سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: مجموعه داستان "سیاسنبو" اثر محمد رضا صفدری در نشر آموت منتشر شد. این کتاب متشکل از هفت داستان کوتاه است که هر داستان به نحوی ادامه داستان قبل است.
محمدرضا صفدری، سال ۱۳۳۳ در خورموج بوشهر متولد شد و تحصیلات خود را در رشتهی ادبیات نمایشی از دانشکده هنرهای دراماتیک دانشگاه تهران، ادامه داد. او با انتشار داستانهای "سیاسنبو"، "علو" و "آکوسیاه" در مجلهی "کتاب جمعه"ی احمد شاملو در سال ۱۳۵۸ در میان جامعه ادبی، شناخته شد. مجموعه داستانهای صفدری ده سال بعد در یک مجموعه با عنوان "سیاسنبو" منتشر شد.
نشریه "کتاب جمعه" به سردبیری احمد شاملو در 22 شهریور 1358 درباره این کتاب نوشت: "این قصه که به نظر ما چیزی بسیار بیشتر از نخستین تجربههای یک نویسنده است از "خورموج" بهدفتر مجله رسیده. این که میگوئیم "نخستین تجربههای یک نویسنده"، قضاوتی است که از ظواهر امر کردهایم، یعنی خط و ربط و باقی قضایا. حک و اصلاح چندانی در آن بهعمل نیاوردهایم. پارهای از اصطلاحات قصه نامأنوس مینماید و پیداست که اصطلاحات بومی است. مثل روی کسی چشم انداختن (معادل بهکسی نظر داشتن). همچنین است بعضی ترکیبها. مثل زنده زشت، که دقیقا نمیدانیم بهچه معنی است امّا از فحوای مطلب حدس میزنیم که چیزی است در حدود بددک و پوز، یا سفید خاره (بهمعنی سفیدرو یا سفید پوست). و نیز پارهئی افعال، ساده یا مرکب. نظیر چُلاندن (بهمعنی هجوم بردن) و دَمْ گفت شدن (احتمالاً معادل طرف مکالمه قرار گرفتن و یا وارد مذاکره شدن) و لادادن (بهمعنی گم کردن و ازدست دادن). و باز، پارهئی کلمات. همچون سیاسَنْبو (که عنوان قصه نیز هست و صفتی است مترادف کاکاسیاه که در تحقیر سیاهان بهکار میرود) و خشواش (که بهمعنی تملق و چاپلوسی است)
بهعقیده ما استفاده از لغات و افعال و اصطلاحات بومی کاری است سخت ارزنده. قلمرو زبان فارسی بسیار گسترده است و گوشههای پرت افتاده و ناشناخته فراوان دارد. زبان مرکزی نه میتواند و نه حق آن را دارد که معادلهای خود را بر کلمات و فعال یا اصطلاحات نقاط دیگر تحمیل کند. بلکه بهعکس، تنها از این طریق است که امکان توسعه و پربارتر شدن مییابد. گیرم بر نویسندگان است که خواننده را با حدس و گمان خود تنها نگذارند و او را بهشناسائی دقیق کلمات ناآشنا یاری دهند. ما که برای نخستین بار کلمه خشواش را میبینیم حق داریم که چگوگی تلفظ آن را هم بدانیم، امّا از آنجا که بهطرز بیان آن راهنمائی نشدهایم بهتردید میافتیم که آیا این کلمه فیالمثل مصحف خوشباش نیست که آنجا، در بندر کوچک "خور موج" در چاپلوسی بهکار رفته است؟ و اگر چنین است، آیا خورموجیها جزء نخست آن ـ خوش را ـ بهشیوه امروز بهضم اول تلفظ میکنند یا بهرسم قدیم بهفتح اول؟
آقای صفدری متأسفانه در این باب ما را یاری نکردهاند."
بخشی از کتاب "سیاسنبو" را میخوانیم: "چند روز بعد، جسد ورم کردهی پدر از دریا بالا میآید و خانه به دوشی شروع میشود. عمویت، السنو، میرود آبادان تو شرکت نفت کار پیدا میکند. تو و مادر هم میروید. تازه پا به راه شدهئی، و مادر شبها باقلا پخت میکند و صبح تو خیابان میفروشد. اگر یادت باشد، نگاه دریده شاگرد شوفرها را میبینی که از چاک پیراهن مادر میرود پایین. یا وقتی میخواهند یک قرانی را بهش بدهند دستش را فشار میدهند و زیر لب چیزی میگویند و مادر، رو ناچاری، از جلو قهوهخانه بلند میشود و میرود جای دیگر، اما کجا؟ هر جا برود لاشخورها نشستهاند."
مجموعه داستان "سیاسنبو" در ۱۹۰ صفحه و به قیمت 15 هزار تومان در "نشر آموت" منتشرشده است.