گروه سینمایی هنرآنلاین: علاوه بر «بیرو» که میکوشد سختیهای درون زندگی یک شخصیت و کوشش بیوقفه جوانی زحمتکش از نقطهای کمبرخوردار را برای دستیابی به اهداف و خواستههایش به شکلی هیجانانگیز نمایش دهد و از جهتی تزریقکننده امید و انگیزه برای نوجوانان طالب ورزش باشد، سایر فیلمهای ساختهشده قبلی نیز در همان مراحل اولیه درجا میزنند و دیگر حرفی برای گفتن ندارند.
پایه اصلی چنین اتفاقی را باید در داستانی نبودن این نوع آثار جستجو کرد؛ بهطوری که مخاطب با ذهنیت آگاه و از پیش معینشده میداند و به نوعی وقوف دارد که با بخشی از واقعیتِ درون زندگی شخصیتی مشهور روبرو است که در نگاهی تحلیلی فاصله بسیاری از درام و پرداخت داستانی دارد. بازنمایی و تصویرسازی از چهرههای واقعی دیگری مانند نزدیکان، مربی و اعضای خانواده و فضاهای کمیک و شوخیهای مکرر همراه با رقص و پایکوبی کودکانه که مختص این سن و سال است، تاثیراتی که یک بازنمایی حقیقی باید بگذارد در پی ندارد. در این خصوص نیز پرسشهایی مدام به ذهن خطور میکند که به آنان پاسخ داده نمیشود و از جهتی میتوان گفت حاصل ترکیب چند داستانک و فقدان تمرکز بر موضوعی واحد است.
اساسا در این گونه فیلمها داستان دراماتیک نقش چندانی ندارند و «بیرو» نیز از این مورد مستثنی نیست. به عبارت دیگر، داستانی واقعی از زندگی یک فرد که قرار است در ترکیبی منظم با درام به اثری وسوسهانگیز و پرهیجان تبدیل شود، در ابعادی ناشناخته و درست تعریفنشده جای میگیرد.
طبق چنین روالِ مستندگونهای و به رغم انتظار اولیه که فیلم باید بر یک موضوع ثابت متمرکز میشد تا نظم بیشتری برای معرفی اشخاص و ماجراهایش در پی داشته باشد، روندی پرشتاب از چند بخش زندگی علیرضا بیرانوند به تصویر کشیده میشود که به نظر میرسد بهتر است در سریالی تلویزیونی نمایش داده شود تا یک فیلم بلند سینمایی. از سوی دیگر طرح مسائل مختلف فرامتنی نظیر فساد در فوتبال و مشکلات زیستن در شهری دور از مرکز هر یک به فراخور موضوعشان قادر به تولید فیلمی مجزا بودند و از این بابت انرژی و توان درام را به جریانی ناتمام سوق دادهاند.
بر این اساس زمانی که مخاطبان با موضوعی آشنا و تکراری مواجه میشوند، شاید لحظات اولیه یا فصول آغازین فیلم برایشان ملموس و هیجانانگیز به نظر برسد اما در میانه داستان به دلیل عدم پیگیری یکی از داستانهای خُرد موجود در خلال سایرین، جذابیت خود را به سرعت از دست میدهد. این اتفاق نشان میدهد که نگه داشتن مخاطبان در چنین وضعیتی بسیار دشوار به نظر میرسد.
در مرحله قیاس نیز «بیرو» حتی در سطحی پایینتر از دو ساخته سالهای اخیر «تختی» و «سونامی» است؛ زیرا هدف اصلیاش یعنی تلاش جهت نمایش فراز و نشیبهای پرشتاب زندگی یک قهرمان ورزشی را فراموش کرده و به دلیل کثرت وقایع و خردهروایتها به فضایی آزاردهنده تبدیل شده است که صرفا بیحوصلگی برای مخاطبان هیجانخواه ایجاد میکند.
نکته دیگر این که در چنین فیلمی، مستند بودن و وفاداری به ارکان آن بخش جداییناپذیر اثر به شمار میرود و چنانچه فیلم با برشهایی مستندگونه قصد نزدیک کردن بیننده را دارد، باید پیاپی طبق همان مدل رفتار کند که سکانسهای فوتبالی به چیزی مشابه کارتونهای کودکانه یا فانتزی تبدیل نشود. در اینجاست که انتخاب صحیح ژانر و سبک میتواند راهگشای مفیدی برای فیلمساز در جهت درست تعریف کردن یک داستان تصویری باشد.
اگرچه ساختن چنین فیلمهایی در سینمای ایران میتواند فرصتی مغتنم برای گونه ناشناخته ورزشی باشد اما سهلانگاری و خامدستی فیلمساز در پرداختن به این سوژه نیز قابل اغماض نیست. شاید اگر فیلمساز به جای کنار هم قرار دادن چند موضوع به گزینش اصلیترین آن یعنی رسیدن به قله آخر را مد نظر قرار میداد و از مابقی صرفنظر میکرد، ساحت کلی فیلم سر و شکل منسجمتری برای دیدن و ترغیب بیشتر تماشاگران ایجاد میشد، اما محصولی که از آب درآمده چیزی شبیه به ایدهای ابتدایی از یک زندگی واقعی بوده که گویا اصراری بر دراماتیک بودن آن به لحاظ قصه نبوده است.