سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: سوم آبان سالروز درگذشت فریدون مشیری، شاعر معاصر است. او در 30 شهریور ۱۳۰۵ در تهران به دنیا آمد. مشیری همزمان با تحصیل در سال آخر دبیرستان در اداره پست و تلگراف مشغول به کار شد. در همان سال مادرش در سن ۳۹ سالگی در گذشت که اثر عمیقی در او بر جا گذاشت. سپس در آموزشگاه فنی وزارت پست و تلگراف مشغول تحصیل شد. او مدتی نیز مشغول کار خبرنگاری در مطبوعات شد. مشیری بعدها در رشته ادبیات فارسی دانشگاه تهران به تحصیل ادامه داد.
فریدون مشیری از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۵۱ مسئول صفحه شعر و ادب مجله روشنفکر بود. مشیری سرودن شعر را از نوجوانی و آغاز کرد. اولین مجموعه شعرش با نام تشنه توفان در ۲۸ سالگی با مقدمه محمدحسین شهریار و علی دشتی در ۱۳۳۴ به چاپ رسید.
او تا به آخر عمر یعنی تا سال 1379 قریب به 20 کتاب شعر منتشر کرد.
حافظهپسند، نرم، آرام و زودهضم
محمدعلی بهمنی شعر فریدون مشیری را اینگونه توصیف میکند: زبان نرم و شیرین، ساده و در عین حال پرظرفیت برای رسیدن به کشفهای درون شعری از مشخصههای شعر فریدون مشیری است.این شاعر میگوید: ما شاعرانی داریم که شاید خیلی از تاریخ حضور آنان نگذشته است، ولی جزو میراث ما هستند. این شاعران کسانی هستند که گویی هر کس برای ورود به گستره شعر باید آنها را بشناسد و مشیری یکی از اینگونه شاعران است و میبینیم حتا کسانی که چندان الفتی با شعر ندارند، شعر او را دوست دارند.
بهمنی معتقد است: ممکن است بعد از مدتی اینگونه شعر جزو موزه شعر ذهن آدم شود، ولی اینگونه شعرها مثل کلاس آغازین درس است که اگر معلم خوب باشد، شاگرد هیچگاه او را فراموش نخواهد کرد. شعر مشیری اینگونه است و برای کسی که میخواهد به دنیای شاعری وارد شود، به نوعی نردبان بالا رفتن است. او کسی است که دست آدم را میگیرد.
او میگوید: به طور کلی شعرهای مشیری حافظهپسند، نرم، آرام و زودهضم هستند؛ به همین دلیل است که هنوز که هنوز است، شعر "کوچه" او الگوی یک شعر قشنگ، تغزلی و یک شعر لیریک ماندگار است. همچنین مشیری تنها شاعری بود که شعرش از دیرباز با موسیقی پیوند داشت و در آلبومهای موسیقی زیادی از شعرهای او استفاده شده است و هنوز هم شعرهای او خواهان زیادی دارند. این طبیعی است که شعری که ظرفیت ملودیپذیری، حفظ شدن، حک شدن و زمزمه شدن را داشته باشد، ماندگار است. اینگونه شعرها برای آموزش شعر هم خوب است و خود من با توجه به اینکه الفبای شعر را از ایشان آموختم، همیشه به کسانی که میخواهند شاعری را آغاز کنند، شعر مشیری را پیشنهاد میدهم.
مشیری محبوب القلوب است
شمس لنگرودی معتقد است: مشیری و برخی افراد همچون او، برای برخی از روشنفکران که می خواهند مسائل را ساده حل کنند، به معضلی تبدیل می شوند. آنان می خواهند مسائل را حل کنند؛ بدون این که توان تحلیل کافی داشته باشند؛ برای نمونه میگویند، فریدون مشیری چون شاعر توده های شعرخوان است، یعنی کسانی که شعر را خوب نمی شناسند و به عمق آن دست نمی یابند، شعر او را می پسندند، پس محبوب القلوب توده هاست؛ یا می گویند که چون شعر او ساده است، خوانندگان عام دارد. اما من می خواهم بگویم که مسأله به این صورت نیست.
او میگوید: درست است که مشیری شاعر توده های شعرخوان و شعرش ساده است؛ اما به این دلیل، شاعر مطرحی نیست؛ چرا که اگر این گونه بود، در طول ۸۰ سال گذشته، خیلی ها برای توده ی مردم شعر ساده و ساده لوحانه گفتند؛ اما تقریبا کسی جز هوشنگ ابتهاج و نادر نادرپور مانند مشیری مطرح نشد. بنابراین مشیری باید علاوه بر سادگی، چیز دیگری داشته باشد که این گونه مطرح شده است. این برای برخی از روشنفکران ما که اهل شعرند، به مشکلی تبدیل شده است.
مشیری اصلا شاعر نو نبود
عبدالعلی دستغیب، منتقد میگوید: می معتقدم که مشیری اصلا شاعر نو نبود. یعنی نه فرم تازه ای را به وجود آورده نه من اصلا با فراگیر شدن شعر مشیری موافق نیستم، چه الان و چه در گذشته. آن زمان که این شعرها سروده میشد فقط یک عده جوان و اغلب دختر بچهها به اینها علاقه نشان میدادند. تغییراتی را در شعر صورت داده است. وقتی نگاه میکنیم میبینیم تمام این چهارپارههای فریدون مشیری فقط وصف است. دلالت ندارد اصلا، اگرچه معنا دارد اما معنای مضاعف ندارد. وقتی میگوید "ای باغ پر سخاوت اندیشههای ناب"، خب این، هیچ پیچ و خمی ندارد و به هیچ چیزی غیر از خودش هم اشاره نمیکند، در واقع دلالت ضمنی ندارد.
دستغیب ادامه میدهد: بعضی اوقات هم که فقط شعار میدهد، مثلا وقتی میگوید " بیا به حال بشر زار زار گریه کنیم " و اینکه چرا بشر نمیتواند با برادر خودش زیست کند و الخ. از این بابت مشیری شاعر نو و مدرن نیست، نه قالب تازهای درست کرده و نه معانی تازهای ارائه داده است. یک سری وصفها را در دوران جوانی خودش نوشته است. خیلی آدم سادهای هم بود، یعنی مطالعات فلسفی یا مطالعات مهم ادبی و هنری نداشت. ادبیات روسیه یا آلمان یا مکاتب سوررئالیسم و سمبولیسم را ابدا نمیشناخت، به نظر من حتی ادبیات کهن فارسی را هم جدی مطالعه نکرده بود. شاید مثلا نظامی و سعدی را خوانده بود اما درکشان نکرده بود و بهرهای از آنها در شعر نمیبرد.