سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: فردا، 25 شوال، شهادت جعفر بن محمد معروف به امام جعفر صادق(ع)، ششمین امام شیعیان است. دوران امامت او با خلافت پنج خلیفه آخر اموی یعنی از هشام بن عبدالملک به بعد و دو خلیفه نخست عباسی سفاح و منصور دوانیقی همزمان بود. امام صادق(ع) به جهت ضعف حکومت اموی، فعالیت علمی بسیار بیشتری نسبت به دیگر امامان شیعه داشته است. شمار شاگردان و راویان حضرت را ۴۰۰۰ نفر دانستهاند. بیشتر روایات اهل بیت(ع)، از امام صادق است، ازاینرو مذهب شیعه امامی را مذهب جعفری نیز میخوانند.
القاب
جعفر بن محمد بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب، ششمین امام مذهب شیعه است. پدر او امام محمد باق(ع) و مادرش ام فروه دختر قاسم پسر محمد بن ابوبکربود. برطبق کشف الغمه، از آنجا که نسب مادر امام صادق(ع) هم از پدر و هم از مادر به ابوبکر میرسید، امام صادق گفته است: "لَقَدْ وَلَدَنِی أَبُو بَکْرٍ مَرَّتَیْن" (من دو بار از ابوبکر متولد شدهام)؛ اما برخی از جمله علامه شوشتری و محمدباقر مجلسی، این روایت را جعلی میدانند.
کنیه مشهور امام صادق(ع)، ابوعبدالله (ناظر به دومین فرزندش عبدالله افطح) است. با کنیههای ابواسماعیل (ناظر به فرزند ارشدش، اسماعیل) و ابوموسی (ناظر به دیگر فرزندش امام موسی کاظم(ع)) نیز از او نام بردهاند.
مشهورترین لقب او "صادق" است. برطبق روایتی، پیامبر اسلام(ص) این لقب را به او داده است تا از جعفر کذاب تمایز یابد؛[۷] اما برخی گفتهاند امام صادق(ع) به جهت پرهیز از شرکت در قیامهای عصر خود، صادق لقب گرفته است؛ چراکه در آن زمان به کسی که مردم را گرد خود جمع و به قیام برضد حکومت تحریک میکرد، کذّاب (دروغگو) میگفتند. در همان دوران ائمه این لقب برای امام صادق(ع) به کار میرفته است.
شعرهایی در سوگ شهادت ایشان میخوانیم:
سید رضا مؤید
داغ صادق شرر سینه ام افروخته کرد
جگرى سوخته یاد از جگر سوخته کرد
جگرى سوخته کز داغ بر افروخته بود
باز هم از اثر زهر جفا سوخته بود
بر جگر آنکه ولایت به موالى همه داشت
محنت کشتن اولاد بنى فاطمه داشت
آن امامى که لواى شرف افراخته بود
زهر منصور به جانش شرر انداخته بود
آه از آنروز که بگرفت زطاغوت زمان
آتش از چار طرف خانه او را به میان
وندر خرمن آتش ولى رب جلیل
راه مى رفته و میگفت منم پور خلیل
شعله را چون به در خانه تماشا مى کرد
یاد آتش زدن خانه زهرا مى کرد
آنکه هم ظاهر رو هم باطن ما مى داند
با دلش زهر چه کرده است خدا مى داند
روح دین بود ولى بى تب و بى تابش کردند
شمع کانون وفا بود که آبش مردند
چارمین قبله عشق است به دامان بقیع
رونق دیگر از او یافت گلستان بقیع
محسن حافظى
لبالب شد ز خون دل ایاغ حضرت صادق
دلم چون لاله مى سوزد ز داغ حضرت صادق
چو در خاک مدینه زائرش منزل کند از جان
به هرجا اشک مى گیرد سراغ حضرت صادق
در این شب ها بود روشن مزار بى رواق او
که باشد اشک مهدى چلچراغ حضرت صادق
خزان هرگز نمى گردد بهار دانش و بینش
از آن گلها که بشکفته به باغ حضرت صادق
معطر مى کند بوى دل آویزش فضاى جان
همان گلهاى علم باغ و راغ حضرت صادق
نشسته در عزا موسى بن جعفر با دلى سوزان
زند آتش به جانش سوز داغ حضرت صادق
ز شعر جانگدازت شعله خیزد ” حافظى ” زیرا
شد از خون جگر لبریز ایاغ حضرت صادق
على سهرابى تویسرکانى (صفا)
زین ماتمى که چشم ملایک ز خون، ترست
گویا عزاى صادق آل پیمبرست
یا رب چه روى داده، کزین سوگ جانگداز
خلقى پریش خاطر و دل ها پرآذرست
مُلک و مَلَک به ناله و افغان و اشک و آه
چون داغدار، حضرت موسى بن جعفرست
خون مى رود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا که قلب عالم امکان مکدَّرست
منصور، شاد گشت ز قتل خدیو دین
امّا به خُلد، غمزده زهراى اطهرست
او گرچه کشت خسرو دین را ولى به دهر
نامش به ننگ تا به ابد ثبت دفترست
تن درنداد بر ستم و این کلام نغز
بر پیروان حقّ و عدالت مقرّرست
آزادْمرد، تن به زبونى نمى دهد
مرگ از حیات در نظر مرد خوشترست
تنها نه اشکبار چشم ” صفا ” زین عزا بود
دلهاى شیعیان همه از غم مکدرست