سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: در این نشست علیرضا بهرامی (شاعر)، مهرداد اسکویی (فیلمساز و گوینده اثر) و مسعود شهریاری (مدیر تولید کتاب صوتی) حضور داشتند.
در ابتدای این نشست، علیرضا بهرامی درباره چرایی تبدیل شدن شعرهایش به آلبوم صوتی، گفت: یکی از مهمترین نکتههایی که بویژه در سالهای اخیر درباره شعرهای من گفتهاند و نوشتهاند، این است که رفته رفته تاثیرپذیری زیاد از تجربیات سفرهایی که به نقاط مختلف رفتهام و همینطور فعالیتهای رسانهایام، در شعرهایم پررنگ شده و به یک جهانوطنی نزدیک شده است؛ یعنی جغرافیای شعرها، دیگر محدود به محل تولد و محیط زیستی اسکان اصلی شاعر نیست. معمولا هم از این بهعنوان یک حسن برای آثارم یاد کردهاند.
در فضایی که تعداد مجموعههای شعری افزایش چشمگیری داشته است، در این هیاهو چه در تلاشهای فردی و چه در مواجهه با پیشنهاد تبدیل کتابهایم به آلبوم صوتی، درواقع سعی کردهام عرصههای جدیدی را بهعنوان سیر تکوینی کار - با تأثیر از تجربیات فردی جدید - به مخاطب عرضه کنم؛ که خوشبختانه از نظر مخاطبان و صاحبان فن یک امتیاز و حسن برای آثارم محسوب شده است. از طرفی در دنیای صنعتی که انسان محکوم و محتوم به چنین سبک زندگی ماشینی است، ما بهشدت نیازمند استفاده از فناوریهای ارتباطی هستیم.
برخی گمان میکردند در قرن بیستم با آمدن وسایل ارتباطی همچون تلویزیون، کتاب ممکن است کنار گذاشته شود؛ اما حتی با آمدن اینترنت هم ما شاهد بودیم که این اتفاق نیفتاد و هیچیک از وسایل ارتباطی جای خود را به دیگری نداد، بلکه این وسایل مکمل یکدیگر شدند و در موازات هم قرار گرفتند.
امروزه افراد زیادی را میبینیم که در مسیرهای طولانی رفت و آمد، وقتهای مُرده بسیاری دارند که این وقتهای مرده را بهوسیله کتابها به شکل پی دی اف و بهتر از آن، کتابهای صوتی میتوانند پُر کنند. این امکانهای تکنولوژیکی، ارتباط بین افراد و کتاب و دیگر آثار هنری را در زندگی پرمشغلهی امروز، تسهیل کرده است.
درواقع استفاده از کتابهای کاغذی، بهدلیل دشواری حمل و نقل و دیگر معضلات اجتماعی در زندگی شهری امروز، قدری دشوار است؛ اما با استفاده از تلفنهای همراه میتوان این مشکل را حل کرد و مردم را به سمت کتابهای صوتی سوق داد. این موضوع هماکنون در غرب و کشورهای توسعهیافته هم رواج یافته است.
صاحبان مدیا باید بیش از دیگران به این قضیه فکر کنند که تولید و توزیع کتابهای صوتی نه تنها لازم و ضروری است، بلکه کاملا اقتصادی نیز است و اگر اقتصاد هنر گسترش پیدا کند، دامنه تولید و عرضه آثار هنری هم گسترش مییابد.
البته اینکه ناشران کتابهای صوتی اصرار دارند بگویند فروش کتابهای کاغذی کم شده و باید سریع به سمت کتابهای گویا برویم هم از نظر من یک خطای استراتژیک است. در واقع هر طیف مخاطبان مخصوص خود را دارد. کوتاهی از هر کدام هم میتواند به معضل منجر شود. اگر مخاطب کتاب کاغذی اغنا نشود، الزاما به سمت کتاب صوتی نخواهد رفت و برعکس.
آقای شهریاری برای جا افتادن کتابهای صوتی در بین مخاطبان کتاب چه ایدههایی در نظر دارید؟
شهریاری: کتابهای صوتی میتواند خلاء مطالعه را جبران کند. مثلا آلمان بهشت کتابهای صوتی است. کتاب "در جستوجوی زمان از دست رفته" جزو پرفروشترین کتابهای صوتی در آلمان است و من یقین دارم خیلی از مخاطبان کتاب و روشنفکران ما هنوز این کتاب را نخواندهاند؛ چه رسد به اینکه پرفروشترین کتاب در ایران محسوب شود. به نظر من مخاطبان کتابهای صوتی همان مخاطبان کتاب هستند و نمیتوان نظر کسی را که عادت به خواندن ندارد، تغییر داد. کتاب صوتی برای او نمیتواند جای کتاب کاغذی را بگیرد. عادت گوش دادن به کتابهای صوتی را خیلی از ما در ایران با نوارهای احمد شاملو و صدای احمدرضا احمدی در کانون پرورش فکری شروع کردیم و به سمت و سوی کتاب صوتی کشیده شدهایم. این پروژه که اصرار به انتشار کتاب صوتی از سمت مولف داریم، برای این است که مسیر کتابهای صوتی که در گذشته از سمت مولفان باز شده، در یک مقطع از زمان متوقف شد و ادامه پیدا نکرد، ادامه یابد. در سالهای اخیر تلاشهایی نیمهرسمی انجام شد اما با تولیدکنندهها که صحبت میکنیم، میبینیم استقبال خوبی نشده است. ولی من معتقدم باید روی شعر که کوتاه است و بهصورت اپیزودیک و مینیمال و بخش بخش میتوان آن را بهراحتی گوش کرد، سرمایهگذاری کنیم؛ تا اندکی خلاء خواندن جبران شود.
آقای اسکویی به نظر شما بهعنوان کارگردان و فیلمساز، جرقهی کار کتابهای صوتی از کجا شروع شده است. آیا علاقهای بوده یا پیشزمینهای داشتهاید، توضیح بدهید؟
اسکویی: دوران نوجوانی من در تئاتر گذشته است و اگر به فیلمسازی روی آوردم، در جستوجوی جوابهایی برای پرسشهای فلسفی هستم. صبحها روزم را با دیدن عکس شروع میکنم، چون عکاسی را به صورت کاملا حرفهای انجام میدهم و شبها با خواندن شعر، روزم را به پایان میرسانم. در واقع برای پروژههای کاری خودم که اغلب در سفر هستم، کتابهای کوچکی را با خودم میبرم که بخشی از آنها کتاب شعر است. کارهای صوتی زیادی با صدای من اجرا شده است. کتاب صوتی سهراب سپهری چند سال پیش که از نشر نوین کتاب گویا منتشر شده بود، با استقبال زیادی مواجه شد. کتاب بعدی "جاناتان مرغ دریایی بود" که اجرا کردم. هفت صدای مختلف در این کتاب صوتی اجرا کرده بودم. الان هم این کتاب و کتابهای دیگری را با آقای شهریاری و بهرامی مشغول به کار هستیم. همچنین کتابی از آقای خسرو سینایی در حال انتشار دارم و کارهای دیگر...
در زمانی که جامعه ما به نگرانی و روزمرگی در حال گذر است، این فایلهای صوتی، میتوانند چیزی از جنس سرعت برای مخاطبان دنیای مجازی و کتابخوانها عرضه کنند. این راهی است برای اتصال مردم به ادبیات و اتصال آنها به دنیای شعر؛ تا آن را بشنوند و روی آن تامل کند. در واقع هدف فیلمساز این است که دنیای کوچکی را که دیده است به مخاطبان سینما نشان دهد؛ تا بگوید من اینجا را دیدم و تجربه کردهام. در کتاب هم همین موضوع مطرح است. چرا کتاب نوشته میشود و چرا شعر گفته می شود؟ برای آنکه شاعر و نویسنده بگوید من دنیا را اینگونه دیدهام، اینگونه تجربه کردهام و این امکان را میدهد که مخاطب آن را تجربه کند. همین شاعران و نویسندگان هستند که امکان چند بار تجربه کردن اتفاقات را در یک زندگی به ما میدهند. اگر من کتابی را میخوانم، آن کتاب این قدرت را به من میدهد که با نگاه خلاق آن آدم زندگی را تجربه کنم و عرض زندگیام را بسط بدهم. جهان امروز جهان بسیار شلوغی است که ما باید استراحتگاههایی برایش ایجاد کنیم. این استراحتگاهها یکجور نیوشیدن و نوشیدن روح و تجربههای ذهنی و درونی است. من که از جهان تصویر میآیم، سعی میکنم در آن هم تجربههایی داشته باشم. من خودم هیچ وقت نمیتوانم رُمانی را بهصورت پیوسته و کامل گوش بدهم ولی داستانکها و شعر را چرا. من تجربه خوبی در همشهری داستان داشتم؛ داستانهای کوتاهی که با صدای من پخش شده، بازتابی که از مخاطبان داشتم، بسیار جذاب بوده است و خیلیها به من میگویند: "امیدواریم باز هم داستانهای کوتاهی با صدای شما بشنویم". احساس کردم که چگونه می توانم تجارب شخصیام را با مردم از طریق صدا شریک شوم و بخصوص وقتی این امکان به من داده میشود که شاعر بیاید و مرا هدایت کند که چگونه آکسانتگذاری روی شعر بکنم. خوشحالم که حاصل کار، یعنی آلبوم و کتاب صوتی "یاد تو"، درنهایت چیزی شده که هر که آن را گوش کرده، به من انرژی مثبت داده است. این انرژی مثبت از همان جلسهی رونمایی آن که خیلی باشکوه برگزار شد، آغاز شد و تا اکنون ادامه دارد. خوبیاش این است که بهصورت اپلیکیشن و اینترنتی هم قابل دسترسی است و در همین مدت، مخاطبان در خارج از کشور نیز به آن دست یافتهاند.
ما آدمها کم کم سوادمان کم میشود. سرعت باعث شده دست خطمان بد شود، سرعت باعث شده وقت برای مطالعه نگذاریم، اقتصاد باعث شده هی سهم ما از پرورش فرهنگ شخصی و مطالعاتی و خودمان به عنوان انسان کم شود. وقتی میبینم خودم مقدار مطالعهام نسبت به 20 سال پیش کمتر شده، می فهمم کتاب صوتی میتواند به ارتقای آن کمک کند. این موضوع برای من جذاب است که حس زیستی و احساس من با تجربه یک شاعر آمیخته میشود و جاهایی هم حسهایی داشته باشیم و اثر جدیدی با این حسهای ترکیبی به صورت صوتی ایجاد شود.
اینجا جایی است که میتوان گفت، کتاب خوب، شعر خوب یا فیلم خوب اثری است که اگر هزار نفر آنرا دیدند و شنیدند، آن اثر به تعداد مخاطب ایجاد میشود و امکان مال خود بودن را به خواننده یا شنونده میدهد. این به نظر من یک سفر است. من خودم را مسافر میدانم و دائما در سفر هستم. به نظر من این یک سفر در اعماق تجربههای زندگی درونی، شخصی، ذهنی، حسی و عاطفی من بوده، از مسیری که یک شاعر خلاقانه آنرا گذرانده و این برخورد حسی برای من اتفاق جالبی است. گاهی پیش میآید که ما در حال خواندن یک اثر بهصورت صوتی هستیم، که شاعر اثر میگوید اشتباه خواندی اما برداشت تو برای من جالب بوده و یک برداشت شخصی خوب از شعر من بهشمار میرود، گاهی هم اصرار می کند بر نحوه خوانش خودش و گاهی هم میگوید برداشت متفاوت تو بهتر است. این به نظرم یک سفر به اعماق ذهن و روح و روان شاعر و در عین حال سفر به درون خود است.
من خیلی وقت ها شعرهایی از آقای بهرامی میخوانم که خیلی از حسهایم زنده میشود، خیلی از دردهایم را به یاد میآورم و خیلی از زخمهایم دهان باز میکنند. این می تواند برای همه مخاطبان پیش بیاید و این دلیلی برای خواندن شعرهاست. این یک همنشینی مبارک است، بلکه شریک شویم در شعری از شاعر با صدای گویندهای در کنار یک آهنگساز و تهیهکنندهای و مدیریت یک ناشر که اثری را به جهان عرضه میکنند و این میتواند یک پیشنهاد باشد برای اینکه ما سفری را به درون خودمان تجربه کنیم.
آقای بهرامی میزان توفیق اینگونه آثار در ایران چه وضعیتی دارد؟ و راهکاری برای جا انداختن اینگونه آثار دارید؟
بهرامی: بشر موجودی سرگردان است و ما نمی توانیم در این سرگشتگی بهدنبال قاعدهای خاص باشیم. شعر هنر ملی ما است و مردم شعر و آثار هنری را دوست دارند اما حوزه کتابهای شعر ما با ورشکستگی همراه است. مسئله اینجاست که ما بهعنوان موجودی محکوم و محتوم آفریده شدهایم و به دنبال تسکین هستیم. آنچه را که موجب تامین این تسکین میشود، میطلبیم که گاهی با تصویر، موسیقی و شعر تامین میشود.
فکر میکنم یکی از دلایل روی آوردن آقای اسکویی هم به خواندن شعر این بوده که بهدنبال فرصتی است برای تجربه های حسی تسکیندهنده؛ چون کار فیلمسازی اجتماعی، با دردها و زخمهای انسانها سر و کار دارد، شعر گزینه و فرصت مناسبی است. از طرف دیگر، به این جهت که ایشان یک مخاطب و مصرفکننده کاملا تاثیرپذیر از شعر است، بهعنوان کسی که دنیا را گشته و از بدو جوانی در رقابت بوده، در این عصر سرگشتگی به دنبال گمشده خود، گاهی به خط پایان رسیده اما گمشدههایش را پیدا نکرده است. پس میتوانم بگویم مصرف او از شعر از منظر نوعی عرفان است و در تنهاییهای خود برای تسکینش شعر میخواند. در کار فیلم به درجه بالایی از قلَیان روحی که میرسد، وقتی که تحت تاثیر یک زخم قرار میگیرد و در معرض عریانی فجایع قرار میگیرد، این را به وسیلهی شعر فریاد میزند. با این میزان علاقه به شعر و خواندن و علاوه بر آن استعداد خدادادی که در صدای اوست، میتوان برنامهریزی کرد برای تولید کارهای موفق در تلفیق موسیقی، صوت و شعر.
از طرفی، آقای شهریاری که در ابتدا سالها مخاطب شعر بوده، بعد مولف و منتقد شعر شده و در نهایت ناشر هم شده، به نظرم یکی از گزینههای خوب است برای این کار، نسبت به ناشری که هیچکدام از این مراحل را طی نکرده است. استعدادی که در خود شعرهاست و کیفیت بیان و خواندن آقای اسکویی به اضافه تخصص ناشر در صورت تداوم میتواند سهمی از تولید و ارتباطگیری مخاطبان ما را در عرصه شعر به خود اختصاص دهد؛ همچون سهمی که شاملو و احمدرضا احمدی به خود اختصاص دادند، چون ناشری مثل کانون پرورش فکری آن زمان این تخصص حرفهای را داشت.
یا همچون خسرو شکیبایی و پرویز پرستویی که سهمی را به خودشان اختصاص داده بودند، سهم دیگری را آقای اسکویی میتواند به خود اختصاص دهد؛ البته در صورتی که استمرار و تمرکز در تولید کارهای صوتی را در حوزه شعر از ایشان شاهد باشیم، میتوانیم درصدی از تاثیرگذاری در فضای شعری و در ارتباطگیری مخاطبان بالقوه و حتی بالفعل را برای ایشان قایل باشیم. با رعایت پیشفرضها شاهد تولید یک برند جدید در زمینه کتابهای صوتی میتوانیم باشیم.
شهریاری: پیش ازآنکه با آقای اسکویی آشنا شوم، به آقای بهرامی پیشنهاد صوتی کردن شعرهایش را با صدای خودش دادم. با این طریق به دنبال مؤلفهای قدیمی و داستاننویسها و مترجمها رفتیم و سعی در جمعآوری آرشیوی برای صداها بودیم.
در این میان آقای بهرامی نماینده شایسته در زمینه شعری است که چه درست یا غلط، با لفظ ساده معرفی شده است. در این بین با آقای اسکویی آشنایی صورت گرفت، جالب است که علاوه بر حُسن اتفاق پیشنهاد آقای اسکویی برای خواندن شعرهای آقای بهرامی، در این بین وجه شباهتهایی را بین این دو حس میکردم. هر دو به صورت اقراقآمیزی مسافرند و مداوم در سفر به نقاط مختلف هستند و این در روحیه و آثار آنها وجود دارد. سادگی در حین تلاطم در شعرهای آقای بهرامی که اتفاقا در شخصیت آقای اسکویی کاملا نمود دارد. شعر آقای بهرامی در عین سادگی خصیصه متفاوتی دارد؛ این است که به نظام بهرهکشی جمله تن نمیدهد. شیرین ادا میشود و قرار نیست که در خدمت پیامی باشد که جمله در خود پنهان کرده است. آقای اسکویی این موضوع را در خوانش درآورده است. شعر درواقع آونگی است که بین شعر و صوت درآمده و آقای اسکویی از عهده این خصیصه مهم برآمده است.
ایمان دارم با این ویژگیها، کتاب صوتی "یاد تو" تاثیر خاص خود را دارد؛ که تاکنون هم شاهدش بودهایم.
برای این کارها از نظر اقتصادی چه آیندهای متصورید؟
شهریاری: اتفاق مشابهی که در خارج از ایران در کشورهای پیشرفته در این زمینه افتاده است، میتواند تغییری در آمار معیوب کتابخوانی ایجاد و ارزش افزوده به آن بدهد و اقتصاد کتاب را هم تحول بخشد. به طور مثال سایت آمازون بهعنوان بزرگترین ناشر کتابهای صوتی اقتصادی همچون نفت دارد.
در اجلاس داووس 2008 یک آیندهشناس معروف آفریقایی پیشبینی کرد که تا سال 2018 تجارت آب جای تجارت نفت را میگیرد و کتاب هم که در نوبه خود صددر صد از بین میرود. از طرفی هم انسانهایی مثل بیلگیتس گفتهاند ما آرزومندیم که کتاب کاغذی از بین برود تا تعداد زیادی درخت قطع نشود.
به نظر من قرار نیست کتاب از بین برود، فقط تغییر شکل پیدا میکند و اینکه میگویند اقتصاد کتاب معیوب شده، منظور تغییر تیراژها است که از 10000 به 5000 رسید و مدام کمتر و کمتر شده است.
اینکه بتوانیم خللی را که در کتابهای چاپی شده به وسیله کتابهای صوتی جبران کنیم، خیلی خوب است. سرمایه نهفتهای در بازار نشر وجود دارد. کتابهای زیادی که دیگر مجددا چاپ نمیشوند، به صورت فایلهای صوتی میتوانند در بیایند تا این کار بتواند ارزش افزوده را به بازار کتاب برگرداند و سرمایهای به اقتصاد کتاب تزریق کند. ما با این هدف فاصله داریم اما این کار شدنی است و با توجه به کارهایی که در این زمینه در کشور شکل گرفته است، من هم مثل آقای بهرامی بسیار خوشبین هستم که در ابتدا باید آودیو بوک را به عنوان شکل جدیدی از کتاب و بعد ایبوک را جا بیندازیم.
اسکویی: کتاب عاشقانههای "یاد تو" صفحات کمی دارد ولی درون آن معانی زیادی است. اینکه این عاشقانهها کجا شکل گرفته است، تکرار چیزی است که من در کار حرفهایام از آن استفاده میکنم. قطار، کشتی، ریل، هواپیما، مکانهایی که شاید سخت در دل شعر میتوانند بیایند. ببینید این مکانها چقدر در این مجموعه زیاد است و چقدر دلتنگی در دل آن نهفته است. در عین حال این مکانها یک جستوجو هستند و در ظاهر یک جستوجو برای فرد است اما در واقع میتوان از آن به جستوجویی برای انسان تعبیر کرد. جستوجوی لحظه به لحظه برای قرار گرفتن جان بیقرار. فکر میکنم شاعر بهجای آدمهایی که بهدنبال معنا میگردند، معنای زندگیاش را گام به گام میسازد. یا ما به دنبال معنا برای زیست هستیم، یا معنا را خودمان میسازیم.
یکی از دلایلی که من با شعرهای آقای بهرامی ارتباط برقرار میکنم، یک نوع حس اعجابانگیز همذاتی توام با حیرت است. گاهی کتابهای او را در سفر به کشور دیگری که غریب بودم باز کردم و خواندم و بغض کردم. یکی از عمیقترین تکانهها را که میتوانم بیان کنم این است که چگونه یک شاعر میتواند چیزی را که من حس کردم، در لحظهای که من آن را حس کردم، چگونه همزمان حس میکند و پیش رویم میگذارد. بعدها که دیدم کتابهای او به زبانهای مختلف ترجمه میشود، فکر کردم من بهعنوان یک مسافرِ درگیر و جستوجوگر، اشتباه نکردم که او در حال بیان کردن سرگذشت من است. حس کردم او خدایگونه به بخشی از سرنوشت و حس من توانسته دست پیدا کند و آنجا بود که فهمیدم ماندگاری آثار زمانی است که نویسنده چیزی را میگوید که من میتوانم همزمان با خواندنش او را حس کنم. ما بهدنبال قصهای هستیم که قصه درگیری و سوالهای مخاطب باشد.
من برای بخش فرهنگی کشورم متاسفم که دچار روزمرگی شده است. من اعتقاد ندارم که ما امروز شاعر بزرگ نداریم. ما امروز شاعرانی داریم که توانستهاند به گوهر عمیق انسانی دست پیدا کنند. ما امروزه به شاعرانی نیاز داریم که از امروز بگویند؛ از عصر حاضر.
جهان ما "خالی از مکث" شده است. ما نیازمند مکث و بازنگری به لحظههای خودمان هستیم. ما شنونده این هستیم که باید در لحظه زندگی کنیم ولی در واقع خود ما قاتل لحظههایمان هستیم. مکثی که نیاز ذاتیاش این است که با آن سیر و سفر کنیم ولی آن را از دست میدهیم. برای چه اینقدر از مُد تأثیر میگیریم. امروز ثروتمندان ما دیگر به دنبال مد و ظاهر نیستند. دیگر به دنبال به رخ کشیدن ثروت نیستند. بهدنبال سفر کردن و دیدن هستند. امروزه برندها جایگاه خودشان را از دست دادهاند. جوانها به سفر و تجربیات زندگی بیشتر توجه میکنند. یک لباس ساده در سادهترین حالت میپوشند اما به سفر میروند و به دنبال تغذیهای سالم هستند. به رخ کشیدن برند دیگر مطرح نیست. وقتی سفر کنیم، میتوانیم همدردی کنیم. وقتی سفری نکنی، دردی برای همدردی با مردم و گامی برای انسانیت وجود نخواهد داشت. این یک هدیه است که فرد بتواند به دیگری بیندیشد. وقتی انسان درگیر منافع خود و خانوادهاش است، از این هدیه دور است. بهنظرم شاعران میتوانند به عنوان حلقه وصل همه کمبودهای ما در روابط انسانی و شناخت ما نسبت به خودمان باشند.
رضا میرمحرابی