سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: یارتا یاران، هنرمند معاصر در این گفت و گو در باب موضوعات مختلفی سخن گفت. این شاعر و پژوهشگر از سیاستهای فرهنگی کشور انتقاد کرد، از کتابهای منتشر نشدهاش گفت و گلایههای متعددی نسبت به جامعه ادبی-فرهنگی امروز مطرح کرد. او گفت: "من فکر میکنم همیشه در ایران یک جور توطئه سکوت داشتیم؛ سکوتی که نمیگذارد از حد و مرز سطح ابتذال گذر کنیم. امر مبتذل را شاید به زبان ساده بتوان این گونه تعریف کرد: تکرار یک امر بدون اندیشه. ما در جامعهای زندگی میکنیم که به کرات با امر مبتذل مواجه میشویم اما هیچ کس به دنبال درمان آن نیست.
مشروح گفت و گوی هنرآنلاین با یارتا یاران چنین است:
آقای یاران در حال حاضر کتاب خاصی در دست چاپ و انتشار ندارید؟
قریب به 112 جلد کتاب شعر دارم که تنها 7 کتاب از آنها منتشر شده است. در سال 81 شش کتاب از من منتشر شد و دو سال بعد کتاب "خسروانی" در 600 صفحه چاپ شد که تقریباً همه دربارهاش سکوت کردند. فقط چند سال پیش یک کتابی به نام "کوتاهنویسی در ایران" منتشر شد که یادی هم از کتاب "خسروانی" کرده بود. فکر میکنم این سکوت دلیل دارد. نشان یک جامعه با فرهنگ این است که درباره آثار سخیف سکوت میکند و نشان جامعهای بیفرهنگ این است که درباره آثار والا سکوت میکند.
نمونهای از آثار فاخری که جامعه در برابرش سکوت کرده در خاطرتان هست؟
بله. در باب این مسئله میتوان نمونههای بسیاری را مثال آورد. مثلاً در دهه 70 رمان "خانه ادریسیها" اثر غزاله علیزاده در ایران منتشر شد که به نظر من یکی از بزرگترین رمانهای جهان است. "خانه ادریسیها" رمان بزرگی است؛ رمانی با نثری معیار و بینقص، اما معدود نقدهایی که روی این اثر نوشته شد یا تحلیلهای نخنما بود یا تمجید و ستایش. جالب است که من همان سالها نقدی بر این کتاب نوشتم که هیچ کجا آن را چاپ نکرد. یک مجله معروف و معتبری هم بود که در کمال شگفتی به من گفت متن من از سطح سواد خوانندگان بالاتر است. من فکر میکنم همیشه در ایران یک جور توطئه سکوت داشتیم؛ سکوتی که نمیگذارد از حد و مرز سطح ابتذال گذر کنیم. امر مبتذل را شاید به زبان ساده بتوان این گونه تعریف کرد: تکرار یک امر بدون اندیشه. ما در جامعهای زندگی میکنیم که به کرات با امر مبتذل مواجه میشویم اما هیچ کس به دنبال درمان آن نیست.
سالهاست که روی کتاب شاهنامه تحقیق میکنید. حاصل پژوهشهایتان قرار نیست منتشر شود؟
نزدیک به 30 سال از زندگیام را مصروف تحقیق روی شاهنامه کردم، اما اکنون ناشری پیدا نمیکنم که حاضر به سرمایهگذاری روی این اثر پژوهشی باشد. هزینههای این پژوهشها را خودم به عهده گرفتم و کسی از من حمایت نکرد. البته من از هیچکس انتظاری ندارم چون در این جامعه اگر بخواهید کار درستی را انجام بدهید، باید توقعاتتان را زیر صفر بیاورید. شما در این جامعه هر چه حرفهایتر عمل کنید بیشتر به حاشیه میروید. نمونهاش آقای لوریس چکناواریان است که در موسیقی به حدی از تکنیک رسیده که به زعم من کارش در دنیا مانند ندارد و جزو ده رهبر برجسته موسیقی در جهان است ولی در ایران چه جایگاهی دارد؟ ایشان باید در هفته دست کم دو کنسرت را رهبری میکرد و تمام ارکسترهای سمفونیک در کشور در اختیار ایشان بود ولی این اتفاق نمیافتد چون همانطور که گفتم در ایران هر چه حرفهایتر عمل کنید بیشتر به حاشیه میروید.
کتابهایتان را برای دریافت مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد ارائه دادهاید؟
این کار را انجام ندادهام چون به نظرم اینکه یک نفر که 110 درجه از من پایینتر است بیاید در مورد کتابم اظهارنظر کند، خوب نیست. سالها پیش کتاب "دوستت دارم" را به ارشاد فرستادم که بعد از مدتی برایم نوشته بودند که فلان پاراگراف باید حذف گردد. در حالیکه استفاده از فعل "گردد" در این جمله غلط است. گردیدن در زبان فارسی دو معنا دارد؛ چرخیدن و تبدیل شدن. آن را نمیشود به جای فعل "شد" استفاده کرد. ناشر به من گفت آن پاراگراف را حذف کن تا کتاب منتشر شود ولی من گفتم باید بروم ببینم چه کسی این جمله را نوشته است. مراجعه کردم و دیدم یک آقای حدودا 60 ساله پشت میز نشسته است. گفتم چنین مشکلی پیش آمده و به من گفتهاند یک پاراگراف را باید حذف کنید، در حالیکه آن پاراگراف به یک آیه قرآن و یک جمله نهجالبلاغه ارجاع دارد. گفتند پس منبع آن آیه و جمله را بنویسید تا مشکل آن پاراگراف حل شود. گفتم من از ننوشتن منبع این آیه و جمله هدفی داشتم که حالا چون شما میگویید منبع را ذکر کن، این کار را انجام میدهم. به قولم عمل کردم و از آنجا رفتم. یک ماه بعد دوباره برایم نوشتند:"این جمله باید حذف گردد". رفتم گفتم گویا شما مرا مسخره کردهاید، میخواهم رئیستان را ببینم. پیگیری کردم و این بار به من گفتند که باید واژه "تن" را حذف کنید. گفتم در این مکان چند کارمند دارید؟ گفتند 2600 نفر. گفتم تیراژ یک کتاب در ایران نهایتاً 1000 نسخه است، این همه آدم فقط برای 1000 نسخه؟
چرا سعی نمیکنید کتابهای شعرتان را چاپ کنید؟
اگر ناشر خوبی پیدا شود این کار را انجام میدهم ولی الان تقریباً هیچ ناشر خوبی وجود ندارد. بعضی از ناشرها کتاب را زیبا در نمیآورند. کتابهای من فرمت به خصوصی دارد. یک نوعی از حروفچینی دارد که خاص کتاب شعر است. این نوع از حروفچینی در ایران به هیچ وجه رعایت نمیشود. ناشرها کتابها را به سلیقه خودشان در میآورند و هیچ ضابطهای برای این کار وجود ندارد. مشکل دیگر هم گرفتن مجوز از است که من اصلاً حوصله ندارم بروم با کسی گفتوگو کنم. متأسفم که بگویم در وزارت ارشاد با داشتن پارتی میشود برای کتابها مجوز گرفت. کتاب "خسروانی" خود من به همین شکل بیرون آمد. یک آشنا برای من مجوز این کتاب را گرفت و نشرهای ویدا و نشر اسپندار هم آن را منتشر کردند.
چه چیزی باعث شده برای انتشار کتابهایتان اقدام نکنید؟
کشور ما سرزمین شعر است ولی در حال حاضر اوضاع شعر اسفناک است. یک کتابفروشی در این کشور وجود ندارد که فقط کتاب شعر بفروشد. تیراژ کتابها را هم که خبر دارید چگونه است. در تلویزیون هم کسانی را به عنوان شاعر میآورند که خودشان میدانند در برابر بزرگان شعر این مملکت خیلی کوچک هستند. با این محفلبازیها به جایی نمیرسیم. البته مشکل ما صرفاً مربوط به شعر نیست و ما کلاً به لحاظ دانش در دوره وحشتناک نزول قرار داریم. من سالها روی فردوسی، رودکی و خیام کار کردم ولی کسی حاضر به همکاری نیست این تلاشها به نتیجه برسد. اینها فاجعه است. یک سالی میخواستم یک نمایشی را روی صحنه ببرم که دبیر جشنواره تئاتر فجر گفت میخواهیم این تئاتر را به عنوان الگو در ایران معرفی کنیم چون تاکنون متنی به این درخشانی به زبان فارسی نداشتهایم اما عملاً کاری کردند که این نمایش اجرا نشود. این اتفاقات را که مرور میکنم برایم شبیه یک فیلم کمدی میماند.
در ابتدای گفتوگو به رمان "خانه ادریسیها" نوشته غزاله علیزاده اشاره کردید و آن را یکی از مهمترین رمانهایی دانستید که در موردش سکوت شده است. چه چیزی در این رمان باعث جلب توجه شما شده است؟
99 درصد هنر، تکنیک است که این تکنیک را شما باید طی سالها بیاموزید. یک درصد باقیمانده هم شعور هنری و خلاقیت است که اگر کسی آن شعور هنری و خلاقیت را داشته باشد و در فقدان تکنیک به سر ببرد، در بیان زیباترین اندیشهها هم عاجز خواهد ماند. در ایران رمانهای تکنیکی خیلی کمی وجود دارد. منظورم رمانی است که اصول رماننویسی و تکنیک نوشتن را توانسته باشد رعایت کند. "خانه ادریسیها" رمانی است که تکنیکی برجسته و قوی دارد و از یک نثر برجسته برخوردار است. ضمن اینکه نویسنده آن قصهگو است و قصهای که روایت کرده هم کشش دارد. شما وقتی این رمان را میخوانید، متوجه میشوید که نویسنده بلد است داستان را چطور تعریف کند. خیلی از نویسندههای ما امر ساده قصهگویی را بلد نیستند. نثر رمان "خانه ادریسیها" نثر معیار است و شما از نظر زبان فارسی نمیتوانید در آن اشکالی پیدا کنید. البته من نویسندههای دیگر را هم حذف نمیکنم و معتقدم که در نثر ابراهیم گلستان و خیلی دیگر از نویسندههای ایرانی هم نمیشود اشکالی پیدا کرد ولی در عین حال رمان "خانه ادریسیها" را یک سر و گردن بالاتر از بقیه آثار ادبی در ایران میدانم. در تعجبم که جامعه ادبی چطور در برابر این رمان سکوت کرد. وقتی رمان "صد سال تنهایی" اثر گابریل گارسیا مارکز در آمریکای لاتین منتشر شد، همه نویسندههای جهان از آن رمان حرف زدند چون در دنیای ادبیات، نویسندهها هوای همدیگر را دارند ولی در ایران نقد مرا حتی چاپ هم نکردند.
البته سالها بعد آن را در یک مجله چاپ کردم ولی نه به نام خودم. متأسفانه اهل فرهنگ ما فقط شعار میدهند و به همین خاطر است که همیشه روی سطح بحران حرکت میکنیم. ابراهیم گلستان یک نثر ویژه و برتر دارد و نثری که ما بعد از نثر ابراهیم گلستان میتوانیم به آن تکیه کنیم، نثر خانم علیزاده در رمان "خانه ادریسیها" است. متأسفانه خانواده خانم علیزاده در منتشر کردن آثار بعدی ایشان کوتاهی کردند. رمان "ملک آسیاب" را بعد از 25 سال منتشر کردند که آن رمان هم شاهکار است. متأسفم که بگویم خانواده هنرمندان در ایران در قبال وصیت هنرمندان کوتاهی میکنند. دکتر رحیم رضازاده ملک دانشمردی است که حتی در دنیا نمونه ندارد. ایشان در سال 89 قربانی هوای آلوده تهران شد و الان 7 سال از مرگشان میگذرد اما هیچ کتابی از ایشان منتشر نشده است. اگر آقای ملک وصیت میکرد و مثل نیما یوشیچ آثارش را به دست کسی غیر از خانوادهاش میسپرد، امروز کتابهای مختلفی از ایشان منتشر شده بود.
شاعر مورد علاقه خودتان چه کسی است؟
نیما یوشیچ برای من در رأس است و او را چند سر و گردن از تمام شعرای معاصر بالاتر میدانم. ای کاش نیما چند سال دیگر هم زنده میماند چون حتم دارم کار بزرگتری در شعر فارسی انجام میداد. نیما پیشنهاد تازهای به شعر فارسی ارائه کرد که کسی متوجهش نشد. من فکر میکنم منظور نیما را به درستی فهمیدهام و میدانم که او میخواست چکار انجام بدهد که فرصتش را پیدا نکرد. برخی از نویسندههای ما در مورد نیما تحقیقاتی انجام دادند و کتابهای خوبی در این زمینه نوشتند ولی متأسفانه کار آخری که نیما به دنبال آن بود را درک نکردند. من در چاپ جدید کتاب "خسروانی" پیشنهاد نیما را مطرح میکنم چون فکر میکنم آن را به خوبی فهمیدهام.
به جز نیما یوشیچ اشعار چه شاعرهای دیگری را تمجید میکنید؟
احمد شاملو دوست خوب و صمیمی من بود و او را در هفته شاید 5 روز میدیدم و با هم کار میکردیم. شاملو وقتی میخواست دفتر ششم اثر "هوای تازه" را منتشر کند، نیما به او پیشنهاد کرد "این کتاب را چاپ نکن" اما شاملو به او گوش نکرد. شاملو این کار را انجام داد و بدون اینکه خودش متوجه شود، باعث و بانی تعداد زیادی شعر بد در ایران شد. شاملو یک قله بیبدیل در شعر امروز است منتها هیچ ادامهای ندارد و با خودش کامل است. نیما میگوید من شبیه رودخانهای هستم که از هر جای آن میشود آب برداشت ولی شاملو قلهای است که اگر قرار باشد فرو بریزد، در خودش فرو میریزد. تمام کسانی را که شاملو امید آینده شعر در ایران نامید، الان در شعر ایران جایگاهی ندارند. کسانی که پشت شاملو درآمدند، به شاملو نرسیدند و اگر میرسیدند هم فایدهای نداشت چون خود شاملو وجود دارد.
اما خیلیها همچون شاملو، اخوان ثالث و یدالله رویایی که راه نیما را ادامه دادند، هر کدام به شکلی از رودخانه نیما آب برداشتند. حتی اخوان ثالث هم امکان رودخانه شدن را دارد ولی شاملو نه. من بیشتر شعرهای نیما یوشیچ را میخوانم و بعد شاملو. بعد از این دو شاعر هم بیشتر از پرویز اسلامپور شعر میخوانم که شاعر گمنامی است. یدالله رویایی هم شاعر خیلی خوبی است ولی در شعرش صنعتگری میکند و با همین حال حس و حال شعرش را میگیرد. اسماعیل خویی هم یکی از بزرگترین شاعران ایران است و زبان بسیار پر قدرت و قابل ستایشی دارد. خویی ترکیب شاملو و اخوان است و این کاری است که جز او هیچکس نتوانسته انجام بدهد.