به گزارش هنرآنلاین براساس خبر رسیده، مهیار علویمقدم گفت: سناییپژوهی درحوزه پژوهشهای تطبیقی و مطالعات ایرانشناسی، فرازونشیبها و پستی و بلندیهایی داشته است. ازاین رو، سناییپژوهی در این حوزه، نیازمند آسیبشناسی جدی است و بنابه دلایلی، به رغم تاثیر حکیم سنایی بر فرهنگ و اندیشه ایرانی، در مطالعات تطبیقی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. در این میان، کتاب "حکیم اقلیم عشق" نوشته پروفسور دوبروین استاد دانشگاه لیدن هلند، دریچههای جدیدی فراروی پژوهشگران سناییپژوهی گشوده که از نظر گستردگی، نکتهبینی و روشپژوهش، بسیار در خور توجه است.
سنایی نفس و روح جدیدی به جامعه میدمد
"سیرالعباد الیالمعاد" سنایی کتابی است که در غرب توجه بسیاری به آن شده است. جدا از بحثتراز اولی و جایگاهی که سنایی در ادبیات ما دارد و نقطه عطفی در شعر فارسی و حوزه ادبیات صوفیان محسوب میشود، حکیم سنایی شاعری مظلوم است و جایگاهش آنگونه که باید و شاید، شناخته نشده است. آن چیزی که سنایی را بارز و برجسته میکند، به روزگار سنایی برمیگردد؛ یعنی به نظر میرسد در سده پنجم و ششم قمری، یک جریان فرهنگی وجود دارد و آن حکمت ایرانی باستانی که جنبه اشرافی دارد، آرام آرام کمرنگ شده، با حکمت ایرانی ساخته میشود و بعد از دل آن، حکمت تصوف ایرانی بیرون میآید. اما نکتهای که خیلی اهمیت دارد، این است که در اواخر سده پنجم هجری، جامعه ما با یک بحران و بنبست فرهنگی روبهروست و کار اساسی که سنایی انجام میدهد، دمیدن نفس و روح جدید به این جامعه است و این نکته بسیار قابل توجهی در شعر سنایی است.
اگر در آن دوره سنایی را نداشتیم، جامعه ما با بحران بسیار ناگوارتری روبهرو بود. سنایی با وارد کردن مفاهیم صوفیانه در شعر و ادب و دمیدن روح و نفس جدید به ادبیات، ما را از آن بنبست نجات میدهد. دو وجه تقریبا متضاد مدح و نقد در شعر سنایی هست. وجود مضامین مدحی و ستایشی از یک طرف و مضامین صوفیانه و عارفانه از طرف دیگر در آثار سنایی، به این خاطر است که خود او هم در یک حالت برزخی است. چون در سده 6 هنوز ضدیت با مفاهیم اشرافی پررنگ نشده و این دو سویی شعر سنایی، بیانگر این موضوع است که جامعه ما، مانند نوزادی در حال تحول است و سنایی نقطه عطفی در این دوره است. نقد اجتماعی در کنار مفاهیم صوفیانه و مدحی در شعر سنایی وجود دارد. همه اینها بیانگر این است که شعر سنایی یک شعر چند ساحتی، چند بعدی و چند سویه است؛ به همین دلیل هم هست که سنایی روح حاکم بر شعر سده ششم هجری میشود.
چرا ما حوزه تمدنی ایران را تعریف نکردهایم؟
جایگاه سنایی در حوزه مباحث ایرانشناسی و بررسیهای تطبیقی نیز مساله مهمی است. حوزه ایرانشناسی که در سدههای پیش مطرح بوده، بخشی از حوزه شرقشناسی بوده و دایره بحثهای ایرانشناسی هم بسیار گسترده بوده است. یکی از این حوزههای بنیادین، مباحث و مطالعات ایرانشناسی در ادبیات است. مطالعات ایرانشناسی حوزهای است که با حوزه تمدنی ایران ارتباط دارد و صرفا نمیتوانیم آن را در حوزه جغرافیایی محدود ایران در نظر بگیریم. توجه به حوزه تمدنی ایران، به جای حوزه جغرافیایی از اهمیت بسیاری برخوردار است. از مسایلی که امروزه با آن مواجه هستیم، این است که کشورهایی که هویت تاریخی کهنی ندارند، ادعا میکنند که برخی ادیبان و دانشمندان ایرانی متعلق به آنها است. یکی از مشکلات اساسی که در این باره داریم، به این برمیگردد که حوزه تمدنی ایران را تعریف نکردهایم؛ چون چنین تعریفی از حوزه تمدنی ایران نداریم و در حوزه جغرافیایی تعریف میکنیم، در نتیجه با مشکل اساسی نظیر این مسئله مواجه میشویم، که مثلا مولانا متعلق به افغانستان است یا ایران یا ترکیه؟
آموزش زبان فارسی و انتقال فرهنگ و هویت ایرانی
ایرانشناسی در دو بخش ایرانشناسان غیرایرانی و ایرانیها تقسیم شده است. ایرانشناسی تا به حال پنج دوره را پشت سر گذاشته است. ما در دوره پنجم به سر میبریم، که دوره گسترش و توسعه تحقیقات ایرانشناسی توسط غربیها، غیرغربیها و ایرانیها است. این دوره به چند علت اهمیت بسزایی دارد. یکی به علت مبادلات علمی و فرهنگی. علت دیگر همکاریهایی است که بین ایرانشناسان داخلی و خارجی صورت گرفته است. اعزام شماری از پژوهشگران غیر ایرانی و اروپایی به ایران و تقویت توانایی مالی حوزههای ایرانشناسی در خارج از کشور، از دیگر دلایل آن است. همچنین بخش عمده، بارز و برجسته که حوزه ایرانشناسی را، به ویژه در۶۰ سال اخیر خیلی پررنگ و برجسته کرده، برپایی کرسی زبان و ادبیات فارسی در خارج از کشور است.
ما در مجموع، حدود ۲۵ کرسی زبان فارسی در کشورهای دیگر داریم. با کمال تاسف در سه سال اخیر با این مشکل اساسی روبهرو شدیم که استادان ایرانی به دلیل مشکلات ارزی، رغبتی به اعزام به این کشورها ندارند و وقتی چنین مشکلی داشته باشیم، یقیناً در ایرانشناسی و آموزش زبان فارسی در آن سوی مرزها مسئله خواهیم داشت. ما وقتی از آموزش زبان فارسی در یک کشور خارجی حرف میزنیم، یعنی انتقال فرهنگ و هویت ایرانی و جالب است که هر زمان در هر کشوری، سفارتهای ایران از کرسیهای زبان فارسی حمایت کنند، آن کرسی خیلی موفق عمل میکند، اما به محض اینکه پشتیبانی و حمایت آنها برداشته شود، تعداد دانشجویان این حوزه افت میکند.
جایگاه حکیم سنایی در حوزههای ایرانشناسی
مبحث ایرانشناسی در گذشته در کشورهای اروپایی و غربی مطالعه شده است. نخستین کسی که وارد حوزه تاریخ ادبیات در مباحث و مطالعات ایرانشناسی شده، هرمان اته، پژوهشگر و شرقشناس آلمانی است. کارهایی که پژوهشگرانی مثل اته یا ادوارد براون در اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن۲۰ میلادی انجام دادهاند، تا حد زیادی از رویکرد تذکره نویسی متأثر بوده، که نخستین نمونههای تاریخ ادبیات ما است. یعنی کار اساسی که اته انجام میدهد و در نوع خودش بسیار قابل توجه است، این است که ما را با رویکردهای جدیدی در تاریخادبیاتنویسی آشنا میکند و به تاریخادبیات به عنوان دانشی نگاه میکند، که برآمده از هویت و فرهنگ ایرانی است.
تصحیح دستنویسها و نسخههای خطی، زندگینامهنویسی و تاریخادبیاتنویسی چهار مرحله اولیه ایرانشناسی است. ما تا پیش از دوره چهارم، اساسا چیزی به نام نقد، تحلیل و ارزیابی در تذکرههای گذشته نداشتیم و از این نظر هرمان اته پیشگام اینگونه روشها است. بعد از او، ادوارد براون و تاریخادبیاتنگارانی هستند که در اواخر قرن ۱۹ و قرن ۲۰ ظاهر میشوند. حوزههای های ایرانشناسی از یک طرف ما را با بحثهای جدیدی مربوط به ادبیات تطبیقی آشنا کرده، از طرف دیگر هم تغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی که توسط برخی از این تاریخادبیاتنویسان و ایرانشناسان مورد توجه بوده، نکته مهمی است. همچنین نگاه انتقادی در ادبیات ما، برآمده از رویکردهای جدید تاریخ ادبیاتنویسان غربی است، که اینها از مزایای این ایرانشناسان است.
این ایرانشناسان چند مشکل اساسی هم داشتهاند؛ مثلا آشنایی برخی از آنها با زبان فارسی، آن گونه که باید، نبوده و با جنبههای هنری و زیباشناسی، آشنایی عمیق و ژرف نداشتهاند. برخی از آنها غلطخوانی و بدفهمی در خوانش شعر فارسی دارند و حتی تا حد زیادی سیطره تذکره فارسی را، در آثار برخی از آنها میبینیم. جایگاه حکیم سنایی در حوزههای ایرانشناسی نیز بسیار مساله مهمی است. ما شاعرانی چون خیام، نظامی، مولانا، حافظ، سعدی و ...داریم که فرا مرزی هستند. مرزهای ایران را درنوردیدهاند و در مقیاسهای جهانی شناخته شده هستند؛ اما برخی دیگر این جایگاه را ندارند. با کمال تأسف، در غرب حکیم سنایی را آن گونه که باید، نمیشناسند. شاید علت آن هم این است که، نور برآمده از شاعران بعد از سنایی مثل عطار، سعدی، حافظ و مولانا، تا حد زیادی نور سنایی را کمرنگ کرده است.
چهره سنایی در حدیقه یک حکیم متشرع است
مشکل دیگر، تردیدی است که در نزد برخی ایرانشناسان، در مورد ارزشهای ذاتی شعر و آثار حکیم سنایی وجود دارد. مثلا ادوارد براون، در تاریخ ادبی ایران اشاره میکند، اختلاف بسیار شدیدی بین حدیقه با غزلهای حکیم سنایی وجود دارد. حتی ادعا میکند چه بسا این دو، سروده یک شاعر نباشند. البته سخن ادوارد براون از جهتی درست است؛ چرا که اگر میخواهیم چهره قلندری سنایی را دریابیم، باید در غزلیات سنایی نگاه کنیم؛ در حالی که چهره سنایی در حدیقه، چهره یک حکیم متشرع است؛ که همین ویژگی را در مقایسه بین مثنوی و غزلیات مولانا هم میبینیم. نکته دیگری که تا حد زیادی سد ایجاد کرد، تا سنایی اعتبار و ارزش خاصی در غرب پیدا نکند، این است که عمدتا ارزش و اعتبار سنایی به معنا و محتوا است، نه به فرم و شکل. ما نباید از ایرانشناسان غربی انتظار داشته باشیم مثل ما ایرانیان، هم به درونمایه توجه داشته باشند و هم به فرم و صورت. چون شعر سنایی در حوزه فرم، نمود کمتری دارد و در سمت و سوی نفس و معنا، در سده ششم قمری، یک نقطه آغاز است.
سناییپژوهی در غرب مشکلات بسیاری دارد. بخشی از تحقیقات سناییپژوهی در غرب، برآمده از کتاب "سیرالعباد الیالمعاد" است. دلیل آن هم، مشابهتها و تاثیر و تاثر این اثر با کمدی الهی دانته است. یعنی یکی از کتابهای مورد توجه پژوهشگران کمدی الهی، همین کتاب "سیرالعباد الیالمعاد" حکیم سنایی است، که اگر به دقت این دو کتاب را بنگریم، وجود اشتراکات در آن دو، خیلی چشمگیر است. در مثنوی سیرالعباد یک عروج کاملا معنوی را شاهد هستیم، که دانته هم دقیقا همین روش را در کتاب کمدی الهی انجام میدهد و تمام رودرروییهایی که سنایی در کتاب سیرالعباد دارد، تا حد زیادی در کمدی الهی قابل مشاهده است. سفر دانته در کمدی الهی از جهات بسیار زیاد شبیه به سیرالعباد است که این یک بررسی تطبیقی است.
توجه پروفسور دوبروین به متن اصلی حدیقه سنایی
یکی از کارهای بسیار خوب و ارزنده سناییپژوهشی در غرب، کتابی است که پروفسور یوهانس توماس دوبروین، ایرانشناس و استاد زبانهای شرقی دانشگاه لایدن هلند نوشته است. دوبروین یکی از پژوهشگرانی است که بسیار خوب درباره سناییپژوهی کار کرده است. ایرانشناسی در هلند دارای تاریخچه است. عمدهترین تحقیقاتی که در زمینه ایرانشناسی در هلند انجام شده، مربوط به ۱۹۴۰ میلادی و تاسیس کرسی زبان فارسی در دانشگاه اوترخت هلند است. کار پروفسور دوبروین درباره سنایی، رساله دکتری او است. او با زبانهای ترکی، عربی و فارسی آشنا است، اما توانایی گفتاری زبان فارسیاش قوی نیست؛ بنابراین عمدهترین برخوردی که اینگونه زبانشناسان با زبان فارسی دارند، بیشتر در حوزه نوشتاری و مکتوب است. دوبروین علاوه بر آشنایی با زبان کلاسیک فارسی، شعر برخی از شاعران معاصر مثل سهراب سپهری، فروغ فرخزاد و شاملو را هم ترجمه کرده، که در نوع خود بیانگر این موضوع است که، او هم با ادبیات کلاسیک ایران آشناست و هم تا حدی با ادبیات معاصر آشنایی دارد. به مسئله بینامتنیت و ضعف سناییپژوهی در غرب نیز باید توجه کرد.
دوبروین در تحلیل شعر سنایی از نکاتی استفاده کرده است. از ویژگیهای ایرانشناسان غربی، که در وجود پروفسور دوران هم پررنگ و برجسته است، این است که ساختارمند و نظاممند میاندیشند و با متن هم، ساختارمند و نظاممند برخورد میکنند. همین است که میتوانند از متن شاعر کلاسیک سده 6 قمری، نکات خیلی ارزشمندی دریابند. این همان خلائی است که برخی از پژوهشگران ایرانی با آن روبهرو هستند. توجه پروفسور دوبروین به متن اصلی حدیقه از ویژگیهای مثبت وی است. دوبروین برخلاف بسیاری از غربیها که پژوهشهای خود را وابسته به تحقیقات و ماخذ درجه دوم کردهاند، هم به منابع و ماخذ درجه دو توجه دارد و هم به ماخذ اصیل و درجه یک. این در نوع خودش بسیار ارزشمند است، که یک پژوهشگر غربی به متن اصلی رجوع کند؛ متنی که حتی برای یک پژوهشگر و خواننده ایرانی هم دشوار است. دوبروین تحقیقات بسیار گستردهای انجام داده و به نسخههای خطی مراجعه کرده، که کار بسیار ارزشمند و درخور توجهی است.
نقطه عطف سنایی در حوزه تحولخواهی و تحولگرایی
از نظر گستردگی، دامنه کار، نکتهجویی، تازهیابی، شیوه پژوهشی و وسعت منابع و ماخذ، کتاب دوبروین بسیار ارزنده است؛ همان چیزی که ما در سناییپژوهی کم داشتهایم. نکته دیگری که اهمیت دارد، این است که پروفسور دوبروین به شاعری پرداخت که جایگاه بسیار قابل توجهی در پهنه ادب فارسی دارد و آن تاثیرگذاری سنایی، نقطه عطف بودن او و جایگاهی است که سنایی در حوزه تحولخواهی و تحولگرایی دارد. دوبروین در این کتاب، باب جدیدی در حوزه سناییپژوهی باز میکند، کهای کاش این باب ادامه پیدا میکرد و پژوهشگران دانشگاهی و دانشجویان ما، تحقیقات خودشان را بیش از آنچه که الان وجود دارد، به سمت سنایی میبردند.
کاری که پروفسور دوبروین انجام داده، کار ساختارمندی است. چون نگاهش به زندگینامه سنایی، هم بر پایه دیدگاه سنتی و هم بر پایه دیدگاه نو است. استادان ما حاضر نیستند که از چشمههای جدید آب بنوشند بلکه از مخزنهای قدیمی و راکد آب مینوشند. از این نظر بخش اول کتاب او که مربوط به زندگی سنایی است، کاملا ساختارمند است. بخش دیگر کتاب او تحقیق فقه و لغوی است که او درباره آثار سنایی انجام داده و تمامی آثار او را بررسی کرده است. بخش سوم این کتاب هم تحقیقی درباره سنایی بین شعر مذهبی و غیرمذهبی او است؛ یعنی همان حالت برزخی که در کتابهای تذکره ما به آن توجه نشده است. از یک سو به حکمت ایرانی و از سوی دیگر به حوزههای صوفیانه میرود. حوزه سناییپژوهی در مباحث ایرانشناسی بسیار کمرنگ است و حتی در حوزه ایران هم بسیار ضعیف است. اگر میخواهیم مولانا، عطار، سعدی، حافظ و... را بشناسیم از رهگذری به نام حکیم سنایی غزنوی است.