گروه سینما خبرگزاری هنر ایران: در «ساعت شش صبح» که نویسندگی، کارگردانی و طراحی صحنه را مدیری بر عهده دارد، شاهد روایتی از حدود ساعت 10 شب تا 6 صبحی هستیم که بر سارا، دختری که قصد مهاجرت دارد، گذشته است.

فیلم با نمایی لانگ شات از تهرانِ در تاریکی و روشنی ریز ریز پنجره‌‌ خانه‌ها شروع می‌شود. بعد از دقایقی برای اولین بار نمایی از پشت سر سارا حاضر در تراس خانه‌‌ پدری را در حال تماشای این صحنه می‌بینیم. از آنجا که پایان این فیلم هم، همین نما از تهرانِ در تاریکی خفته است، می‌توان نتیجه گرفت مدیری قصد دارد در یک ساعت و خورده‌ای قصه‌ای تاریک را از آنچه که در تهران به نمایندگی از ایرانشهر اتفاق می‌افتد روایت کند.

با وجود قطعیت در قصد نویسنده، ‌کارگردان «ساعت شش صبح» در روایت قصه‌ تلخ اجتماعی، پیش از هر چیز باید گفت نویسنده در پرداخت شخصیت‌ فیلمش ضعف مشهود دارد. قصه در خانواده و شهری مدرن روایت می‌شود که مدیری برای رساندن شخصیت‌هایش به نقطه‌ عطف روایت، پرداخت‌های لازم را انجام نداده است. سیاوش برادر سارا در هاگیر واگیر گره‌ای که بر سر راه مهاجرت خواهرش پیش می‌آید دچار خطایی می‌شود که مخاطب از خودش خواهد پرسید آیا برادر بودن و یا گرفتار شدن برای چنین حمله‌ای کافی‌ است؟ آیا نمی‌بایست نویسنده زمینه را برای امکان چنین خطایی در شخصیت سیاوش آماده می‌کرد؟

مثلا سیاوش پیش از خطای مذکور تیک‌های عصبی می‌داشت و یا در تعامل با محیط و خانواده دچار تنش می‌شد؟ و اگر مدیری قصد داشته که بگوید امکان چنین خطایی متناسب با موقعیت برای همه‌ی سطوح اجتماعی یکسان است آیا این برای خانواده‌ای که نه مشکل مالی، نه فقر فرهنگی، تربیتی و نه به ظاهر ترومایی دارد، یک قضاوت اشتباه نخواهد بود؟ و یا تاویل این خطا در بستر سینما زیادی گل و گشاد و اگزجره طراحی نشده؟

از موارد دیگری که به شدت مخاطب را در این فیلم آزار می‌دهد، منطق ضعیف حوادث و جزئیات پرداختی «ساعت شش صبح» است. چرا دو لیوان روی میز باقی ماند؟ آیا نمی‌شد باقی ماندن لیوان‌ها را دراماتیزه کرد؟ مثلا پیمان به حمید می‌سپرد، حمید به جاوید، جاوید به آرش... و این وسط همگی به خیال آنکه دیگری انجام خواهد داد، از انجام عمل غافل می‌شدند؟

چرا سارا در کانال کولر حرکت می‌کرد؟ آیا قصد داشت از طریق کانال به خروجی دیگری دسترسی پیدا کند؟ آیا با حرکت در کانال کولر در حضور ماموران انتظامی خانم دکتر سارا امکان لو رفتن نمی‌دید؟ در این دوره زمانه دیگر کمتر کسی است که خوره‌ی چنین موقعیت‌هایی نباشد. چرا اولین امکان برای درون کانال کولر رفتن روی سایلنت گذاشتن گوشی همراه نبود؟ اگر مدیری نمی‌خواست از گوشی در دست سارای در کانال کولر گرفتار شده، برای جلو رفتن قصه استفاده کند، چرا آن را به دست سارا داد؟ برای اینکه صرفا بگوید سارا ترسیده و نور گوشی برای کم کردن ترس ساراست؟ آقای مدیری مخاطب ایرانی فیلم خوب کم ندیده.

یکی دیگر از ضعف‌های این فیلم مدیری پرداخت جامعه است. ما دراین فیلم «مردم» به معنای کسانی که سیاه و سفید نیستند و توانایی سنجش موقعیت را دارند، نمی‌بینیم. اهالی آپارتمانی که مدیری حادثه اصلی را در آن روایت می‌کند بدون استثنا حتی کلیدساز که البته او دلیل منطقی‌تری برای همکاری و همذات‌پنداری نکردن دارد، همگی علیه سارا و سیاوش عمل می‌کنند. این سطح از مدارا نکردن توسط جامعه‌ ایرانی آن هم زمانی که به فرض متخلف (سارا و سیاوش) با استناد به مدارک صحبت می‌کند بسیار سیاه و به زعم نگارنده خلاف روال طبیعی هر جامعه‌ای است.

می‌شد کاراکتری بی‌طرف تعریف کرد که حداقل از دیگران می‌خواست که به مدارک سارا نگاه بیندازد و به حرف‌هایش گوش کند. شاید بگویید سیاوش چنین کارکردی داشت. باید بدانید که سیاوش به علت درگیری بعدی نمی‌تواند شخصیت بی‌طرف و خارج از میدان حادثه باشد.

اگر بگوییم مهران مدیری فیلمساز و بازیگر باهوش و خلاق تلویزیون و سینما قصد داشته از طریق این فیلم راوی گوشه‌ای از چالش‌های اجتماعی پیرامون جوان ایرانی در تکاپوی رشد باشد، باید گفت این مضمون سطحی و دم‌ستی و مستقیم فیلم بوده که البته با توجه به ظرفیتِ مهمانیِ خانه‌ پیمان می‌توانست چالش‌های بیشتری را به تصویر بکشد. صرف بیان خرده‌روایت گرانی خانه که پررنگ‌ترین مشکل ایران و جهان است یا پرداخت چگونگی برخورد در موقعیت تنش (بحث جاوید و حمید) نمی‌توان گفت مدیری موفق عمل کرده. می‌شد به جای چیدن آن همه موسیقی و آب بستن به فیلم مشکلات و دغدغه‌های بیشتری را به میان آورد.

از آنجا که طراحی صحنه هم با مدیری بوده مخاطب کنجکاو خواهد شد که چرا آن همه تابلوی وایرال در خانه‌ی پیمان روی دیوارها بوده؟ چه کارکردی در پیشبرد داستان داشته؟ چرا نماها با پس‌زمینه این تابلوها گرفته شده؟ به جز این موارد چرا بازیگران صرفا با در بهت رفتن و آرام راه رفتن و پایین آوردن صدا قصد داشتند ترس را القا کنند؟

شاید کسی بگوید فیلم خوبی بوده که این همه سوال ایجاد کرده؛ اما باید گفت این سوال‌ها از مهران مدیری است که به هوش، خلاقیت و فیلمسازی چهره است. البته ممکن است اطمینان مهران مدیری از چهره بودنش در موارد گفته شده، باعث شده دچار چنین خطاهایی شود که در فیلم «ساعت پنج عصر» نیز مرتکب شده بود. اگر فرض اطمینان از فروش فیلم را بر مبنای نام مدیری و کمک از بازی او در سکانس‌های پایانی بگیریم؛ با چه امیدی باید به امکان ارتقا و احیای سینما در آینده اندیشید؟

منتظریم ببینیم مهران مدیری در گفت‌وگوهای پیش رو پیرامون فیلم دومش چه خواهد گفت و احتمالا به این سوالات پاسخ خواهد داد؟ اما نکته این است که کارگردان دو فیلم «ساعت پنج عصر» و «ساعت شش صبح» در ادامه فیلمسازی‌اش همین رویه را تعمدا پیگیری خواهد کرد و بر نویسندگی و کارگردانی این چنینی پافشاری خواهد کرد؟ تم اپیزودیک و شخصیت‌پردازی و پیرنگ ضعیف فیلمنامه از خصیصه‌های بارز این دو فیلم بوده. یا مخاطبان مدیری به سینمایش به مثابه‌های فیلم‌ها و مجموعه‌های تلویزیونی و نمایش خانگی‌اش فرصت داده و عادت می‌کنند؟

 

خبرنگار: زهرا عباسی