سرویس سینمای هنرآنلاین: "فروشنده" اصغر فرهادی با "فروشنده" آرتور میلر در نمایشنامه "مرگ فروشنده" نه بیربط است و نه چندان مرتبط. اما شاه کلید رابطه مرگ پیرمردی است که آن جنایت را در فیلم فرهادی مرتکب میشود - گرچه ارتباطی به شخصیت "ویلی" نمایشامه آرتور میلر ندارد - ولی هر دو فروشنده در این دو داستان یک نوع میمیرند. "مرگ شخصیت"!
اکران فیلم "فروشنده" اصغر فرهادی به اتمام رسید. فیلمی خوش ساخت با مضمونی اخلاقی که بیاخلاقی را در جامعه امروز ما به صورت عریان نشان میدهد. فیلمی که قهرمان آن "قیصر" نیست که هر کسی را که در این جنایت حضور دارد به بدترین شکل ممکن سلاخی کند و انتقامی سخت بگیرد از آنهایی که چنین بلایی بر سر دختر معصوم آوردهاند. حتی شخصیت رعنا هم "فاطی" فیلم قیصر نیست که از ترس بیآبرویی دست به خودکشی بزند.
اینبار "قیصر" فیلم فروشنده یک جوان تحصیلکرده و فرهنگی است با شغل معلمی که حتی ماشین ندارد، اهل تئاتر است و برای بچههای کلاس فیلم "گاو" پخش میکند و از غلامحسین ساعدی موضوع تحقیق میدهد.
اما روزگار دگرگون شده است. قیصر وجود ندارد. بیاخلاقی بیشتر شده و این بیاخلاقی مختص آدمهای ذاتا بد نیست. تعاریف خیر و شر هم مطلق دیگر به سان گذشته نیست. در اینجا انتقام تعریف دیگری دارد. انتقام اصلی را گاهی در برخورد عماد با رعنا مییابیم. سکانسهای پرتنش بین عماد و رعنا نوعی رنگ مجازات به خود میگیرد. تار و پود عشق عماد و رعنا پس از این واقعه به ازهمپاشیدگی میرسد و رفتارهای کتمانآمیز رعنا گاهی حتی عماد مهربان را نیز دچار رفتارهای عجیب میکند.
شخصیت منفی داستان حتما نباید یک جوان بوالهوس باشد که در کابارهها دوستان فاحشه دارد. بلکه در فیلم اصغر فرهادی این فاجعه به دست یک پیرمرد به ظاهر محترم و زحمتکش رخ میدهد که برای تأمین جهیزیه دخترش شبها با وانت دامادش فروشندگی میکند. او که 35 سال است ازدواج کرده به خانه یک زنبدکاره رفت و آمد میکند و با همه بدبختیهایش برای آن زن خرج هم میکند. ولی ناگهان با یک اشتباه وسوسه میشود و واقعه تلخ رخ میدهد و...
فروشنده اصغر فرهادی، مانند دیگر فیلمهایش، همچنان در فضای تنشزا، رازآلود و نامطمئن رخ میدهد. رعنا (ترانه علیدوستی) و عماد (شهاب حسینی) در فیلم فرهادی، بازیگران تئاتر "مرگ فروشنده" اثر آرتور میلر هستند. تئاتری که بسیار بیشتر از یک داستان فرعی است و در حد یک کاراکتر به آن پرداخته میشود. فروشنده بسیار پرجزئیات است و شاید همین ریزهکاریها باشد که چندبار دیدنش را میطلبد. هر شخصیتی، هر دیالوگی، هر لوکیشنی و هر قابی با طرح و نقشه قبلی و در ارتباط با دیگری طراحی شده است.
اما از نظر نگارنده، شخصیت عماد بسیار مهم است. این معلم دلسوز و عاشق، بعد از این ماجرا دیگر آدم قبلی نیست. او تبدیل به معلمی عصبانی میشود. نه میتواند ببخشد و نه میخواهد پای پلیس را وسط بکشد. لازم است اشاره کنم که اگر موضوع پلیس در فیلم فرهادی مطرح میشد، این لایههای شخصیتی از کاراکتر "عماد" به عنوان نماینده نسل جوان فرهیخته امروزی نمایان نمیشد. موضوع بسیار مهم دیگر در این فیلم شاید همین نبود پلیس به عنوان نماد قانون و نظم و به جای آن وجود احساسات شخص و انسانگرایانه در این فیلم است. نکتهای که شاید از نظر فن فیلمنامه در سینمایی تا این حد پرجزئیات و واقعگرایانه تنها نقطه ضعف فیلم محسوب شود. اما گویی فرهادی عمد دارد که این موضوع را نه از منظر قانون بلکه از نگاه فرد به تصویر بکشد.
شخصیت عماد در این فیلم همچون خانهای که در سکانس آغازین فیلم با گودبرداری یک بولدوزر در حال فروریختن است ویران میشود و در سکانس پایانی فیلم با گریم هر دو شخصیت رعنا و عماد و ماتمزدگی این دو، پایانی کاملاً واضح برای فیلم فرهادی در ذهن بیننده نقش میگیرد: "این ویرانی تا انتهای پیری ترمیم نمیشود."
محمدرضا ساختمانگر
دانشجوی کارشناسی ارشد پژوهش هنر