سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، علیرضا بهرامی، شاعر، روزنامهنگار و مدیر گروه فرهنگی هنری خبرگزاری ایسنا است که از جمله فعالیتهای او میتوان به دبیری، داوری و مشاوره در جشنوارههای مختلف حوزههای کتاب، ادبیات، رسانه، میراث فرهنگی، هنرهای تجسمی و سینما اشاره کرد. او مدیر انتشارات آرادمان است و دو دوره دبیری جشنواره "کتاب و رسانه" را به عهده داشته است. بهانه این گفتوگو نخست جشنواره "کتاب و رسانه" و در ادامه فعالیت نشر آرادمان و مجموعه شعرهای اوست.
آقای بهرامی جشنواره "کتاب و رسانه" 17 سال است که برگزار میشود درباره تدوام این رویداد بگویید.
این جشنواره حالا ماهیت و واقعیتی دارد که نمیشود به اینکه 17 دوره برگزار شده، توجه نکرد. اینکه جشنوارهای 17 سال برگزار شده چه در بخش خصوصی و چه در بخش دولتی و حاکمیتی، یعنی جزو گروه استثناهاست و در دستهبندی خاصی قرار میگیرد. اما از طرفی میتواند ما را گول بزند، چرا که یکی از برنامههای "هفته کتاب" است و به نوعی به عنوان یک برنامه روتین در تقویم رسمی، خود به خود تداوم پیدا کرده است. روابط عمومیهای معاونت فرهنگی ارشاد هم همیشه دوست داشتند که از این فرصت استفاده کنند تا از خبرنگارهایی که یکسال همراه آنها بودند، تجلیل کنند و طبیعتا جشنواره را خیلی رقابتی برگزار نمیکردند.
نتیجه برگزاری این 17 دوره از منظر شما که هم دبیری و داوری آن را به عهده داشتید و هم در چند دوره برگزیده آن بودهاید، چیست؟
نتیجه این است که جشنوارهای داریم که هفده دوره عمر دارد؛ ولی به اندازه 17 سال درونمایه نداشته است. در دورههایی این جشنواره خیلی رقابتی نبود. با تغییر مسوولان وزارتخانه و معاونت فرهنگی در دورههای مختلف نیز قولها و اهداف به فراموشی سپرده میشدند. بله من در سه دوره اول و پس از آن سالها بعد در دوره دهم که در جشنواره شرکت کردم، برگزیده آن بودهام. در دوره سیزدهم و چهاردهم به عنوان داور به جشنواره دعوت شدم. دوره پانزدهم با جشنواره ارتباطی نداشتم و در دوره شانزدهم و هفدهم دبیر جشنواره شدم. پس شناخت کافی از این فعالیت دارم. این اتفاق در کشور ما کمتر رخ میدهد که با رویدادی ارتباط داشته باشید و بعد در آن تصمیمگیر شوید.
جشنواره "کتاب و رسانه" در این سالها گاهی توسط روابط عمومی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد برگزار شده و در دورههایی توسط خانه کتاب. چرا این رویداد با توجه به 17 دوره برگزاری هنوز آییننامه ندارد؟
با شناخت از این جشنواره چند چیز را میدانستم؛ نخست ضعف ماهیتی که به کم بنیه بودن جشنواره برای نزدیکی به مفهوم لفظ جشنواره منجر شده بود و دوم این که جشنواره متولی مشخصی ندارد و گاهی حتی مثل بچه سرراهی آن را در خانه یک نفر میگذاشتند، زنگ را میزدند و در میرفتند. مثلا دوره سیزدهم که اداره ارشاد تهران برگزارکننده بود، اصلا نمیخواست جشنواره را برگزار کند ولی حکم شد که باید توسط آنها برگزار شود. اداره ارشاد نیز از سر اجبار و با روند ضعیفی این کار را انجام داد. خود من در آن دوره داور بودم. دوباره جشنواره را به خانه کتاب برگرداندند و هیچ تضمینی وجود ندارد که در دوره بعد خود معاونت بخواهد باز برگزارکننده باشد یا خانه کتاب یا موسسههای دیگری چون بنیاد شعر و ادبیات داستانی. البته عموم جشنواره و رویدادهای کشور، آییننامه ندارند که در آن مشخص باشد چه شخصی متولی نحوه برگزاری و چگونگی آن است. البته این وضعیت را در جشنوارههایی مثل فیلم فجر هم میبینیم. مثلا هر سال دبیر جشنواره تصمیم میگیرد که سمت و سوی آن چگونه باشد. حتی سیمرغها جا به جا میشوند. یا سیمرغهایی اضافه میشوند که در دورههای دیگر وجود ندارند. سپس یک جور بلاتکلیفی به وجود میآید که با این سیمرغها باید چه کار کرد؟ یکی از ضرورتهای برگزاری جشنواره "کتاب و رسانه" این است که بتواند جای خالی صنف خبرنگاران را پر کند که خوشبختانه در حال تبدیل شدن به درخت رو به رشدی است اما تداوم نهاد برگزارکننده آن مهم است. میتوانیم امیدوار باشیم که این رویداد صاحب خانه و تثبیت شود. گام دوم سیر تکوینی آن بوده که فکر میکنم در دوره چهاردهم که حمیدرضا مدقق دبیر جشنواره بود، بیشتر تثبیت شد و شکل استانداری برای برگزاری داشت. ولی متاسفانه در دوره پانزدهم افول کرد، چون ساختار برگزاری جشنواره به دلیل رویکردهای دبیر آن دوره، ساختار محکمی نبود. خود من در این دو دوره اخیر به عنوان دبیر سعی کردم برخی از ضعفهای این رویداد را جبران کنم. به هر صورت جشنواره دارد در سیر تکوینی خود پیشرفت میکند.
به نظر شما چرا رویدادی به این مهمی در این سالها جدی گرفته نشده است؟
چون جشنواره ساختار واقعی خود را پیدا نکرده است. جشنواره دست روابط عمومی معاونت فرهنگی بود و فکر میکرد با فلان خبرنگار کار کردهام و یک سال دیگر هم کار دارم، پس در این دوره برگزیده فلان بخش، آن خبرنگار باشد. البته بگویم در برابر واقعی شدن ساختار آن، عدهای از خبرنگاران نیز مقاومت داشتند؛ همان خبرنگارانی که تمایل دارند به واسطه یک سال زحمتی که کشیدهاند از آنها تجلیل شود و فشار اعمال میکردند و سعی داشتند روی مدیرعامل خانه کتاب تاثیر ذهنی بگذارند. مقاومتم در مقابل این اشخاص و اهالی خانه کتاب این بود که اگر قرار است تجلیلی بابت یک سال زحمت خبرنگاران کتاب انجام شود، آن را در یک مناسبت دیگر انجام دهید. مثلا در روز خبرنگار یا دهه فجر و نوروز. اگر این فعالیت اسم جشنواره بر خود دارد، باید همچون جشنوارهها شکل رقابتی داشته باشد.
با دبیری شما طی دو سال، بخشهایی به جشنواره افزوده شد. درباره این حرکت توضیح دهید.
در دوره شانزدهم بخش "عکس" را اضافه کردیم. شاید باورتان نشود اما در این دوره برای جشنواره ایمیل ساخته شد. در دوره هفدهم نیز بخش "طنز" را با توجه به این که طنز مطبوعاتی زمانی جایگاه خوبی داشت ولی این روزها تضعیف شده است، اضافه شد. همچنین بخش "تولید محتوا در صفحههای تخصصی شبکههای مجازی". شخصا قبول ندارم شبکههای مجازی، جای رسانهها را گرفته یا میتواند بگیرد. نمیتوانیم نادیده بگیریم که فضای مجازی مکملی برای فضای اطلاعرسانی است و رسانههای شهروندی یا شبه رسانه محسوب میشوند. وقتی لفظ صفحههای تخصصی را به کار میبرم، بیشتر به این توجه دارم که در تمام این سالها روزنامهنگاران بیکار یا اهالی این حرفه خودخواسته تصمیم گرفتند میل و بُعد رسانهای خود را به صفحههای تخصصی بیاورند که تاثیرگذار هم بوده است. اتفاقی که در دوره هفدهم با کمک بخش فنی به ویژه روابط عمومی خانه کتاب به ثمر نشست و به نظرم کار بزرگی است و تا چند سال ماندگاری خواهد داشت، راهاندازی سایت جشنواره "کتاب و رسانه" بود. همه این مراحل در واقع شرکت، ثبتنام، ارسال اثر و داوری به صورت دیجیتال و اینترنتی صورت گرفت. این کار چند تا حسن داشت؛ از جمله این که سرعت عمل را بیشتر کرد.
ممکن است دبیر دوره بعدی نیز شما باشید؟
هر چیزی ممکن است ولی شخصا به این موضوع فکر نمیکنم، چون هر چیزی باید در جایگاه خودش رسیدگی شود. برای دوره بعد شاید اصلا افراد تصمیمگیرنده تغییر کنند. همانگونه که دوره قبل آقای مجید غلامیجلیسه مدیرعامل خانه کتاب بود و سپس آقای نیکنام حسینیپور آمد و او مناعت طبع داشت و خواست برنامههای آقای جلیسه را ادامه دهد، چون به نظر او توجیه داشت. بر این اساس باید صرفا به آینده نزدیک فکر کرد. البته پیشنهاد دادهام دبیر جشنواره چند ماه مانده به "هفته کتاب" معرفی و فراخوان زودتر منتشر شود.
اگر دبیر جشنواره دوره بعدی نیز شما باشید، باز بخش جدیدی به جشنواره افزوده خواهد شد؟
اگر بخشهای "کاریکاتور" و "گرافیک کتاب در مطبوعات و رسانهها" به جشنواره اضافه شوند، فکر میکنم بسته جشنواره کامل خواهد شد. یعنی دیگر در این زمینه دستکم تا چند سال احساس کمبودی وجود نخواهد داشت.
آقای بهرامی درباره آمار کمی جشنواره بگویید.
در دوره پانزدهم با آماری که از دبیرخانه گرفتم حدودا دویست اثر شرکت کرده بودند. اما در دوره شانزدهم افزایش کمی چشمگیری داشتیم. سعی کردیم تکثر ایجاد شود و حتی رسانههایی که طی این سالها در جشنواره شرکت نکرده بودند اثر ارسال کردند. خودم با رسانههای تخصصی، مجلهها، ماهنامهها و فصلنامهها تماس گرفتم و خواستم که در جشنواره شرکت کنند که رشد زیادی را ایجاد کرد. از 200 اثر در دوره پانزدهم رسیدیم به حدود 750 اثر در دوره شانزدهم که حجم بالایی بود. در دوره هفدهم با وجود برخی از محدودیتها 535 اثر رسید که فکر میکنم حد معقول و طبیعی آن همین میزان پانصد اثر باشد. یعنی بنیه و توان رسانهای کتاب در این حدود است ولی اگر کمتر باشد، یعنی ضعف داریم. اگر بیشتر هم باشد جای دوری نمیرود. با توجه به این که دوره هفدهم همه کارها و مراحل الکترونیکی شد، کمک کرد گرفتاری زیادی برای دوستان در دبیرخانه ایجاد نشود. زیرا در دورههای قبل، نخست آثار را دریافت میکردند، سپس آثار دستهبندی و کدگذاری میشدند که همین دستهبندی و کدگذاری در دوره گذشته سه روز از صبح تا شب، برای چند نفر مشغولیت ایجاد کرده بود. بعد مطالب به تعداد داورها تکثیر میشد. سپس باید آثار را برای داوران ارسال و آرا را جمعآوری میکردیم که محدودیت زمانی ایجاد میکرد. به شخصه در فعالیت نشر و رسانهای طرفدار توجه به محیط زیست هستم. شعرهایم همه پشت قبضهای بانک یا کاغذهای باطله دیگر نوشته میشوند. اگر جایی خرید کنم و رسیدی بگیرم و پشت آن سفید باشد، حتما یک جایی از آن استفاده میکنم؛ یا میبرم خبرگزاری به عنوان کاغذ یادداشت از آن استفاده میشود. ناراحت بودم از این که مجبور بودیم حجم انبوه کاغذی را به خاطر جشنواره مصرف کنیم. خوشحالم الکترونیکی شدن موجب شد دیگر با کاغذ و دیویدی سر و کار نداشته باشیم. همچنین سفرهای درون شهری برای مرحلههای شرکت و داوری جشنواره کاهش پیدا کرد.
خبرنگارانی با رقابتی شدن جشنواره مخالف بودند و با نوشتن مطالبی نسبت به آن واکنش نشان دادند.
در بحث رقابتی شدن برخی دوستان انتقاد داشتند که ما یک سال در حوزه کتاب کار کردهایم اما افرادی بودند که از سرویسهای دیگر آمدند و یک گزارش در حوزه کتاب تهیه کردند و همان گزارش اول یا برگزیده شد. براساس استدلال رقابت در جشنواره فکر میکنم که این جای تعجب و گله ندارد. حتی حسنهایی دارد؛ از جمله تشویق خبرنگاران سایر حوزهها برای توجه به کتاب. همچنین تشویقی که در خبرنگاران کتاب ایجاد میکند برای ارتقا سطح کیفی کارها. در واقع هیجان رقابتیتر شدن جشنواره را بیشتر میکند. بیشتر از آن چیزی که فکر میکردم یا توقع داشتم جشنواره توسط رسانهها جدی گرفته شده است و حتی احساس میکنم برگزیده شدن در آن یک امتیاز محسوب میشود و دستاوردی برای برخی از همکاران ما در برخی از رسانهها ایجاد میکند. همه اینها یعنی رشد، یعنی ارتقا. اگر میخواهیم "جشنواره" داشته باشیم، باید به این فکر کنیم که انرژی و سرمایهای که صرف آن میشود، چطور میتواند دستاورد مطلوب و بهتری داشته باشد.
به نظر شما برگزاری 17 دوره جشنواره "کتاب و رسانه" در ارتقا قلم و مکتوبات خبرنگاران و روزنامهنگاران حوزه کتاب تاثیر گذاشته است؟
این جشنواره جزیی از یک مجموعه است و میتواند تاثیرگذار باشد. معتقدم، خبرنگاران کتاب آدمهای مجاهدی هستند. اساسا در چنین جامعهای روزنامهنگار شدن خودش چیز عجیبی است. همچنین روزنامهنگار فرهنگی بودن. باز عجیبتر آنکه در حوزه مشخص فرهنگ و هنر از میان آنهایی که زرق و برق بیشتری دارند، همچون سینما و موسیقی، اینکه خبرنگار کتاب باشیم و به شکل مستمر خبرنگار کتاب بمانیم. یکی از ویژگیهای خبرنگاران این حوزه است که سالهاست خبرنگار این عرصه هستند و اصرار دارند که خبرنگار کتاب باقی بمانند. کمتر دیدم فردی بعد از 15 سال خبرنگار کتاب بودن، برود و در حوزه دیگری کار کند که به کتاب هیچ ربطی نداشته باشد. به هر حال در این روند، خبرنگار کتاب بودن یعنی مجاهدت. حالا جشنواره چه کار میتواند انجام دهد تا به ارتقا سطح کیفی آثار خبرنگاران حوزه کتاب کمک کند؟ جشنواره چند خاصیت در این باره داشته که میتوانیم بگوییم تاثیرگذار بوده؛ یکی تشویقهایی که ایجاد میکند برای برگزیدگان در بخش رقابتی و برای تجلیلیها. بالاخره وقتی از یک پیشکسوت بعد از سالها فعالیت تجلیل میشود، یعنی دیده شدن. پس از 70 سالگی برای آن پیشکسوت یک شوق جدید ایجاد میشود. برخی از تاثیرات آن نیز پنهان است؛ مثلا شنیدهام که میگویند وضعیت فلان خبرنگار در رسانهاش خوب نیست و میخواهند تعدیلاش کنند و در این جشنواره برگزیده میشود و باقی میماند. کما این که پارسال روزنامه "خبر جنوب" میخواست صفحه کتابش را در همان هفتهای که اختتامیه جشنواره بود، تعطیل کند که جشنواره برای 6 سال تداوم در انتشار صفحه کتاب در یک روزنامه محلی و البته پرتیراژ، از آنها تجلیل کرد و تا بحران اخیر کاغذ، این صفحه سراپا ماند. تاثیری هم که برای آن متصورم، این است که با توجه به خلاء وجود نهادهای صنفی خبرنگاری کتاب، میتوانیم برای خبرنگاران کتاب سهمی در تصمیمگیریها از طریق جشنواره کتاب و رسانه داشته باشیم. چیز عجیبی نیست اگر مشخص باشد افرادی که به نمایشگاههای خارجی کتاب اعزام میشوند، به جای آنکه به شیوه عجیب قرعه بکشیم یا مدیر موسسه یک خبرنگار را به تشخیص تکراری خودش به نمایشگاه ببرد، به سمتی برود که یکی از دستاوردهای برگزیده شدن در جشنواره "کتاب و رسانه" رفتن به نمایشگاههای خارجی باشد. این کار در سایر شاخههای مربوط به کتاب انجام میگیرد، نمیدانم چرا در مقابل خبرنگاران کتاب این مقاومت وجود دارد. مثلا برگزیدگان جایزه جلال و پروین را به نمایشگاه کتاب فرانکفورت میفرستند یا نمایشگاههای دیگر و همینطور برای ناشران برگزیده سهم قایل میشوند. هنوز در مدیران فرهنگ و ارشاد اسلامی و مشخصا معاونت فرهنگی این باور به وجود نیامده که جشنواره را جدی بگیرند. توقع دارند دیگران این جدیت را به خرج دهند.
سالها پیش خبرنگار حوزه کتاب در بخشهای هنری بودم و به مدت 7 سال فقط جسته گریخته به آن پرداختم. چند ماهی است که دوباره به حوزه کتاب بازگشتم. صحبت شما برایم جالب بود. اما هیچ وقت در جشنواره شرکت نداشتم. با این که احساس میکنم میتوانستم در این رویداد برگزیده هم باشم.
البته این روند را که گفتید، دور بودن نمیدانم، چون در آخر شما برگشتید به آن نقطه اول و حالا پس از 7 سال با پشتوانه و کولهبار تجربه و شناختهایی که به شما اضافه شده به حوزه کتاب میپردازید. شرکت کردن یا نکردن در جشنواره هیچ ارزش خود به خودی ایجاد نمیکند. شما اگر طبق سلیقه تمایل داشته باشید که در جشنواره شرکت نکنید، به هیچ وجه شخصی نمیتواند یک امتیاز منفی برایتان تلقی کند؛ کما این که سالهای متمادی برگزیده شدن در جشنواره با این که در جایگاه خودش امتیاز مثبت دارد، همه چیز نیست.
بحث دیگر این گفتوگو درباره فعالیت نشر آرادمان با مدیریت شماست. آیا نشر با توجه به مشکلات کاغذ به فعالیت خود ادامه میدهد؟
بله فعال است. این روزها خیلی این سوال را از من میپرسند. حتی مولفها و دوستان نزدیک خودم و افرادی که میخواهند پیشنهاد کنند که کتابی ارائه بکنند، با ترس و لرز میپرسند این روزها اصلا کار میکنید یا نه؟ طبیعی است که علت این پرسش مشخص است. در این فضای آشفته باید سرمایه بیشتری را به کار بگیرید برای اینکه یک کتاب را منتشر کنید. در بازار ثبات قیمت وجود ندارد، هر روز با شرایط جدیدی مواجه هستیم که قدرت تصمیمگیری و برنامهریزی را سلب میکند. شرایط تحقیرآمیز این حوزه بیشتر آزاردهنده است که باید برای انتشار کتاب تحمل کرد. به نظرم از وضعیت طنز گذشته و به تراژیک تبدیل شده است. نمیدانی بخندی یا گریه کنی؟ شرایط تحقیرآمیز یعنی شما میخواهید کتابی را منتشر کنید، به هر طریق مبلغ مشخصی را کنار گذاشتید که این کتاب منتشر شود، ولی باید به کاغذ فروشها التماس کنید. بعد به هر قیمتی و با هر شرایطی که میگویند، گوش بدهید تا کتاب منتشر شود. در پروسه تولید با بخشهای مختلفی صحبت کردهام. تنها بخشی که قدرت واکنش برای حفظ شخصیت خودش ندارد، ناشران هستند. فردی که کاغذ میفروشد میتواند دیگر این کار را نکند. کاغذ مثل طلا برایش قابل نقد شدن است. شخصی که جوهر میفروشد هم همینطور. چاپخانهها به جایی رسیدند که مثلا میگویند چند روز سفارش نمیپذیریم. در حالی که تا چند وقت پیش شما را بازاریابی میکردند و اصرار داشتند شما را به عنوان مشتری جلب کنند ولی الان سفارش قبول نمیکنند. چون نمیدانند فردا چه پیش میآید. اما ناشر یا باید تعطیل کند، یا اگر تعطیل نکرد، بشود کم قدرتترین بخش پروسه تولید. شما اگر ارز یا طلا داشته باشید، میتوانید آن را نقد کنید. اگر کتاب داشته باشید نمیتوانید هر لحظه که تصمیم گرفتید آن را نقد کنید. وضعیت ما با کاغذفروشان اینگونه شده است. آنها طلا دارند و ما کتاب داریم. تفاوت این دو هم کاملا مشخص است. بسیاری از ناشران این روزها متوقف شدهاند؛ حتی برندهای بزرگ حوزه نشر. سیاست ما توقف نبوده؛ حداقل براساس درسی که در دانشگاه خواندم. همچنین طبق تجربه و روزنامهنگاری و کار فرهنگی کردنم مطمئن هستم که بدترین واکنش، توقف است. گذشته از این، "رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود" تنها مسیر ادامه حیات این است که به هر طریقی با سیاستهای جدید، اقتصاد مقاومتی یا هر چیزی که هست، کار را ادامه دهیم. به سایر دوستان نیز توصیه میکنم به هیچ عنوان سمت توقف کامل نروند، چون فضا برای ابرناشرانی باز میشود که معمولا بهدنبال تولید محتوای خوب نیستند و به سود بازار فکر میکنند.
از چه سالی نشر آرادمان آغاز به کار کرد؟
در سال 1389 مجوز گرفتیم و خیلی جسته و گریخته فعالیت آغاز شد. تا سال 1394 نشر را جدی فعال نکرده بودیم، چون میدانستیم چه عرصهای است. خودم سالها در حوزه کتاب به عنوان روزنامهنگار و خبرنگار فعالیت داشتم. جایزه ادبی برگزار کردهام. در تمام این مواجههها با شرایط آشنایی داشتم. به هر حال به دلیل شخصی تصمیم گرفتیم فعالیت نشر را جدیتر پیگیری کنم.
تاکنون چند جلد کتاب در این انتشارات به چاپ رسیده است؟
تقریبا نزدیک 100 کتاب که تعدادی از آنها در مرحله چاپخانه و انتشار هستند. علاوه بر این، بیش از 25 کتاب در مراحل مختلف انتشار از ثبت فیفا تا اخذ مجوز قرار دارند که توشهای برای نمایشگاه کتاب سال آینده خواهند بود. امسال که این بحران به وجود آمده، حتی در شرایط دشوارتر بهتر یا زودتر از پارسال کتاب منتشر میکنیم. فکر میکنم که اگر هدفی داشتیم و کار نشر را آغاز کردیم، نقش آفرینی در تولید محتوا بوده است. دوست دارم نشری داشته باشیم که وقتی تصمیم میگیریم بتوانیم از فلان شاعر یا نویسنده پیشکسوت که سالهاست در گوشهای عزلت گزیده و کمتر مورد توجه واقع میشود، کتاب منتشر کنیم. دوست دارم از خیلی کتاب اولیها که درونمایه آثارشان را میشناسیم و مشوقشان هستیم، کتاب منتشر کنیم.
این 25 کتاب تالیف هستند یا ترجمه؟
هر دو شاخه. البته ما جزو ناشرانی هستیم که سهم تالیفمان بیشتر از بخش ترجمه است.
بیشتر به چه مباحثی توجه دارید؟
به شاخههای فرهنگ و هنر و ادبیات به صورت جدی و پررنگ پرداختیم. رمان، مجموعه داستان، شعر، نقد ادبی، کارهای پژوهشی ادبی. یک شاخه هم داشتهایم که کتابهای روانشناسی بوده که باز، هم تالیف بوده و هم ترجمه. از افراد دارای تحصیلات عالیه آکادمیک و استادان دانشگاهها کتاب داشتیم تا نویسندگانی که سالها در این حوزه تجربه داشتند و سعی کردند که در بعضی از مباحث بهروزسازیهایی انجام دهند. به شاخه علوم و ارتباطات نیز پرداختیم و تعدادی کتاب در این حوزه منتشر شده است. حوزه هنر بخشی بوده که به آن هم توجه نشان دادیم. سعی کردیم آثاری را منتشر کنیم که دیگر ناشران به آنها نپرداختند. توجهی نیز به بخشی از هنرهای تجسمی داشتیم. در سفری که به نمایشگاه فرانکفورت و مسکو داشتیم نگاهم به کارهایی که زیرعنوان "رنگ آمیزی بزرگسالان" داشتند تغییر کرد. این کتابها را جدی نمیگرفتیم، وقتی استقبال ناشران و کتابفروشیهای بزرگ را دیدم، درباره آن تحقیق کردم و دیدم ریشههای عمیقی در عرفان شرقی و ذن دارد و با علم روانشناسی غربی تلفیق شده است. چند ناشر قبلا این کتابها را در ایران منتشر کرده بودند. فکر کردیم چه میتوانیم منتشر کنیم که به این فضا اضافه شود که حاصل آن انتشار کتابهای رنگآمیزی بزرگسالان با الگوهای طرحهای هندی نباشد که در محصولات پوششی و تزیینی استفاده میشوند. سراغ الگوهای نقاشی نقاشان بزرگ رفتیم. سعی کردیم در این آثار ارزش افزوده به مخاطب بدهیم که با شناخت نقاشان بزرگ همراه باشد. یک فاز ابداعی جدید نیز پیشنهاد دادم که تلفیق طرح و شعر است به عنوان "عوامل تسکین". چون این طرحها قرار بود تسکین بدهند و شعر هم همیشه یکی از عوامل تسکین محسوب میشود. با شعرهای خودم شروع کردم که اگر شکست خورد به شاعری برنخورد. کتابی را زیر چاپ داریم با عنوان "باران عشق" که تلفیقی از طرح و شاهکارهای شعر سبک هندی است و مخاطب را با سبک هندی آشنا میکند. "رویای سیمرغ" اثر دیگر تلفیقی از طرحهای مربوط به سیمرغ و داستان سیمرغ شاهنامه است. رویکردمان در بخش کتابهای هنر این است که دسته آثاری را ارایه بکنیم که تعادلی داشته باشند بین سلیقه مخاطب و مباحث آکادمیک. نه اصرار داریم طبق سلیقه مخاطب جلو برویم، نه سطح سلیقه ذهنی خودمان را به سطح سلیقه عام برسانیم. یکی از اسلوب و الگوهایی که در دنیای توسعه یافته دارد پیگیری میشود، این است که چگونه بتوانیم حد اعتدالی را در تولید مکتوبات رعایت کنیم که در عین حال جذبکننده مخاطب باشد و هم سطح کیفی سواد فرهنگی و هنری مخاطبان را ارتقا بدهد.
از خودتان کتاب شعر جدیدی در دست انتشار دارید؟
بله بعد از کتاب "لندن 1939" که در واقع یک مجموعه دو زبانه فارسی و اوکراینی بود که در شهر کتاب رونمایی شد، یک مجموعه دو زبانه فارسی عربی دارم که زیر چاپ است. برای آن مراسمی مشابه روزهای گفتوگو "ایران و اوکراین" با رونمایی چند کتاب دیگر از نشر آرادمان برگزار خواهد شد؛ روزهای گفتوگوی "ایران، عراق و مصر" نیز برپا میشود. گزیدهای از شعرهایم در انتشارات الف- لیله منتشر شده است و در نمایشگاه کتاب قاهره دو سال پیش رونمایی شد. چون یکی دوتا از رسانههای فارسی زبان به آن پرداختهاند، خیلی دیده شد. آن کتاب را دوست دانشمندی به نام محمد حمادی که در اهواز تدریس میکند، ترجمه کرده بود و آقای جوزف دعبول در لبنان ویراستاری کرده بود. نمیدانم از چه طریقی در مصر منتشر شده بود. در عین حال همین آقای حمادی یک کتاب از شعرهای آقای دعبول در لبنان را به من داد که به فارسی منتشر شده است. از آقای حمادی یک کتاب دوزبانه دیگر منتشر کردهایم همچنین از خانم نضال القاضی که یک شاعر عراقی است ولی سالهاست مقیم برزیل است. نگاه مدرنی به شعر دارد. وقتی اشعارش را خواندم برایم تعجب برانگیز بود که یک شاعر عراقی اینقدر مدرن شعر گفته باشد. البته این قدرت مترجم هم بوده که توانسته از پس ترجمهاش به این شکل بربیاید. در واقع این سه کتاب، یعنی "با برگهایی سرگرمم" از جوزف دعبول که به فارسی منتشر شده و "راهب انگور" که اصل آن در عراق منتشر شده بود، باز دوزبانه فارسی و عربی در ایران توسط نشر آرادمان منتشر شد. کتاب "سوت زدن به زبان مادری" که شعرهای خودم است به دو زبان فارسی و عربی را با دو کتاب دیگر میخواهیم در روزهای گفتوگوی فرهنگی "ایران، عراق، لبنان و مصر" اگر مقدور بود رونمایی کنیم. البته این کتاب گزیدهای از کارهایی است که قبلا منتشر شده و در انتخاب آن هیچ نقشی نداشتم. ولی دو زبانه است و میشود در فضای جدیدتر از آن استفاده کرد. کتابی به عنوان "اصلا مهم نیست" داشتم که در ممیزی خیلی به آن آسیب رسید و تعدیل شد. جالب این که همه آن شعرها امسال بدون هیچگونه ممیزی با همان نسخه اصلی مجوز گرفت. سه مجموعه شعر دیگر دارم، یکی غزل است که چند سال است چاپ نکردم، آماده است ولی هیچ تصمیمی برایش ندارم. شاید مثل مجموعه قبلی باید پیشنهادی شود تا چاپ شود. یک مجموعه دیگر قرار است به زبان ارمنی ترجمه شود و هر وقت آماده شد آن را منتشر کنم. البته قطار شعر ادامه دارد تا یک روز که در حد یک مجموعه شوند و به چاپ برسند. به لحاظ محتوایی نیز همه کارهایی که آماده چاپ است به انسجامی رسیدهاند که در سیر تکوینی هستند و از یک جهانبینی نشات میگیرند. فکر میکنم آثارم از "اقیانوس آرام" تا حالا یک مدار را طی میکند و بسیار از زیست من و از روزنامهنگاریام تاثیر گرفته است. سفرهای متعدد داخلی و خارجی در کنار سفر ذهنی از طریق فیلمها و رمانها دارم. این سفرهای فیزیکی جغرافیایی منجر شده به اینکه گاهی منتقدان درباره کتابهایم چیزی نوشتند یا صحبت کردند، طبق برداشتشان از سفری گفتند که من اصلا نرفتم ولی در اثرم به آن رسیدند.
هیچ وقت ترغیب نشدید رمان یا داستان بنویسید؟
هیچ وقت در این زمینه اقدام نکردم. اتفاقا خیلی وقتها با دوستان ادیب در این باره بحث داشتم. حتی برخی از آنها میگویند با توجه به رویکردهایی که در شعرهایم دارم میتوانم رمان بنویسم و این پتانسیل را دیدهاند. ولی خودم فکر میکنم جور در نمیآید. دیدم بزرگانی که این پتانسیل را تقسیم کردهاند. در مقطع کارشناسی دانشگاه مهندسی صنایع خواندهام که در آن میگفتند مهندسی صنایع اقیانوسی است به عمق چند سانتیمتر. چون از ریختهگری تا جوشکاری و مهندسی برق تا شیمی و ریاضیات محض را شامل میشود. شخصی که شاعر، روزنامهنگار، بازیگر است و هم رمان مینویسد، میشود اقیانوسی به عمق چند سانتیمتر. خیلی کم پیش میآید که کتاب شعری بخوانم و لذت ببرم؛ آنقدر که خودم با آن درگیر هستم. پس اگر وارد تکنیکهای داستاننویسی شوم، آن وقت احتمالا از رمانهایی که میخوانم هم لذت نمیبرم.