به گزارش هنرآنلاین، «پژوهش»، فرایندی منطقی و معقول است که هدف آن کشف روابط بین پدیدار‌ها است. فعالیت پژوهشگرانه، فعالیت خردمندانه و اندیشه‌ورزانه است. پژوهیدن، با عقل و عشق به سرانجام می‌رسد، «پژوهش» دانش نو می‌آفریند، امکان کشف کاربرد تازه دانش کهن را فراهم می‌سازد. به آموزش بهتر می‌انجامد، موجب حل مسأله‌ها و تضاد‌های جامعه می‌شود. در این راستا و به بهانه بیست و پنجم آذرماه و روز «پژوهش» در گفت و گو با عبدالرضا مظاهری، استاد حکمت و عرفان اسلامی، نگاهی داریم به جایگاه و اهمیت پژوهش‌های فلسفی که در ادامه آن را می‌خوانید.

چگونه پژوهش در فلسفه می‌تواند بر حوزه‌های دیگر علوم تأثیر بگذارد؟

شما هر حوزه‌ای را که در نظر بگیرید، حتما دارای یک بینش فلسفی است و برای خود یک فلسفه خاصی دارد. تمام چالشِ فلسفه با علوم تجربی در همین موضوع است که فلسفه می گوید، هر علمی موضوع و مسائل خاص خود را دارد و باید در همان حوزه خاص خودش نظر بدهد. وقتی علم تجربی محدود به تجربه است و تجربه در امور مادی و حسی اتفاق می افتد، خود به خود فقط باید در همین امور نظر بدهد و نباید به اموری که فراتر از تجربه حسی و مادی هستند، وارد شود. پس اگر پژوهش‌های فلسفی بتواند حوزه‌های علوم را مشخص کند تا هر علمی در موضوع  و مسائل خود، بحث کند؛ این مهمترین تأثیری است که «فلسفه» می‌تواند در علوم دیگر داشته باشد.

از دیدگاه شما، پژوهش‌های فلسفی چه جایگاهی در توسعه اندیشه انسانی خواهد داشت؟

علی رغم نقدی که بسیاری از عرفا از جمله ابن عربی به عقل و پژوهش‌های فلسفی دارند؛ ابن عربی نکته مثبتی را برای «عقل» بیان می‌کند که برای پاسخ به این سوال بسیار مفید است.

او می‌گوید: همانطور که عقل را «عقال» یعنی «پای بند» می‌نامند - که در واقع به همه چیز قید می‌زند؛ هر چیزی که «قید» نخورد، روشن نمی‌شود. مثلا وقتی هوا صاف است، شما هوا را نمی‌بینید، باید غباری باشد که بتوانید هوای پاک را دریابید. حکایت ارتباط علوم دیگر با فلسفه نیز این چنین است، وقتی علوم از درون به خود نگاه می‌کنند، قیود را نمی‌بینند و خود را به اصطلاح مدینه فاضله فرض می‌کنند. یعنی انتهای علوم و کمال مطلق را ازآن خود می‌دانند. حال در اینجا، عقل به علم «عقال» می‌زند و از بیرون به آن نگاه می کند. وقتی از بیرون به آن نگاه می‌کند، نقاط ضعف و محدودیت‌های آن علوم را بررسی می‌کند و برای آن‌ها راهکارهای مختلفی ارائه می‌کند. بنابراین پژوهش‌های فلسفی در همه علوم تاثیر گذارند، لذا وقتی هر علمی محدودیت‌ها و مشکلاتش مطرح شود، فلسفه می‌تواند برای رفع این موانع افق گشایی کند.  

آیا پژوهش‌های فلسفی می‌تواند در ارائه راهکارهایی برای چالش‌های جهانی مانند تغییرات اقلیمی و عدالت اجتماعی پیشرو باشد؟

تغییرِ نگاه به بشر و جهان، منجر به تغییرات اقلیمی و اجتماعی شده است. وقتی بشر اصالت لذت، اصالت سود و اصالت سرمایه را در جامعه به عنوان ایده آل، قبول کرده و فلسفهِ آن را ارائه داده است، خود به خود عدالت بر مبنای این فلسفه معنا شده و تغییرات اقلیمی بر مبنای این فلسفه تغییر می‌کند. در حقیقت کشورهای صاحب قدرت، با توجه به اصالت سرمایه، این تغییرات را در عالم ایجاد کرده‌اند. بنابراین، دیدگاه‌ها اگر تغییر کرده است، فلسفه خاص خود را داشته که باعث این تغییرات شده است. پس همان طور که فلسفه در تغییرات اقلیمی و تفسیر غلط از عدالت اجتماعی نقش داشته است، اگه قرار است که این دیدگاه‌ها تغییر کنند، اول باید فلسفه آن تغییر کند تا اینکه خود به خود عدالت اجتماعی تأمین گردد و تغییرات اقلیمی هم اصلاح شوند. پس هم فلسفه باعث ایجاد این مسائل شده است و هم، نگاه فلسفی است که می‌تواند این دیدگاه‌ها را تغییر دهد.

انتهای پیام