به گزارش هنرآنلاین، این فیلم سومین مستند سیفاله صمدیان است که به عباس کیارستمی و شور بیحد و مرز او به «کار» و «خلاقیت» میپردازد. تصاویر این مستند حاصل دوستی، همکاری و بیش از دو دهه سفرهای مشترک صمدیان با کیارستمی در داخل و خارج از کشور است که با گزیدهای از تصاویر پشتصحنه فیلمهای «شیرین» و «کپی برابر اصل» از زندهیاد حمیده رضوی و بخشی از تصاویر پیشتولید بهمن کیارستمی از فیلم «طعم گیلاس» همراه است.
در این مستند ۷۶ دقیقهای که تصویر و تدوین آن را سیفاله صمدیان با طراحی صدا توسط محمدرضا دلپاک در مرکز فیلم تصویر تهیه کرده است، ژولیت بینوش، مارتین اسکورسیزی، ژیل ژاکوب، جاناتان روزنبام، جف اندرو و احمد کیارستمی، احساس و دیدگاههای خود را درباره سبک منحصربهفرد کیارستمی در زندگی و آثارش، ارائه کردهاند.
سید محمد طباطبایی که اجرای این برنامه را برعهده داشت، در ابتدای آن گفت: فکر میکنم این اولین بار است که آقای دهباشی در مراسمی از شبهای بخارا حضور دارند اما پایین نشستهاند. البته باتوجه به حال جسمانی ایشان ترجیح میدادم که در این مراسم، حضور نداشته باشند. قرار بود یکی از سخنرانان این مراسم باشم و میخواستم مطلبی درباره ربط و ارتباط آقای کیارستمی و مطبوعات را بیان کنم اما باتوجه به اینکه اجرای این مراسم برعهده من گذاشته شد، از بیان آن صرف نظر کرده و تنها به خواندن متنی کوتاه اکتفا میکنم.
او در ادامه متنی درباره آقای عباس کیارستمی و عنوان این شب؛ «کیارستمی مشغول کار است»؛ خواند.
علیرضا بهرامی، مدیر مسئول و سردبیر مجله عصر روشن نیز در ادامه این برنامه گفت: از طرف خودم و به نمایندگی از این برنامه از شرایطی که به دلیل استقبال کمنظیر شما از مراسم رخ داده و سبب شده تا عدهای از حاضران ایستاده برنامه را دنبال کنند، عذرخواهی میکنم. در واقع تلاش کردیم برای این مراسم تبلیغ نکنیم تا این برنامه شلوغ نشود؛ با این همه انگار ذهن من کوچک بود و نامهای روی پوستر بزرگ که به خاطر آنها جمعیتی این چنین گرد آمدهاند. خوشحالیم مجلهای را منتشر کردیم تا بتوانیم عکسهای منتشر نشده اشخاصی چون عباس کیارستمی، داریوش مهرجویی، احمدرضا احمدی و… را که همگی از مهرداد اسکویی است، منتشر کنیم و مطالب مهمی را با مخاطبان در میان بگذاریم.
او در ادامه به خواندن متنی درباره الگو بودن عباس کیارستمی پرداخت و از سیفاله صمدیان که به ساخت این فیلم پرداخته نیز به عنوان الگو یاد کرد.
در بخش بعدی این مراسم، خانه هنرمندان ایران به پاس ۲۵ سال انتشار مجله بخارا و برگزاری بیش از هفتصد و بیست برنامه تحت عنوان شبهای بخارا، از علی دهباشی تقدیر به عمل آورد.
محمد مهدی عسگرپور در این باره گفت: قصد سخنرانی نداشتم اما کسانی که کار اجرایی کرده و مجلهای منتشر کردهاند، میدانند یک سال فعالیت هنری به چه معناست. اکنون آقای دهباشی را داریم که ۲۵ سال چنین کاری انجام داده و مجلهای چون بخارا را منتشر کرده است. افرادی فکر میکنند در فرهنگ و هنر باید بگیرند و ببندند؛ در حالی که در غیاب نهادهایی که باید کار کنند، آقای دهباشی کار فرهنگی درست را انجام داده است.
او در ادامه این برنامه با اشاره به صحبتهایی که علی دهباشی با اشاره از سمت حاضران به او گفت، بیان کرد: آقای دهباشی خواست تا از آقای بهروز غریبپور که اولین مدیر عامل خانه هنرمندان ایران بوده و اجازه برگزاری اولین شبهای بخارا در این مجموعه را داده است نیز یاد کنیم. یاد ایشان گرامی باد.
در ادامه این نشست، طباطبایی به این موضوع اشاره کرد که ۵۵ شب ابتدایی برنامه شبهای بخارا در خانه هنرمندان ایران برگزار شده است.
آیدین آغداشلو در بخش دیگری از این مراسم گفت: توصیه میکنم کسانی که سیاتیک دارند کمرشان را عمل نکنند چون درد آن بر میگردد. آخرین باری که مرتضی ممیز در موزه هنرهای معاصر سخنرانی کرد با عصا به صحنه آمد و من غصه خوردم و گفتم آخرین روزهاست اما انگار اینطور نیست و هنوز چند سالی فرصت وجود دارد. صحبت درباره عباس کیارستمی، هم آسان و هم دشوار است. آسان است؛ چون همگی از او خاطرههای بسیار داریم؛ دشوار است؛ چون دنیایی که او پدید آورد را نمیتوان با یک سخنرانی ساده و در زمان محدود بیان کرد.
وقتی آدم درباره دوستی از دست رفته فکر میکند، دیگر خاطرات آن مستمر نیست؛ بلکه سکانسهای ناپیوستهای به خاطرتان میآید. سکانس اول زمانی است که ما ۱۲، ۱۳ سالمان بود و شاگرد دبیرستان قلهک بودیم و با هم کتککاری میکردیم. آن زمان چشمم به جوانی افتاد که کتککاری نمیکرد. پرسیدم او کیست؟! گفتن بچه همینجاست؛ خودی است. بعد کتک کاری خود را ادامه دادیم.
او افزود: سکانس دوم زمانی بود که از هم بدون دلیل دلگیر شدیم. زنگ تفریح در را بستیم و سیر همدیگر را کتک زدیم. بعد دوباره به میان بچهها رفتیم. سکانس سوم زمانی است که من فلج شده بودم و عباس برایم تعدادی کتاب آورده بود و گفت پاشو قدم بزنیم و با اصرار من را که لنگ میزدم با خود برد. اما آرام میرفت که من خجالت نکشم. او مراعات من را کرد مانند تمام زندگیاش که مراعات و مدارا کردن جزئی از آن بود.
آغداشلو در ادامه به خاطرات دیگری با زندهیاد کیارستمی اشاره کرد و گفت:وقتی نقاشی میکنم، ذهنم درگیر این سکانسهاست و به آدمهای دوست داشتنی زندگیام فکر میکنم. آخرین بار برای عیادت به خانه کیارستمی رفتم، به او گفتم من به سفر میروم ولی زود بر میگردم؛ لطفا بمان و او قبول کرد ولی در نهایت به قولش عمل نکرد.
محمود کلاری در ادامه این برنامه گفت: به واقع علت حضور خودم در این موقعیت را به خوبی درک نمیکنم. زیرا در حضور هرکدام از بزرگانی که در این مراسم حاضر هستند، افتخار یادگیری کوچکی را داشتم. اما وقتی دادا جانمان؛ صمد میگوید نمیتوان حرفی زد. اولین بار که چشمم به پوستر این برنامه افتاد، گفتم اگر کیارستمی بود؛ پدر کسی که این پوستر را طراحی کرده، در میآورد؛ میگفت این چه چشمهایی است که برای من درست کردهاید؟ حساسیت غریبی در مورد چگونگی نمایش یا عرضه چهره خودش داشت.
او افزود: به خاطر دارم، اوایل که همراه صمد و آقای ممیز مشغول کار در مجله تصویر بودیم، با آقای کیارستمی درباره زیباییشناختی فیلم گفتوگویی کردم که در شماره هشتم یا نهم مجله تصویر چاپ شد. آن روز ۸، ۱۰ فریم از ایشان عکس گرفتم؛ اما شرط این بود که اول آن را ببینند و بعد انتخاب کنند که کدام یک از آنها چاپ شود. در نهایت به سختی با دو عکس برای چاپ موافقت کردند. میخواهم بگویم، این حساسیتها ویژگی بارز آقای کیارستمی بود. در واقع آنچه که ایشان را پیش از فیلمساز، عکاس و نقاش، یک آرتیست به ما معرفی میکرد، ویژگیهایش بود. زندهیاد کیارستمی بسیار شخصیت پیچیدهای داشت؛ شما نمیتوانستید بفهمید که چقدر طول خواهد کشید تا وجوه راحت، باز و بدون کنترل کیارستمی را میتوانید ببینید. چقدر زمان لازم است؟ چه کارهایی باید انجام دهید؟ چقدر باید اعتماد او را جلب کنید؟
این فیلمبردار سینمای ایران در ادامه بیان کرد: از این نقطه نظر کار صمدیان اهمیت دارد. هنوز این مستند را ندیدهام اما مستند قبلی را دیدم و باید بگویم که بسیار فیلم مهم و درستی است. زیرا حقیقتا فیلمسازی از عباس کیارستمی کار بسیار پیچیدهای بود. به عنوان مثال باید به زمانی اشاره کنم که ما در حال تصویربرداری فیلم «باد ما را خواهد برد» بودیم و گروهی از اِن اِچ کِی به کردستان آمدند و نزدیک یک هفته با ما بودند (تا مستندی بسازند). آن فیلم ۵ بار توسط آقای کیارستمی مونتاژ مجدد شد و در آخر مستندی از آن درآمد که دیدید و شخصا فکر میکنم، مطلقا فیلمی در حد و اندازه و جایگاه آقای کیارستمی نیست. کارهای دیگری که بعدتر انجام شد نیز به همین صورت بود. اما کار صمد بدون هیچ تملق و تعارفی کار قابل اعتنا و مهمی است.
کلاری در ادامه صحبتهایش گفت: علاوه بر کیفیت فیلم آقای صمدیان، باید به این نکته واقف بود که ساختن فیلم از این نوع اشخاص و کاراکترها که حتی شما نمیدانید چگونه با آنها ارتباط بسازید که ارتباطتان با آنها صدمه و آسیب نبیند، کار دشواری است. به واقع آدم باید برای دوستی با آقای کیارستمی مراعات میکرد. به همین دلیل فکر میکنم فیلم اول صمد فیلم مهمی است. قطعا فیلم دوم نیز فیلم مهمی است. مانند همان یک کاری که درباره تارکوفسکی ساخته شده است و با عنوان «درباره آندره تارکوفسکی» میشناسیم و تنها کاری است که دستیار تارکوفسکی از او ساخته است. در واقع میتوان گفت که شاید این اثر تنها مستندی باشد که ما را با گوشههایی از کاراکتر، شخصیت، دیدگاه و ذهنیت تارکوفسکی نزدیک کرده و از این بابت اهمیت دارد.
او با تاکید بر اینکه نزدیک شدن به عباس کیارستمی کار پیچیده و دشواری بوده است، ادامه داد: این را میگویم تا متوجه شویم که چقدر کار صمدیان اهمیت دارد. فکر میکنم نزدیک به ده سال؛ یعنی از فیلم «زندگی دیگر هیچ» تا فیلم «باد ما را خواهد برد» با آقای کیارستمی ارتباط داشتم اما هر بار که قرار بود با هم کار کنیم؛ من به نحوی خودم را از آن ماجرا بیرون میکشیدم؛ چون میدانستم که قطعا ارتباط و رفاقتمان آسیب میبیند.
حتی زمانی که «زیر درختان زیتون» را میساختند، قبل از آن، من با آقای کیارستمی برای عکاسی از لوکیشنها رفته بودم. وقتی در مرحله اول اتفاقی افتاد و ایشان با فیلمبردارشان، آقای صبا به گرفتاریهایی برخوردند، من پیش آقای جعفریان رفتم تا ادامه کار را برعهده بگیرند.
این کارگردان سینما در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: بعد از این دوره طولانی، وقتی قرار شد که فیلم «باد ما را خواهد برد» را کار کند، در مرحله دیدن لوکیشن، آقای کیارستمی گفت که این فیلم را باهم کار میکنیم. در زمان خداحافظی از آقای کیارستمی خواستم که با هم حرف بزنیم. به ایشان گفتم کاری کنیم که بعد از این فیلم هم همدیگر را دوست داشته باشیم. یعنی هر اتفاقی افتاد و هر ناراحتی از من بود، همان زمان به من بگویید. چون من فکر میکنم زمینه اتفاقهایی که بین شما و برخی افراد میافتد به این دلیل است(که ناراحتی خود را به آنها نمیگویید).
کلاری در ادامه صحبتهایش گفت: آقای کیارستمی در پاسخ گفت: محمود جان نیاز نیست که ما همدیگر را دوست داشته باشیم. ما قرار است با هم کار میکنیم. چه اتفاقی میافتد اگر هم را دوست نداشته باشیم؟ گفتم: نمیدانم، شاید واژه درستی استفاده نکردم؛ منظورم این است، به صورتی پیش برویم که دلخوری پیش نیاید و تا پایان پیش برویم. گفت: تو این فیلم را دوست داری؟ گفتم: بله. گفت: پس دلیلی ندارد که همدیگر را دوست داشته باشیم. گفت که بگذار تا برایت داستانی تعریف کنم؛ مثلا خانمم به من میگوید که تو را دوست ندارم و میخواهم جدا شوم. به او میگویم: خب تو احمد و بهمن را که دوست داری، میتوانیم به خاطر آنها با هم ادامه دهیم. ولی یک جایی میرسد که میگوید من حتی به خاطر احمد و بهمن هم نمیتوانم با تو ادامه دهم. خب در اینجا دیگر چارهای وجود ندارد. در اینجا نیز به همین صورت است، تا جایی که هم من و هم تو فیلم را دوست داریم میتوانیم با هم ادامه دهیم. چون انگیزه و بهانهای برای ادامه دادن داریم. ولی جایی که به خاطر فیلم هم نتوانیم با هم ادامه دهیم، دیگر چارهای نداریم.
او افزود: یک آدم چقدر باید از نظر ذهنی پیچیده و خاص باشد که این چنین به همه چیز نگاه کند. آقای کیارستمی آدم خاص و ویژهای است؛ به صورتی که شما حتی در ارتباطات مرسوم و معمول هم نمیتوانید به آن نزدیک شوید. بنابراین کاری که صمدیان انجام داده، کار دشواری است. آنهایی که کیارستمی را میشناسند، قطعا این را میدانند که نمیشد از کیارستمی فیلمی را ساخت مانند فیلم قبلی آقای صمدیان و قطعا فیلم جدید او از کیارستمی. ما از این نظر برای حفظ و نگهداری یکی از مهمترین شخصیتهای هنری معاصر سرزمینمان، به صمدیان مدیون خواهیم بود.
شهرام مکری در بخش دیگری از این نشست گفت: خیلی خوشحالم از بابت این دعوت اما فکر میکنم اینجا میتواند جای دوستان نزدیک آقای کیارستمی باشد که با ایشان کار کردند و از ایشان شناخت بیشتری دارند. با این همه حضورم در اینجا افتخار است. ابتدا باید بگویم ۲۵ سالگی مجله بخارا اتفاق مهمی است. ادامه پیدا کردن این حیات فرهنگی در شرایط کنونی، کار دشواری است و هر سال آن را باید در دو، سه و چهار ضرب کرد. عنوان شب کیارستمی مشغول کار است، برایم معنایی دوگانه دارد؛ یعنی از طرفی به اسم آقای کیارستمی بزرگ اشاره کرده و از طرف دیگر به اسم فیلم آقای صمدیان اشاره دارد. در واقع انگار در این اسم یک جور بازی اتفاق میافتد. زیرا از طرفی اینجا جمع شدیم تا درباره فیلم سیفاله صمدیان صحبت کنیم؛ پس انگار یک جور بزرگداشت برای اوست. اما از طرف دیگر درون این عنوان، اسم عباس کیارستمی وجود دارد و توامان بزرگداشتی از عباس کیارستمی است. این دو منظر و یکی بودن عباس کیارستمی و سیفاله صمدیان برایم خیلی نکته جالبی است.
او افزود: آقای کلاری به حساسیت آقای کیارستمی اشاره کرد؛ فکر میکنم چه اعتمادی به آقای صمدیان وجود داشته که میتوانستن هر جا و هر لحظهای که میخواهند و آقای کیارستمی را میبینند، دوربین خود را روشن کرده و از ایشان تصویر ثبت کنند. البته دوربین آقای صمدیان همیشه روشن بوده و ایشان همیشه مشغول کار است و از همه بشریت فیلم ضبط میکند.(میخندد) بر مبنای آنچه که در فیلم اول آقای صمدیان که آن هم در مورد آقای کیارستمی بود دیدیم، میدانیم که آن فیلم نتیجه یک همنشینی همیشگی با عباس کیارستمی بوده است.
این کارگردان سینمای ایران در ادامه بیان کرد: حتما لحظاتی در آرشیو آقای صمدیان وجود دارد که بسیار متعهدانه نسبت به آن چیزی که یک مستندساز کار میکند، هنوز در مجموعه فیلمهایی که ایشان از آقای کیارستمی کار میکنند، ما ندیدیم. اما آنچه که دیدیم، نشان میدهد که ایشان خیلی ارتباط نزدیک، دوستانه و صمیمی با آقای کیارستمی داشتند و نتیجه آن تصاویر ارزشمندی است که ما در این دو فیلم میبینیم. رویکرد فیلم اول ایشان کمی شبیه به فیلمهای آرتیستی سینمای مستند است.
در واقع یک فیلم بدون توضیح، نریشن و گفتوگو است. فیلمی که صرفا به اندازه طول عمر آقای کیارستمی پشت سر هم چیده شده و به ما تصویری از عباس کیارستمی نشان میدهد که نسبت به او کنجکاویم.
مکری در ادامه صحبتهایش گفت: فیلم دوم رویکرد متفاوتی دارد. شما در آن گفتوگو میشنوید و میبینید که در آن از آرشیو فیلمهای دیگران نیز استفاده شده است. نکته جالبی در فیلم دوم وجود دارد و آن هم ایدهای است که خود آقای کیارستمی از یک جایی، در مسیر فیلمسازی خود دنبال کردهاند. آن هم ماکت ساختن برای زمانی است که میخواهند فیلمی را کار کنند. در واقع آقای کیارستمی از یک جایی تصمیم گرفت، پیش از اینکه فیلمهای خود را تولید کند، یک ماکت از آن فیلمها بسازد. بعد آن ماکت را ادیت کرده و به سرانجام برساند و جلوی دوربین ببرد. حتی برای فیلمی که قرار بود در چین بسازد نیز ماکت ساخته شده و وجود دارد اما هیچوقت آن فیلم به دلیل حادثهای که اتفاق افتاد، به نتیجه نرسید.
او در پایان بیان کرد: پروژه اِنبیسی آفریقایی که عباس کیارستمی و سیفاله صمدیان با هم کار کردن، ایده جالبی دارد؛ زیرا انگار ماکتی است که به سرانجام رسیده است. ما در مورد آرتیستی صحبت میکنیم که انگار جهان کوچکتری از جهانی که خودش در آن زندگی میکند را میسازد و آن جهان کوچکتر را تبدیل به فیلم میکند. نمونههایی از این اتفاق را در فیلم دوم (آقای صمدیان) میبینید.
مارال دوستی (روزنامهنگار) نیز در ادامه این جلسه خاطرهای از گرفتن مصاحبه با آقای کیارستمی نقل کرد و از خوش قولی و اهمیتی که عباس کیارستمی برای زمان قائل بود، گفت.
سیفاله صمدیان نیز در بخش دیگری از این برنامه بیان کرد: علی دهباشی با ۲۵ سال درآوردن مجله بخارا کار بزرگی انجام داده است که نمیتوان روی آن اسم گذاشت. خانه هنرمندان آرامشگاه و امنگاه فرهنگی همه ما از آغاز تاکنون بوده است. اینکه بدون سیاست زدگی دور هم جمع شویم موهبت بزرگی است که باید قدر آن را دانست.
او در ادامه درباره صحبتهایی که سخنرانان در این جلسه بیان کردند، گفت: آیدین شایستهترین کسی بود که میتوانست درباره عباس و دوستیهای قدیم آن سالها صحبت کند. محمود کلاری عزیز به دو سه نکته اشاره کرد که اگر من بخواهم از خودم رفع تهمت کنم، باید درباره آن توضیح دهم. محمود گفت که صمد کار غیر ممکنی درباره رابطهاش با کیارستمی داشته که این فیلم را ساخته است. داشتم به این موضوع فکر میکردم که چه جوابی نسبت به این حرف بدهم که شما دچار اشتباه نشوید؛ باید بگویم من نه پولی به کیارستمی دادم و نه خواهش و تمنایی در میان بوده است. برای پاسخ به این موضوع، دیدار دو نفره خودم با کریس مارکر را به خاطر میآورم که یک مستندساز قدر فرانسوی است. من سهگانهای درباره زندهیاد کیارستمی تدوین کردم. اما شاید فیلم اول به طور مستقیم به ایشان ارتباط نداشته باشد. عنوان فیلم اول «روزی روزگاری در مراکش» بود که در حقیقت کلاس آموزش سینمای کیارستمی و اسکورسیزی برای ۳۰ نفر از دانشجویان مشترک دو کشور آمریکا و مراکش بود. سال ۲۰۰۵ از من هم از طرف کمپانی خواسته بودند که مستندی درباره این ورکشاپ بسازم.
این مستندساز در ادامه بیان کرد: وقتی قرار بود این فیلم در نیویورک نمایش داده شود، اتفاقی افتاد؛ یک نفر فیلمی درباره کریس مارکر ساخته بود. من نیز از آن گربههایی که کریس مارکر خیلی آنها را دوست داشت، فیلمی ۵، ۶ دقیقهای ساختم و از طریق پیتر اسکارلت عزیز آن را برای کریس مارکری فرستادیم که بسیار منزوی شده بود. اما بعد دیدم که خود کریس مارکر برای آن فیلم پوستری طراحی کرد و برایم فرستاد و گفت که اگر پاریس هستی، پیش من بیا. وقتی پیش کریس مارکر رفتم، یک ساعت و نیم آنجا بودم. به خاطر دارم در مورد صدای فیلم «باد ما را خواهد برد» که عزیز همه ما محمدرضا دلپاک با آقای کیارستمی کار کرده بود، صحبت شد و کریس مارکر گفت که از بهترین صداهایی است که این اواخر در فیلمی دیدم و این ماجرا خیلی برایش عجیب بود.
صمدیان در ادامه صحبتهایش گفت: من در بخشی از این دیدار به او گفتم: شما که سمبل طبقه کارگر بودید و خیلی اهداف چپ خاصی داشتید، چطور از مردم جدا و این قدر منزوی و تنها شدید؟ پاسخ او که مقدمه چگونگی ارتباط من با کیارستمی است، در ذهنم باقی مانده است؛ گفت: تا مدتی تمام فضاهای خانه و دفترم به روی همه باز بود؛ زیرا همه میآمدن و از دیدن من خوشحال میشدن. ولی روزی رسید که دیدم از دیدن من مفتخر میشوند و من در را بستم. آقای کیارستمی هم تا زمانی که زنده بود، از این ضربه، بسیار صدمه دیده بود. ضربهای که به خاطر کیارستمی بودنش به او نزدیک میشدند. اما من بی آنکه خودم بدانم، چون با او خودم بودم، انگار تمام درها برایم باز شده بود. یعنی برای من کیارستمی به عنوان کیارستمی معروف مطرح نبود.
او ادامه داد: همیشه همه جا گفتم که از مش صفری که در دفتر تصویر کار میکرد و از اهالی محترم لرستان بود، سه برابر کیارستمی متریال دارم. پس آیا او مهمتر از کیارستمی است؟ آدمهای خاص و ویژه برای من و دوربین من مهم هستند. البته این را بگویم که دوربین من به هیچ وجه همیشه روشن نیست. آن احترام، حریم شخصی و رعایت حال دیگران به قدری برای کیارستمی مهم بود که باید بگویم یک ثانیه در طول این ۳۰ سال چیزی ثبت نشده که خلاف شخصیت آنی، به هم ریخته، گیج یا مبهم یک لحظه باشد. البته این به معنای آن نیست که من اشتباه نکرده باشم؛ من هم اشتباهاتی داشتم اما در دورهای که فتوژورنالیست درس میدادم، همیشه به بچهها میگفتم که این خیلی مهم است که شما به عنوان شاهد عینی بودن، حواستان به لحظات گذرا باشد ولی تجاوز به حریم کسی نشود.
این فیلمبردار در ادامه صحبتهایش عنوان کرد: اما از بس که برخی تنبلی میکنند و به من میگویند عمو صمد از چه چیزی بگیریم، که من در پاسخ میگویم بگویید از چه چیزی نگیریم؟ اینقدر زندگی پر از داستانهای شگفتانگیز است که حدی ندارد. حال فکر کنید که کنار دوربین شما، به مدت ۳۰ سال کیارستمی راه برود. آن هم در مکانهایی چون طبیعت که آدم رها شده و حل موضوع است. باور کنید گاهی اوقات هر دو ما متوجه نمیشدیم که کنار هم هستیم. در واقع اگر ایشان جلوی دوربین و کادر من آمده، ناخودآگاه و برای معنی بخشیدن به آن فضا بوده است. در واقع یک لحظه به این فکر نمیکردم که پس از مرگ او بنشینم و این تصاویر را نشان دهم.
او افزود: این مورد را گفتم تا بدانید که رسیدن به آن حریم شخصی، فقط برای کیارستمی نبود؛ وقتی خودتان باشید و آن بفهمد که تو درگیری لحظه لحظه خودت با خلقت و طبیعت را داری، دیگر تو را رها میکند. چون متوجه میشود که خودش در کنار تو لذت میبرد و میگذارد که تو هم لذت ببری. برای همین هیچوقت نتوانست در تمام این ۳۰ سال به اندازه دو دقیقه با من قهر کند. درباره صحبتهایی که شهرام مکری گفت باید بگویم، کلمه و واژه مشترک کل این اتفاق کار است. کیارستمی برای من آبرو دار واژه کار است. باور کنید در ۲۴ ساعت، ۲۰ ساعت کار میکرد.
صمدیان در بخش دیگری از صحبتهایش گفت: (کیارستمی) یک روز صدایم کرد و گفت: صمد آقا یک چیز برایت میگویم که شاید هرجایی نتوان گفت. من آن را برای شما بازگو میکنم، چون به قدری حس او شگفتانگیز و دوستداشتنی است که به خودم اجازه میدهم بیان کنم، چون رازی نبوده است. گفت صمد آقا من ۴ صبح که دیگر خوابم نمیبرد، بلند میشوم و با دوربین و ماشین به دامنههای البرز میروم. گفتم در تاریکی چه کاری میکنی؟ گفت دوربین به دست میایستم به انتظار اولین تابش نور خورشید روی زمین. اولین تابش نور خورشید که روی زمین افتاد، به احترام نور و زندگی یک عکس میگیرم.
این مستندساز در ادامه بیان کرد: این عرفان ناپیدای به زبان نیامده و یا معنویتی که در لحظه لحظه کارهایش هست و شواف نشده، برای این است که فهمیده بود کار، شخصیت همه جور آدمی است که بخواهد در این جهانی که میآید و میرود، وظیفهاش را انجام دهد. البته کاری که در آن لذت ببرید و به دستور و حکم کسی نباشد؛ بهگونهای باشد که به رفع تنهایی و درد همیشگی انسان کمک کند و کمی از دوز آن را پایین بیاورد. اینطور کار کردن را میگویم که انسانهای کمی آن را انجام میدهند.
او ادامه داد: فیلم اول؛ «روزی روزگاری در مراکش» نام دارد که سال ۹۵ ساخته شد. به بهانه مستر کلاس سینمایی که پیشتر توضیح دادم. این فیلم درباره رابطه دو آمریکایی با کیارستمی است که معلم اصلی کلاس بود. البته اسکورسیزی هم در آنجا مستر کلاسی داشت. فیلم با سخنرانی سیاسی جورج بوش درباره محور شرارت بودن ایران شروع میشود و عدهای سرباز برایش دست میزنند، اما دست زدن سربازان کات میشود به دست زدن افتتاحیه جشنواره مراکش که در حال دست زدن برای مارتین اسکورسیزی هستند. یعنی آن آدم سیاسی که نگاهش برای خود حتما خاص است، در فیلم تبدیل میشود به تجلیلی که از یک آمریکایی میکنند اما برای سینما. در پایان، فیلم با صحبتهای اسکورسیزی درباره کیارستمی تمام میشود که تا نبینید باور نمیکنید.
صمدیان با بیان اینکه صحبتهای اسکورسیزی درباره کیارستمی در فیلم «کیارستمی مشغول کار است» نیز وجود دارد، گفت: کسی این حرفها را درباره کیارستمی میزند که برای بسیاری از منتقدین وطنی حکم خدای سینما را دارد. ولی آنها (منتقدین) فیلم ایبیسی آفریقا(ساخته عباس کیارستمی) که اسکورسیزی میگفت بهترین فیلم سال ۲۰۰۱ ، ۲۰۰۲ در جهان است را اصلا فیلم نمیدانستند. اسکورسیزی در مورد کیارستمی حرفهایی میزند که شگفتانگیز است؛ در واقع یک آمریکایی با فرهنگی خاص در مورد یک ایرانی به یک رفاقت و همزیستی مسالمتآمیز میرسد که در سیاست امکانی برایش نیست.
در پایان این برنامه، مستند «کیارستمی مشغول کار است» ساخته سیفاله صمدیان برای حاضرین پخش شد.