سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، صادق رشیدی دارای دکترای پژوهش هنر، پژوهشگر مطالعات نظری هنر و ادبیات است. او در دانشگاه تهران و دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر تهران، تدریس میکند. رشیدی مولف بیش از دوازده عنوان کتاب است؛ "نشانهشناسی موسیقی تعزیه"، "ساختارکنش: نمایشنامهنویسی"، "درآمدی برنشانهشناسی موسیقی"، "هنر اسلامی"، "مطالعات انتقادی: نظریههای انتقادی معاصر در نقد هنر و ادبیات"، "مبانی نشانهشناسی"، "موسیقی فیلم در سینمای کشورهای جهان اسلام" و "کتاب هنر برای پایه دهم آموزش و پرورش" برخی عناوین آثار او هستند. رشیدی در این گفتوگو تاکید دارد، گرفتاری اصلی در حوزه علم و تحقیق، اداری کردن علم است.
علاقه شما به حوزه پژوهش چگونه شکل گرفت؟ میخواهم بدانم این روحیه پرسشگری از چه زمانی آغاز شد و گسترش پیدا کرد؟
قاعدتا وقتی افراد وارد دانشگاه میشوند و تحصیلات عالیه را تا مقطع دکترا طی میکنند، مسئولیت آنها به لحاظ فرهنگی و اجتماعی بیشتر میشود. روحیه پرسشگری نتیجه تعمق و تحلیل مسایل مختلف است. هم پرسشگری در حوزه علم و هم پرسشگری فلسفی در مواجهه با هستی و زندگی. اصولا این روحیه از تفکر انتقادی ناشی میشود و داشتن تفکر انتقادی اولین گام در جهت طرح مسئله و سپس تحلیل و بررسی آن مسئله است. در حوزه تحقیق و پژوهش وقتی کار پژوهشی انجام میشود، قرار نیست چیزی را تکرار کنیم یا وقتی کار خوبی در یک حوزه وجود دارد، بناست که ما با بررسی پیشینه تحقیق، عملکردی بهتر از قبل داشته باشیم. چرا که تکرار مکررات نتیجهای ندارد. این بخشی از مسئولیت علمی ما است. یعنی نگاهی انتقادی به آثار قبلی دیگران. اما چه شد که من وارد حوزه پژوهش شدم؟ میخواهم اینطور بگویم گاهی یک چیزی در برخی آدمها وجود دارد که نمیدانم اسم آن را چه بنامم؟ روحیه، استعداد و یا علاقه. چرا شخصی فیلمساز، یکی هنرپیشه، موزیسین و دیگری هم پژوهشگر میشود؟ یک بخشی از این مسئله به روحیه آدمها و شیوه زندگی آنها برمیگردد. اما این که چه کسی در چه حوزهای نقشآفرینی میکند یا به سمت حوزههای خاصی کشیده میشود به نظرم نتیجه کتابهایی است که خوانده. نتیجه آدمهایی است که با آنها زیسته و یا در ارتباط است. در واقع کیفیت زندگی و سازوکار زندگی شما به کیفیت کتابهایی که میخوانید و آدمهایی که در اطرافتان هستند بر میگردد. هستی امروز من یا آنچه تاکنون به دست آوردهام، محصول رشته تفکر، خواندن فلسفه و تحصیل در رشته ادبیات نمایشی است. اگر چه در ابتدا هیچ علاقهای به حوزه تئاتر نداشتم و در حقیقت علاقه و عشق من موسیقی است اما اکنون خودم را مدیون ادبیات نمایشی میدانم. نخستین کتاب درسی ما در رشته ادبیات نمایشی، "فن شعر" ارسطو بود. این درس را با دکتر نصرالله قادری گذراندیم و کلاس بسیار پر باری بود. تئاتر و ادبیات نمایشی جامعیت دارند و فرد را به تفکر وادار میکنند، همین موجب شد که روحیهای پرسشگرایانه و در عین حال انتقادی پیدا کنم. این را بیشتر ترجیح دادم ضمن این که معتقد بودم و هستم که دانشگاه باید متفکر، منتقد، پژوهشگر و نظریهپرداز تربیت کند. برخلاف سایر کشورهای دنیا، در کنار دانشگاهها، آکادمیهای معتبری که صرفا وظیفهشان تربیت آرتیست یا هنرمند باشد، نداریم. طبیعی است برخی از رشتههای دانشگاهی و هنری هم در دانشگاهها توجیه آکادمیک ندارند. با این تفکر یا آشنایی با فلسفه وجودی دانشگاه، وقتی جلو رفتم به این نتیجه رسیدم که مطالعات نظری هنر هم با روحیهام سازگارتر است هم این که به هر حال اثرگذارتر است. در حوزه فعالیتهای علمی همواره در مرزها زیستهام، یعنی زندگی در مرزها را دوست دارم و به همین دلیل اکثر مطالعات و پژوهشهای من بینارشتهای است. تلفیقی از علوم انسانی و هنر. از سال 1380 نقدنویسی را آغاز کردم در آن زمان روزنامهنگاری میکردم. نوشتن بیشتر مرا وادار کرد که وارد چرخه تفکر و مطالعات نظری و پژوهشی شوم. علاقهام پژوهش و فعالیت علمی است. وقتی وارد مقطع دکترای تخصصی شدم، این موضوع هم جدیتر شد یعنی احساس کردم همزمان آموزش و پژوهش را باید در کنار هم داشته باشم. روحیه معلمی سبب شد که پژوهش و آموزش برایم مسئله جدی شود. داشتن روحیه معلمی و آموزشی فرد را وادار به مطالعه و جستوجوهای مداوم میکند. هرچقدر بیشتر جستوجو کنید و بین کتابها زندگی کنید، پر از مسئله میشوید و میل به حل مسایل در شما تقویت میشود و از برآیند آن قاعدتا نتایج نظری و مکتوب پژوهشی حاصل خواهد شد. علاقهمندیام به کتاب، برمیگردد به زمان پیش از دانشگاه. گویا از ابتدا روحیه پرسشگری و مسئله محوری با من زاده شده است. گاهی وقتها هم با خودم فکر میکنم کاش به جای پرداختن به حوزه هنر وارد علوم انسانی میشدم. سعی داشتم حداقل حوزه هنر یا مطالعاتی نظری هنر را در ارتباط با علوم انسانی پیش ببرم و کارهای نویی انجام دهم؛ کوششهایی در این مسیر انجام دادهام که ماحصل آن چند کتاب است.
تحقیقات شما به چه روشی جلو میروند، آیا تحقیقات میدانی هم دارید؟
بستگی به موضوع پژوهش دارد. حوزه تحقیقات و مطالعات من بیشتر نظری است، در حوزههای نظریهپردازی یا نقد نظریهها یا بسط و توسعه نظریههای ناظر بر هنر و مطالعات بینارشتهای کار میکنم. برخی موضوعات پژوهشی ممکن است نیاز به تحقیقات میدانی داشته باشند، اما چون بخشی از کارم آموزش است، سعی کردم برخی از پژوهشهایم آموزش محور باشند. یعنی منابع درسی هم باشند تا در اختیار دانشجویان قرار بگیرند.
کارهای پژوهشی چه مدت وقت شمارا میگیرند؟
بستگی به موضوعات و مسایلی دارد که باید به آنها بپردازیم. گاهی یک تا دو سال و یا بیشتر، ممکن است زمان صرف نوشتن یک کتاب پژوهشی شود. عمدتا به صورت فردی هم این کار را انجام میدهم؛ متاسفانه پژوهشگاهها و پژوهشکدههای مختلف که عموما هم به سازمانی بزرگتر وابسته هستند حمایتی از پژوهشگر نمیکنند. آنها بیشتر به دنبال ارایه گزارش تحقیق و پژوهشهای سفارشی هستند که در اکثر موارد دست کم در حوزه هنر اثرگذار نبودهاند. چون هدف آنها حل مسایل امروز جامعه هنری، یا توسعه دانش نیست هدف آنها کسب درآمد برای تامین حقوق کارمندان است. به همین جهت تحقیقاتشان صادقانه و متعهدانه نیست. تعهد و صداقت بیشتر در تحقیقات فردی قابل ملاحظه است. گرفتاری اصلی ما در حوزه علم و تحقیق، اداری کردن علم است. امروز در اکثر مراکز تحقیقاتی، مانند جهاد دانشگاهی، بوروکراتها جای دانشمند نشستهاند. یعنی گویی که این سازمانها برای این تاسیس شدهاند که به کارمندان نان برسانند و فراموش کردهاند که ماموریت و مسئولیتهای علمی و فرهنگی در قابل کشور و جامعه دارند. هر چه هست صرفا شعار است و صدور بیانیههای سیاسی. علم را کنار گذاشتهاند. حداقل از ارایه مدارک دکتری بدون آزمون، که آفت اصلی آموزش عالی است میتوان فهمید که همه چیز در خدمت کسب پول است و نه تربیت نیروی انسانی کارآمد. شبیه ماجرای پردیسهای خودگردان برخی از دانشگاهها که طرف را با رتبه هیچ و بدون کوچکترین کوشش علمی قبلی، وارد مقطع دکتری میکنند.
روز "پژوهش" در تقویم ثبت شده؛ اما وقتی با یکی از نویسندگان پژوهشگر صحبت میکردم حتی نمیدانست چنین روزی وجود دارد. ارزیابی شما از پژوهش در کشور چیست؟ تا به حال در این راه دلسرد شدهاید؟
من هیچگاه دلسرد نمیشوم. چون هیچ وابستگی به این ایامی که صرفا جنبه تشریفاتی و اداری دارد، ندارم و نداشتهام. دلسردی برای افراد وابسته است. در این زمینه بحث بسیار زیاد است. پژوهش به تنهایی خودش موضوعی جدی است که میتوان چند جلسه درباره آن صحبت کرد. اوضاع ترجمه از تالیف بدتر و موضوعی جدیتر هم هست. چرا این همه ترجمه؟ و اصلا چه نیازی به این کار است؟ موضوع نشر و این که چطور برخی کتابها در بازه زمانی بسیار کوتاه به چاپ چندم میرسند؟ این حقیقی است یا کاذب؟ معمولا سازمانهایی که بودجه خوبی برای پژوهش دارند، در راستای سیاستهای ایدئولوژیکی خودشان وقت و هزینه صرف میکنند. به همین دلیل است که خیلی از پژوهشگران جوان و حرفهای و مستعد که در حاشیه هستند، حمایت مالی نمیشوند چرا که وابستگی به آن سازمان خاص ندارند و کارهایی که میکنند متناسب با نگرش آنها نیست. شما نمیتوانید برای تفکر یک پژوهشگر خط و مشی سازمانی تعیین کنید. اولا هر نیروی انسانی قابل، تواناییهای علمی دارد و باید از آن توانایی در جهت رشد، توسعه و بالندگی کشور استفاده کرد. نه بالندگی کاذب یک سازمان. وقتی این اتفاق نمیافتد و همان هم قرار است متناسب با اهداف سیاستگذاری که در صدر نشسته انجام شود، دیگر کار شما پژوهشگری نیست و به نظرم هدردادن پول و کاغذ است. میتوانم مصادیق زیادی بیاورم که نشان میدهد پژوهشهایی داریم که پشیزی ارزش علمی ندارند، ولی بابت آنها پولهای زیادی هزینه شده است. مسئله مهمتر این که ما به لحاظ فرهنگی دچار نقص شدهایم. دچار سرگشتگی، بیهویتی عجیب و غریب فرهنگی شدهایم. چرا در این کشور باید یک مترجم را به عنوان فیلسوف معرفی کرد؟ چرا مترجم را به عنوان روشنفکر معرفی میکنیم؟ چرا ترجمه باید فروش برود و تالیف فروخته نشود؟ نمیگویم تالیف کار هر کسی است. از خیلی تالیفها هم چیزی در نمیآید. در این شکی نیست، ولی همین که مورد توجه قرار نمیگیرند، از بین میروند و در ادامه کم کم جسارت تولید دانشهای بومی، فکر کردن، داشتن روحیه انتقادی از بین میرود. پژوهش نتیجه داشتن روحیه و تفکر انتقادی است. اگر کسی روحیه انتقادی نداشته باشد، منتقد و پژوهشگر خوبی هم نمیشود. گردآوردنده خوب میشوید اما محقق و پژوهشگر خوب بعید است. به این دلیل که پژوهشگر باید امضا و اعتبار داشته باشد. این اتفاقات در کشور ما رخ نمیدهد چون دچار بیهویتی فرهنگی و گسستگی فرهنگی شدهایم. مترجمان خیلی خوب و درجه یکی داریم، نیاز داریم و به هرحال باید دانشهای آن طرف را هم داشته باشیم، اما به لحاظ اجتماعی ناشران ما الان فقط میگویند ترجمه، مخاطبان هم فقط میگویند ترجمه! ژست فقط ژست مترجمی است. تا چه زمانی قرار است اینطور پیش برویم؟ نمیدانم. این روزها هم که نرمافزارهای ترجمه وجود دارد، دارالترجمه هم داریم و... کار برخی از افراد را راحت کردهاند.
در واقع شما معتقد هستید که برخی افراد پژوهش میکنند که رزومه داشته باشند و از هدف اصلی پژوهشگری که تولید علم است دور میشوند.
چند نکته در این جا مطرح میشود. درست است هدف پژوهش تولید علم است و یا اگر بگوییم تولید نداریم، حداقل توسعه دانش در یک زمینه است. برخلاف آموزش که هدف آن توزیع دانش است. در آموزش دانش را انتشار میدهیم و در پژوهش آن را تولید میکنیم. ما چه تولیدی داریم؟ چقدر در هنر و ادبیات در حوزه نظری، توسعه دهنده دانشهای نظری بودهایم؟ معضل بزرگی که در حوزه پژوهش داریم و این فقط شامل حوزه مطالعات نظری هنر نیست و در علوم انسانی بیشتر و پررنگتر حس میشود، این است که به دلایل مختلف علم را اداری و پژوهش را بوروکراتیک کردهایم چنان که قبلا عرض کردم، پژوهش انجام نمیدهیم که دغدغهها یا مسایل را مطرح کنیم و دستاورد داشته باشیم، بله پژوهش صورت میگیرد که رزومه داشته باشیم این یک مصیبت است. در خیابان انقلاب دنیایی از کتاب با عناوین مختلف میبینید. آیا ما این همه مولف یا مترجم داریم؟ تالیف مگر شوخی است؟ اکثر آن چیزی که میبینیم کتابسازی است که دلایل مختلف اجتماعی، فرهنگی و روانی دارد. طرف حس میکند اگر کتابی از او درنیاید دیگر نیست. این میشود کتابسازی و هدف بیشتر مطرح کردن آن آدم است تا توسعه دانش. رزومه میخواهیم، ناچاریم و میخواهیم پذیرش دانشگاه بگیریم، یک وقتهایی پول لازم داریم و سفارش میگیریم و ترجمه میکنیم. بنابراین عوامل متعددی دست به دست هم میدهند تا خروجی و محصولی به اسم کتاب بیرون بیاید، اما چند درصد اینها کار پژوهشی و علمی محسوب میشود؟ جامعه نیاز دارد و من منکر این نیستم که جامعه به رمان و ادبیات و طیف متنوعی از موضوعات نیاز دارد. اتفاقا این تنوع و این روند کمیتگرا، که در تولید کتاب طی میشود خودش رویداد خوبی است و میتوان آن را پیامد یک تحول فرهنگی دانست. اگرچه در آن سوی قضیه کتابخوانهای ما کم هستند و با این نفوذی که فضای مجازی در زندگی ما داشته سطح کتاب خواندن بسیار پایین آمده، اما همین را هم باید به فال نیک گرفت. پژوهش حوزهای تخصصیتر است. گاهی پژوهشهای داریم که سالیان سال پای آن وقت صرف شده است و برخی از نتایج پژوهشها منتشر نمیشوند و صرفا در همان سیستمهای آکادمیک تولید میشوند. پایاننامه و رسالههای دانشگاهی اساسا پژوهشی هستند. اما پژوهش به معنایی که منجر به گسترش دانش و تولید علم حداقل در حوزه ادبیات و هنر شود بسیار کم است یا هنوز به آن مرحله از روند توسعه و تولید دانش یعنی به سطحی که در دنیا وجود دارد نرسیدهایم. چه تعداد همایش و نشستهای تخصصی مثلا در هفته پژوهش داریم؟ ما به لحاظ کمی هر چقدر که بخواهید همایش و نشستهای تخصصصی داریم. اما خروجی آنها چیست؟ اینها همه به دلیل این است که گویا مثلا وظیفه فلان سازمان، ارگان یا پژوهشکده این است که بیکار نباشند و در آن ایامی مانند هفته پژوهش نشستی باید برگزار کنند تا بگویند ما هفته پژوهش را پاس داشتیم بدون هیچ خروجی. حتی برگزاری خیلی از همایشها با برندهای بینالمللی و ملی است که همین مسئله هم باید واکاوی شود. پرسید که کجای این همایش بینالمللی است؛ هدف عموما نوعی درآمدزایی است. یادم میآید در گذشته وقتی در همایشی شرکت میکردیم، به ما حقالزحمه هم میدادند. امروز باید پول بدهی تا در همایشی شرکت کنید! در واقع پول میدهیم که گواهی بخریم و این گواهی فردا در رزومه قرار بگیرد. اثرگذاری این مراسمها در جامعه و در ساختار فرهنگی و علمی کجاست؟ اصلا اثرگذاری ندارد به این دلیل که نفس ماجرا را درک نکردهایم. واقعیت این است که بین جامعه و نیازهای آن با دانشگاه و مراکز تحقیقاتی ارتباطی وجود ندارد. رابطه بین نیازهای اساسی کشور و چگونگی رفع این نیازها از طریق پژوهش، برگزاری همایشها و هماندیشیها قطع است. اصلا چرا ما کار پژوهشی میکنیم؟ پژوهش را برای چه انجام میدهیم؟ ممکن است علایق فردی و شخصی در آن دخیل باشد، این که میگویم دلسرد نشدم و هیچوقت هم نمیشوم، برای این است که دنبال دغدغههایم هستم. وقتی دنبال دغدغههایم هستم، کتابم را صرفا برای خودم نمینویسم. ممکن است انتشار آن سالها طول بکشد. یک زمانی فرد دغدغهای ندارد. مسئله شما منافع دیگری است. وقتی دنبال هدف دیگری هستید مجبورید از این راه کتاب تولید کنید. در حال حاضر در دانشگاهها، مسئله "تبدیل وضعیت"، ارتقاهای سازمانی، از پیمانی به رسمی- آزمایشی و از استادیاری به دانشیاری و بالاتر، چالشهایی وجود دارد. این مراحل و مراتب نیاز به یک سری رزومههای مورد تایید پژوهشی دارد. بنابراین آدمها را مجبور میکنند که کتابسازی کنند و نه پژوهش. وقتی گفتمان علم را در ساختار بوروکراتیک گنجاندیم، در واقع منزلت علم تقلیل پیدا کرده است به منزلتی تقریبا اداری صرفا برای ارتقا و برای کسب منافع دانشگاهی؛ پس اثرگذاری و خروجی ندارد. کارهای خیلی خوب هم داریم اما بسیار کم هستند. معدودند افرادی که با دغدغه پژوهشی و مسئله محور، کار پژوهشی انجام میدهند. در این مورد میتوان به تعداد انگشتان یک دست در هر رشتهای، افرادی را نام برد.
اواخر سال گذشته کتاب "هنر پیرا اسلامی" از شما انتشار یافت. در این کتاب نظریهای جدید را در حوزه هنر اسلامی ارائه کردهاید. سرمنشا این پژوهش چگونه آغاز شد؟
از یک مسئله شروع شد که در مقدمه کتاب نیز به آن پرداختهام، پرسشی بنیادین که هنر اسلامی یعنی چی؟ از کجا آمده و ریشه آن کجاست؟ سوال به نظر کلیشهای است اما پاسخ به آن مهم است که پاسخهای من منتج به نوشتن این کتاب شد. وقتی وارد مطالعه در این حوزه شدم، به خلاهای زیادی برخوردم و احساس کردم درک عجیب و غریب یا درک مملو از سوتفاهمی از عبارت "هنر اسلامی" بین پژوهشگران هست که نیاز به بازخوانی مجدد دارد. در نتیجه شروع کردم به بازخوانی انتقادی تمامی نظریههایی که حول محور هنر اسلامی تدوین شده بودند که در نهایت منجر به یک الگوی مطالعاتی جدید شد. در این کتاب به تحلیل انتقادی دو گفتمان مسلط در حوزه تحقیقات هنر اسلامی پرداختهام. گفتمان سنتگرایی و گفتمان تاریخگرایی. خلاها و مسایل هر کدام را تحلیل کردهام و در خلال آن نیز به بازخوانی انتقادی نظریههایی که جنبه مغالطهای دارند توجه کردهام. مبانی نظری این کتاب، رویکرد تحلیل انتقادی گفتمان است. یکی از نکات نظری مورد بحث در این کتاب بازنگری در الگو یا مدل تحلیلی نورمن فرکلاف است و توضیحات و استدلالهایم نیز در کتاب مطرح شدهاند. در نهایت روند این بازخوانی انتقادی منجر به شکلگیری مفهوم جدیدی بنام هنر پیرا اسلامی شد.
کار پژوهشی جدیدی هم در دست اقدام دارید؟
یک کار پژوهشی مشترک دیگر هم دارم که تالیفی است در حوزه نظریههای فرامتنی و در بخش نقد قرار میگیرد. بخش عمده این تالیف به مطالعات پسااستعماری یا نقد پسااستعماری که امروز خیلی مورد توجه قرار گرفته، اختصاص یافته و زمینههای مهمی دارد که در شرایط کنونی نیاز است بیشتر به آن پرداخته شود. در این مورد باز هم مصداقهای بومی را مورد توجه قرار دادهایم مثالهایی از آثار نمایشنامهنویسان ایرانی آوردهایم. در حال حاضر میتوانم بگویم زمینه اصلی کارم مطالعات بینارشتهای در حوزه هنر است در نتیجه عمدتا در دو زمینه مطالعات فرهنگی و مطالعات پسااستعماری برنامههایی انجام میدهم که در اختیار علاقهمندان قرار خواهد گرفت. این کتاب جدید را با همکاری آقای فرهاد امینی به انجام خواهیم رساند. او یکی از محققان مستعد است که در این فرایند یاریگر بنده بوده.
میدانم که با همکاری دکتر آزیتا افراشی مشغول نوشتن کتابی با محوریت نشانهشناسی موسیقی هستید. آیا این اثر جدید محسوب میشود یا ادامه کتاب "درآمدی بر نشانهشناسی موسیقی" است که در سال 1393 از شما منتشر شد؟
کتاب "نشانهشناسی موسیقی" مجموعه مقالات ترجمه شده در حوزه نشانهشناسی موسیقی است که نیاز داشتیم به آن بپردازیم و مراحل نهایی انتشار را سپری میکند. کتاب "درآمدی بر نشانهشناسی موسیقی" که انتشارات علم آن را منتشر کرد؛ نخستین تالیفی بود که در حوزه نشانهشناسی موسیقی در ایران به چاپ رسید. موسیقی از لحاظ نشانهشناسی کمتر کار شده و میتوان گفت پژوهش جدیای صورت نگرفته است. سابقا استادانی همچون دکتر مسعود کوثری، دکتر فرهاد ساسانی و دکتر آزیتا افراشی مقالاتی را در قالب تالیف و ترجمه منتشر کردهاند. میدانید که در نشانهشناسی ادبیات، هنرهای تجسمی و... به وفور کتاب داریم و حتی نشستهای مختلفی برگزار میشود. نداشتن کتاب در این زمینه برای موسیقی دو دلیل دارد، نخست به دلیل دشواری علم نشانهشناسی و دوم دشواری موسیقی که نیازمند تخصص است. این خلا را تجربه کردم و با توجه به تجربه بیش از 10 سالهای که در حوزه نشانهشناسی دارم، تصمیم گرفتم قدمی بردارم. حتی اگر این قدم مقدماتی باشد. به هرحال باید این موضوع معرفی میشد. نشانهشناسی موسیقی تقریبا از اوایل 1960 شروع شده بود و کتابهای زیادی هم در این باره داریم. پروفسور تاراستی یکی از پیشتازان این موضوع هستند. از بدو شکلگیری نشانهشناسی، یکی از زمینههای مورد توجه در آن موسیقی بود به جهت ارتباط خاصی که موسیقی با زبان دارد، زبانشناسی موسیقی نیز داریم و کتابها و مقالاتی وجود دارد که به بحث ارتباط زبان و موسیقی پرداختند. البته این منابع ترجمه شده نیست، اما ما به آن دسترسی داشتیم و در تالیف استفاده کردیم. آن چیزی که با عنوان "درآمدی بر نشانهشناسی موسیقی" تالیف کردم، در واقع معرفی این دانش بود و نظریههای مهم و مطرح آن که تا به حال بیان نشده است. البته پیکره مطالعاتی یا مصداقهایم در این کتاب، از قلمرو موسیقی ایرانی هستند. اصولا کارهایم همینگونه است، یعنی در حوزههای تالیف که وارد میشوم، سعی میکنم نگاهم بومی باشد. این روزها هم بحث زیادی داریم که چرا باید این اتفاق بیافتد. در واقع دانشها در حوزههای هنر وارداتی و دانشهای ترجمهای است. چگونگی استفاده از این علوم، دانش و بینشی که به ما میدهد، در تحلیلی متون بومی به ما کمک خواهند کرد. قبلتر از این هم کتابی داشتم با عنوان "نشانه شناسی موسیقی تعزیه" که سالها قبل اولین گام در کارم بود. این کار را به نحو دیگری ادامه دادم تا بتوانم قدمهای دیگری بردارم. مجموعه مقالاتی را که با همکاری آزیتا افراشی استاد زبانشناسی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، انتخاب کردیم که میتواند جنبه آموزشی داشته باشند و مبانی نشانهشناسی موسیقی را در دسترس علاقهمندان قرار دهند در نتیجه مجموعه خوبی است. فکر میکنم این کتاب در نمایشگاه بینالمللی کتاب در سال آینده در دسترس مخاطبان قرار بگیرد.
علاوه بر حوزه موسیقی شما به مباحث تئاتری نیز اهمیت زیادی میدهید و آثاری در این باره نوشته و منتشر کردهاید. انتشار این آثار در سالهای اخیر به واسطه تحصیلات شما در دانشگاه صورت گرفته است؟
بله. به این دلیل که لیسانسم ادبیات نمایشی بود، تا حدودی با آن نگرش حوزه ادبیات نمایشی کارهایم را جلو بردم. همانطور که اشاره شد، از زمانی که وارد تحصیلات مقطع دکترا در حوزه پژوهش هنر شدم، سعی کردم ارتباطی بین رشتهها پیدا کنم یا در واقع وارد مطالعات بینارشتهای شوم که بتواند دستاوردهای پژوهشی جدیدی داشته باشد. به هرحال تفاوت حوزه مطالعاتی ما با علوم کاربردی همین است یعنی مثلا در حوزه پزشکی فرد میگوید متخصص مغز و اعصاب هستم در حوزه مطالعات نظری هنر و ادبیات که کاملا نظری است، شبکههای به هم پیوستهای وجود دارد که نمیتوان آنها را امروز به صورت منفک بررسی کرد. یک بخشی از ماجرا همیشه فلسفه است، فلسفه هنر، فلسفه تئاتر، سینما و فلسفه موسیقی. وقتی هم وارد موسیقی میشویم، یک سرماجرا حتی به حوزه مطالعات فرهنگی برمیگردد. میخواهم بگویم رشتههای مختلف هنری از زمانی که با علوم انسانی گره خوردهاند، پایههای مطالعات علمی پیدا کردند وگرنه همین حالا به صراحت اعلام میکنم متاسفانه پژوهش هنر در ایران، محدود و معطوف به یک سری مطالعات توصیفی و صرفا تاریخی است که دستاوردهای خاصی هم ندارد و فقط روایات و کارهای تحلیلی صورت میگیرد که منتشر هم میشوند. بیشتر هم میتوان گفت در حوزه مطالعات تاریخی هنر است. در سالهای اخیر به واسطه شکلگیری محافلی مانند حلقه نشانهشناسی تهران اتفاقات خوبی افتاده است. مطالعات بینارشتهای در حوزه هنر گسترش پیدا کرده است. البته در حوزه "روانشناسی هنر" کار خاصی صورت نگرفته و در این مورد خلاهای بسیاری داریم. به طور نمونه در حوزه مطالعات فرهنگی یا انسانشناسی، ناصر فکوهی کارهای پژوهشی خوبی در حوزه هنر دارد که باید بیشتر ادامه یابد تا بتوانیم هنر را در زمینههای فرهنگی و اجتماعی مطالعه کنیم و از حوزه خنثی و صرفا توصیفی کمی آن را خارج کنیم؛ یعنی نیازهای فکری و فرهنگی جامعه را باید درنظر گرفت. مثلا وقتی از تئاتر صحبت میشود، به نظرم تئاتر هنری فیالنفسه انتقادی و اجتماعیترین نوع هنر است و ارتباطش با ساختارها و تحولات جامعه، تحولات سیاسی و... میتواند موضوعات خوب پژوهشی باشد تا معرفتهای تازهای را به مخاطب ارائه بدهد. شکل فعالیتها به این دلیل که آموزشی است، گاهی وقتها ممکن است منابعی را تدوین کنیم که صرفا با هدف آموزش باشد. هیچ اشکالی هم ندارد. به هرحال منابع دست دومی که همیشه از آن یاد میکنیم، به این معنا نیست که ارزشگذاری میکنیم. یک کتاب دیگری دارم به اسم "مطالعات انتقادی: نظریههای انتقادی معاصر در نقد هنر و ادبیات" در این کتاب به نظریههای انتقادی معاصر در نقد هنر و ادبیات پرداختهام. برخی از نظریههای فرامتنی و یا فراساختارگرایی را در این کتاب معرفی کردهام که جنبه انتقادی دارند. مثلا من صحبت از نقد زیست محیطی کردم، نقدی که تقریبا از دهه 80 مطرح میشود و یکی از شیوههای مهم و جدید حوزه نقد ادبی است که کمتر در مورد آن صحبت شده است. در واقع سعی کردم ادامه رویکردهای کلاسیک را هم به نحوی در کارهای خودم به ویژه در حوزه نقد معرفی کنم.
آقای رشیدی تا جایی که مطلع هستم، غیر از تدریس در دانشگاه و مشغولیتهای که در حوزه پژوهش و انتشار کتاب دارید به عنوان مدیر واحد علمی و گروههای تخصصی در انتشارات علمی و فرهنگی نیز فعالیت میکنید، در این سمت چه کاری انجام میدهید؟
ساختار انتشارات علمی و فرهنگی شامل واحدهای مختلفی است. از جمله واحد علمی، واحد فنی، واحد تولید و واحد فرهنگی. در واحد علمی مسئولیت بررسی محتوا را برعهده داریم یعنی آثاری که به این انتشارات فرستاده میشوند، در این واحد ارزیابی شده و به داوران تخصصی ارسال میکنیم تا داوری شوند. بعد از اخذ نتایج داوری در شورای کتاب تصمیمگیری میکنند تا آثار منتشر شوند. در واقع ما به لحاظ علمی و محتوایی کتاب را بررسی میکنیم.
مسئولیت بررسی علمی و محتوایی کتابها در تمام حوزهها را به عهده دارید؟
بله. اما در همه حوزهها مانند علومانسانی، هنر و فلسفه گروههای تخصصی داریم و هر کدام از کتابهای مرتبط با این حوزهها برای داوران تخصصی ارسال میشوند. در واقع بخشی از مسئولیت بنده اجرایی است. اخیرا با ساختار جدیدی که تعریف شد و پیوستن دکتر مصطفی اکبری به عنوان معاون فرهنگی این انتشارات، برنامههای متعددی برای انتشار آثار مجموعهای و مهم داریم. از جمله مجموعه "اندیشهورزان اسلامی" و یا "مجموعه کمبریج". همچنین کوشش معاونت فرهنگی، در برگزاری مراسمهای مختلف برای تجلیل و قدردانی از پیشکسوتان اهل قلم و بزرگداشت استادان مطرح علم و فرهنگ قابل توجه است. تنوع، تعدد موضوعی و تجدید چاپ مهمترین آثار ادبی، هنری، فرهنگی و علمی دنیا، یکی از سیاستهای اصلی انتشارات در دوره مدیرت دکتر کوثری است. امیدواریم که بتوانیم با این مجموعه ارزشمند و حضور و تدوام مدیریت انتشارات و رویکرد کاملا علمی و فرهنگی او، به نیازهای جامعه پاسخ شایستهای بدهیم.
کتابهای "هنراسلامی"، "ساختار کنش" و "مبانی نشانهشناسی رولان بارت" با ترجمه شما به چاپ رسیدهاند. مدتی است که اثر ترجمه شده منتشر نکردهاید آیا این روند خواسته خودتان بوده است؟
ترجمه واقعا کاری سخت و مشقت بار است. هیچ وقت خودم را مترجم معرفی نکردم و نمیکنم و اصلا نمیگویم مترجم حرفهای هستم. به این دلیل که فردی که مترجم حرفهای است فقط کارش ترجمه است. ترجمه را برحسب ضرورت انجام میدهم. یعنی اگر حس کنم جایی در مورد موضوعی خلا وجود دارد و ترجمه میتواند گرهای باز کند، این کار را انجام میدهم. ترجیح و اولویتم تالیف بوده است به این دلیل که باید آثار ما بومی باشد و وابستگی به ترجمه برحسب نیاز صورت بگیرد. نباید این تصور پیش بیاید هر کتابی که صرفا ترجمه میشود، خیلی مفید است. کتابهای ترجمه شدهای داریم که نمونههای بومی آن خیلی بهتر از ترجمهها هستند. تالیف کار بسیار سختی است. تالیف صرفا گردآوری نیست و نیاز به بسط و توزیع، تحلیل و تشریح دارد تا نتیجهای جدیدتر به بار بیاورد، به دلایل مختلفی مدافع موضوعات بومی هستم، بیشتر به مسایل بومی به منظور شکل دادن به یک نگاه جدید، معرفت تازه و متفاوت به تالیف میپردازم. بهتر است بگویم، به پژوهش میپردازم تا این که به یک نوع صرفا تدوین و گردآوری وابسته باشم.
میدانم که کتابی در حوزه شعر یا رمان ندارید. علاقهمند هستید در این بستر هم کتاب داشته باشید و خود را محک بزنید؟
بله کتابی ندارم، چند نمایشنامه نوشتهام که هنوز آنها را منتشر نکردهام. اما مایلم در این زمینهها آثاری داشته باشم. به همین دلیل در این فکر هستم در کنار همه کارهای علمی و پژوهشی، رمان، داستان و حتی نمایشنامه بنویسم البته اگر فرصت پیش بیاید و بازه زمانی را به آن اختصاص بدهم.
ایدهای هم برای نوشتن در ذهن دارید؟
بله. به هرحال ایده هست. سرو کارم با کتاب، مسایل علمی و فرهنگی است و قاعدتا بیدغدغه نیستم. همه ایدهها و حرفها را نمیتوان با زبان علم گفت. بعضی از مسایل هستند که باید به زبان ادبیات و هنر گفته شوند تا به دل مخاطب بنشینند.