به گزارش هنرآنلاین به نقل از روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، در دومین شب از هفته فیلم ترکیه که بطور مشترک توسط خانه هنرمندان ایران و موسسه یونس امره برگزار می شود، دوشنبه 4 بهمن فیلم "عسل" به کارگردانی سمیح کاپلان اوغلو در تالار استاد ناصری به روی پرده رفت. در ادامه نیز نشست نقد و بررسی فیلم با حضور علی گموحلواوغلو، محسن آزرم، حسین لاله و حسین عیدی زاده برگزار شد.
عیدی زاده در ابتدای این نشست سمیح کاپلان اوغلو را یکی از فیلمسازهای به نام در سینمای نوین ترکیه توصیف کرد و گفت: سینمای ترکیه را بطور عمومی با نام ییلماز گونی می شناسیم، اما در ادامه سینمای نوین ترکیه با درخشش هایی که در جشنواره های بین المللی داشت، خود را هرچه بیشتر بر سر زبان ها انداخت. کسانی مانند نوری بیلگه جیلان، فاتح آکین، سمیح کاپلان اوغلو و.. که برخی در ترکیه مشغول فیلمسازی هستند و برخی دیگر نیز در مهاجرت به این کار مشغول هستند. کاپلان اوغلو در میان دیگر فیلمسازان نسل جدید ترکیه، سینمای متفاوتی ارائه کرده است.
وی ادامه داد: فیلم "عسل" در واقع قسمت سوم سه گانه ای است که دو فیلم دیگر آن "شیر" و "تخم مرغ" است. در فیلم "تخم مرغ" شخصیت اصلی فیلم را در ایام بزرگسالی می بینیم و محرک اصلی آن فیلم مرگ مادرش است. در "شیر" دوران نوجوانی شخصیت "یوسف" را شاهدیم که درگیر بحران هویت است و قصد دارد شاعر شود. در اینجا دوران کودکی شخصیت یوسف را دیدیم و محرک اصلی فیلم نیز مرگ پدر او بود. در واقع او در ساخت این سه گانه، روال زمانی وقایع را معکوس کرده و از بزرگسالی به کودکی رسیده است. تمامی این فیلم ها به هم مرتبط هستید، ولی هر کدام در زمان حال می گذرد و گذشته افراد در آنها چندان مهم نیست.
پس از آن آزرم در پاسخ به سوال عیدی زاده در خصوص چرایی معکوس شدن روال زمانی در این سه گانه گفت: به نظر می رسد این کار دلیلی کاملا شخصی داشته است. گویی که کاپلان اوغلو بخشی از زندگی خودش را در فیلم آورده باشد. کارگردان در واقع هر سه فیلم را به چشم یک فیلم دیده و شروع کرده داستان آن را به شکل معکوس تعریف کند. در فیلم نخست از شخصیت "یوسف" و گذشته اش چیزی نمی دانیم و به همین دلیل برای ما کمی عجیب به نظر می رسد. در فیلم دوم که او را در دوران نوجوانی می بینیم، باز هم از گذشته او خبر نداریم. در قسمت سوم این سه گانه یعنی فیلم "عسل" است که این معماها باز می شویم و به عنوان مثال می فهمیم چرا دوست داشته شاعر شود. از این نظر می توان گفت سه گانه ی کاپلان اوغلو شبیه فصل های مختلف یک رمان است که با زبان و نگاهی شاعرانه نوشته شده است. البته اگر فیلم "گندم" هم در ادامه این سه گانه ساخته شده، قاعدتا باید شاهد ساختارشکنی هایی در این مسیر باشیم و منتظر فیلم جدید او بمانیم.
در ادامه عیدی زاده به طرح سوالی درباره ریشه های آنچه کاپلان اوغلو "رئالیسم معنوی" می نامد پرداخت و حسین لاله پاسخ داد: جریان های مختلفی در سینمای مدرن ترکیه وجود دارند، اما در این میان دو جریان غالب وجود دارد؛ یکی از این جریان ها تحت تاثیر سینمای عباس کیارستمی شکل گرفته و دیگری متاثر از سینمای مجید مجیدی است. در جریان اول کسانی مانند نوری بیلگه جیلان را داریم که به رغم تفاوت هایش با کیارستمی از نظر قصه گویی، کاملا تحت تاثیر او قرار دارد. اما در جریان دوم کسانی مانند کاپلان اوغلو را داریم که هم از نظر شماتیک و هم از نظر تماتیک به او شباهت دارند. مجیدی یک سال در استانبول دوره سینمایی برگزار کرد که از دل آن کسانی بیرون آمدند که بعدها این جریان سینمایی را شکل دادند. آنچه "رئالیسم معنوی" نامیده می شود را در زندگی شخصی کاپلان اوغلو هم می توان مشاهده کرد. جامعه ترکیه در طول 50 سال اخیر فراز و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده است و نقش روشنفکران مذهبی این کشور در شکل گیری این دیدگاهها تاثیر داشته است.
این مدرس سینما افزود: شباهت های فیلم "عسل" و "رنگ خدا"ی مجیدی بسیار زیاد است. اولین شباهت، به دو شخصیت کودک فیلم ها برمی گردد که هر دو دچار یک ناتوانی گفتاری یا دیداری هستند. این دو کاراکتر که به لحاظ جسمی کامل به نظر نمی رسند، حامل والاترین معانی بشری می شوند و فطرت پاک انسانی را به نمایش می گذارند. در این دو فیلم شاهد جهان تمثیلی کودکانه ای هستیم که ایده آل است و دچار آلودگی ها نشده است. نارسایی های جسمی این کودکان مانعی بر سر راه بروز جهان پاک کودکانه آنها نیست و آنها همچون قهرمانان به ما پیام هایی جهانی می دهند. مساله مشترک دیگر در این دو فیلم آشتی انسان با طبیعت و جامعه و خود است. طبیعت وجودی دارد که در فرهنگ مشترک دو کشور از مقام والایی برخوردار است. اگر مدرنیته ما را از شر بیماری های جسمی خلاص کرد، اما با دور کردن ما از طبیعت به ما ضربات روحی وارد کرد. اما در این فیلم شاهد پیوند دوباره انسان با طبیعت هستیم. عناصر طبیعی در فیلم های کاپلان اوغلو نقش بسیار مهمی دارند و به جز بحث نشانه شناسی تصویری می توان به نشانه های تماتیکی اشاره کرد که در سینمای کاپلان اوغلو و مجید مجیدی مشترک است.
پس از آن آزرم درباره تاثیرپذیری های سینمای کاپلان اوغلو گفت: می دانیم که بسیاری از منتقدان سینمایی فیلم های او را با برگمان مقایسه کرده اند، اما در فیلم "عسل" به وضوح رگه هایی از سینمای کیارستمی و فیلم "خانه دوست کجاست؟" را می بینیم. همچنین جنس تصویر، میزانسن، نورپردازی، صحنه پردازی و.. کاملا تحت تاثیر نگاه آندری تارکوفسکی است. خود تارکوفسکی هم البته تا حدی به آنچه "رئالیسم معنوی" نامیده شد، باور داشت و تلاش می کرد بر اساس آن فیلم بسازد. در آثار کاپلان اوغلو می بینیم که طبیعت هم شان انسان است و در اینجا کاملا به تارکوفسکی نزدیک می شود. پس می توان به طرح این سوال پرداخت که نسل جدید فیلمسازان ترکیه تا چه حد تحت تاثیر کسانی مانند تارکوفسکی بوده اند که گرایش شرقی هم دارند.
در ادامه علی گموحلواوغلو کاپلان اوغلو را یکی از کارگردانان پیشرو ترکیه دانست و گفت: او با فیلمهای اخیرش توانسته توجه جامعه جهانی سینما را به خود جلب کند و از حمایت نهادهای سینمایی برخوردار شود. او در حال ساخت فیلمی به اسم "گندم" است که مورد حمایت موسسه سینمایی Eurimages قرار گرفته است؛ علاوه بر حمایت های مادی بر ساخت فیلم، این موسسه از فیلمسازان حمایت عملی هم می کند. امیدوارم در آینده پروژه های مشترکی توسط تهیه کنندگان سینمای ایران و ترکیه تعریف شود و ما نیز از آنها حمایت خواهیم کرد. از این تریبون رسما اعلام می کنیم آماده ایم با تهیه کنندگان سینمای ایران همکاری و از آنها حمایت کنیم. همچنین امیدوارم جوانان ایرانی بیشتری برای ادامه تحصیل به ترکیه بیایند و مناسبات فرهنگی عمیق تری میان دو کشور شکل بگیرد. برگزاری چنین نشست هایی نیز به ما کمک می کند از نوع نگاه منتقدان سینمایی کشور همسایه مان آگاه شویم. من در این چند روز شاهد مطرح شدن بحث هایی جدی از سوی منتقدان ایرانی بوده اند که بسیار جالب توجه است.
وی افزود: در خصوص تاثیرپذیری از سینمای تارکوفسکی باید بگویم که تارکوفسکی یک معماست. نوشته هایی در خصوص تاثیرپذیری سینماگران جوان ایران و ترکیه از او خوانده ام ولی به گمانم این قضیه جای بحث دارد. نباید در مورد تاثیر تارکوفسکی اغراق و او را بیش از اندازه برجسته کنیم. آنچه به عنوان مثال در فیلم "عسل" دیدیم در واقع یک گرایش شرقی است. ما برای برخی از احساسات پاک شرقی مان به دنبال منبعی در غرب می گردیم که به آن ارجاع دهیم. در حالی که برای اثبات حقانیت خود نیازی به این کار نداریم. تارکوفسکی چهره مهمی در سینمای اروپاست ولی سینمای اروپا در او خلاصه نمی شود. اهمیتی که ما به او می دهیم را خود اروپایی ها به او نمی دهند. او را همانگونه که هست می پذیرند و در موردش اغراق نمی کنند. ما هم نباید درباره تاثیر او اغراق کنیم.