گروه فرهنگی خبرگزاری هنر ایران: بیستم فروردین 1372 بود که انفجار مین در منطقه‌ فکه سید مرتضی آوینی را به آرزوی دیرین او یعنی فوز عظیم شهادت رساند. آوینی مستندساز و روزنامه نگاری بود که اغلب او را به مجموعه‌‌های روایت فتح و مجله‌ سوره می‌شناختند. پیش از انقلاب در دانشگاه تهران معماری خوانده بود و سال‌هایی را در پی حقیقت راه‌های دیگری را آزموده بود. وقوع انقلاب و آشنایی با شخصیت امام خمینی نقطه‌ای عطفی برای زندگی او بود تا بعد از آن جهان را با نگاه فطری خویش تعبیر کند.

آوینی در طی سال‌های بعد از انقلاب در صف داعیه‌داران فرهنگ، هنر و تفکر انقلابی پیش‌رو بود و در این مدت توانسته‌ بود در حلقه‌ی دوستان و همکاران خود نقش محوری ایفا کند. با شهادت او هر یک از دوستانش بر آن شدند تا دِین خود را به طریقی ادا کنند. «علی تاجدینی» کسی بود که تنها یادنامه‌ آوینی را با نام همسفر خورشید منتشر کرد. با او درباره چند و چون انتشار این کتاب گفت‌­وگویی داشتیم که در ادامه می‌­خوانید:

 

آشنایی شما با شهید آوینی به کجا برمی‌گردد؟

ما با مرحوم آوینی چهار- پنج سال یک جا بودیم. تقریبا به دعوت خود ایشان من به حوزه هنری آمدم. آقای شمس الدین رحمانی دوست و هم‌کار مشترک ما بود. ایشان حکم معاونت پژوهشی را هم در حوزه گرفته بود من با ایشان رفیق بودم و گفت‌وگو می‌کردیم. من در مورد شهید مطهری زیاد کار کرده بودم و می‌دانستم ایشان در مورد حوزه هنر و زیبایی مطالب خیلی خوبی دارد. آقای رحمانی یک روز گفت شما بیا حوزه، آن‌جا یک آقایی هست اسمش را هم نگفت. گفت من شما را آشنا بکنم با هم، شما طرحت را برای او بگو ببین می‌پسندد یا نه.

قبلا در حوزه کانکس‌هایی بود که خیلی هم تابستان‌هایش گرم می‌شد رفتیم آن‌جا پیش آقای رحمانی گپی زدیم. نزدیک ظهر بود. تقریبا بعد از اذان بود. شاید نماز هم خوانده بودم. این اولین دیدار ما بود. آوینی را دیدم که از نماز برمی‌گشت. اورکت سربازی روی دوش‌اش و یک کلاه هم گذاشته بود. وارد اتاق شد و آقای رحمانی ما را معرفی کرد. خب خیلی چهره جذاب و زیبایی داشت. برخوردش هم برای من خیلی دل‌نشین بود.

آقای رحمانی گفت فلانی هستند که در مورد شهید مطهری می‌خواهند کاری انجام بدهند راجع به زیبایی هنر. این اولین برخورد من با مرحوم بود. بعد من برایش توضیح دادم که چنین مطالبی ایشان دارد. خب ایشان خیلی استقبال کرد. من هم احساس می‌کردم با یک آدم اهل معنایی رو به رو شده‌ام. خیلی علاقه‌مند شدم و بعد از آن من خیلی پی‌گیری می‌کردم حتی تلویزیون هم رفتم. بیش‌تر می‌‌خواستم از او کسب فیض کنم. مسائل حوزه تفکر و هنر و خب همین کتاب شهید مطهری هم بهانه‌ای بود که ما هم‌دیگر را می‌دیدیم.

 

** ۵۰۰ صفحه پژوهش درباره دیدگاه‌های هنری شهید مطهری داشتم

ایشان به من می‌گفت این فیش‌ها را جمع آوری کن. بعد یک فهرستی تهیه کردیم و یک سری جلساتی داشتیم. من مطالب زیادی را آماده کردم و فهرستی را آماده کردم و ایشان خیلی ذوق زده شد و خودش هم فکر نمی‌کرد شهید مطهری این همه مطلب جالب داشته باشد. به وجد آمده بود به آقای مطهری هم علاقه‌مند بود. آقای آوینی حتی به آقای زم رئیس وقت حوزه هنری هم گفته بود که یکی از دوستان ما هست که در مورد هنر و زیبایی در اندیشه شهید مطهری می‌خواهد کار کند. این را خود آقای زم هم شوخی تلقی کرده بود. گفته بود بعضی‌ افراد از این ادعاها می‌کنند. شما گول این‌ها را نخورید.

آقای مطهری آن موقع بیش‌تر به عنوان چهره‌ سیاسی مطرح بود یا حداکثر در حوزه‌های جهان‌بینی و کلام و فلسفه بحث کرده بود. هیچ کس هم  باورش نمی‌شد ایشان پانصد-ششصد صفحه درباره هنر صحبت کرده باشد. همین زمینه‌ای شد که در مورد این کتاب با حوزه قرارداد ببندیم.

کتاب را که من آماده کردم خب ایشان روی علاقه‌ زیادی که به مرحوم مطهری داشت از اول تا آخر کتاب را خواندند. یعنی تمام فیش‌ها را خواندند. بعضی‌ها را به من گفتند که حذف کنیم یعنی چیزی به آن مطالب اضافه نکردند ولی مطالبی بود که بعضی دسته بندی‌ها و بعضی فیش‌ها باید جای دیگری قرار می‌گرفت. مقدمه‌ را خودم نوشتم. دو تا مقاله هشتاد- نود صفحه‌ای هم نوشته بودم. این‌ها کارهایی بود که من انجام دادم. فصل اولش یک مقدمه‌ای داشت. فصل دومش هم یادداشت‌هایی از شهید مطهری بود. حتی روی هر کدام از آن یادداشت‌ها، یعنی در هر فصلی، یک پاراگراف هم ایشان نوشت. یعنی در کتاب احتزاز روح آن‌چیزهایی که شما می‌بینید در هر فصلی آمده است این در واقع به قلم شهید آوینی است. یک مقدمه‌ای هم نوشتند و این را به ما دادند در واقع چیزهایی هم اضافه کردم و خب ما چاپ کردیم. این شد باب آشنایی ما با ایشان.

 

** تشکیل دفتر مطالعات دینی هنر با حمایت‌های آوینی

 

و این همکاری چطور ادامه پیدا کرد؟

من هیچ وقت عضو هیئت تحریریه‌ مجله سوره نبودم. ولی آوینی گفته بود یک میزی را برای من بگذارند. اخوی‌اش هم شاید خیلی راضی نبود. می‌گفت ما نمی‌توانیم تأمین حقوق کنیم. واقعاخیلی مسئله‌ام حقوق نبود. دیدم جو خوبی است و در کنار شهید آوینی بودن هم جنبه‌ معنوی دارد و هم از نظر علمی و تجربه‌ هنری برای من خیلی با ارزش است.

 

بعدتر آن یک میز به فضای بزرگ‌تری تبدیل شد. من یک طرحی نوشتم تحت عنوان دفتر مطالعات دینی هنر. به ایشان گفتم حوزه هنری از نظر مبانی هنری اسلامی خیلی ضعف دارد. من می‌دیدم کسانی را که به آن دفتر می‌آمدند و می‌رفتند. از فیلم‌ساز گرفته تا شاعر از این جهت خیلی ضعیف بودند.

گفتم ما در فلسفه هنر اسلامی چیزی برای عرضه کردن نداریم و خوب است که این دفتر بیاید یک سلسله آثار تولید کند. این طرح را خیلی ایشان پسندید. موضوعاتش را هم خیلی خوش‌اش آمد. من از این طرح در یک شورایی که آقای زم و دیگران حضور داشتند دفاع کردم. حاجی زم زیر بار نمی‌رفت اما آوینی می‌گفت من به فلانی اطمینان دارم. این دفتر کارش خوب است. ایده‌های خیلی خوبی در آن است.

آوینی را به نام سرپرست دفتر می‌شناختند. ولی ایشان واقعا سرپرست اسمی بود یعنی حتی در شورای ما هم خیلی شرکت نمی‌کرد. سرش شلوغ بود. بیش‌تر سرگرم مجله سوره و کارهای تلویزیونی و روایت فتح بود. حتی به دلیل آن رابطه‌ اعتمادی که وجود داشت سربرگ‌هایی را از قبل امضا کرده بود و به من می‌گفت هرچه خواستی در آن بنویس. در مکاتبات رسما‌ ایشان سرپرست دفتر بود ولی عملا ما آن‌جا را اداره می‌کردیم. تا این‌که ایشان به شهادت رسید.

 

** با شهادت آوینی هر مجموعه‌ای تلاش می‌کرد او را منصوب به خود معرفی کند

 

«همسفر خورشید» از ابتدا با همین شکل، مد نظر شما بود؟

با شهادت آوینی هر مجموعه‌ای تلاش می‌کرد آوینی را منصوب به خود معرفی کند. طوری که اصلا سرش دعوا بود در صورتی که همه‌ این‌ها به او انتقاد می‌کردند و اصلا حالش را خیلی بد کرده بودند طوری که واقعا روزهای آخر من احساس می‌کردم انگار دوست دارد از این دنیا برود. به خاطر این فضای بد و حرف‌هایی که پشت سرش می‌زدند. حالا این حرف‌هایی است که حتما یک عده گفته‌اند و در تاریخ می‌ماند.

من به رسم رفاقت و قدردانی ایده انتشار مجموعه آثار آوینی را با آقای زم مطرح کردم. خیلی اصرار داشتم و می‌گفتم الان بهترین موقعیت است. گفتم آوینی در مجله سوره و نشریات دیگر یادداشت‌هایی دارد، متن‌های روایت فتح هم هست، ما بیاییم به سرعت مجموعه آثار ایشان را منتشر کنیم. من خودم از قبل، تجربه‌ نشر داشتم. یعنی قبل از این‌که «احتزار روح» منتشر شود یکی- دوتا کتاب منتشر کرده بودم و در کارهای‌ پژوهشی دستی داشتم. گفتم مجموعه آثاری در را در پنج جلد، ده جلد منتشر کنیم؛ مثل کاری که در مورد آثار شریعتی بلافاصله انجام شد. بعد از شهادت شریعتی دوستانش به سرعت مجموعه آثار ایشان را منتشر کردند. حالا در مورد آقای مطهری هم انجام شد ولی خب دیرتر.

** مخالفت محمدعلی زم با انتشار آثار مرتضی آوینی بلافاصله پس از شهادت او

 

ما می‌خواستیم یک کار خیلی خوب انجام بدهیم. چون جو لازم هم ایجاد شده بود. یعنی اگر این کار می‌شد چه بسا با فهرست‌های خیلی خوب و با نمایه‌هایی که در انتهای کتاب می‌آمد یک کار به نظرم هفت- هشت جلدی منتشر می‌شد در یک قطع واحد که قابل استناد باشد. اما آقای زم این کار را نپذیرفت. من هم از این رفتارش خیلی دلخور شدم. حالا نمی‌دانم دلیلش چه بود. شاید او هم یک مصلحتی می‌دید و فکر کرده بود خانواده‌اش مخالفت کند ولی من حتی خانم آقای آوینی را هم دعوت کردم و گفتم ما یک چنین فکری داریم. خب می‌دیدند که من عشق و علاقه‌ی زیادی به این کار دارم.

لذا آن سال وقتی این کار انجام نشد من با خودم گفتم باید یک کاری انجام بدهم. نمی‌دانم به سرم زده بود. رفاقت بود چه بود یک احساس دِینی داشتم. حیف شد این آدم یک دفعه از بین ما رفت. خیلی ناگهانی بود فکرش را نمی‌کردیم.

 

** دوستان هنرمند آوینی اهل پژوهش نبودند

 

دوستان دیگر ایشان ایده‌‌ای مشابه این را نداشتند؟

تا آن‌جایی که اطلاع دارم این فکر به ذهن خود من رسید و کس دیگری چنین ایده‌ای نداشت. چون دوستان خود آوینی، اغلب هنرمند بودند ولی هنرمندان خیلی اهل پژوهش به این معنا نیستند یعنی ممکن است یک شعری بسرایند ولی این‌که به فکر باشند این آثار جمع آوری بشود، خاطرات‌شان جمع آوری بشود این طورنبود.

من خودم حس و حال این کار را داشتم. یعنی قبلا برای آقای مطهری انجام داده بودم؛ کتاب «جلوه‌های معلمی استاد» را در انتشارات مدرسه در آوردیم که بارها هم چاپ شده است. این کتاب را خب فکرش را خودم داده بودم. آقای چینی فروشان که رئیس آن‌جا بود استقبال کرد. همه‌ کارش را هم تقریبا خودم انجام دادم. سه- چهار مقاله خودم دارم ولی کتاب مدیریت شد. تجربه‌ چنین کاری را داشتم این بود که دست به کار شدم.

 

بر چه مبنایی کتاب را به شکل فعلی فصل‌بندی کردید؟

بر اساس شناختی که از شخصیت آوینی داشتم خاطرات را فصل‌بندی کردم. اول از زبان خودش شروع می‌شود. بعد شهید در خانواده و بعد از زبان دوستان. بخش دوستان که شاید از دویست صفحه بیش‌تر باشد کار دسته بندی می‌شود. سفرهای آوینی، سلوک و ... . یک بخش‌‌اش هم چون یادنامه بود تولیدی بود. یک بخش را هم مقاله سفارش دادیم. یک بخش هم اشعاری بود که راجع به آوینی گفته بودند. تا چهلم شهید آوینی یک ویژه نامه‌ای درآمد، ویژه‌‌نامه‌ خوبی بود که خیلی‌ها در آن اظهار نظر کرده بودند، خیلی‌ها مقاله نوشته بودند. گل‌چینی از آن را هم در این کتاب آوردیم.

 

تیم‌ همراه‌تان چه کارهایی انجام می‌دادند؟

بخش‌های علمی‌‌اش با خودم بود. با هر کس هم که می‌خواستیم مصاحبه کنیم خود من می‌رفتم مصاحبه را انجام می‌دادم. چندتا از دوستان هم در پیاده کردن این مصاحبه‌ها به من کمک می‌کردند. ولی حتی ویرایش کار هم با خودم بود. دوستانی بودند تایپ می‌کردند. دوباره من می‌خواندم.

ولی دوستانی هم بودند که در گرفتن مصاحبه‌ها کمک می‌کردند ولی کار اصلی و طراحی سئوالات با خودم بود. مگر این که مثلا یک روز خودم وقت نداشتم به کسی می‌گفتم برو این سئوالات را از این شخص بپرس. اما عین مصاحبه را استفاده نکردیم. ما بر اساس فصل‌بندی که انجام دادیم صحبت‌ها را تفکیک کردیم. مثلاً صحبت‌های دوستان را در مورد سفرهای آوینی در فصل سفر استفاده کردیم. یعنی مثلا نیامدیم یک فصل کتاب را به مصاحبه با آقای همایون‌فر اختصاص دهیم. مصاحبه آقای همایون‌فر را تکه تکه کردیم از حالت سئوال و جواب خارج‌اش کردیم. انگار که حرف‌های آن دوستان مثل سندی بوده است که این سند را به عنوان یک فیش در کار مد نظرمان استفاده کرده‌ایم.

 

** در انتشار کتاب درباره شهید آوینی کسی دست رد به ما نمی‌زد

 

گزینه‌های مصاحبه‌ها را چطور انتخاب می‌کردید؟

کسانی که آقای آوینی با آن‌ها ارتباط داشتند و سال‌ها با هم مأنوس بودند. تقریباً آدم‌هایی بودندکه من خودم شناخت داشتم. بیش‌ترشان کسانی بودند که در مجله‌ سوره بودند البته بعداً فهمیدم ایشان دوستان قدیمی دارد که من نمی‌شناختم و الان هم در یک حال و هوای دیگری هستند. مثلا طرف معمار درجه یک است ولی در گذشته دوست آوینی بوده. ما بعداً این‌ها را متوجه شدیم ولی همان بچه‌های مجله سوره بودند، بچه‌های روایت فتح بودند. کسانی که با ایشان کار کرده بودند این‌ها مبنای ما در مصاحبه بود. کسانی که شناخت داشتیم. همه هم تقریبا هم‌کاری‌های لازم را داشتند فقط در بخش موسیقی استعارات تأویلی گلایه‌ای را مطرح کرده‌ام و اشاره‌ای داشته‌ام به این‌که بعضی نخواستند مقاله‌ای بدهند. نخواستند حرف بزنند. اما درمصاحبه‌ها یادم نمی‌آید کسی بگوید من مصاحبه نمی‌کنم.

 

ketabroom.ir_file_1180

** انجام کارهای پژوهشی آوینی در آثار امام خمینی/جستجوی آیاتی که درباره شعر و شاعری است

 

فصل پژوهش در آثار شهید را چه‌‌طور انجام دادید؟

من کارهای پژوهشی مشترکی با مرحوم آوینی انجام داده بودم از جمله یک کاری بود که در باب امام خمینی و نثر فارسی بود. این کار کتاب خیلی عظیمی بود. یعنی 99 درصد کار را از جمله فیش‌برداری از آثار امام خمینی و نثرهای ادبی‌اش جمع آوری کردیم. بیش‌تر الفاظ  و ترکیباتی که به نظرمان بدیع می‌رسید و برای اولین بار امام این لفظ را ایجاد کرده، مورد توجه‌مان بود. یک کاری بود در حوزه زبان شناسی. من یادم است جلساتی با خود آقای آوینی داشتیم و خیلی هم از این نوع کار کِیف می‌کرد. به این بحث الفاظ دل‌بستگی داشت؛ خصوصا الفاظ عرفانی. خیلی او را به وجد می‌آورد. مثلا زمزم نور که امام گفته بود به خصوص در پیام حج. پیام‌هایی که راجع به شهدا می‌دادند. خب در آن تعابیر جنبه‌های هنری خیلی وجود داشت.

ما به ترتیب حروف الفبا این‌ها را مرتب کردیم از الف تا ی. بعد ایشان شروع کرده بود یکی یکی این‌ها را زیرش شرح می‌نوشت. مثلا زمزم نور چرا این ترکیب آمده است. نور اشاره به چیست و زمزم برای چه این‌جا با نور ترکیب شده است. خیلی دل‌بستگی عجیبی داشت.

حرف «آ» در همان ویژه‌نامه مجله سوره به صورت مشترک چاپ شد. یعنی اسم من و ایشان آمده است. ولی آن توضیحات مال آوینی است و پژوهش مال من. یا یک کاری را من انجام دادم شرح‌های امام خمینی را بر حافظ و مولانا را در آثار ایشان جمع کردم. آن هم به صورت مشترک چاپ شد. مقدمه‌ای نوشت ولی خود آن مقاله کار من بود. یا به من گفتند ذیل آیات قرآن که بحث شعر و شاعری مطرح شده است، تفاسیر را بگرد ببین دیدگاه مفسرین در این زمینه چیست. من این‌ کارهایش را انجام می‌دادم. پژوهش‌ها را انجام می‌دادم بعد می‌دادم به ایشان که دو تا مقاله شد. شعرا و روح القدس، شعرا و شیاطین که این‌ها در مجله سوره به صورت مشترک چاپ شدند.

من در همسفر خورشید عین این کاری را که این‌جا انجام شده بود روی آثار خود شهید آوینی انجام دادم. ایشان هم به هر حال خیلی از نظر نثر و واژگانی که به کار می‌برد، واژگان خیلی قشنگی بود. یک فصل از همان کتاب همسفر خورشید همین الفاظی است که مال آوینی است و بعضی‌هایش را هم من توضیح داده‌ام. یک فصل دیگر هم روی کلمات قصاری که در آثار شهید آوینی بود کار کردم. مثلا در مورد آزادی. کلماتی که خیلی کوتاه و زیبا بود را انتخاب و به ترتیب حروف الفبا تنظیم کردم. این دو فصل هم باز کار خودم بود که در کتاب همسفر خورشید چاپ شد. این مجموعه کارهایی بود که در همسفر خورشید اولی انجام شد.

 

چه‌طور نشر قبله را برای انتشار انتخاب کردید؟

بعد از شهید آوینی مسئولیت دفتر مطالعات دینی به عهده آقای رجبی گذاشته شد. نشر قبله هم مال آقای رجبی است. ایشان هم علاقه‌مند بود و به ما گفت بیایید آن‌جا چاپ کنید. چون ایشان با آقای مسجدجامعی هم روابطی داشت و آن‌ سال‌ها مشاور آقای مسجد جامعی بود، یک حمایتی هم خود آن‌ها از ناشر کردند. این‌ها دست به دست هم دادند و کتاب چاپ شد.

به هر حال کتاب این طور منتشر شد و طی دو- سال بعد به چاپ سوم هم رسید که تیراژ هر چاپ حدود دو هزارتا بود. سه تا چاپ خورد اما چاپ بعدی را من دنبالش نبودم ببینم ناشر چقدر از این کتاب دارد. این ماجرای همسفر خورشیدی است که در ابتدا چاپ شد.

استقبال عموم از کتاب چه‌طور بود؟

تبلیغاتی برای فروش نکردیم اما غرفه‌ای که در نمایشگاه زدیم خیلی در فروش کتاب موثر بود. یادم نمی‌آید که آن سال‌ها تلویزیون آن کتاب را تبلیغ کرد یا نه اما بعد از چاپ سوم انتشارش دیگر ادامه پیدا نکرد. چون نشر قبله هم چندان سر و سامان درستی نداشت. آقای رجبی که کار داشت کتابخانه ملی بود و نمی‌رسید. برادرش هم خیلی در این کار هم‌کاری نمی‌کرد. یک بابایی را به عنوان سرپرست نشر آن‌جا گذاشته بودند. دنبال چاپ کتاب‌های حمایتی بودند یا مثلا دنبال کتابی در مورد پدرشان.

شاید هم چاپ سومش یک تعدادی مانده بود و فروش نرفته بود. من خیلی انگیزه‌‌ای برای پی‌گیری نداشتم. یا این‌که وقتش را نداشتم یا نمی‌دانم به چه دلیلی بود که نرفتم بپرسم که چرا این کتاب را چاپ نمی‌کنید؟ چقدر مانده است در این جا؟

تا این‌که پارسال که با این ناشری که علاقه‌مند بود و من با آن مطرح کردم گفتم که خب خوب است دیگر این دوتا کتاب را کار می‌کنیم. استعارات تأویلی که همان سال به چاپ دوم هم نرسید. من یک نسخه داشتم برداشتم و مجددا این دوتا را حروف‌چینی کردیم و حاصلش شد کتاب «همسفر خورشیدی» که الان در بازار موجود است. معمولا کتاب‌هایی که شکل یادنامه‌ای دارد تجدید چاپ نمی‌شود اما همسفر خورشید این توفیق را داشت که به چاپ سوم رسید.

 

** داستان برپایی غرفه آوینی در نمایشگاه کتاب

 

در بین صحبت‌هایتان به غرفه‌ شهید آوینی در نمایشگاه کتاب اشاره کردید. در این رابطه توضیح می‌دهید؟

بعد از این که آقای زم پیش‌نهاد ما را قبول نکرد و یک نفر دیگر به عنوان معاون پژوهشی منصموب شد و به ما گفتند که شما دیگر نباشید. من هم گفتم خداحافظ شما. چون من رسمی هم نبودم از آن‌جا بیرون آمدم. شاید هم هنوز به ما نگفته‌ بودند برو بیرون در یک فاصله‌ی چندماهی که بود. من به آقای مسجد جامعی- که آن زمان معاون فرهنگی ارشاد بود- گفتم که در این فضا خوب است که در نمایشگاه کتاب ما یک غرفه سمبلیک برای شهید آوینی داشته باشیم. ارشاد پولش را بدهد. من مسئولش بشوم و دوستان هنرمند هم در حوزه هنری برای این کار داریم. ما می‌نشینیم و بسیجی‌وار سریع انجام می‌دهیم. ایشان هم خیلی پسندید و گفت این کار را انجام بدهید.

با مبلغی که دادند به ما دست به کار شدیم. با کمک دیگر دوستانی علاقه‌مند به شهید آوینی که در حوزه بودند و یک غرفه‌ی خیلی جالب طراحی کردیم. یعنی من یادم است شب‌ها می‌رفتند ‌آن‌جا نجاری می‌کردند. یک غرفه‌ی ساده نبود. پارچه‌های سبز داشت. عکس‌های آوینی بود. فیلم‌هایش بود. تلویزیون گذاشته بودیم. غرفه‌ خیلی خاطره انگیزی بود. چون این بچه‌ها هم واقعا دوستش داشتند به یک عشق و علاقه‌ خاصی این کار انجام می‌شد. اصلا غرفه شبیه امام‌زاده شده بود(سال 73). عکس هم زیاد گرفتند و الان هم موجود است. جلوه‌ خیلی خاصی داشت وسط نمایشگاه. کتاب همسفر خورشید را هم به سرعت درآوردیم. کتاب در همان غرفه‌ عرضه شد. هرکسی هم می‌آمد سری معمولا می‌زد. تقریبا هر مسئولی که به نمایش‌گاه می‌آمد حتما یک سری به آن غرفه می‌زد. بعضی می‌نشستند و صحبتی می‌کردیم و بعد کتاب را به ‌آن‌ها هدیه می‌دادیم.

 

** پژوهش‌هایم درباره آوینی از پشت ماشین افتاد

 

 

کتاب «استعارات تأویلی» چطور تالیف شد؟

سال بعد، کل آثار شهید آوینی را با رویکرد بررسی افکارش مورد پژوهش و تنظیم قرار دادم. برای آن مقدمه نوشتم. ناشر آن را کسی معرفی کرد که معروف هم نبود و فکر می‌کنم آن‌ها به خاطر فروش آن، کار را قبول کردند. چون هنوز حال و هوای آوینی وجود داشت. رفتند با ارشاد صحبت کردند و حمایت‌هایی برای ناشر گرفتند و این کتاب چاپ شد.

کتاب سبز رنگی بود که روی جلدش طرح جوانه‌ای در حال رشد کار شده بود. آن کتاب «استعارات تأویلی» نام گرفت. فکر هم نمی‌کنم درست و حسابی پخش شد. ناشر هفتصد، هشتصد نسخه‌ای را که به ارشاد قول داده بود فروخت. خیلی هم دغدغه پخش نداشت. الان باید در کتاب‌خانه‌ها باشد.

فیش‌های خیلی زیادی بود که انجام داده بودم که متاسفانه این‌ها را بردیم تلویزیون چون بیش‌تر در حوزه سینما بود. مثلا نقد‌های آوینی بود از فیلم‌هایی که دیده بود و در آثارش اظهار نظر کرده بود. این‌ها را ما دسته بندی کرده بودیم می‌خواستیم یک کارهایی را انجام بدهیم. که اگر بشود یک مستندی را در تلویزیون بسازیم و پژوهش را گفتیم آماده کنیم. یک کارتون خیلی بزرگ بود. من این را به یکی از مسئولین پژوهشی تلویزیون دادم و بعد که سراغ کار را گرفتم گفتند احتمالا ما اسباب کشی کردیم در این حین از پشت ماشین افتاده است. حالا نمی‌دانم واقعیت داشت یا نه ولی به هر حال از دست رفت!

 

B28986

چه شد که بعد از پانزده سال این کتاب دوباره چاپ شد؟

یک ناشری پیدا شد و من گفتم این دوتا کتاب هست که از چاپ‌شان پانزده- شانزده سال می‌گذرد من مایل هستم که این دوتا را یکی کنم. چون همسفر خورشید را خیلی‌ها دیده بودند ولی استعارات تاویلی را که اندیشه‌های آوینی بود و مکمل آن خاطرات بود کم‌تر کسی دیده بود. ما آمدیم بخش‌هایی از کتاب همسفر خورشید را که جنبه‌ی یادنامه‌ای داشت مثل مقالات آقای داوری کنار گذاشتیم، بیش‌تر خاطرات را حفظ کردیم و بخش‌هایی را هم حذف کردیم یک مقدمه‌ای هم برایش نوشتم. کتاب استعارات تأویلی را هم کامل آوردیم. چون در بردارنده افکار آوینی بود به نظرم کتاب مهمی است و به کسی که می‌خواهد در مورد اندیشه شهید آوینی اظهار نظر کند خیلی می‌تواند کمک کند. مفاهیم به طور منظم دسته بندی شده است. مثلا مفاهیمی که درباره سینما، گرافیک و موسیقی است. مثل یک شرح اصطلاحات می‌ماند. اصطلاحاتی که آوینی در مورد آن‌ها توضیح داده بود ولی برای آدمی که حرفه‌ای است بخواند دستش می‌آید که در چه حال و هوایی سیر می‌کند. خلاصه همسفر خورشید قبلی را به اضافه استعارات تأویلی را مجموعا یک کتاب سیصد و چهل صفحه‌ای درآمد.

 

** آدم‌های طرفدار رپ و نمازنخوان هم طرفدار آوینی شدند

 

در مقدمه‌ کتاب دوم انتقاد کرده‌اید از کسانی که تنها به جنبه‌ مومن و بسیجی آوینی پرداخته‌اند و وجوه دیگر شخصیت و زندگی او را نادیده گرفته‌اند اما نگاه شما در مقدمه کتاب اول و همین طور رویکرد اکثر خاطرات به همین دو مفهوم نزدیک است. چرا؟!

آن زمان این نکته برایم مهم بود که روی جنبه‌ شخیت اخلاقی ایشان بیش‌تر تاکید داشته باشم و این نکته برایم مهم بود. در آن کتاب استعارات بیش‌تر جنبه‌های فکری شهید آوینی مد نظرم بود. اما آن‌چه که در مقدمه کتاب جدید نوشتم و در مصاحبه‌ای که با سوره انجام دادم جنبه‌های دیگری را مطرح کردم و گفتم آوینی را باید به شکل جامع مطرح کنیم. نه این‌که به شکل ابزاری بیاییم از آوینی استفاده کنیم. نقدهایی این چنینی داشتم که یک مقدار هم بر خورده بود به بعضی‌ها که چرا من این حرف را زدم در حالی که من گفتم گذشته آوینی هم جزء زندگی او است و شما نمی‌توانید آن را پاک کنید. وقتی شما می‌خواهید آوینی را ببینید یک مقدار با ملاحظه‌ی گذشته‌اش باید باشد.

آوینی بعد از شهادتش خیلی یک دفعه گل کرد حتی در بین این تیپ‌های رپ. من فامیل‌هایی داشتم که شاید طرف نماز هم نمی‌خواند ولی بچه‌هایش خیلی علاقه‌مند شده بودند. یعنی اصلا برای قشر جوان جامعه‌ جالب بود. با این‌که نظام بیش‌تر آن جنبه‌ بسیجی‌اش را مطرح می‌کرد اگر مثلا می‌گفت این آدم یک دوره روشنفکری داشته است خیلی جذاب‌تر بود به هر حال نمی‌دانم خدایی بود چه طور بود که در زمان خودش خیلی گیرا بود.

 

در مقدمه‌ کتاب دوم به مهجور و مغفول واقع شدن جنبه‌هایی از شخصیت و زندگی آوینی اشاره کرده‌اید. جنبه‌هایی مثل گذشته ایشان، چرا در همان ایام تدوین کتاب، به این جنبه‌ها توجه نکردید؟

نمی‌دانم آن زمان چه حس و حالی بود که به این جنبه‌ها پرداخته نشد. شاید هم باید یک مقدار فاصله‌ زمانی ایجاد می‌شد تا بشود این حرف‌ها را زد. آن زمان اصلا نمی‌شد این مسائل را طرح کرد. خود آوینی در یک جاهایی گفته بود که من چنین دوره‌ای را گذرانده‌ام و کتاب فلان را دست گرفته‌ام و شعرهایم را سوزانده‌ام. این‌ها اشاراتی بود که این آدم داشت ولی بعداً من شنیدم که در این ابعاد مصاحبه‌های زیادی انجام شده و حالا به صورت آرشیو در روایت فتح وجود دارد. من هم سعی کردم در آن خاطرات به طور ظریف به حال و هوای آوینی در قبل از انقلاب بپردازم. ولی به هر حال آن هم کاری بود. آن‌جا منبع‌مان مصاحبه‌های با دوستان بود حرف‌هایی که آنان می‌زدند. همان‌ها را در فصل‌هایی دسته بندی کردیم. چون زمان هم نداشتیم و عجله داشتیم می‌خواستیم کتاب را به نمایش‌گاه کتاب برسانیم به همین خاطر کتاب اول اغلاط زیادی دارد. کل کار سه- چهار ماه بیش‌تر طول نکشید. یعنی برای انجام مصاحبه‌ها و آماده‌سازی آن‌ها شبانه‌روزی کار می‌کردیم.

آوینی جنبه‌های مختلفی دارد بعضی جنبه‌هایش مهجور و مغفول است. جنبه‌هایی که مغفول مانده است بحث‌های ایشان در باب فلسفه هنر است. یعنی در این قسمت‌ها، شما نه در تلویزیون دیده‌اید بحثی کنند نه در مطبوعات دیده‌اید دیدگاه ایشان به نقد گذاشته شود و موافق و مخالف حرف بزنند.

من خودم با دیدگاه مرحوم آوینی موافق نبودم یعنی آن موقع هم می‌گفتم که به نظر من این که شما می‌گویید اسلام با سینما قابل جمع نیست این را نمی‌شود از دل آیات و روایات اسلامی درآورد. حتی گفته‌های متفکرین ما از جمله خود آقای مطهری-که آوینی شیفته‌اش بود و برایش کلی هم وقت گذاشته بود- اصلا با این نظریه ا در تضاد است. یک نظریه‌ای است که به هر حال در غرب مطرح شده است. البته با هم زیاد بحث و جدل نمی‌کردیم. یعنی اصلا شرایطش هم نبود.

من با این که «همسفر خورشید» را منتشر کردم آن‌جا هم تجلیل می‌کنم یک مقاله در نقد نظریه شهید آوینی خودم نوشتم که این چند جا چاپ شد اخیرا هم در کتابی با عنوان حکمت زیبایی شناسی هنر در اندیشه مرحوم مطهری منتشر شد. آن‌جا یک فصلش همین است. یعنی به تفصیل آمده‌ام دیدگاه فردید و داوری و آقای مددپور را نقد کرده‌ام و از کتاب‌های شهید‌ آوینی آورده‌ام که به هر حال دیدگاه قابل تأملی است. می‌خواهم بگویم این جنبه از شخصیت شهید آوینی مورد غفلت قرار گرفت و بیش‌تر به جنبه‌ روایت فتح و بسیج پرداخته شد و مطرح شد.

من فکر می‌کنم به سهم خودم کاری که باید را انجام داده‌ام شاید مقالات و مصاحبه‌هایی بعداً انجام شد ولی خب آدم حس و حال یک کاری را باید داشته باشد پژوهش‌گر وقتی که یک موضوع را دست می‌گیرد واقعا بعضی  کارها دیگر نمی‌رسد. واقعا هم یک فرصت و مجال و حال و حوصله می‌خواهد. آدم یک موقع دارد. الان من بخواهم دوباره روی آثار آوینی کار کنم اصلا حس و حالش را ندارم. مگر این‌که یک فیلم مستندی بخواهد ساخته شود که من این پیشنهاد را به تلویزیون داد‌ه‌ام. گفتم شما بیایید یک فیلم داستانی بر مبنای زندگی شهید آوینی کار کنید. خب چنین اتفاقی بیفتد طبیعتاً دوباره آدم یک انرژی می‌گیرد چون احساس می‌کند کار مهمی است ولی در بازار نشر که شما زحمتی هم می‌کشید حداکثر هزارتا می‌خواهند چاپ کنند.

جالب هم هست بدانید شما اگر سرچ کنید ببینید درمورد آوینی چندتا کتاب پیدا می‌کنید که دیگران نوشته باشند. غالباً اسم کتاب «همسفر خورشید» می‌آید. من می‌خواهم بگویم پس این همه علاقه‌مند به شهید آوینی پس چرا در این سال‌ها کار نکردند؟حالا کار نکردند به جهنم حداقل کسی که دارد کار می‌کند مثل همین روایت فتح خب ما این کتاب را تدوین کردیم به هر حال یک قدمی است. چهار نفر می‌خوانند. در هر صورت یک منبعی است. اما نهاد‌های متولی شهید آوینی که اسم ایشان را یدک می‌کشند حتی صد جلد هم از این کتاب نخریدند.

 

** به جای حق‌التالیف 500 نسخه از کتاب گرفتم

 

من دلم برای ناشر می‌سوزد. من که از او حق التألیف نگرفتم. گفتم که به جای حق التألیف به ما کتاب بدهد. به نفعش هم بود. به من 500 جلدکتاب داد. این کتاب‌ها را غالباً مثلا به دوستان هم هدیه دادم و هنوز یک تعدادش هست. خب این به نظر من ناجوانمردانه است که بسیج که می‌گوید آوینی بسیجی بوده است این کتاب هم که مشکلی نداشت بگوییم که یک موردی داشته است بدشان آمده است. چون اگر این طور بود طبیعتاً‌ ارشاد اصلاً اجازه‌ چاپ نمی‌داد. خب این کتاب که چاپ شده، این‌ها نباید از ناشری که سرمایه‌اش را گذاشته است یک تعدادی از این را بخرند؟!

حالا باز خدا را شکر ارشاد یک تعدادی را خرید که سرمایه‌اش برگشت. خب معلوم است در چنین فضایی نویسندگان به حق التألیف هم فکر نمی‌کنند. با این همه دارند ایثار می‌کنند که کتاب در می‌آورند. زندگی‌شان را با حق التألیف که نمی‌توانند بگذرانند. ولی حداقل ادعا نکنند. یعنی روایت فتح با این همه امکاناتی که دارد، سپاه،‌ بسیج، کافی است یک مسابقه‌ای برای اندیشه‌ی شهید آوینی بگذارند. خب این بیست‌هزارتایش رفته است. این طور به ناشر و مولف یک کمکی می‌شود. حالا من که اصلا انگیزه‌ام این نبوده است. از اول هم می‌دانستم که چنین اتفاقی می‌افتد. به ناشر گفتم همان تعدادی که ارشاد خرید. حق التألیف من هم نمی‌خواهد بدهی که برای او سود داشته باشد که خیلی هم بنده خدا تشکر کرد. در قراردادی که بسته بودیم از او حق التألیف نگرفتم.

1691216169421681

** برخی تظاهر می‌کنند که آوینی را دوست دارند

 

آدم احساس می‌کند این علائق بیش‌تر متظاهرانه است. تظاهر می‌کنند که آوینی را دوست داریم. برای همایش‌اش خیلی خوب پول خرج می‌کنند. مثلا هر یک برنامه‌ تلویزیونی که هرسال در بیست فروردین گذاشته می‌شود یا یک همایش، شاید خیلی راحت چهل میلیون تومان خرج شود ولی می‌خواهند یک کتاب را حمایتی بکنند با 30 درصد تخفیف، چقدر مگر می‌شود اگر 10 هزارتایش را بخواهند بخرند و پخش کنند. بعد هم فکر آوینی منتشر می‌شود. برای کارهای تبلیغاتی خوب ماشاءالله کار می‌کنند ولی در حوزه کتاب اصلا انگار که خیلی جدی نیست. کلاً هیچ قسمتی از نظام در این مسئله جدی نیست!

فقط دوست داریم به شکل اسطوره‌ای درباره این شخصیت حرف بزنیم. ولی اگر واقعاً‌ کسی بگوید این شخصیت اسطوره‌ای شما کیست؟ راجع به ائمه‌ هم همین طور هستیم. در مورد شخصیت‌هایمان هم همین طور هستیم. وقتی می‌خواهیم به مردم شناخت بدهیم خیلی مسئله را جدی نمی‌گیریم. اگر هم حالا کسی به سرش بزند خُل بشود و بگوید می‌خواهم کاری را انجام بدهم وقت بگذارم و کتاب دربیاورم نتیجه‌اش همین می‌شود. کتاب درآمده است. مولف باید بیاید کتاب را به همه هدیه بدهد. یعنی اصلاً روی جنبه‌ی مالی‌اش حساب باز نکند. ضمن این که برخورد مناسبی هم با کتاب نمی‌شود. مثلاً من ندیدم یک بار تلویزیون این کتاب را معرفی کند. ولی در مقالات زیادی که راجع به آوینی نوشته شده در بخش‌هایی به کتاب همسفر خورشید استناد شده است. خب اگر این کتاب متوسط هم باشد که نیست و کتاب مهمی هم هست چرا نباید مطرح شود؟! چرا اصلاً‌ نباید مبنای پژوهش برای یک فیلم داستانی قرار بگیرد ؟ در همایش‌هایی که می‌گذارند بیایند بگویند کی در زمینه‌ی شهید آوینی کار کرده؟ می‌خواهیم با شما مصاحبه‌ای انجام بدهیم. اصلاً‌ یک پژوهشی این‌جا دارد انجام می‌شود  شمایی که از نزدیک با شهید آوینی ارتباط داشته‌اید بیایید نظارت کنید. این‌ همه کار مشترک با آوینی انجام دادی. متأسفانه چنین نگاهی وجود ندارد.

 

** مشکل آثار آوینی متولیان متعدد است

 

پیشنهاد شما که با عنوان چاپ مجموعه آثار شهید آوینی در آن زمان مطرح شد چقدر به خروجی کارهای ساقی و واحه نزدیک است؟

الان یک مشکلی که آثار شهید آوینی دارد این است که چندتا متولی پیدا کرده. در همه جای دنیا هم این طور باب است. شخصیت‌های بزرگ فکری که از دنیا می‌روند یک جایی متولی می‌شود آثارشان را در یک قطع مشخصی چاپ می‌کند که اگر شما خواستید آدرس بدید. الان مثلا کتاب‌های شهید مطهری را هم شما یادتان باشد یک موقعی جلد جلد منتشر می‌شد. پنجاه جلد، شصت جلد. هرجلدی هم در یک قطع بود. یکی وزیری، یکی رقعی. تا زمانی که آثاری این طوری باشد محققین خیلی استناد نمی‌کنند.

ممکن است من یک کتاب بنویسم و استناد کنم به یک صفحه و یک کتابی شما اصلا شک کنید که می‌خواهید ببینید من درست استناد کردم یا نه. خب آن منبع را ممکن است نداشته باشید. ولی اگر یک مجموعه آثار باشد همیشه هم همان طور چاپ شود این در واقع خیلی قابل استناد است. در همه‌ی دنیا هم به این  شکل دارند عمل می‌کنند.

ما در مورد شهید آوینی گفتیم که ما که نمی‌خواهیم حرف‌های ایشان را تغییر بدهیم. بنابراین برداریم یک شورای علمی بگذاریم که مثلا مقالات ایشان را بر اساس سیر تاریخی چاپ کنیم یا بر اساس موضوع چاپ کنیم. خب آن بر اساس سلیقه‌ی آن جمع بود که خانواده نظر می‌داد همراه با بعضی از دوستان شهید آوینی یا بعضی از متفکرین.

قرار این طور بود که شورای علمی داشته باشد. خب این کار که نشد. بعد متولی‌اش شد نشر ساقی. خب شما الان نشر ساقی را می‌بینید باز ذوق و سلیقه‌ خاصی، فردایی دیگر یک جزوه شده، هر کتاب یک قطع متفاوت دارد. بعد اخیرا هم که شنیدم خانواده‌‌ی شهید آوینی آن‌ها را با یک نشر جدید زدند و باز با یک فرمت جدید کتاب‌ها چاپ می‌شود.

به نظر من هر کس که متولی این آثار است باید یک بار برای همیشه این‌ها را به شکل مجموعه آثار چاپ کند. چون یک موقع است که ما این‌ آثار را تحلیل می‌کنیم. آن اشکالی ندارد مثلا بنده یک مقاله‌ای می‌نویسم می‌خواهم رقعی چاپ کنم ولی وقتی ما می‌‌خواهیم از یک شخصیتی که از دنیا هم رفته است دست‌مان هم بهش بند نیست که بفهمیم این آدم نظرش می‌خواسته عوض شود یا نه. هرچه بوده است همان است دیگر. یعنی شهید آوینی دو هزار صفحه مطلب تولید کرده و رفته است.

ما باید این دو هزار صفحه‌ را در یک شکل و شمایل مشخصی با فهرست و نمایه مشخص که امکان موضوع بندی دارد منتشر کنیم. به نظر من کار خوبی بود و کار پرفروشی هم می‌شد. کاری بود که شاید خیلی‌ها می‌خواندند الان یک کسی بخواهد همه‌ی آثار آوینی را جمع آوری کند کار راحتی نیست. در حالی که در آن‌جا حتی نامه‌هایی که آوینی نوشته به دیگران، نامه‌هایی که دیگران به آوینی نوشته‌ بودند در نظر گرفته می‌شد.

اگر ما بخواهیم در مورد یک فکری قضاوت کنیم اول باید مجموعه‌ی آن آثار جلوی‌ چشم‌مان باشد. چه بسا اصلا یک متفکری ده سال پیش یک چیزی گفته الان دارد یک چیز دیگر می‌گوید. شما اگر یک کتاب را بخوانید و استناد کنید خب کار غلطی انجام داده‌اید. این چیزی بود که ما پیش‌نهاد کردیم به حوزه و خب نشد. و تا الان هم انجام نشده است. امیدواریم إن‌شاءالله انجام شود.