گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: حمله داعش به سوریه و آغاز جنگ داخلی در این کشور به پشتوانه قدرتهای جهانی از جهات مختلفی برای مردم ایران اهمیت داشت. علیرغم اهمیت جنگ سوریه اما سینمای ایران تا امروز به جزء محدود کارهای انجام شده، نتوانسته بهره مناسبی از سوژههای ملتهب این جنگ ببرد.
تازهترین اثر مرتبط با جنگ سوریه «قلب رقه» نام دارد که به تازگی در سینماهای کشور اکران شده است. خیرالله تقیانیپور که سابقه کارگردانی در تئاتر و تلویزیون را دارد، در اولین تجربه سینماییاش به سراغ سوژهای سخت برای فیلمسازی رفته است. اولین فیلم سینمایی تقیانیپور نشان میدهد او راه درازی برای موفقیت و دیده شدن در سینما دارد و کارش در این حوزه به مراتب سختتر از تئاتر و تلویزیون است.
تقیانیپور در اولین گامش در سینما، توجه نکرده برای ساختن یک فیلم سینمایی جذاب، کارگردان باید فیلمنامهای درست و قوی در دست داشته باشد تا بتواند با اتکا بر آن فیلمش را بسازد. وقتی فیلمنامه که حکم پی و اساس فیلم را دارد، از ضعفهای مفرط در شخصیتپردازی و خلق موقعیت رنج ببرد، لاجرم فیلم سرنوشتی خوب پیدا نخواهد نکرد.
«قلب رقه» در طرح داستان و خلق شخصیتهایش از همان ابتدا مشکلات زیادی دارد و هر چه جلوتر میرود، این ضعفها و مشکلات خودش را بیشتر نشان میدهد. کارگردان سعی کرده با استفاده از صحنههای اکشن و تعقیب و گریزهای متعدد، کاری کند تا این ضعفها خیلی به چشم نیاید، ولی مشکلات فیلمنامه پررنگتر از هر چیزی دیگری توی ذوق میزند.
فیلم ایرادهای عجیبی در منطق رواییاش دارد و روابط علت و معلولی فیلم همخوانی درستی با هم ندارد. همین گسست در فیلمنامه موجب غیرقابل باور شدن اتفاقات میشود و ارزش فیلم را در نزد مخاطب پائین میآورد.
فیلم در طرح نقطه عطف اصلیاش با ایراد و اشکال روبروست و تا پایان هم نمیتواند آن را رفع کند و همین بیتوجهی به این اصل مهم باعث میشود تا یک سوم پایانی فیلم به ویژه پایانیبندیاش به فاجعهای تمام عیار تبدیل شود.
مرور نقطه عطف و گره اصلی فیلم به خوبی ضعفهای فیلمنامه را نشان میدهد؛ زنی ایرانی در خانه یکی از فرماندهان سنگدل و بیرحم داعشی زندگی میکند و فرمانده که از انجام هیچ کاری در زندگیاش ابا ندارد، در برخورد با این زن خیلی منطقی و مهربان، درخواست ازدواجش را مطرح میکند و زن نیز هر بار درخواست او را رد میکند!
تناقضات فیلم با بالا گرفتن ماجراهای عاشقانه نیروی ایرانی و همسرش در ادامه بیشتر هم میشود. در اوایل فیلم، داعشیها را آدمهایی به شدت حواسجمع و مراقب میبینیم که حتی سایه آدمها در خانه توجهشان را جلب میکند، ولی هر چه از فیلم میگذرد آنها به آدمهایی سهلانگار و احمق تبدیل میشوند. کار به جایی میرسد که نیروی ایرانی به راحتی به هرجایی که میخواهد میرود و بدون اینکه کس به او شک کند، هر کاری که بخواهد را انجام میدهد.
باز اگر تا نیمههای فیلم چشم بر ضعفهای فیلمنامه ببندیم و درگیر جاسوس بازی شخصیتها شویم، اما از اواسط فیلم به بعد، مخصوصا از جایی که نیروهای ایرانی فرمانده شهر رقه را ترور میکنند با اثری به شدت ضعیف و از دست رفته روبهرو میشویم. برای مثال در بخشی از فیلم میبینیم که نیروی ایرانی با یک کلت و بدون برداشتن یک خراش، داعشیهای سوار بر تیربار را پشت سر هم میکُشد و از مهلکه فرار میکند. شاید کارگردان تلاش داشته قهرمان فیلمش را به هر طریقی حفظ کند، ولی بستر و موقعیتی که برای این کار انتخاب کرده، بدترین شکل ممکن را دارد.
نیمه پایانی فیلم نیز از شدت ضعف حرفی برای گفتن نمیگذارد. کارگردان برای جمع کردن فیلم، درجه حماقت داعشیها را چند برابر میکند تا همه به جان هم بیفتند و همدیگر را بکشند تا نیروهای ایرانی موفق شوند.
«قلب رقه» با وجود تلاشهایش برای درآوردن صحنههای جنگی، اما به خاطر ضعفهای عجیب و مفرطش در داستان، به اثری ناموفق تبدیل شده است. نگاهی ریزبینانه به فیلمهایی از این دست نشان میدهد فیلمسازان ایرانی هنوز درک درستی از جنگ سوریه پیدا نکردهاند و همچنان مشکلات زیادی در ساختن فیلمهای جنگی دارند.
نویسنده: احمد محمدتبریزی