سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: فرانسوا موریاک متولد 11 اکتبر 1885 در 84 سالگی در سال 1970 درگذشت.
فرانسوا موریاک در سال ۱۹۳۳ به عضویت فرهنگستان کشورش درآمد، سال ۱۹۵۲ جایزه ادبی نوبل را دریافت کرد و سرانجام بعد از نزدیک به هفتاد سال نویسندگی، در اول سپتامبر سال ۱۹۷۰ در شهر پاریس از دنیا رفت. با تمام تلاشهای او در این عرصه این جمله تمسخرآمیز و نیشدار ژان کوکتو شاعر، نقاش، فیلمساز، نمایشنامه نویس و کارگردان تئاتر فرانسوی درباره او تأملبرانگیز است که گفته بود: "موریاک بیچاره! اگر بمیرد میتوان دربارهاش گفت همه چیز را داشتهاست، مگر همه چیز را!"
نخستین داستانش "دفترچه سیاه" نام داشت، او بعد از این چند داستان دیگر نوشت که چندان شهرتی نیافت، اما در سال ۱۹۲۵ بود که به خاطر تحریر داستان معروف و بی نظیر "صحرای عشق" شهرت جهانی یافت.
او در همین سال بود که جایزه بزرگ رمان را از آن خود کرد و پس از پایان تحصیلات دانشگاهی به پاریس رفت و به شعر و نقد ادبی پرداخت. موریاک هم مثل بسیاری از نویسندگان جنگهای جهانی، بخشی از زندگی خود را در سایه به سر برد. دفترچه سیاهش را در جریان جنگ جهانی دوم با نام مستعار خوره رمان، منتشر کرد و بعد از جنگ هم در نشریه فیگارو به مقاله نویسی پرداخت.
موریاک در نمایشنامه نویسی و سرگذشت نگاری و نقادی، آثار مهمی را از خود به جا گذاشتهاست. او در کتابهایش بهخوبی توانسته تضاد ایمان با زندگی خاص فرد و مشکلاتی را که در این زمینه به وجود میآید، توصیف کند. موریاک توانست به دلیل نفوذ روان شناسانه و توانایی هنری اش، دنیایی را که خود در آن زندگی میکرد به نقد بکشد. او از طبقه خود یعنی اشراف تنفر داشت؛ ثروتمندی بود که ثروت را به نقد میکشید، به آکادمی فرانسویها میرفت تا حرفهای طعنه آمیز و نیش داری در مورد همترازان متمول خود بزند. فرانسوا موریاک، پدر نسل جدیدی از نویسندگان کاتولیک فرانسهاست که بهشدت تحت تأثیر کتاب مقدس بودند، اما هرگز مستقیما از آن در آثار خود استفاده نمیکردند. موریاک از هواداران ناسیونالیسم دوگلی بود و بیوگرافی این سردار فرانسه را نوشت.
۳۰ داستان، یک مجموعه شهر، چند نمایشنامه و تعدادی کتاب غیرداستانی از خود به یادگار باقی گذاردهاست. موریاک از مشوقان دادن استقلال به مستعمرات فرانسه و ایجاد جامعه فرانسه مرکب از آنها بود. او تا آخرین روز حیات برای مطبوعات فرانسه مقاله مینوشت. وی بارها به مخاطبان روزنامهها میگفت که روزنامه را به خاطر مطالب و محتوایش بخرند نه پرستیژ آن و وانمود کردن وابستگی فکری و یا سیاسی خود، از طریق قراردادن روزنامه در جیب و یا روی میز و ... هنگامی که جایزه نوبل ادبی سال ۱۹۵۲ به فرانسوا موریاک، رمان نویس، شاعر و نمایشنامه نویس فرانسوی به خاطر تمامی آثارش اهدا شد، وی به واقع تا آن زمان کتابهای بسیاری نوشته بود؛ کتابهایی که در اغلب آنها کوشیده بود تا از زندگی درونی و ایمان مذهبی و مبارزه عصبی و تب آلود میان جاذبههای زندگی مادی و عشق دنیوی با ایمان واقعی و روح مسیحیت، تجزیه و تحلیل روانی و مهیجی به دست دهد.
او که خود در محیطی مذهبی به دنیا آمده و با همه آیینهای کاتولیک بزرگ شده بود، مدام با مسئله خیر و شر درگیر و بین دو احساس کاملا متضاد سرگردان بود؛ چونان سرگشتهای درآمد و شد مابین دو قطب آشتی ناپذیر.
موریاک که در جوانی از یک سو آثار ژان راسین و بلز پاسکال و از سوی دیگر آثار شارل بودلر و آرتور رمبو را خوانده بود، گویی هنوز زیر تأثیر دوگانهای بود که با گذشت زمان نه تنها از آن خلاصی نمییافت، بلکه حتی عاجزتر از آن بود که قادر باشد، به سان موجودی آرام و سربه راه در این کره خاکی دوام بیاورد یا بتواند به طرفه العینی از همه چیز، حتی از هوای نفس آلوده به کفر دست شوید. گاه دغدغه خدا داشت و گاه در مقابل، گویی به عمد از او گریزان بود؛ اگر چه هر بار در این مسیر با شکست مواجه میشد. زندگی او چنان پیش رفته بود که پیوسته ناظر پیروزی قدرت شر بر غریزه تقوا و تباهی روحهای ضعیف و شخصیتهای سست به دست گناه بود. موریاک معتقد بود که "تنها ایمان واقعی و دنیای معنوی است که به طور معجزه آسا نجات بخش بشر است و سازش میان زهد و تقوا و دلبستگی به عالم مادی هرگز امکانپذیر نیست."
بی تردید نفوذ عمیق موریاک در جامعه کاتولیکی به واسطه رمانها و آثار داستانی اش صورت گرفت و بدین ترتیب، او موفق شد تا رمان مذهبی را احیا کند. با وجود این، او هرگز در پی آن نبود تا صرفا درباره اولیا و معصومین قلم بزند و اگرچه احساسها و اندیشههای خود را نیز در لا به لای کتابهایش میگنجاند، ولیکن هیچگاه به این که واقعیت در مقابل آمال و آرزوهای اخلاقی و پیش پا افتاده سر فرود آورد، رضایت نمیداد.
"محبت شوم" به ترجمه کاوه میرعباسی، "نامهای به ایزابل" ترجمه مهدی سمائی و "راهی به رهایی" برگردان داوود نوابی از آثار ترجمه شده موریاک در ایران است.