ف ط م" گرفته شده؛ فطم در زبان عربی به معنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن آمده‌ است. در مورد علت این نام‌گذاری در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) آمده است: (إنّ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ فَطمَ ابْنَتِی فاطِمَة وَوُلدَها وَمَنْ أَحَبًّهُمْ مِنَ النّارِ فَلِذلِکَ سُمّیَتْ فاطِمَة: خداوند دخترم فاطمه و فرزندانش و هر کس که آن‌ها را دوست داشته باشد را از آتش دوزخ جدا کرده است به این دلیل او فاطمه نامیده شده است).   

زهرا، صدیقه، طاهره، راضیه، مرضیه، مبارکه، بتول، سیده‌نساالعالمین و ام‌ابیها از القاب حضرت فاطمه(س) محسوب می‌شوند.

کتاب‌های بی‌شماری با محوریت زندگی و ابعاد شخصیت حضرت فاطمه‌زهرا(س) نوشته شده است. برخی از این آثار بارها تجدید چاپ و به زبان‌های مختلفی هم‌چون عربی، اردو، ترکی آذری، ترکی استانبولی، سندی، انگلیسی و روسی ترجمه شدند. همچنین اشعاری توسط شاعران آیینی در رثای شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) سروده شده است.

نمونه‌ای از این اشعار:

مرگ زهرا را بدین تعجیل کس باور نداشت

یا مگر جز مرگ، زهرا حاجت دیگر نداشت

با چه جرات مادر سادات را سیلی زدند

آخر آن مظلومه بی کس مگر یاور نداشت

جسم زهرا آب شد از آتش خشم عدو

دیگر آن غمدیده طاقت، بهر ضرب در نداشت

داغ ختم الانبیا می‌کشت آن مظلومه را

کاش دیگر قاتلی چون قنفذ کافر نداشت

گشت تفسیر ذوی القربی به مرگ فاطمه

خصم بر این آیه تفسیری از این بهتر نداشت

فاطمه در راه دین بگذشته بود از جان ولی

محسن شش ماهه‌اش تاب فشار در نداشت

فاطمه از پرده دل ناله کرد و دخترش

چاره‌ای جز گریه بر حال دل مادر نداشت

کاش می‌پرسیدم از مهدی چرا جدت علی

روز جسم مادر غمدیده ات را بر نداشت

انتقام بدر و خیبر را گرفت از فاطمه

آنکه در دل غیر بغض احمد و حیدر نداشت

غلامرضا سازگار

 

خالق احدی باتو برابر نکشیده

مانند تو صدیقه اطهر نکشیده

خطاط تو را غیر شکسته ننوشته

نقاش تو را غیر مکسر نکشیده

تصمیم علی شد که زره را بفروشد

چون از توخدا سینه سپرتر نکشیده

حتی نفسی دست زحیدر نکشیدی

آن‌گونه که می دست ز ساغر نکشیده

تا شعله نگیرد به پر شیعه مولا

مانند تو کس جام بلا سرنکشیده

الحق و الانصاف که تو فاطمه هستی

در شعله زدی… کار به محشر نکشیده

زجری که تو از داغی مسمار کشیدی

حلقوم حسین تو ز خنجر نکشیده

شش‌ماهه به شش‌ماهه دهد درس شهامت

کی گفته به محسن؛ علی‌اصغر نکشیده

بال ملک از داغی این منظره‌اش سوخت

محسن همه‌اش سوخت علی حنجره‌اش سوخت

 

سعید توفیقی

ببین می‌تــوانی بمانی بمان

عزیزم تو خیــلی جـوانی بمان

تو هم مثل من نیمه جـانی بمان

زمــین گـیر من، آســمانی، بمان

اگر می‌شـود می‌توانی بـمان

تو نـیلوفرانه تـریـن یاس شـهر

وجود تو کانون احـساس شهر

دعا گوی هر قـدر نشناس شهر

نکش دست از دست دستاس شهر

نباشـی، چـه آبی چه نانـی بمان

چه شد با علی همسفر ماندنت

چه شـد ماجرای سـپر ماندنـت

چه شد پـای حـرف پـدر ماندنـت

پس از غـصه‌ پشـت در ماندنت

نـدارد علــی هـمزبانی بمــان

برای علی بی تو بـد می‌شود

بدون تو غم بی عـدد می‌شود

نرو که غــرورم لــگــد می‌شود

و این سـقف، سـنگ لحد می‌شود

تو باید غــمم را بدانــی بمــان

چرا اشــک را آبـرو می‌کــنی

چرا چــادرت را رفـو می‌کـــنی

چرا اسـتخوان درگـلو می‌کــنی

چرا مـــرگ را آرزو می‌کـــــنی

چه کم دارد این زنــدگانی بمان

حامد خاکی

 

بوی خوش می‌آید اینجا، عود و عنبر سوخته؟

یا که بیت اللَّه را کاشانه و در سوخته؟

از چه خون می‌گرید این دیوار و در؟ یا رب مگر

گلشن آل خلیل اینجا در آذر سوخته؟

خانه وحی از ملک یک‌باره شد در ازدحام

اندرین غوغا مگر جبریل را پر سوخته؟

خانه زهراست اینجا، قتلگاه محسن است

آشیان قهرمان بدر و خیبر سوخته

سینه زهرا شکسته، چهره‌اش نیلی شده

مرتضی، خونین جگر قلب پیمبر، سوخته!

بر حریم عقل کل، دیوانه‌ای زد آتشی

کز غمش هر عاقلی را جان و پیکر سوخته

خیمه‌گاه کربلا را آتش از اینجا زدند

شد ز داغ محسن آخر کام اصغر، سوخته

گر نمی‌کرد اشک چشمانت "حسان" امداد من

می‌شد از آه من این اوراق دفتر، سوخته

حبیب چایچیان

 

از لاله زار توحید آتش زبانه می‌زد

گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می‌زد

در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود

گر می‌گذاشت گلچین، آن گل جوانه می‌زد

من ایستاده بودم دیدم که مادرم را

دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می‌زد

گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو

گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می‌زد

گردیده بود قنفذ هم‌دست با مغیره

او با غلاف شمشیر این تازیانه می‌زد

وقتی که باغ می‌سوخت، صیاد بی مروت

مرغ شکسته پر را در آشیانه می‌زد

با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را

از ناله‌ای که مادر در آستانه می‌زد

این روزها که می‌دید موی مرا پریشان

با اشک دیده می‌شست با دست، شانه می‌زد

هنگام شرح این غم، از قلب زار "میثم"

مانند خانه ما آتش زبانه می‌زد

غلامرضا سازگار

 

ای کشتی شکسته که پهلو گرفته‌ای

بر گو چرا تو دست به پهلو گرفته‌ای

گل را خدا برای سرور آفریده است

ای گل چرا به غصه و غم خو گرفته‌ای

گاهی ز درد شانه ز دل آه می‌کشی

گاهی ز درد دست به بازو گرفته‌ای

از ماجرای کوچه نگفتی به من بگو

اکنون چرا ز محرم خود رو گرفته‌ای

دیوار گشته است عصای تو ابز هم

بینم که دست بر سر زانو گرفته‌ای

دیشب نماز نافله تو نشسته بود

دیدم که دست خویش به پهلو گرفته‌ای

هر گه که در به روی علی باز می‌کنی

خوشحال می‌شوم که تو نیرو گرفته‌ای

رنگی زداغ کر گه "وفائی" به شعر توست

چون لاله‌ها زباغ ولا بو گرفته‌ای

سید‌هاشم وفائی

 

بس که دل بی‌ماه رویت در دل شب‌ها گریست

آسمان دیده‌ام زین غصه یک دریا گریست

باغبان عشق، در سوگت نه تنها ناله کرد

ای گل پرپر به حالت بلبل شیدا گریست

بارالها! بین دیوار و دری، آن شب چه شد؟

کآسمان بر حال زار زهره زهرا گریست

گشت خون آلوده چشم اختران آسمان

بس که زهرا تا سحر بر غربت مولا گریست

شد کویر تشنه سیراب ای فلک از بس علی

داغ بر دل، لاله آسا، در دل صحرا گریست

تا نبینند اشک او را، تا سحر هر شب علی

یا حدیث دل به چه گفت از غریبی، یا گریست

شیر میدان شجاعت بود و یک دنیای صبر

من ندانم ای فلک با او چه کردی تا گریست

سوخت هم‌چون شمع و از او غیر خاکستر نماند

بس که از داغ تو خورشید "جهان آرا" گریست

جواد جهان‌آرایی

 

مدینه در سکوتی مبهم و حزن‌آور است، امشب

گمانم در وصیت فاطمه با حیدر است، امشب

چنین می‌گفت با مولا، به صد اندوه و غم، زهرا

که یا بن عم مرا با تو، وداع آخر است، امشب

دل شب شو مهیا، غسل و کفن و دفن زهرا را

که جانم خسته زآن دو کافر بداختر است، امشب

الا ای جان و جانانم! تو و جان یتیمانم

که بر طفلان بی‌مادر، دلم در آذر است، امشب

به یک‌سو مجتبی در اشک و در یک‌سو حسین‌ او

نوای زینبینش، بانگ مادر مادر است، امشب

ز داغ بانوی محشر، تو ای "خادم" مگو دیگر

که در جنت پریشان زین عزا، پیغمبر است امشب

محمود عرفانی

 

ای آفتاب روشنم ای همسرم مرو

این‌گونه از مقابل چشم ترم مرو

با تو تمام زندگی‌ام بوی سیب داشت

ای میوه بهشتی پیغمبرم مرو

جان مرا بگیر خداحافظی مکن

از روبروی دیده ناباورم مرو

تا قول ماندن از تو نگیرم نمی‌روم

ای سایه بلند سرم، از سرم مرو

لطف شب عروسی دختر به مادر است

پس لااقل به خاطر این دخترم مرو

علی‌اکبر لطیفیان