سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: حسین سناپور، نویسندهای که اکنون نزدیک به 58 سال سن دارد خیلی وقت است که به نویسندهای شناخته شده در ادبیات داستانی ایران تبدیل شده است. از او آثار بسیاری از جمله "نیمه غایب"، "ویران میآیی"، "شمایل تاریخ کاخها"، "دود"، "سپیدتر از استخوان" و ... منتشر شده و به واسطه فروش خوب بعضی از آثارش یا دریافت جوایزی نظیر مهرگان، جایزهی یلدا یا جایزهی بنیاد گلشیری بیشتر از پیش شناخته شده است.
اما سناپور اکنون با آخرین رمانش، یعنی "خاکستر" - که به زمستان سال گذشته در نشر چشمه منتشر شد- شمایلی نو از چهرهی رمان نویسیاش به مخاطبان ارائه داده است. بسیاری از عناصری که از سناپور در "خاکستر" چهرهای نو ساخته، پیش از این هم در آثارش، خصوصا آثارِ اخیرش، دیده میشود، اما در آخرین رمانش تجلیای کامل یافته است. ما سناپور را معمولا به عنوان نویسندهی داستانهایی رئال میشناسیم. در سناپور همیشه ردی از مسائل اجتماعی و همین طور سیاسی دیده میشود وُ از این حیث میتوانیم رگههایی از ادبیات متعهد را در آثارش بیابیم. با این همه شاید توصیف آثار سناپور با برچسب "ادبیات متعهد" آن هم صرفا به این دلیل که بعضا در رمانها یا حتا داستانکوتاههایش بنمایههای اجتماعی محوریت مییابد، خیلی هم شفاف و توجیه پذیر نباشد. با این حال برای اینکه به آخرین رمان او، "خاکستر" بپردازیم، ناگزیر باید به نوشتههای پیشینی او نیز رجوع کنیم و ردی که از آن سخن گفتیم را پی بگیریم.
حسین سناپور در "خاکستر" همچون بسیاری از آثارش، خصوصا آثار متاخری نظیر "دود"، داستان نویسی رئالیست و واقع گرا است. "خاکستر" نسبت به مسائل اجتماعی رویکردی کاملا مستقیم دارد وُ این بار نویسنده سوژهای را اختیار کرده است که میتوانیم به راحتی متعهدانه توصیفش کنیم. شخصیتهای "خاکستر" از خاکسترِ مفسدههای اقتصادی این روزگارِ ایران برخاستهاند. شخصیتهایی که به راحتی اختلاس میکنند، قوانین اقتصادی را دور میزنند، رشوه میدهند، پولشویی میکنند و در یک کلام نمایشگر بخش کوچکی از آدمهایی هستند که در سالهای اخیر به حد کافی رسانهای شدهاند. آنها که برای پیشرفت، راهی جز دور زدن قوانین نمیدانند.
به نظر میآید موضوع آخرین رمانِ حسین سناپور، ژورنالیست سابق و نویسندهی فعلی، از دل اخبار و گزارشهای مطبوعات درآمده است. اکنون، سالهاست که قوت غالب رسانههای ایرانی و البته مردم ایران اخباری است از اختلاسهای به اصطلاح دانه درشتهای اقتصادی یا یقه سفیدها. به عبارت دیگر تا دلتان بخواهیم اخباری شنیدیم مبنی بر اینکه آدمهای شناخته شدهای پولِ مردم را بالا کشیدهاند وُ زدند به چاک یا خواستند بزنند به چاک. شخصیت اصلی "خاکستر" یکی از همین آدمهاست که در جایگاه مهمی از یک شرکت بزرگ اقتصادی فعالیت میکند.
خود سناپور در گفتوگویی درباره "خاکستر" که حمید نورشمسی اردیبهشت همین امسال با او انجام داده، گفته است: "داستاننویسی بدون جسارت ممکن نیست. از طرفی هم نمیتوانم بفهمم چهطور ممکن است ما این سالها با این همه خبر درباره فسادهای سازمانیافته روبهرو شده باشیم و با تنشهایی که روزبهروز بیشتر میشوند با شکافهای عمیقشونده اجتماعی و هیچ بهشان فکر نکرده باشیم و نخواهیم بنویسیمشان. یعنی این طبیعیترین واکنشی است که من میتوانم نشان بدهم به این همه اخبار تکاندهندهایی که میشنوم. به نظرم احتیاجی به تجربه نزدیک این وقایع نیست، چون امکانش هم بعید است هیچ وقت برای امثال من پیش بیاید."
سناپور برای نوشتن روایت جسورانهاش از ریشههای فساد در اقتصاد ایران، از زبانی ساده و گاه ژورنالیستی بهره برده است که گاه در قسمتهایی از داستان که وجهی دراماتیک مییابد، سویهای متفاوت پیدا میکند. سناپور توانسته است به مدد زبانی که احتیار کرده، وجه قصهپردازانه اثر را حفظ کند و به ریتم و تمپوی داستانش سرعت ببخشد. نثر او در این رمان به خوش خوانی قصهی "خاکستر" کمک کرده است؛ قصهای که گاه سمت و سوی داستانی عاشقانه پیدا میکند و مخاطب در آن ضرورت تغییر زبان را درمییابد.
شخصیت اصلی رمان سناپور، آدمی است با تمام بدبختیهای یک آدم معمولی. او تنهاییهای خودش را دارد، و افکار آزاردهندهای که برآمده از زندگی پر فراز و فرود اوست. جالب است که سناپور توانسته همدلی مخاطب را با شخصیتی که میتوان "بدمن" توصیفش کرد، برانگیزد. درست است که کار یک نویسندهی خلاق همین است، اما واقعیت این است که برانگیختن همدلی مخاطبِ داستان با چنین شخصیت بسیار دشوار است. شخصیتی که با همهی تفاوتها در سبک زندگی، حرفه یا اندیشههایش، گاه روایتگر شرایطی است که خیلی خوب لمسش میکنیم، و گاه روایتگر احساساتی که میتوانیم به راحتی درکش کنیم.اما بدمن امروز روزگاری جوانی آرمانگرا بوده، دلخوش به مبارزه و چریک بازی نسلی آرمانخواه که بسیاری از آنها در مسیر زندگی دچار چرخش های بسیاری شدند و برخی همچون شخصیت اصلی خاکستر دل به زندگی دادند، در مادی ترین شکل ممکن... به خاطر همین است که برای رهایی از این عذاب وجدان گاه با استفاده از امکانات مالی خود می کوشد رجعتی به تمایلات پیشین خود داشته باشد! سناپور از ظرفیت های وجودی چنین آدمی تاحد ممکن برای برانگیختن همدلی خواننده بهره برده است.
"زمین را خط میکشم، با پاهام، که بالاخره خلاص شدهاند از تنم. تنم را هم سپردهام به دیگری. همیشه همین را میخواستهام. کیست که نخواهد؟ جز این، کی ممکن است چیزی دیگر بخواهد؟ نه. مرگ باشد یا عشق. یا اصلا هر کس. هر چیز حتا. تاریکییی که نشسته روی درختها و زمین، خون من را هم میپوشاند، آویزان بودنم را، همه چیز را، همه چیز را."
در "خاکستر" شاهد تکرار حضور برخی شخصیت های رمان "دود" هستیم، اما سناپور دچار تکرار خود نشده بلکه از آن به عنوان عاملی برای خلق ارجاعات بینا متنی در راستای غنی شدن رمان خود بهره گرفته است.