گروه سینما هنرآنلاین: شهید آوینی در مصاحبهای که از خود به جا گذاشته است گفته است: «من از یک راه طی شده با شما حرف میزنم». راه طی شده آوینی موضوعی بوده است که در طی این سالها، طیفها و گروههای مختلف، تلاش داشتهاند آن را با ادبیات خود ترجمه و تأویل کنند. به همین بهانه، به قصد تبیین این «راه طی شده» و همزمان با سالروز شهادت شهید آوینی با دکتر مجید شاه حسینی در این باب به گفتوگو نشستیم که ماحصل آن را در ادامه میخوانید:
شهید آوینی در چه شرایطی با زیست روشنفکری آشنا میشود؟
بستر آشنایی شهید آوینی با روشنفکری دهه چهل دانشکده هنرهای زیبا است. یعنی ایشان در لایه هنر با فضای روشنفکری آشنا میشود. آن موقع فضای دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، فضایی بود که کاملاً حسی بود و مبانی تئوریک در آن وجود نداشت. شیوه زندگی نیویورکی یا پاریسی در آن تمرین میشد. در لایه هنر، بیشتر سبک زندگی ترویج میشد و مبانی تئوریک و نظری خیلی کمرنگ بود و در عوض، مبانی حس و سبک زندگی پر رنگ بود.
در دهه پنجاه است که با مطالعه و بررسی مبانی نظری و تئوریک غرب به نگاه نقادانهای میرسد و متحول میشود. آن راه طی شدهای که ایشان از آن حرف میزند در واقع یک سلوک و طی مسیری از وادی حس به سمت عقل است. از شیوه و سبک زندگی روشنفکرانه به مدلی از تحلیل گری که میتواند مبانی تئوریک آن را نقد کند. به هر حال جریانی که ایشان با آن به فضای روشنفکری وارد میشود فضای حسی و هنری دانشکده هنرهای زیبا است. حتی اشاره میکند که من کتاب «انسان تک ساحتی» را زیر بغل میگذاشتم و با آن در دانشکده نمایش میدادم که بگویم من این کتاب را خواندهام ولی هیچ وقت این کتاب را در آن برهه زمانی نخوانده بودم.
فضای روشنفکری، فضای غالب دانشکده هنر بود اما جالب اینجا است که برعکس خیلیها، آوینی در این سطح نماند. خیلی از جوانهای دهه چهل در دانشکده هنرهای زیبا تا امروز که پیرمرد شدهاند همان آدم سابق هستند. هنوز انسانهای رمانتیکیاند که ترجیح میدهند مبانی نظری و تئوریک غرب را نشناسند. همه کعبه آمالشان همان حس است. همان فضایی که در دهه چهل تجربه کردهاند را تا به امروز ادامه دادهاند. آوینی از این فضا فاصله گرفت. یعنی در این حس نماند و به سمت نقد نظری رفت و فکر میکنم در این مسیر، یکی از الگوهای او، مرحوم جلال آل احمد بوده است.
به نظر میرسد تجربه جلال، برای آوینی راهگشا بوده است و او را از حس به نقد و نظر رسانده است. روشنفکری برای آوینی بیشتر یک ادا بود ولی بعداً منظر ایشان یک منظر تئوریک میشود و از هم نسلان و هم عصران خود فاصله میگیرد. از کسانی که در حال حاضر اگر به خلق اثر دست میزنند یا نمایشگاهی برگزار میکنند و بروز و ظهوری دارند با همان لایه حسی دهه چهل به آن میپردازند در حالی که از مبانی تئوریک غرب، چیزی نمیدانند.
**روزی که آوینی مزد این جهاد خود را در بیابان فکه گرفت و به شرف شهادت نائل شد، زبانها گشوده شد اما این بار به قصد مصادره آوینی.
چه ویژگی باعث میشود شهید آوینی بعد از مواجه با حقیقت تغییر مسیر دهد؟ چه چیز باعث میشود قدرت تغییر داشته باشد؟
فطرت و بعد از آن، مولود این فطرت، صداقت و بعد فرزند دیگری از فطرت به نام شهامت، عامل این تغییر است. جریان روشنفکری با دو گرایش مواجهه داشته است. یکی انسانهای شجاع و تحولخواه و به نوعی سرکش علیه روشنفکری را علیه خودش دیده است و دیگری هم مدل روشنفکری مصلحتگرا. مصلحت اندیشی همیشه در مقابل این آرمانخواهی بوده است و انسانهای فطری با آن بیگانه هستند.
شهید آوینی کاملاً جلال را دوست داشت. این برای کسانی که ماهنامه سوره را خواندهاند کاملاً روشن است. بنده ورق به ورق سوره را خواندهام و دیدهام ایشان در شمارههای مکرری به جلال عرض ارادت میکند. یک ویژهنامه جلال دارد و به آثار او اشاره میکند. الگوی جلال را به عنوان یک الگوی روشنفکر دینی با تفکر شهودی و اعتلای روح فهمیده است. خصوصاً جلالِ بعد از خسی در میقات یک جلال دیگری است. تحول جلال آن همه بود که آن طور عرض ارادت میکند به امام خمینی (ره) و با واژه فقیر خود را در نسبت با امام خطاب میکند. کما اینکه امام، کتاب غرب زدگی جلال را خوانده بودند و مقام معظم رهبری هم در تأکیدات موکدی همیشه به جلال توجه دارند.
آوینی با جلال یک نسل در روشنفکری تفاوت دارد. مواجهه جلال با نسل دو روشنفکری بود که به سه رسید. آوینی در فضای روشنفکری نسل سه و آن هم لایههای حسی هنریاش پدید آمد اما جالب این است که تجربه جلال خیلی برایش جالب بود. جلال، انقلاب اسلامی ایران را ندید. 15 خرداد 42 این طور او را به هم ریخت. و آوینی در مواجهه با انقلاب اسلامی در سال 57 است که این طور متحول میشود و کامران که اسم هنری او است تبدیل میشود به مرتضی آوینی واقعی.
**در آثار جدیدی که درباره او ساخته میشود میگویند اگر آوینی زنده بود امروز در کنار ما بود یعنی یک روشنفکر کافهای مثل ما.
روایت واقعی زندگی آوینی چیست؟
سئوال سختی است چون در روزگاری به سر میبریم که سعی میکنند آوینی را مصادره کنند. جریان روشنفکری عصر پهلوی، هیچ وقت در مبانی تئوریک، جرأت محاجه با آوینی را نداشت. در آن سالهایی که سوره منتشر میشد نشریات جریان شبه روشنفکری با گرایش چپ هم وجود داشت. به مدد ارشاد آن دوره، «آدینه»، «دنیای سخن» «گردون» و بعدتر «کیان» منتشر میشد.
ما این نشریات را دنبال میکردیم ببینیم نظرات آنها چیست؟ هیچ وقت پاسخ درخوری یا حتی محاجهای میان آنها و گفتمان آوینی ندیدیم. یعنی هیچ کس جرأت نکرد در لایههای فکری و نظری با آوینی محاجه کند. البته بچه مسلمانهای تکنسینی بودند که از یک جایی با آوینی دچار اوقات تلخی یا سوء تفاهم میشدند که بعداً همه از این رفتارشان پشیمان شدند اما رقیب آوینی اینها نبودند.
رقیب او جریان سکولار یا غرب زده یا چپ انتلکتوئلی بود که سعی میکرد مبانی تئوریک انقلاب اسلامی ایران را به چالش بکشد. خصوصاً در سالهای بعد از پایان ظاهری دفاع مقدس- چون دفاع مقدس تا امروز امتداد دارد- از سال 1367 به این طرف، این مدل نشریات و این مدل روشنفکران در حمله به انقلاب اسلامی تشدید شدند. آوینی یک تنه در برابر اینها ایستاد و مردانه مقاومت کرد اما آنها هیچ وقت قدرت محاجه با آوینی را نداشتند.
روزی که آوینی مزد این جهاد خود را در بیابان فکه گرفت و به شرف شهادت نائل شد، زبانها گشوده شد اما این بار به قصد مصادره آوینی. برخی از دوستان ایشان دقت نکردند و به اسم اینکه قرار است مستندی در تجلیل او بسازند سراغ افرادی رفتند که رقبای فکری آوینی بودند. یا مخالفین سابق او بودند یا کسانی بودند که در دوران حیات آوینی هیچ وقت جرأت نداشتند درباره او صحبت کنند. اینها سعی کردند آوینی را مصادره کنند.
آوینی مقام خیلی مرتفعی داشت ولی آنها او را تنزل او دادند. از آوینی تئوریسین یا نظریه پرداز او را به مقام آوینی تکنسین یا فنآور رساندند. چون خودشان اهل تکنیک بودند. دستهای از آنها روشنفکران حسی هنری دهه چهل بودند که مبانی فکری و هنری تئوریک خیلی برایشان برجسته نبود به همین خاطر آوینی را هم مثل خودشان پایین کشیدند. جالب است که دوستان تکنسین مسلمان ما نیز در این تله افتادند و اینها را مدح آوینی تلقی کردند.
کاری به مستند «مرتضی و ما» نداریم که چه کسانی بانی آن بودند و چه کسانی در آن صحبت کردند و تا امروز امتداد پیدا کرده است اما بعد از آن، جریان خطرناکی درباره آوینی به راه افتاد به نام جریان خاطره گوییها که من اسمش را ضد خاطرات گذاشتهام. این ضد خاطرات گویی گام دیگری بود که منجر به تحریف آوینی شد.
خطاب به جوانان میگویم. لطفا اگر میخواهید آوینی را بشناسید از آثار مکتوب شهید شروع کنید. بسیاری از خاطراتی که از ایشان نقل میشود، مدلهای تحریف شده یا تنزل یافته افرادی است که آوینی را تا سطح خود پایین کشیدهاند. حالا یا به صورت ناخودآگاه یا عامدانه هر دو اتفاق افتاده است. به قول آوینی زمان میگذرد و همه ما را با خویش میبرد. فقط شهدا هستند که همیشه جوان باقی میمانند.
زمان گذشته و حتی گروهی از بچه مسلمانهای دهه شصت ما با این زمان عبور کردهاند و الان در دهه جدید برخیشان تفکرات دیگری دارند. اینها به عنوان تکنسین مسلمان ترجیح میدهند که گاهی آوینی را هم در حد خود پایین بشکند و او را صرفاً در لایههای تکنیکی ببینند. در لایه فرم ببینند. صورت ببینند. بیافزایید به این جریان، چپهای سابق را که خیلیهایشان در قالب چپ تواب وارد این جریان شده و به آوینی متصل شدند و سعی کردند که بگویند در قالب آوینی تحولی در ما اتفاق افتاده است و بعد آمدند در قالب خاطره گویی و اینکه آوینی فرمالیست بود آن را تحریف کردند.
در آثار جدیدی که درباره او ساخته میشود میگویند اگر آوینی زنده بود امروز در کنار ما بود. یعنی یک روشنفکر کافهای مثل ما. اُف بر این تفکر. چون آوینی از این مسیر عبور کرده بود. او خودش میگوید آنچه که شما از آن سخن میگویید برای من یک راه طی شده است. من از یک راه طی شده با شما سخن میگویم. او هرگز به این ارتجاع تاریخی تن نمیداد.
دهه چهل نقطه آغاز او بود. او این قدر مرتجع نبود که به نقطه آغاز برگردد ولی خیلیها سعی کردند که آوینی را این گونه توصیف کنند و تلاش کردند تحول روحی بزرگی که از مواجهه با انقلاب اسلامی ایران و روح بلند امام راحل در آوینی اتفاق افتاد را به یک یک حس تقلیل دهند و بعد بگویند این حس با گذشت زمان سرد میشد و آوینی به سمت ما بر میگشت. این یک دروغ بزرگ است.
**اگر سابقه روشنفکری یا شبه روشنفکری دهه چهل برای آوینی مهم بود آثار خود را در گونی نمیریخت و نمیسوزاند. یعنی ایشان با این کار، با آن دوران خود فاصله گذاری کرده است.
- ما باید گذشته شهید آوینی را نادیده بگیریم یا باید این گذشته طی شده را نگاه کنیم؟ اصل شناخت آوینی کجا باید اتفاق بیفتد؟
من فکر میکنم بهترین توصیف همانی است که ایشان پیش پای ما میگذارد. اگر سابقه روشنفکری یا شبه روشنفکری دهه چهل برای آوینی مهم بود آثار خود را در گونی نمیریخت و نمیسوزاند. یعنی ایشان با این کار، با آن دوران خود فاصله گذاری کرده است. اشکال ندارد آن دوران را مطالعه کنیم اما او را به آن دوران رجعت ندهیم. او آن قدر مرتجع نبود که دوباره کامران آوینی دهه چهل بشود. هرگز این نبود. اما جالب است که کسانی اصرار دارند این تجربه را پررنگ کنند؛ چیزی که آوینی با آن خداحافظی کرده بود.
آوینی کسی بود که بسیار پاک زیسته بود. در قیاس با جریان روشنفکری دهه چهل، روشنفکر خیلی پاکی بود. خیلیها سعی میکردند او را در توصیفات آلوده کنند. در حدی که من اطلاع دارم آوینی سفر به غرب نداشته است. یعنی مثل جلال جهانگرد نبود اما آوینی محسوس و حسی دهه چهل تبدیل شد به آوینی نظریه پرداز و معقول دهه شصت. برای همین او دیگر به زمان حساش باز نمیگشت. ضمن اینکه مبانی تئوریک غرب را خیلی دقیق مطالعه کرده بود. انسانی بود که شاید سفری به امریکا و اروپا نداشت اما آنچنان آثار سینمایی غرب و آثار فکری غرب را دقیق مطالعه و مشاهده کرده بود که حالا میتوانست به عنوان یک غرب شناس با شما صحبت کند. به همین دلیل هم وقتی که نظرات او را در حوزه غرب شناسی میبینید واقعا با یک حکیم پخته مواجه هستید.
خیلی از افراد تکنسین که به غرب سفر میکنند سالها مجذوب آن فضا هستند و در آن فضا جا میمانند. به کشور خود هم که میرسند تحقیر کننده ملت خویش و تحسین کننده غربیها هستند. اما این غربزدگی در آوینی وجود نداشت چون مبنایش تفکر اندیشه بود و به همین دلیل جوانان، این نهضت ضد خاطرات گویی درباره آوینی را کلا نادیده بگیرند.
با اینکه خود بنده خاطراتی از ایشان دارم اما ترجیح میدهم که خاطرهای نقل نکنیم. آوینی همانی است که در آثارش آمده است. همانی است که خود او میگوید. آوینی اگر در فکه به شهادت نرسیده بود هیچ بعید نبود که امروز جریان روشنفکری بگوید در کافه و در اثر اُوِر دوز یا افراط در شرب خمر از دنیا رفته است. هیچ بعید نبود چنین تهمتی را هم به او بزنند. بنابراین نقطه کمال او و مقتل او هم میگوید که راه آوینی چه بود و این مسیر شهودی را چگونه رفت. برای همین تعریفاش از سینما کاملا متفاوت است. او از سینمای شهودی، عرفانی، اسلامی صحبت میکرد.
دوستان تکنسین مسلمان ما وقتی بر مسند مدیریت نشستند از سینمای استاندارد صحبت کردند. یعنی دقیقاً همانی که غرب میگوید. مستندی که دوستان مستندساز ما الان میسازند مستندهای فنآورانه است در حالی که او مستندهای شهودی میساخت.
این رویکرد برای شناخت آوینی چه دستاوردی برای ما دارد؟
مهمتر از همه، راه او را برای ما روشن میکند. انقلاب اسلامی ایرانریال مهمترین افق فکری او بود. آشنایی با مفهوم تاریخ مقدس در نگاه آوینی و اینکه تاریخ معاصر سازی شده را به هیچ وجه بر نمیتابید. منظر او به تاریخ، تاریخ مقدس بود و معتقد نبود هر چیزی که جدید است لابد بهتر است. در مقدمه «آینه جادو» جملات خیلی عجیبی دارد که تکان دهنده است. مثلاً میگوید ما هرگز نخواهیم پذیرفت که کسینجر چون در عصر حاضر زندگی می کرده است از حضرت ابراهیم کاملتر باشد. هر چه تاریخ جلوتر میرود بشر کاملتر نمیشود و سیر تطور بشر در تاریخ به سمت کمال نیست. این نگاه او به تاریخ مقدس و انقلاب اسلامی را منزلی در منازل تاریخ مقدس میدید و آیندهای برای آن متصور بود. اینها مهمترین دستاوردهای ما است که از مطالعه نظامند و هدفمند آثار شهید آوینی حاصل میشود.
اگر کسی بخواهد مسیری که شهید آوینی طی کرده است را طی کند چگونه باید این کار را انجام دهد؟ از کجا باید شروع کند و چگونه این مسیر را طی کند؟ نحوه و مختصات سلوک شهید آوینی چگونه بوده است؟
به نظرم ظرف زمانی و مکانی خیلی مهم است. چون او در مواجهه با انقلاب اسلامی متحول شد. همچنان که جلال در 15 خرداد 42 متحول شد. حتما کسانی که میخواهند آوینی را بشناسند باید انقلاب اسلامی را بشناسند؛ به عنوان برنامهای از برنامههای خدا که در آن دوران اعمال شد.
امام خمینی هیچ وقت خود را فاعل انقلاب ندانست. یعنی او مقدمهای شد برای تابیدن نور انقلاب به جانهای جوانان انقلابی آن دوره ولی ایشان هیچ وقت خود را فاعل انقلاب معرفی نکرد.
ظرف زمانی و مکانی شناخت انقلاب، شخصیتهایی که بسیار در تحول و سلوک شهید آوینی موثر بودند، شخصیت امام خمینی و شخصیت مقام معظم رهبری، دوران دفاع مقدس و بعد مواجهه با جنگ بوسنی، بسیار برای ایشان مهم بود.
اگر میخواهیم آوینی را بشناسیم باید او را در ظرف زمانی و مکانی بشناسیم و انسانهای بزرگی که بر تفکر او تاثیر گذاشتند مثل امام خمینی. بدون شناخت ظرف زمانی و مکانی و بدون این شخصیتهای تأثیر گذار، آوینی را به درستی نخواهیم شناخت.
همچنان به جوانان توصیه میکنیم که از آثار مکتوب آوینی غافل نباشند. چون بخشی از این سیر تطور و سلوک ایشان در آثارشان هم هست. اصلاً قرار نیست به سمت دهه چهل ایشان برویم و یک زیست شبه روشفنکرانه اختیار کنیم بعد فکر کنیم همه باید از آنجا شروع کنند. اگر آوینی نقطه شروعش آنجا بود که همه آن میراث را به دور نمیریخت.
نقطه شروع ما انقلاب اسلامی ایران است و این سیر تطور شخصیت آوینی را بیش از همه در آثار او و در ظرف زمانی و مکانی و شخصیتهای اثر گذار بر تحول فکری و روحی میتوانیم جست و جو کنیم.