سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: کیومرث منشیزاده در سال ۱۳۱۷ در خانواده متمول در جیرفت کرمان متولد شد و ۲۶ فروردین ۱۳۹۶ به دلیل سکته مغزی در بیمارستان فیروزگر تهران در سکوت خبری درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) در میان شمار انگشت شماری از دوستانش به خاک سپرده شد.
او یکی از شاعران و طنزپردازان معاصرایرانی بود و به دلیل گرایش عجیبی که به اعداد، هندسه و معادلههای ریاضی داشت از آنها در شعرش به بهترین شکل ممکن استفاده میکرد. از او به عنوان بنیانگذار شعر ریاضی نام میبرند؛ البته در کنار اعداد و ارقام، در شعر او رنگ و طنزی که گاه موقیعتی تراژیک در شعر او بوجود میآورد، حال و هوای خاصی به شعرش بخشیده است. از کتابهای او میتوان به مجموعه شعر "قرمزتر از سفید" و مجموعه طنز "از روبرو با شلاق"، گزیده اشعارش با عنوان "ساعت سرخ در ساعت ۲۵" نام برد. "سفرنامه مرد مالیخولیایی" و کتاب "حافظ حافظ" از دیگر آثار او است که اواخر دهه پنجاه منتشر شده است.
برای سرودن شعر از چه زمانی شروع کردید؟
در کرمان در سال ۱۳۱۷ متولد شدم. گاهی در تهران زندگی میکنم و گاهی در امریکا. تا ابتدایی در کرمان زندگی کردم و پس از آن به تهران آمدم. در امریکا و فرانسه دکترای حقوق گرفتهام و گاهی در این دو کشور هنر و تاریخ هنر، درس میدهم.
سرودن شعر را از شش سالگی شروع کردم. اول شعرهایی در قالب غزل مینوشتم. آن دوران حکیم تلخص میکردم. بعدها به شعر مدرن روی آوردم و شعرهایی در قالب نیمایی میسرودم. پس از آن به خاطر شعرهای ریاضیام مشهور شدم. در شعر ریاضی با استفاده از فرمولهای فیزیک، شیمی و قواعد هندسه و اشکال هندسی و قواعد ریاضی به بیان مطلب میپرداختم. پس از آن به شعر رنگ روی آوردم و در شعرم به حالتپذیریی رنگها و رنگپذیریی حالتها پرداختهام. قالبی شعری که برای این شعرها انتخاب کردم بیوزن و منثور بود.
چرا شعر منثور؟
شعر منثور بسیار به نثر نزدیک است؛ وزن ندارد و موسیقی کلام در آن اهمیت دارد. موسیقی جزلاینفک شعر است و در شعر کلمات به صورت دوایر در یک نقطه با هم مرتبط هستند و استفاده از موسیقی به شعر تشخص میدهد. موسیقی از قدیم الایام مورد التفات شاعران بوده است و برخی از شاعران با استفاده از ظرفیت موسیقی کلام در ذهن شنونده اثر خاص میگذارد. مثلا شاعر مشهور انگلیسی ویلیام شکسپیر در جایی که مکبث و مک داف از جنگی میگذرند که در آن جادوگران به گرد دیجی که در آن بچهای در میان آبهای داغ غوطه میخورد، اجی مجی میگوید. بیان این صحنهها صدای قلپ قلپ آب را در گوش شنونده میریزد.
با این که سرودن شعر را خیلی زود شروع کردید چرا نخستین کتابتان را دیر منتشر کردید؟
بله من نخستین کتابم را خیلی دیر منتشر کردم، شما باید از سایر شاعران بپرسید که چرا این قدر برای انتشار کتابهایشان عجله دارند، این کارم البته دلیل منطقی دارد. مگر نشنیدهاید که نباید بیش از این محیط زیست را آلوده کرد. من به خاطر این که دلم به حال درختها میسوزد، نمیخواهم شاخهها و تنههای درختها قطع شوند. فکر میکنم باید در چاپ کتاب تا جایی که میشود تاخیر کرد.
چرا "سفرنامه مرد مالیخولیایی" را سورئال سرودید؟
مجموعه شعر "سفرنامه مرد مالیخولیایی" یک اثر سورئال و حاویی یک شعر سیاسی فلسفی است و نقب میزند به ذهن و به شکل جریان سیال ذهن سروده شده است. در آن از زمان خطی عدول شده است و وقایع و مناظر به شکل غیرمقعول به تصویر درآمده اند. خود این شعر به سمت سورئال گرایش داشت. در این شعر از یک بیماری مالیخولیایی حرف میزنم. باید بگویم برای شیوه بیان و زبانش تعمدی نداشتم چون من شعر نمیگویم بلکه این شعر است که مرا میگوید. شاید اگر ارادی شعر میسرودم، ترجیح میدادم اصلا شعر نگویم.
آثار شما به سایر زبانها ترجمه شدهاند؟
بله. برخی از کتابهایم به زبان آلمانی، فرانسه و اسپانیایی ترجمه شدهاند. منتخبی از اشعارم نیز به زبان انگلیسی از سوی دانشگاه کلمبیا ترجمه و منتشر شده است.
جایگاه نقد در جامعه ادبی ایران چگونه است؟
در حوزه نقد تعلق خاطری به هیچ مکتبی ندارم و گاهی نقدی بر روی مجموعه شعر شاعران مینویسم. برنارد شاو گفته است، بگذارید منتقدان هر چه دلشان میخواهد بنویسند. هیچکس مجسمه منتقد را نمیسازد. به نظرم نقد در ایران یک ضرورت است، ولی نقدهایی که در مطبوعات منتشر میشوند را دوست ندارم. البته بهتر است که دوست نداشته باشم، چون این نقدها را کسانی مینویسند که اطلاعات دانشگاهی از نقد دارند نه ذوق آن را. من اهالی مطبوعات را هم دوست ندارم. چون شما منتقدان و شاعران را مثل گلادیاتورها به جان هم میاندازید و به هر حال منتقد چیزی را مینویسد و این کار رسانههاست که این نقدها را منتشر کنند. به عقرب میگویند چرا زمستانها نمیآیی گفت: تابستان که میآیم خیلی به من محبت میکنید که میخواهید زمستان هم بیایم.
با این که شما شاعر توانمندی هستید و نقدهایتان هم بسیار موشکافانه است چرا کم کار هستید؟
اصولا از نوشتن نفرت دارم. معتقدم بدبختیهای انسان از زمانی شروع شد که به نوشتن روی آورد و مردم پیش از اختراع خط این قدر بدبخت نبودهاند.
دیدگاه شما درباره شعر چیست؟
از نظرم شعر جنبه آسمانی دارد نه زمینی. البته زمان مطلقا آسمانی نیست و شعر معلول کارایی ذهن است و شعر کار است و کار معلول انرژی است. و انرژی هر چقدر کاراییاش بیشتر باشد به شعری منجر میشود که عظیم وغول آسا است.
از میان شاعران معاصر کدام شاعر را بیشتر دوست دارید؟
از میان شاعران معاصر به شیخ سعدی بیشتر علاقه دارم. شاید بگوید سعدی که در قرن هفتم زندگی میکرده چگونه به او میگوید معاصر مگر ما در قرن چندم زندگی میکنیم. ما در یک مکان در کره زمین زندگی میکنیم ولی در یک زمان نیستیم. الان اگر در سازمان ملل جلسهای برگزار شود شرکتکنندگان در این مراسم وحدت مکانی دارند ولی وحدت زمانی ندارند. مثلا نماینده چاد یا بورکینو فاسو در قرن چهارم زندگی میکنند و نماینده سوئد در قرن 22 زندگی میکند.
شعر شاعران جوان را چگونه میبینید؟
به نظرم شعر شاعران جوان اصلا خوب نیست. چرا باید خوب باشد این ضرورت دیالتیک و تاریخ است از آن رو مجموعه پسرهای دنیا در هر لحظه باید از مجموعه پدرهای دنیا بهتر فکر کنند والا تمدن پس میرفت. البته شاید این گفته جالب باشد که بگویم؛ جوان همه خوبیها را دارد الا این که جوان است. البته شعر بسیاری از جوانها خیلی ارتجاعی است. شاید بشود گفت وای به حال ملتی که بزرگترین شاعرش حافظ باشد. اگر به یک پرتغالی بگوید که بزرگترین شاعر ما حافظ است بیشک میگوید پس شما در این 700 سال چه غلطی میکردید. البته در عظمت حافظ، گوته و حتی دانته، شکی نیست و پس از آنها شاعرانی چون شکسپیر، کورنی و راسین هبوط کردهاند. ولی مشکل شعر جوانها این است که میخواهند از شعر غرب دنبال روی کنند. در حالی که شعر غرب را نمیشناسند و انتقاد آنها از شعر قدیم شبیه اعتقاد بیشتر افرادی است که میگویند مملکت ما این معایب را دارد. در حالی که این افراد هیچ مملکتی را جز مملکت ما را ندیدهاند. چگونه میتوانید درباره چیزی حرف بزنید که ضدش را ندیدهاید.
شپنهاور کسانی چون نیچه را در دسته کسانی قرار میدهد که میگویند کل جهان بد است ولی فراموش نکنیم که جهان دیگری جز این جهان نیز وجود ندارد. شاعران جوان بسیار مینویسند و بسیار چاپ میکنند و این مشکل مربوط به خود آنها نیست. به گوتنبرگ برمیگردد که چاپ را اختراع کرد. در قدیم اگر شعر خوبی نوشته میشد مردم از روی آن مینوشتند ولی بسیاری از شعرهای امروز اصلا خوانده نمیشوند. شعری که خوانده نمیشود مثل این است که اصلا نوشته نشده است. به نظرم کسی که برای خودش شعر میگوید دیوانهای است که نامهای را به صندوق پست میاندازد که آدرس خودش را پشت آن نوشته است. البته این به این معنی نیست که شعر را به اندازه شعور مردم بیاوریم پایین. البته این به معنی قطع نظر بازاریابی است.
آینده شعر امروز را چگونه میبینید؟
گویا آسمان تنها همین یک تیر را در ترکشاش داشت. "بوف کور" از نظر من یک رمان ایرانی نیست یک رمان هندی است چون مناظر، تخیل، دیدی که به جهان دارد دیدی هندی است، ولی با اقبال روبرو نبود ولی شاعری مثل ایرج میرزا شعرش با اقبال مواجه شد. ولی امروز اسمی از او نیست. بسیاری از افراد این مسائل را میدانند اما نمیخواهند بپذیرند. مثلا در اتریش که پایتخت موسیقی دنیاست؛ مردم شوبرت گوش نمیکنند آنها هم بابا کرم خودشان را دارند. مثلا کتاب مستطاب اشپزی در ایران همان قدر مورد اقبال مردم است که گلستان سعدی. ولی گلستان کجا و مستطاب اشپزی کجا. داوری کردن میان این دو کتاب مشکل و غیر ممکن است.
جهان بینی شعر ریاضی بر چیزی مبتنی است؟
شعر ریاضی محمل این است که جهان بر پایه ریاضی خلق شده است و انسان نیز ریاضی شده است. یک مولکول آن تغییر کند تمام حساب کتابهای کائنات به هم میریزد. مثلا چشم طبق آخرین قوانین فیزیک خلق شده است، درون چشم ما هزاران عصب وجود دارد. به وسیله فتو نور در حوزه میانی، امواج ماورا بنفش و مادون قرمز است و از طرفی میلیاردها اتم که از هلیوم و هیدروژن طبق قانون ایزوتوپ تغییر ماهیت میدهند.
احتراق بهت آوری در خورشید بوجود میآید که گرمای آن به کره زمین میرسد والا محال است که صدای آن را باید بشنویم، که نمیشنویم و علت آن این است که گوش انسان طوری ساخته شده است که صدای کر کننده آن را نشنویم و یا دستمان را اگر پایین میآوریم باید طبق جاذبه زمین خون باید بریزد سرانگشتانمان و این دقت ریاضی در دریچه لانه کبوتری در رگ است که از سقوط خون جلوگیری میکند.
به نظر شما مخاطب امروز فرقی نمیکند با چه ملیت و زبانی طرفدار کدام گونه شعری است؟
بیانصافی است اگر ذهن ریاضی را بر ذهن غیر ریاضی ارجح بدانیم. این شعر مخاطبان جهانی دارد. معقولات مطرح شده در آن همه جای جهان قابل درک است ولی معقولات دیگری مثل اسطوره این چنین نیست و به همین دلیل از شعر ژاپنی که در آن از کلمه نیلوفر استفاده شده و نیلوفر در ژاپن بار عاطفی خاصی دارد نمیتوانیم، لذت ببریم.