به گزارش هنرآنلاین،عباس غفاری در این نشست گفت: همانطور که میدانید «فلیبگ» سریالی پرطرفدار است که تاکنون دو سیزن از آن ساخته شده و جوایز زیادی را برده است. «فلیبگ» اصطلاحی است که به آدمهای شلخته و بیادب میگویند. این نمایش موجی را در انگلستان به وجود آورده است؛ اینکه در هرزهگویی تا کجا میتوان پیش رفت.
محسن خیمهدوز در این نشست گفت: فیلمی را دیدیم که در دو بخش میتوان درباره آن صحبت کرد. بخش مواجهه حسی و شناختی که مربوط به مخاطبان است و بخش تحلیلی و انتقادی که درباره آن با هم صحبت میکنیم.
او با اشاره به بازخورد مخاطبان از این فیلم، افزود: باتوجه به حسی بودن این اثر، بخش مهمی از فیلم به بازخورد مخاطبان مربوط است. زیرا مواجهه حسی یک اثر به خصوص اثری که در آن مفاهیم جدی وجود دارد، آزمون خوبی است که بدانیم این فیلم موفق بوده یا خیر. علاوه بر این، بازخورد مخاطبان بخشی از تحلیل فیلم است. به هر حال باتوجه به صحبتهای مخاطبان متوجه شدیم که فیلم موفق بوده است. متاسفانه در اینگونه آثار ما خیلی سطحی از این موضوع عبور میکنیم.
این منتقد تئاتر در ادامه بیان کرد: فیلم از منظر تحلیلی و انتقادی چند بخش دارد. بحث ساختار روایت، سبک فیلم تئاتر، محتوای آن و بخش بازیگری از جمله این موارد است. در بخش محتوا باید بگویم، متنی که نویسنده کار نوشته است، مبتنی بر ویژگیهایی است که مخاطبان نیز به آن اشاره کردهاند؛ یعنی انسان پست مدرنی که اسیر عدم تعین، تنهایی تحمیل شده، بی پشتوانگی، کسرت دیدگاهها بوده و نمیداند که چه چیزی درست و چه چیزی غلط است. با این همه میخواهد زندگی کند اما زندگیاش گم است. اول اینکه انسانی است که به مقوله بدن حساس شده است. عنصر یا مفهومی به نام ذهن بدن یا بدنمندی که هم وارد بحثهای فلسفی، هم بحثهای شناختی و هم بحثهای هنری شده است.
خیمهدوز در ادامه صحبتهایش گفت: بدن در همه هنرهای مدرن، عنصری پوشیده و مخفی بوده و نهایتا در حد ابزاری تزیینی از آن استفاده میشده است. اما اینجا یک مسئله است. یعنی تبدیل به یک مسئله شده است. واقعا بدن من کجای زیست جهان من است؟! و تا چه حد از بدن من در اختیار خودم بوده و تا چه حد در اختیار دیگری است؟! چالشی که کاراکتر زن در این نمایش دارد، مرتبا با طنز صحبت میکند اما در انتهای آن تلخ و گروتسک است. مرز من با بدنم کجاست؟! کجا باید در برابر جمع با بدنم صحبت کنم؟! در فیلم میبینیم که دو نفر صحنه را ترک کرده و رفتند. این یعنی این مرز مشخص نیست. یعنی کسانی که صحنه را ترک کردهاند، میخواهند بگویند که آنها وارد حوزهای شدند که نباید در فضای عمومی طرح شود. این از کجا آمده است؟! وسعت و جابهجایی این مرزها، چگونه است؟!
او ادامه داد: ما وارد فضایی شدیم که دیگر نمیدانیم مرز بدن را باید تا کجا پیش ببریم؟! خود مقوله بدنمندی عنصر اساسی این فیلم است که چون با کلیشههای متعارف ذهن جوامع رایج در تضاد قرار میگیرد، فرم طنز پیدا میکند. در واقع آنجایی که ما میخندیم جکی تعریف نشده است اما وقتی آن را کنار بقیه موارد گذاشته و با ذهن متعارف جامعه مواجهه میدهیم، طنز شکل میگیرد و خنده ایجاد میشود. در واقع ما وارد جهانی شدیم که مرزها در آن جابه جا شده است. محتوایی که نویسنده کار نوشته، از همین منظر است. نکته دیگری که در نمایش شاهد هستیم، این بوده که نمایش با زیرکی چیزی به نام عقل زنانه را به ما معرفی میکند.
«فلیبگ» داستان نگاه غرهانگیز به زنانیست که به نوعی زندگی خود را میگذرانند. با خانواده و دوستیهای تحت فشار و یک کافه خوکچه هندی که برای زنده نگه داشتن تلاش میکند، ناگهان فلیبگ خود را پیدا میکند و چیزی برای از دستدادن ندارد.