سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: "سپیدهدم است/و پِلک در اَدای مرثیه میبندم/هنگام که دعا از بازو میافتد/مرگ میزند یکریز/طالعی نحس را..."
به هیچوجه قصد نقد و تفسیر شعرهای یارمحمد اسدپور را ندارم؛ در این نوشتار فقط میخواهم تا زنده است و نفس میکشد ادای احترام و یادبودی کرده باشم از او که شعر خوب گفت و از آفرنندگان جریان "شعر ناب" بود!
پیرمرد از اهالی جنوب است اما بیشتر از "اهالی شعر". از بنیانگذاران جریان شعریای بود که زمانی گسترهی کشور را گرفت، موج ناب. شعری که حرفی فراتر از حرف و شعر روزگار خودش داشت؛ نمیخواست معنا را در زبان کادو بپیچد و تحویل مخاطب کند که بهبه و آفرین بشنود! به جای معنایِ پیشساخته و شعار، "مــفــهــوم" میساخت؛ فهمی از جهان و درکی تازه از روابط اشیا و آدمی و حسی تازه از "نامها". در ابتدای جوانی مجموعهشعر خوب و مهمش را منتشر کرد: "بر سینهی سنگها نامها".
او در کنار سیروس رادمنش، سیدعلی صالحی و هرمز علیپور و آریا آریاپور (که بعدها دیگر شعر نگفت) سنگ بنای این نگره و سویهی جدید در شعر فارسی را نهادند، اما نتوانست مانند صالحی نام و مانند هرمز علیپور اعتبار ادبی (و شبکهی روابطی) برای خود ایجاد کند؛ نمیدانست و یاد نگرفته بود بخش زیادی از داشتن "حیاتِ شعری" به داشتن روابط ادبی و به حضور کلامی و گاردگیری-های ادبی است؛ زود به سایهها رفت و نامش به ندرت شنیده شد. صالحی پس از مدتی توانسته بود برای خودش با شعرهایی ساده و گاه گیرا نامی دست و پا کند، هرمز علیپور با گره زدن خودش به جریان نیرومند "شعر دههی هفتاد" توانسته بود از مِــه بیرون بیاید و اسمش را مجدد احیا کند؛ "یارمحمد اسدپور" اما در مِــه مانده بود!! نه زبان داشت نه روابطی آنچنانی نه تلاشی کرد که در مِــه نماند؛ حاصل آنکه با بیرحمی تمام حذف شد یا بهتر است بگوییم حذفش کردند! سالها نه نامی نه شعری منتشر در جایی نه کتابی نه مصاحبهای! گویی از ازل در شعر ایران نبوده است! یاران قدیمیاش که با او موج ناب را ساختند نیز چندان بر سر مهر و انصاف نبودند، نه نامی از او به میان میآوردند نه سعی به معرفیاش به ناشران برای چاپ شعرهای قدیم و جدیدش.
خودش در یک مصاحبه میگوید: "من بسیار تعجب میکنم گاهی از شعر ناب حرف زده میشود نام مرا یا نمینویسند (نمیگویند) یا با اشتباه چاپی مینویسند... مگر میشود کسی را که تمام زندگیاش را برای شعر ناب داد حذف کرد؟!... پنجاه سال برای شعر ناب زحمت کشیدم... میپذیرم کم نوشتم ... به دلیل سی و یک سال زندگی کارمندی و طاقتفرسا...". (بخشهایی از مصاحبه، آژانس خبری تحلیلی خوانا).
اگر بپرسند "یارمحمد اسدپور کیست؟"، من به عنوان یک شاعر و منتقد ادبی میگویم "مردی که یک جهان شعری خاص و مستقل داشت، زبان را در شعر رشد داد، سویهای جدید از شعر (موج ناب) را با دیگرانی ارایه کرد، اما قدر خودش را ندانست و خودش را در میدان ادبیات حفظ نکرد و اصول ماندن در این میدان را نمیدانست. مردی کودکصفت و ساده که گمان میکرد شعرهای مهم و خوب و خاصش را روزگار و مردمانِ ادبی، معرفی و حفظ میکنند، اما حقیقت با ذهن او کیلومترها فاصله داشت! نمیدانست زمانهی شوهای ادبی و زد و بندها و ادبیات کانالیزه!!! فرا رسیده و دیگر به صرف داشتن شعرهای خوب {و حتا سبک ادبی} در یادها نمیمانی، بلکه باید کمی، حداقل کمی، ارتباطات و داد زدنهای ادبی داشته باشی تا در میدان سخت و طوفانی ادبیات نامت در میان بماند!...".
رک و صادقانهاش این است پیرمردِ دوستداشتنی در "گذشتهی ادبی" و در یک نام ادبی (ناب) ماند و خودش را با سویهها و جریانات شعر بعد از خودش همسو نکرد. شاعران زنده و شعر زندهی امروز ایران را کمتر میشناسد؛ و سرودههای جدید چندان زیادی هم ندارد؛ اما کدام شاعر واقعی و اصیل و شریفی است که ارزش تاریخِ ادبیِ "یارمحمد اسدپور" و "شعر ناب" را نداند و از آن به نیکی یاد نکند؟
برایش دُعای آرامش و لبخند و بارانِ شعر دارم.
رضا قنبری؛ شاعر و منتقد ادبی