سرویس سینمای هنرآنلاین: نام برناردو برتولوچی یادآور درامهای تنشزا با موضوعات تیره، نقشههای فلسفی و مضامین نهفته سیاسی است؛ از "آخرین تانگو در پاریس" و "دنبالهرو" و بعدها فیلمهایی مانند "خیالبافها" با موضوع وقایع سال 1968 پاریس.
با چنین سابقهای، "من و تو" که اولین فیلم برتولوچی پس از یک دهه است، شاید به نوعی باعث شگفتی باشد.
این فیلم بر مبنای رمانی کوتاه و پرفروش نوشته نیکولو آمانیتی نویسنده ایتالیایی ساخته شده است. تقریبا تمام داستان در یک زیرزمین روی میدهد، جایی که اولیویا (تئا فالکو) که به هرویین اعتیاد دارد اوقات را با لورنزو برادر ناتنی کوچکش (با بازی یاکوپو اولمو آنتینوری بازیگر تازهکار) میگذراند. لورنزو یک نوجوان 14 ساله تنها و عجیب و غریب است که نقشه میکشد با پنهان شدن در زیرزمین خانه که مدتهاست به حال خود رها شده، رویای خود را درمورد رسیدن به خوشبختی محقق کند. لورنزو برای اینکه پدر و مادرش متوجه قضیه نشوند، تصمیم میگیرد به آنها بگوید که قرار است با دوستانش به اسکی برود. او برای یک هفته این فرصت را خواهد داشت که از تمام تقابلها و فشارها برای اینکه یک نوجوان "طبیعی" باشد، فرار کند. او نقشه کشیده دوران انزوای خود را با کتابهای ترسناک و فانتزی بگذراند، اما با آمدن اولیویا که بدون اطلاع قبلی صورت میگیرد، تمام نقشههای لورنزو به هم میریزد و این شروع ماجراست.
"من و تو" با ساندترکی شامل ترانهای از گروه آرکید فایر و لحنی تلخ و شیرین که تا پایان فیلم حفظ میشود، جنبهای از برتولوچی را به نمایش میگذارد که پیش از این هیچگاه ندیده بودیم.
فیلمساز ایتالیایی که در پارما به دنیا آمده، سال 1988 برای «آخرین امپراتور» برنده اسکار بهترین کارگردانی و فیلمنامه اقتباسی شد و تنها فیلمساز ایتالیایی لقب گرفت که اسکار بهترین کارگردانی را دریافت کرده است. "آخرین امپراتور" او در مجموع برنده 9 جایزه اسکار شد.
برتولوچی برای "دنبالهرو" و "آخرین تانگو در پاریس" هم نامزد اسکار بوده است و فیلمهایی چون "استراتژی عنکبوت"، "آسمان سرپناه" و "بودای کوچک" را نیز در کارنامه دارد. او پس از انجام چند عمل جراحی و مشکلات ناشی از فتق دیسک کمر مدتهاست به ناچار از صندلی چرخدار استفاده میکند.
برتولوچی فیلم جدیدش را هم نشسته بر صندلی چرخدار ساخت. با این حال، حاصل کار او فیلمی متناسب با سن و سال شخصیتهای اصلیاش است و حال و هوای شاداب و باطراوت آن از فاز جدید دوران کاری او خبر میدهد.
"من و تو" اولین فیلم برتولوچی پس از "خیالبافها" همین طور اولین فیلم ایتالیاییزبان او پس از 30 سال است. این فیلم اولین بار سال 2012 در بخش خارج از مسابقه جشنواره کن شصت و پنجمین دوره جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد.
اکنون پس از دو سال فیلم جدید برتولوچی به طور محدود از جمعه پیش در نیویورک روی پرده رفته است. فیلمساز 73 ساله که سال گذشته رئیس داوران بخش مسابقه بینالملل جشنواره فیلم ونیز بود، در گفتوگویی تلفنی از ایتالیا با وبسایت "ایندی وایر" درباره "من و تو" صحبت کرده است.
بعد از 10 سال فیلمی از شما در ایالات متحده به نمایش درآمده است. چه نظری دارید؟
خدا را شکر که بالاخره یک نفر در ایالات متحده میتواند "من و تو" را ببیند. سال 1964 این دنی تالبات بود که فیلم "پیش از انقلاب" من را برای اولین بار در سالن نیویورکر به نمایش گذاشت. اکنون تالبات "من و تو" را در لینکلن پلازا نشان میدهد. او 50 سال است برای من حکم یک قهرمان را دارد.
کار کردن مجدد پشت دوربین چه حسی داشت؟
از یک سو، این که توانستم بار دیگر این کار را انجام بدهم مثل یک معجزه بود. از سوی دیگر فیلم ساختن کاری است که در تمام عمرم انجام دادهام و بنابراین برایم کاری عادی بود، صرف نظر از این نکته که داستان از نگاه یک نوجوان روایت میشود. در مجموع همه چیز خیلی آسان بود و کار راحت انجام شد. پس از چند سال که فکر میکردم فصل فیلمسازی من تمام شده است، از اینکه توانستم بار دیگر برگردم، خیلی هیجانزده بودم. وقتی فیلم ساخته شد خیلی خوشحال و شگفتزده بودم.
"من و تو" در مقایسه با تمام فیلمهای قبلی شما ، کوچکتر و کنترلشدهتر است.
"من و تو" صرفا یک فیلم دیگر در کارنامه من است. اغلب روی فضای یک آپارتمان تمرکز میکنم. "آخرین تانگو در پاریس" را در نظر بگیرید یا "محاصرهشده" یا "خیالبافها" را. برای همین در گذشته من همیشه لحظهای بوده که حس کنم باید خودم را جایی رها کنم. و دوست داشتم جایی محصور باشم. بنابراین کار کردن در این فضا و مکان برایم آشنا بود.
با این حال، "من و تو" بیش از بقیه فیلمها ویژگیهای روحیهبخش دارد.
و به همین خاطر است که برادر و خواهر این فیلم یک روز جدید را هم میبینند. نتوانستم پایان رمان کوتاه نیکولو آمانیتی را بپذیرم که در آن دختر میمیرد. عاشق این رمان کوتاه هستم، اما این قسمتش را دوست نداشتم. خیلی پیشپاافتاده است. در تمام فیلمهایی که در آنها یک شخصیت هروئینی هست، آن شخصیت آخر فیلم میمیرد. همه آنها باید آخر سر بمیرند. به نیکولو گفتم که میخواهم آخر فیلم این دختر زنده بماند. این امید را میخواستم. هر چه سنم بالاتر میرود خوشبینتر میشوم.
در گذشته خیلی با بازیگران کم سن و سال کار نکرده بودید. چه تفاوتی با تجربیات قبلی داشت؟
اول از همه، داشتن کسی با این سن و سال مقابل دوربین برایم خارقالعاده بود. برای همین بود که "من و تو" را به ترتیب زمان وقوع فیلمبرداری کردیم. اول فیلم یاکوپو اولمو آنتینوری قد مشخصی داشت. وقتی فیلم تمام شد او دو سانتیمتر بلندتر شده بود. برایم شگفتانگیز بود. انگار دوربین پا به پای زندگی حرکت میکرد. این پسر جلوی دوربین بزرگ میشد. ژان کوکتو گفته است: "سینما یعنی زندگی در حرکت". برای همین خیلی دوست دارم از بازیگران جوان فیلم بگیرم. شما شاهد تغییر آنها در دوران کوتاه فیلمبرداری هستید. این واقعا به معنای حس کردن زندگی است که از تاریخ یا داستان فیلم فراتر میرود. انگار زندگی، مستند شده باشد. این سند رسیدن به بلوغ است.
من آن نسل را اصلا نمیشناسم. این پسر فقط یکی از فیلمهای من را دید: "1900"، چون اسم یکی از شخصیتها مثل خودش اولمو بود. درمورد احساسات این پسر با او صحبت کردم، درمورد آهنگهایی که گوش میدهد. او پر از تفکر، اما به نوعی خالی از مهر و محبت است. برای همین میتواند اینقدر ضعیف باشد. او میتواند از تنهاییاش لذت ببرد. برای همین وقتی خواهرش میآید حس میکند به او حمله شده است.
نظرتان درباره سینمای امروز ایتالیا چیست؟
حس بهتری دارم. مدتها پیش، چهار یا پنج سال پیش، حس میکردم سینمای ایتالیا در حالت احتضار قرار دارد. بعد دو فیلم ساخته شد: "گومورا" و "ستاره". این دو فیلم را که دیدم حس کردم با یک چیز جدید روبرو شدهایم، چیزی قوی، چیزی که واقعا دوست دارم. این دو کارگردان، ماتیو گارونه و پائولو سورنتینو، واقعا قوی هستند. فکر میکنم "زیبایی بزرگ" سورنتینو به پرسشهایی پاسخ میدهند که فیلمها 50 سال پیش مطرح کردند. "زیبایی بزرگ" فیلم بزرگی است. من همه فیلمهای سورنتینو را دوست دارم. الان حس خیلی بهتری دارم. اخیرا فیلمهای دیگری نیز به نمایش درآمدهاند که مطمئنم مورد توجه قرار میگیرند. چه میتوانم بگویم؟ اطمینان خاطر پیدا کردهام. فکر میکنم سینمای ایتالیا برگشته است.
انتظارات چه تاثیری در پروژههای بعدی شما دارند؟
به گذشته نگاه نمیکنم. قطعا نوع نگاهها به فیلمهایی که 40 سال پیش ساخته شدهاند خیلی متفاوت است، اما به شکل خوبش، برای اینکه باید متفاوت باشد. سینما مثل گذشته دچار تغییرات شگفتآور میشود. سینمای زمانی صامت بود، بعدا صدا به سینما آمد. زمانی سیاه و سفید بود و بعد رنگی شد. سینما بار دیگر تغییر میکند. خیلی مجذوب دیجیتال شدهام. بیصبرانه منتظرم کاری دیجیتال انجام بدهم. باید خوشحال باشیم که سینما تغییر میکند.
فکر میکنید امروز تماشاگران جوانتر چه ارتباطی با فیلمهای شما برقرار میکنند؟
کنجکاوم. مطمئنم امروز تماشاگران جوان میتوانند فیلمهای قدیمیام را به شکلی متفاوت ببینند. ایکاش میتوانستم به تفکرات تماشاگران جوان گوش بدهم، چون آنچه آنها دوست دارند یا ندارند، متفاوت است.
در مصاحبههای دیگر از علاقه خود به سریالهایی چون "بریکینگ بد" گفتهاید. تلویزیون معاصر چه جذابیتی برای شما دارد؟
مدتی است این سریالهای آمریکایی را میبینم و به نظرم در مقایسه با سینما یک آزادی در این تلویزیون هست. وقتی والتر وایت تلفن را قطع میکند این فرصت را دارد که 10 ثانیه فکر کند. این گذر زمان چیزی متفاوت با کات و تدوین است. این کار در سینما جسورانه است. نمیتوانید شخصیتی داشته باشید که همینطور بیدلیل مقابل دوربین قدم بزند. فکر میکنم این آزادی در تلویزیون فوقالعاده است.
حرکت بعدی شما چیست؟
ایدهای دارم که عاشق آن هستم، اما خیلی پیچیده و تماشایی است، چیزی که به یک تولید عظیم نیاز دارد. به این فکر میکنم که آیا میتوان این کار را در قالب یک تئاتر مجلسی انجام داد یا نه. بعضی وقتها میدانید ایده خوبی دارید، اما نمیتوانید آن را تمام کنید. الان دنبال این کار هستم: اینکه به ایدهای شکل بدهم.
علی افتخاری