گروه سینمایی هنرآنلاین: «تیتی» به کارگردانی و تهیهکنندگی آیدا پناهنده و نویسندگی مشترک ارسلان امیری و پناهنده دربارۀ یک زن ساده اما متفاوت است که دلش برای انسانها میتپد و با آنکه سواد چندانی ندارد اما بسیار فهمیده و روشنگر است. همین زن به داد مرد دانشمندی میرسد که او هم بنابر گمانهها و محاسبات علمیاش برای پیشگیری از ربایش زمین توسط یک سیاهچاله تلاش میکند.
در این بین تیتی، همان دختر کولی و ابراهیم، همان فیزیکدان در بیمارستانی در گیلان آشنا میشوند. پردازش سینمایی آیدا پناهنده در نخستین نماها و فصل یکم، بهگونهای است که در آن، معرفی شاعرانهای از شخصیت صورت میگیرد و کمکم روال فیلم به صورتی پردازش شده که ما به دلیل علاقهمندی آنها به یکدیگر از ضمیر ناخودآگاه تا یک واقعیت عینی آشنا میشویم و در این بازی عشق حرف اول و آخر را میزند.
تیتی ابراهیم را با یک دوچرخه و چند بادکنک سرخ رنگ میبیند که بر آن گره خورده و همین کافی است که بتواند رفت و آمد بیشتری به اتاق این مرد داشته باشد و کمکم احوالپرس ابراهیم باشد. گیلدا همسر ابراهیم میخواهد کاغذهایش را در زمان بیهوشی پس از جراحی دور بریزد و این کار را به تیتی خدمتکار بیمارستان واگذار میکند. این گونه پای ابراهیم پس از بهبودی به خانه این زن باز میشود که نامزدی دارد به نام امیر ساسان که مطرب و دوره گرد است. ابراهیم تقاضای همان کاغذهایش را میکند، بیآنکه بداند صفحه مهمی از آن زیر قفس خرگوشها نهاده شده و از خانه تیتی بیرون رفته است. حالا باید این کاغذها به دست ابراهیم برگردد اما امیرساسان بدجنسی میکند و به دروغ کاغذ سفیدی را بر میگرداند و بعد ادعای پول میکند و در نهایت احساس میکند که بین ابراهیم و تیتی سروسری اتفاق افتاده و مدعی عشق میشود و از تیتی میخواهد دست از این رابطه بردارد. ابراهیم هم وقتی میبیند که این زن حامله از نامزدش کتک میخورد، بی خیال کاغذها میشود.
میدانیم که تیتی برای ساختن یک خانه، رحمش را به زن و شوهرهای نازا اجاره میدهد. در نهایت این بچه به دنیا میآید و تحویل خانوادهاش میشود و از سر ناچاری تیتی باید از امیرساسان دل بکند و در واقع در یک پایان باز، مقدمۀ یک رابطۀ تازه با ابراهیم چیده شود.
الناز شاکردوست در نقش تیتی بسیار درست و به قاعده بازی میکند؛ هم سادگی و بیشیلگی را به درستی عیان میکند هم از ورد و جادو و حال شمنیاش دیگران را بینصیب نمیگذارد هم مهری بیپایان نسبت به دیگران دارد و همان اساس رابطه بشری را در این گسترۀ معنایی با عواطف خالص آشکار میکند. بازی شاکردوست هم همین حال و هوا را بنابر تدبیر بسامان متن و کارگردانی و حس و احساس درست خودش پیش خواهد برد، بهترین بازیاش را تا کنون رقم خواهد زد.
هوتن شکیبا نیز تقلایی دارد که همچنان هم بازی بیرقیبی برای شاکردوست باشد و همچون فیلم «ماه کامل میشود» بتواند در این جا هم بازی گرم و گیرایی داشته باشد. او حالا در نقش یک ضد قهرمان دنبال بیان رابطهای یک سویه از سوی تیتی است که دارد در این رابطه به ظاهر عاشقانه مورد سوءاستفاده واقع میشود و در تمام آزمون و خطاهای امیرساسان تن به هر خواستهای میدهد که این عشق پابرجا بماند اما ذات شرور امیرساسان رفته رفته آشکار شده و از بیخ و بن زده خواهد شد. حالا ابراهیم که گیلدا را طلاق داده و درگیریاش در علم شاید عامل این از بین رفتن و گسست رابطه عاطفی باشد، اینبار هوشیارانهتر و چه بسا سرمست از پیش متوجه اصالت انسانی شده که این اصالت نه در علم که در عشق است و همین حقانیت عشق است که میتواند سازنده و حتی رستگاری و نجات بشر را رقم زند.
پارسا پیروزفر هم بازی نسبتا خوبی دارد اما خوبترین بازی او هم نیست در حالی که میتوانست باشد. یعنی بضاعت لازم را برای چنین جایگاهی داشت. درگیری او با خود به عنوان عالم و دانشمند که زمینه ساز کشفیات بزرگ است و این درگیری در مواجهه با همسرش گیلدا تا آستانۀ جدایی پیش آمده و به ازای علم، زندگیاش را از دست میدهد و از سوی دیگر تجربۀ عشق ناب در دیدار با حال و هوای انسانی و چه بسا فوق بشری تیتی است که این دگرگونی بنیادین را در او ایجاد میکند که با مقاومت در راه عشق بتواند خودی نشان دهد. در این سه بعد گستردۀ علم، زندگی و عشق فراز و نشیب بازی پارسا پیروزفر با تلاطم بالایی مواجه نخواهد شد و همین عامل پیروی از پایینترین سطح برخورداری از حس و حالت تدافعی در برابر هر یک از این موارد است در حالیکه با اوج و فرودهای لازم میتوانست به بازیاش اعتبار دهد و در بیان این رویدادها حال و هوای غایی اثر را نیز بالاتر ببرد. به هر دلیل بازیگر مهرۀ بازی است و حرکات درستتر و بهنگامتر اوست که دال بر یک اتفاق نابتر خواهد بود که پارسا پیروزفر به آن دست نیافته است.
تیتی همانند سیندرلایی است که حالا در پیچ و خم یک رابطۀ دو سویه از یک ملال تحمیلی و به ظاهر دلسوزانه به یک وضعیت بسامان و عاشقانه رهنمون میشود.
زمانی که ابراهیم دربارۀ تیتی میگوید: «تو شبیه هیچ کدوم از زنایی که دیدم نیستی؛ اصلا شبیه زنا نیستی.» باید دانست که نگرۀ پر توانی برای بیان رابطه افلاطونی و عجیب و غریب بین ابراهیم و تی تی وجود دارد که بیانگر یک اگزیستانسیال با ژرفای قابل باور است. این باید در بازی نمود بیابد و از سوی شاکردوست کاملا رقم میخورد اما هنوز پیروزفر در آستانۀ آن است که این بازی در آغاز این راه و همسویی تعریف شود و بعد در مسیر تکاملیاش قرار گیرد.
سکانسهای زیبا و به یادماندنی
آیدا پناهنده به درستی مناظر گیلان را برای پر و بال دادن به داستانش انتخاب کرده که بهتر بتواند رویدادهای مد نظرش را سمت و سو دهد. یک درامی که باید در آن عشق با همۀ فرآیند عاطفیاش رقم بخورد و در این فضا عروسی و حضور تیتی در دریا برای انجام آیین درمانی ابراهیم و زایماناش در یک طویله همچون مریم مقدس از جمله مواردی است که در بستر طبیعت به زیبایی تصویر شده است.
در این فیلم همچنین شاهد موسیقی بینظیر علیرضا افکاری که برگرفته از موسیقی نواحی است و میتواند بسترساز اتفاقات و تلقینگر صحنههای زیبا و طبیعت بکر گیلان باشد، شنیده میشود. در واقع میشود نتیجه گرفت که همراه دلپذیری برای قابهای زیبای فرشاد محمدی است. به هر تقدیر فیلمبرداری اگر دلنشین نمیبود نمیشد باور کرد که اتفاق زیبایی به نام عشق در حال روی دادن است و این فضای کلی تیتی است و کارگردان توانسته از عوامل و عناصرش درخواست کند مطلوبترین حالت ممکن را برای دیده شدن این فیلم عملی سازند.
سخن پایانی
چهارمین فیلم آیدا پناهنده پس از «ناهید» با بازی ساره بیات و «اسرافیل» با بازی هدیه تهرانی شاید به تعبیری میتواند گویای کارگردانی و فیلمنامه و هماهنگی جزئیات در کارنامهاش باشد. البته او «پاییز نیکایدوها» را هم پیش از «تیتی» در ژاپن ساخته که بُعد دیگری از کارهایش است. هر سه فیلم ایرانیاش، در شمال ایران و با چشماندازهایی از دریا و جنگل و طبیعت روایت شده که دال بر یک هویت راستین از زن ایرانی با بیان مسائل پیرامونیاش است، بیآنکه بخواهد اغراق کند یا دچار شعارزدگی شود.