سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: غلامحسین سالمی با بیان این‌که مخاطبان ایرانی به نویسنده خارجی بیشتر اعتماد دارند، نام نویسنده خارجی را پاسپورت ورود به ذهن آن‌ها دانست و از تقلید از کار نویسندگان ایرانی انتقاد کرد. این مترجم  و ویراستار در گفت‌وگو با ایسنا درباره استقبال مخاطبان ایرانی از آثار ترجمه به تنسبت آثار تألیفی، گفت:‌ ما در ایران نه پزشک بد داریم، نه معلم بد، نه پلیس بد،  نه کارمند بد، ما هیچ چیز بدی در ایران نداریم. به محض این‌که  کسی بخواهد فیلم و سریال یا کتابی درباره پزشک بد، معلم بد و پلیس بد بنویسد، این صنف‌ها تظاهرات می‌کنند که به ما توهین شده است.  بنابراین کسی که این فیلم را تهیه کرده است یا نویسنده‌ای که نوشته است، باید به خواسته عده‌ای توجه و آن‌ها را برآورده کند. در کشورهای دیگر این‌گونه نیست و سوژه آزاد است؛ حتی مسئولان‌شان را مسخره می‌کنند.

او افزود: دلیل دوم این است که  در اینجا تنوع مطالب و تنوع سوژه نداریم. هر سوژه‌ای که نویسنده بخواهد بنویسد، ایرادی به آن وارد می‌شود.  سوم این که اصل مطالب کتاب ترجمه  ممیزی نشده است. البته ممکن است زهرش را گرفته باشند.  مترجم و نویسنده خودشان خودسانسوری می‌کنند.

سالمی با بیان این‌که اعتماد به نویسنده خارجی بیشتر است، گفت: نام نویسنده خارجی خود یک پاسپورت برای ورود به حوزه ذهن خواننده ایرانی است.  بسیاری از نویسنده‌های ایرانی را نمی‌شناسم اما زمانی که  کتابی از آن‌ها خوانده‌ام، دیدم نمی‌ارزید و بیخودی پول داده‌ام.  برخی از نویسنده‌های ما در نوشتن  داستان کوتاه دست قوی دارند اما نمی‌دانم چه اصرار دارند که فوری رمان منتشر کنند. نمونه‌هایش را داشتیم که موفق نبوده‌اند؛ مانند منیرو روانی‌پور که مجموعه “کنیزو”یش خیلی خوب بود اما کتاب “اهل غرق”‌اش خوب نبود و با هزار ترفند می‌خواست کاری مانند گابریل گارسیا مارکرز درست کند. یا شاعران ما رمان نوشته‌اند. خب،  چرا دستت در شعر قوی‌تر است رمان می‌نویسی؟ به همین دلیل نمی‌توان به آن‌ها اعتماد کرد. خودم به شخصه اعتماد نمی‌کنم.

سالمی  تأکید کرد: سوژه‌هایی که نویسنده‌های خارجی به کار می‌برند، بکر است. در ایران نمی‌توانید رمانی درباره عشق سودابه به سیاوش‌ بنویسید اما این داستان در خارج منتشر می‌شود. اگر دست‌شان می‌رسید، می‌گفتند شعر حافظ را نیز سانسور کنید. البته نمونه‌هایی از شعر حافظ وجود دارد که با چیزی که ما چهل سال پیش خوانده‌ایم همخوانی ندارد. به همین دلیل مخاطبان وقت نمی‌گذارند که رمان ایرانی بخوانند و به سراغ رمان ترجمه می‌روند که چیزهای زیادی بهشان یاد دهد، یا سوژه خوبی دارد.

او با بیان این‌که  بیشتر کار نویسندگان ایرانی فقط تقلید است، افزود: آن‌هایی که کلان می‌نویسند،  ۲۰۰۰ یا ۳۰۰۰ صفحه، کتاب‌های چهار جلدی و پنج جلدی، متأسفانه باید بگویم که وراجی هستند.  زمانی که می‌گویم شب، در ذهن شما تاریکی و سیاهی شکل می‌گیرد و این که در تاریکی نمی‌توانید کاری انجام دهید، یا زمانی که می‌گویم نمک در ذهن شما شوری تداعی می‌شود  نه تندی. حال نویسنده نیاز نیست که بنویسد شب بود، شب تاریک بود، همه‌جا سیاه بود، چشم چشم را نمی‌دید. این‌ها خاصیت شب است؛ چرا باید نویسنده این‌ها را بنویسد؟! بعضی از کتاب‌ها به قدری حرف زاید دارند که می‌توان دو جلد آن‌ها را کنار گذاشت. مخاطبان دنبال داستان کوتاه هستند که بتوانند در پنج دقیقه آن را  تمام کنند.

این مترجم خاطر نشان کرد: فراموش نکنید ادبیات پل ارتباطی است بین تمامی جوامع فرهنگی و هنری دنیا. با ادبیات است که می‌توانیم خود را نشان دهیم؛ نه با جنگ و داد و قال. دنیا ما را به عنوان کشور شعر می‌شناسد. ما کشور فرهنگ و ادبیات هستیم و با تمام ادبیات جهان پیوند داریم. روزی  روزگاری برخی قصه‌ها و شعرها از کشو بیرون می‌آید که کاغذهایش زرد شده و رنگ باخته است. آن وقت دنیا تعجب خواهد کرد که چقدر ادبیات و فرهنگ در در کشو نویسنده‌ها مانده بود. 

او درباره تأثیر رسانه‌ها بر استقبال مخابان ایرانی از آثار ترجمه  با تأکید بر اینکه رسانه‌ها هیچ تأثیری ندارند، گفت: روزنامه‌ها،  تلویزیون و مجلات، تا زمانی که جزء باندشان نباشی کاری به کارت ندارند. چرا کتابی که دنیا در برابر آن تعظیم می‌کند در ایران  با سکوت  مواجه می‌شود و روزنامه‌نگارها به آن نمی‌پردازند؟ من گله می‌کنم، از تمامی مطبوعات و خبرنگاران گله می‌کنم، کسی جگر آن را ندارند که بگوید سالمی‌نامی پیدا شده و کتابی را که ارزنده است و منتقدان گفته‌اند هیچ نویسنده‌ای را یارای برابری با یوکیو می‌شی‌ما نیست ترجمه کرده است. من  ۲۲۲۰ صفحه می‌شی‌ما ترجمه کرده‌ام؛ چرا معرفی نمی‌کنند؟ توطئه سکوت! من جزو آن‌ها نیستم. من جزو باند روزنامه‌ها نیستم. من کار خودم را می‌کنم.

او افزود: در این مْلک همه منتظر هستند کتابی از یک نویسنده بیرون بیاید و نویسنده کتاب را به خاطر دوستی، به آن‌ها ببخشد. کسی کتاب نمی‌خرد. همه منتظر هستند تا کتاب به آن‌ها داده شود. به همین خاطر تیراژمان به ۲۵۰ و ۳۰۰ نسخه رسیده است. خیلی بی‌انصاف هستیم. کسی حاضر نیست کتاب بخرد، چه کسی می‌خواهد کمک کند؟ کدام روزنامه؟ کدام رسانه‌ی جمعی؟

سالمی با انتقاد از ناشران نیز گفت: آن‌ها دارند با کتابی که نویسنده‌ها می‌نویسند نان می‌خورند اما وقتی نوسنده‌ای می‌میرد، هیچ‌کس در مجلس ختم آن‌ها نمی‌آید. گویی کسر شأن‌شان می‌شود. بعد می‌گویند چرا سالمی درشتی می‌کنی؟ ما بی‌معرفت شده‌ایم. کسی به فکر نویسنده‌ها نیست. مثلا شاعران و نویسنده‌ها سراغ  قطعه نام‌آوران در بهشت زهرا (س) نمی‌روند. باید جزء باند باشید. اگر جز باند نباشید، کلاهتان پس معرکه‌ است. از نویسنده‌ها بپرسید چند سالی است که مثلا از مرگ عمران صلاحی می‌گذرد، چه کسی بر مزار او رفته است؟ زمانی که نویسنده‌ها و اهالی فرهنگ به فکر هم نیستند، چه توقعی می‌توانید از دیگران داشته باشید؟!

 

امیر حسن بیگلر