گروه سینمایی هنرآنلاین: وحید اسلامی فیلمساز، مدرس و منتقد سینما و تئاتر در یادداشتی به فیلم سینمایی «دِرب» ساخته هادی محقق به تهیهکنندگی رضا محقق که در بخش سودای سیمرغ چهلمین جشنواره فیلم فجر حضور دارد، پرداخته است.
متن یادداشت به شرح زیر است:
«وقتی بدون هیچ شناختی از فیلم و کارگردان (هادی محقق) به تماشای «درب» بنشینید قطعا غافلگیر خواهید شد. فیلمی جذاب، انساندوستانه و قطعا خاص. داستان «دِرب» در استان کهگیلویه و بویراحمد و روستاهای اطراف شهر سوق میگذرد. روایت مامور اداره برقی (با بازی هادی محقق است) که قرار است برق خانهای تنها و دورافتاده را وصل کند.
دِرب خوب آغاز نمیشود و چند سکانس اولیهاش بیشتر شبیه مستند است تا فیلمی سینمایی و داستانی اما شروع داستان و حادثه محرکه با ورود مامور برق و آشنایی با مشکل خانوادهای تنها و دور شروع میشود و در واقع موتور محرکه فیلم به حرکت در میآید و مخاطب را وارد جریانی میکند که در عین سادگی و مینیمال بودن، درگیری ذهنی مخاطب نیز آغاز میشود.
«دِرب» سکانس پلانهای خوبی دارد که بهترین آنها سکانس دیدار مامور با مرد نابینا بخصوص سکانس گل چیدن آن فوقالعاده است. سکانس ورود الاغ و بستن آن به پیکان ایران خودرو و تعمیر خودرو توسط مرد خرسوار از سکانسهای ماندگار و زیبای فیلم در کل جشنواره فجر چهلم میتواند باشد. همچنین سکانس بردن بز و دادن یک کاغذ بعنوان رسید به پسر بچهای دهاتی نشان از اصالت ایل و ایلیاتی است. کارگردان میخواهد بگوید هنوز هم میشود و میتوانی در تنگناها و آنجایی که کم میآوری بر روی ایل حساب باز کنی و بنظر تا امروز گفته درستی است. از سکانس نخ و سوزن که ادای دینی به سهراب شهید ثالث هست نیز میتوان یاد کرد.
با این اوصاف هر چند فیلمنامه فیلمهای مینیمال باید ساده و بدون پیچیدگیهای مرسوم باشد اما اگر از یکسری اتفاقات مانند اشتباه شنیدن اسم روستا توسط مامور و یا خراب بودن آن قطعه برقی که با هزار زحمت آن را تهیه میکند و روغن میدهد و حتی تعطیلی مغازه برای خرید قطعه خراب ترانس برق و... با اغماض بگذریم. اما اجازه گرفتن از بی بی جان برای برداشتن وسیلهای از یک ترانس کهنه آن هم با حضور دهیار به راحتی نمیتوان گذشت. جای موسیقی در این فیلم و در بعضی سکانسها واقعا خالی است شاید هم مشکلات مالی و حمایت نکردن از اینگونه فیلمها دلیلی باشد که تهیهکننده نتواند از پارتهای بیشتری برای موسیقی فیلم استفاده کند به طوری که در بعضی از سکانس پلانها، نبودن موسیقی کاملا حس میشود.
در واقع فقدان موسیقی در فیلم به صورت کلی احساس میشود. در این فیلم که دیالوگ چندان در محوریت قرار ندارد موسیقی میتوانست جایگاهی ویژه داشته باشد و همراه با طبیعت بیجان همراهیمان کند. در معدود سکانسهایی که موسیقی میشنویم فیلم نیز حال و هوایی تازه میگیرد، زنده میشود، جان میگیرد و ارتباط ما را با پرده و حسی که در تصویر میبینیم بیشتر و بیشتر میکند. اما کم بودن موسیقی در فیلم باعث میشود موسیقی را بخوبی نشنویم.
قابها در اکثر سکانسها زیبا طراحی شدهاند اما میزانسن بازیگران و حرکات جای تامل بیشتری دارد. هرچند با تعریف مینیمالیستها که «کمترین، همیشه بهترین است.» موافق نیستم اما در این فیلم با این شعار موافقم. در کل فیلم دِرب فیلمی قابل تامل، تحسین برانگیز و ماندگار در ذهن مخاطب خواهد بود.»