سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: شاید کنار هم گذاشتن نام رضا براهنی و احمد شاملو یا احمد شاملو و رضا براهنی جز در موارد پرداختن به درگیریها و اختلاف نظرهای این دو چندان معمول نباشد. احتمالا به خاطر سایه سنگین همین درگیریهای بیشتر لفظی به جای بیشتر حرفهای باشد که گاهی ما فراموش میکنیم تاریخزاده شدن هر دو چهره در یک روز در نیمه سوم از نهمین ماه سال باشد؛ رضا براهنی به فاصله دقیقا ۱۰ سال در ۲۱ آذر ۱۳۱۴ به دنیا آمد. همان روزی که در سال ۱۳۰۴ شاهد میلاد یکی از تاثیرگذارترین چهرههای شعر معاصر بود.
اینکه آغاز دشمنی میان این دو چطور و از کجا بوده مهم نیست، عداوتی که بیشک از جایی و به علتی ایجاد شده زیرا این احمد شاملو همان کسی است که براهنی در کتاب "خطاب به پروانهها" دربارهاش میگوید: "دو سایه دست به شانه کنار تاریکی من و توایم که در صحنه ماندهایم..." اینکه در هنر سرزمین ما به شکل حرفهای و در شاخههای مختلف، شخصیتهای مهم و تاثیرگذار تا چه حد به دور از مقاصد و احساسات شخصی و با عدالت در مورد کار یکدیگر نقد و نظر منصفانه ارائه میکنند و نه در مورد حواشی زندگیهایشان، مهم است اما در حوصله و هدف این نوشته نیست. شاید کنار هم گذاشتن نام این دو و پرداختن همزمان به آنان حتی با نگاه مشکوک بعضی از طرفداران دوآتشه و متعصب همراه باشد اما این نوشتار کوچک با بررسی تشابهات میان رضا براهنی و احمد شاملو شاید نشانگر این باشد که هر چه آنها یکدیگر را انکار کنند نمیتوان دنیاهای نزدیک این دو چهره را نادیده گرفت.
هر دو محققاند، براهنی در زمینه تئوری ادبی فعالیت میکند؛ با کتابهایی برجسته و شاید بیرقیب همچون قصه نویسی و طلا در مس و چرا من شاعر نیمایی نیستم. و پژوهشگری که تاریخ مذکر را میکاود و در انقلاب ایران به جستوجو میپردازد و گزارشی به نسل بیسن فردا میدهد. اما شاملو دلبسته کندوکاو در فرهنگ عامیانه است و عمری را صرف همین دلبستگی میکند تا اثری همچون کتاب کوچه گردآوری شود.
شاملو در دورهای دبیر کانون نویسندگان بوده اما براهنی در کشوری چون کانادا به ریاست انجمن قلم میرسد. هر دو طعم زندانهای دوران ساواک را چشیدهاند. یکی در دانشگاه ترکیه زبان انگلیسی خوانده اما دیگری با اینکه هیچ گونه تحصیلات آکادمیکی ندارد به ترجمه چندین اثر مختلف در حوزههای شعر و داستان دست زده است.
با اینکه احمد شاملو بیشتر به روزنامه نگاری شهرت دارد اما این رضا براهنی بود که در سال ۱۳۵۶ جایزه بهترین روزنامه نگار حقوق انسانی را از آن خود کرد. هر دو نیز داستان نویس بودند هر چند که رمانهای براهنی بسیار خواندنیتر و از نظر فن قابل توجهتر از آثار شاملو در این زمینه است.
اما مهمتر از همه اینکه، هر دو شاعرند هرچند با مختصههای خاص خودشان؛ مسئله زبان در شعر هر دو مسئلهای اساسی است. درست است که براهنی زبانیت صرف را در شعر خود مدنظر قرار میدهد اما توجه شاملو به زبان و موسیقی نیز غیرقابل انکار است. شاید خرده گرفتن به شاملو برای اینکه به بهانه توجه به موسیقی در شعر به حذف وزن عروضی دست زده و اجازه تجربه وزنهای جدید را در شعر نیمایی نداده است درست باشد اما بر همین اساس میتوان به رضا براهنی هم نقد داشت که توجه شاملو به موسیقی در شعر را به مرحلهای بسیار فراتر برده و کار او را در استفاده از یک زبان خاص با مختصات ویژه، به مسئله زبان به عنوان اساسیترین مسئله در شعر تبدیل کرده است.
گو اینکه هیچ یک از این انتقادها از نظر نگارنده وارد نیست و به راستی اگر نیمایی نبود تا اوزان عروضی را بشکند شاملویی پدید نمیآمد که به کنار گذاشتن کامل این اوزان بیندیشد و اگر شاملویی نبود که به اهمیت زبان و موسیقی در شعر بپردازد شاید براهنیای نیز پیدا نمیشد تا به شعر از دیدگاه زبانیت صرف و موسیقی بنگرد که اگر این طور نبود لزومی وجود نداشت که در مقاله من دیگر شاعر نیمایی نیستم به توضیح شعر شاملو بپردازد.
ندا رضا حسینی