سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: فردا دوم مرداد، سالروز درگذشت احمد شاملو، یکی از مهمترین و تاثیر گذارترین شاعران معاصر است. شاعری که در سال‌های اخیر کمتر به آن توجه شده است، شاید به این دلیل که دیگر خبری از هژمونی او در شعر معاصر خبری نیست. زمانی علی باباچاهی در نقدِ شاعری نوشته بود که دیگر هنر تقلید از طبیعت نیست، و گویا هر کس می‌خواهد شاعر باشد باید از شاملو تقلید کند. اما اکنون پس از 18 سال از مرگ شاملو دیگر نمی‌توان کتمان کرد که رد پای شعر شاعرِ بزرگ معاصر را نمی‌توان در اشعار امروزی دید.

در سال ۱۳۲۵، شاملو که هنوز به عنوان شاعری نوپرداز شناخته نمی‌شد با نیما یوشیج، پدر شعر نو فارسی آشنا می‌شود. او تصویر نیما یوشیج، نقاشی رسام ارژنگی و شعر ناقوس، سروده نیما را در روزنامه "پولاد" می‌بیند و اندکی پس از آن، رابطه‌ای ادبی میان آن دو شکل می‌گیرد. شاملو می‌گوید: "نشانی اش را پیدا کردم رفتم درِ خانه‌اش را زدم. دیدم مردی با همان قیافه که رسام ارژنگی کشیده بود آمد دمِ در. به او گفتم استاد، اسم من فلان است، شما را دوست دارم و آمده‌ام به شاگردی‌تان. فهمید کلک نمی‌زنم. در من صمیمیتی یافته بود که آن را کاملاً درک می‌کرد. دیگر غالباً من مزاحم این مرد بودم و بدون این‌که فکر کنم دارم وقتش را تلف می‌کنم، تقریباً هر روز پیش نیما بودم."

این آشنایی که باعث به وجود آمدن رابطه‌ای عاطفی و خانوادگی میان آن‌ها گشته بود، تا سال‌ها ادامه پیدا می‌یابد. در ۱۴ خرداد ۱۳۳۰، نیما یوشیج با نوشتن یادداشتی برای شاملو و هدیه جلدی از کتاب "افسانه" از او قدردانی می‌کند: "عزیز من، این چند کلمه را برای این می‌نویسم که این یک جلد افسانه از من، در پیش شما یادگاری باشد. شما واردترین کس به کار من و روحیه من هستید و با جرأتی که التهاب و قدرتِ رؤیت لازم دارد، واردید…"

در این سال‌ها، او به گفته خود، تحت تأثیر نیما و نوآوری‌های او در شعر بوده‌است و در کتاب‌هایی که به چاپ رسانید، شعرهای بسیاری در قالب نیمایی می‌سراید. او به قصد معرفی شعر نیما، دست به انتشار مجلات کوچک مقطعی (چون سخن نو، هنر نو (ساعت ۴ بعد از ظهر)، روزنه، راد، آهنگ صبح و… زد؛ اما پس از آشنایی شاملو با فریدون رهنما و انتشار دفتر شعر "قطع‌نامه"، مسیر شاعری او به گونه‌ای دیگر رقم می‌خورد.

اما آشنایی با فریدون رهنما که از اروپا برگشته بود و با شعر روز جهان آشنا بود، تأثیر زیادی بر شاملو می‌گذارد. او در سال ۱۳۳۰، دفتری با نام "قطع‌نامه" که فریدون رهنما نیز پیش‌گفتاری نقادانه بر آن نوشته بود را چاپ و منتشر می‌کند. انتشار این مجموعه که دربرگیرنده سروده‌های بی وزن الف. بامداد بود و با معیارهای شعر نیمایی ناسازگار می‌نمود، باعث تیره شدن روابط نیمای زودرنج و شاملو می‌شود. رهنما در آن پیش‌گفتار در توصیف شعر شاملو می‌نویسد: "ریتم اشعار صبح (شاملو) را با ریتم اشعار اسپانیولی و اشعار آمریکای لاتینی بعد از لورکا می‌شود مقایسه کرد. دنیای پر از اشکال و تصاویر نابرابر نیما یوشیج که نتیجه خشکی (در بهترین آثارش) به دهان‌مان می‌برد، با احساسات از بند رسته صبح (شاملو) به راه افتاده‌اند و ما را به نقاط عمیقِ درد پاشیده شده هدایت می‌کنند…"

 

شاملو درباره این مقدمه می‌نویسد:

"رهنما با خواهش من هم زیر بار حذف آن جمله نرفت. گفت نیما منطقی تر از آن است که از قضاوت کسی برنجد، وانگهی این سلیقه شخص من است و قرار نیست قوانین اخلاقی حاکم بر روابط تو و نیما در آن دخالت داده شود."

او درباره کنار گذاشتن وزن عروضی، چه به شکل قدیمی و چه نیمایی آن معتقد است: "خط کشیدن بر عروض قدیم و جدید، عملاً حاصل درس بزرگی بود که من از کارهای خود نیما گرفتم، ولی او حاضر به تجدید نظر نبود که هیچ، آن را مستقیماً دهان‌کجی به خود تلقی کرد و با انتشار "قطعنامه" هم به کلی از من کنار کشید و هر بار که به خدمتش رفتم با سردی بیشتری مرا پذیرفت و هرگز حاضر نشد توضیحات مرا بشنود. شاید هم حق داشت. فریدون رهنما نمی‌بایست در مقدمه آن دفتر دل او را با آن قضاوت به درد می‌آورد."

اگرچه شاملو خود بر این باور بود که فریدون رهنما جهان دیگری را به او معرفی کرد که در سایه آن به بینش شعری خود رسید، اما او به هیچ وجه از نیما دست نکشید، به‌طوری‌که در شعرهای نیمایی اش در شمار شاعران موفق دوران معاصر قرار می‌گیرد. ضیاء موحد معتقد است امروزه تأثیر شعر شاملو بر شعر معاصر ایران از تأثیر شعر نیما بیشتر مشهود است.

سال‌های آخر عمر شاملو کم و بیش در انزوا گذشت. او در ساعت ۹ یکشنبه شب دوم مرداد ۱۳۷۹ در خانه خود در دهکده فردیس درگذشت.