گروه سینمایی هنرآنلاین: بزرگر درباره شکلگیری ایده اولیه فیلم «یه چوم یه لنگ» گفت: ایده اولیه داستان به دوران کودکی من بازمیگردد. زمانی که در مدرسه ابتدایی معلمی داشتیم که ما را میترساند. میگفت من دوربینی در چشم دارم که شما هر کجا هر کاری انجام بدهید، آن را میبینم. نزدیک یک سال ذهنم درگیر بود که بتوانم ریشه این ترس دوران کودکی را تبدیل به فیلمنامه کنم. البته فیلمنامه «یه چوم، یه لنگ» را در نهایت همسرم نوشت. او از دغدغه ذهنی من خبر داشت و بهصورت کارگاهی هم روی آن کار کرده بود. در همفکری با هم احساس کردیم میتوانیم از اسطورهها و افسانههای محلی خودمان این ترسها را به زبان سینما درآوریم.
وی افزود: از آنجا که ریشه اصلی خاطره من ترس بود، ناخودآگاه افسانهای هم که انتخاب کردیم «یه چوم یه لنگ» بود، افسانهای شمالی که مربوط به تالش میشود. این افسانه به یک هیولای یک چشم اشاره دارد که همه جا بهدنبال بچههاست و بچههای تنها را میترساند و با خود میبرد. احساس کردیم این فضا خیلی به ایدهای که ما در ذهن داشتیم نزدیک است و میتوانیم در قالب آن حرفهای خود را مطرح کنیم.
این کارگردان ادامه داد: برای لوکیشن این فیلم، سراغ روستایی رفتیم که هنوز بافت آن مشابه دهه 60 باشد. روستای دورافتاده و دور از امکاناتی را میخواستیم که بچههایش به افسانه مدنظر ما واقف باشند. معلمی میآید و این افسانه را به بچهها تلیقن میکند تا آنها را بتراسند که وارد جنگل نشوند. در فیلم اما کمکم میفهمیم که این معلم خواستهای دارد و به دلیل آن است که اقدام به ترساندن بچهها میکند. او به دنبال نوعی از قارچ گرانقیمت است و به همین دلیل بچهها را میترساند که وارد جنگل نشوند. در نهایت هم معلم خودش را تبدیل به هیولا میکند، وارد جنگل میشود و قصه از حالت افسانهای خارج میشود.
آرزو خانجانی، دیگر نویسنده فیلمنامه وتهیهکننده «یه چوم یه لنگ» هم درباره هراس موجود در این فیلم و ارتباط کودکان نسل جدید با آن گفت: از آنجایی که بچههای بازیگر فیلم ما خودشان از بومیان آن منطقه بودند، بعد از تکمیل فیلم یک اکران برایشان گذاشتیم. آنها هم با خواهران و برادران کوچکتر خود به تماشای فیلم نشستند. ابتدا که فیلم شروع شد، برخی از این بچهها واقعا میترسیدند اما وقتی تا انتها کار را دیدند، ترسشان از بین رفت. از آنجایی که معلم در پایانبندی فیلم به سزای عملش میرسد، گویی از او انتقام گرفته میشود.
وی افزود: اساسا یکی از ابزارهای کنترل انسانها ترس است، که این مسئله در بچهها پررنگتر هم میشود. براساس تحقیقی که به صورت مشترک داشتیم، به این نتیجه رسیدیم که خیلی از افسانههای بومی و محلی ما براساس ترس استوار است. ما افسانههای بسیاری براین اساس داریم و اتفاقا این ظرفیت بسیار خوبی برای تبدیل شدن به یک ژانر محسوب میشود. البته به شرطی که این ژانر در راستای از بین بردن این ترسها بهوجود بیاید نه اینکه فیلمهایی در ژانر وحشت تولید کنیم که متأثر از آنها بچهها دیگر نتوانند به راحتی بخوابند!
یاسر برزگر در این زمینه توضیح داد: واقعا اتفاقی که برای من در بچگی افتاده بود این بود که از ترس نمیتوانستم بخوابم، حالا احساس میکنم وظیفه دارم ترسناک بودن این هیولاها را برای بچههای امروز بشکنم. اتفاقا میخواستیم به این خلاها بپردازیم، نه اینکه به این ترسها دامن بزنیم. من میخواستم با فیلمسازی، از ترس دوران کودکیام انتقام بگیرم. هنر نباید به گونهای باشد که به ترسها دامن بزند. اگر میخواهم در ژانر ترس و دلهره هم فیلمی بسازم، باید محصول نهایی بهگونهای باشد که ترسها را از بین ببرد.
آرزو خانجانی در ادامه با اشاره به طراحی لباس هیولا در فیلم، توضیح داد: ما تأکید داشتیم که قرار نیست یک هیولای ترسناک باشد بلکه بیشتر میخواستیم شبیه درختی باشد که حرکت میکند. در این زمینه هم این تصور را داشتیم که اگر قرار است بچهای کار ما را ببیند، هیولای ما آنقدر ترسناک نباشد که در ذهنش ماندگار شود.
خانجانی بهعنوان تهیهکننده فیلم هم توضیح داد: ساخت این فیلم از نظر هزینه تولید، کار سختی برای ما بود. خیلی از عوامل حرفهای سینما، در تهران هستند و برای ساخت فیلم در شهرستان، باید به فکر اسکان آنها هم باشید. به همین دلیل هر چه فضا دورافتادهتر باشد، اسکان و تغذیه عوامل هم سختتر میَشود. شرایط و تأمین هزینههای تولید از این منظر برای ما بسیار سخت بود. بیشترین هزینه در فرآیند تولید فیلم کوتاه هم صرف تجهیزات میشود.
وی افزود: فشار اصلی روی بچههای فیلم کوتاه این است که هر یک روز تولید حداقل 50 میلیون تومان برایشان هزینه دارد. برای همین هزینه بالا اضطراب در تولید پروژهها بسیار بالا میرود. عوامل هم ربات نیستند و طبیعتا از 12 ساعت بیشتر در یک روز نمیتوانند کار کنند. تازه به شرطی که هوا، نور و دیگر عوامل طبیعی با گروه همراهی داشته باشد. ما سال گذشته این فیلم را با هزینه بالایی ساختیم اما شرایط به گونهای است که اگر همین امسال بخواهیم آن را بسازیم، حداقل دو برابر بیشتر باید هزینه کنیم!