گروه سینمایی هنرآنلاین: ژانر جنگی در سینمای ایران بعد از گذشت سالها همچنان درحال آزمون و خطاست و جز چند فیلم اندکِ تاثیرگذار که از ساخت جدیدترینش بیش از بیست سال گذشته است، در سالهای اخیر هیچ فیلم جنگی در خاطرمان نمانده است؛ آثاری که در زمان تولید و نمایششان در جشنواره و اکران عمومی با تبلیغات گسترده و پروپاگاندای نهادهایی که بودجههای کلان صرف تولید این آثار کردهاند، معرفی میشوند اما بعد از گذشت کمتر از یک سال از نمایش و فروکش کردن جو تبلیغاتی که پیرامونشان راه افتاده بود، دیگر هیچ نشانی از این آثار در ذهن و یاد مخاطبان باقی نمیماند.
با وجود پیشرفت فناوری و اختصاص بودجههای کلان به این نوع آثار همچنان برای نام بردن از فیلمهای جنگی ماندگار ایرانی از «سفر به چزابه»، «نجات یافتگان»، «کیمیا»، «روبان قرمز» «برج مینو» و چند نمونه دیگر نام میبریم در حالی که امکاناتی که در سالهای اخیر در اختیار پروژههای دفاع مقدسی قرار میگیرد و حمایتهای چندجانبهای که از این آثار میشود، قابل مقایسه با زمانی که مثلا زندهیاد رسول ملاقلیپور با دست خالی فیلم جنگی میساخت، نیست؛ پس چرا نتیجه نهایی در بهترین حالت تبدیل به اثری میشود که فقط در نمایش سکانسهای جنگی و جلوههای ویژه میدانی حرف برای گفتن دارد.
جای خالی قصهپردازی و شکلگیری درست درام در سینمای جنگی ما کاملا مشهود است. در سالهای اخیر سینمای دفاع مقدس تبدیل به جولانگاه کارگردان برای نمایش قدرتش در کارگردانی صحنههای جنگی شده تا با به تصویر کشیدن ملموس برههای از تاریخ کشورمان که بعد از گذشت بیش از سی سال از پایانش همچنان بسیاری از هموطنان با تبعات آن دست به گریبان هستند.
«دسته دختران» از جمله آثار دفاع مقدسی امسال سینمای ایران است که قرار است به نقش تاثیرگذار زنان در جریان جنگ تحمیلی بپردازد اما نتیجه نهایی تبدیل به اثری شده که بیش از ۱۰۰ دقیقه فقط تماشاگر را زیر آماجی سرسامآور از انفجار بمب و خمپاره قرار میدهد؛ بدون اینکه اندکی فرصتی برای تنفس و فکر کردن به او بدهد. وقتی داستانی وجود ندارد و هیچکدام از شخصیتها به درستی پرداخت نمیشوند، کاراکترها به دل نمینشینند و نگران سرنوشتشان نمیشویم تا جایی که وقتی در انتها شاهد انفجار به اصطلاح «فرمانده» این دسته دختران هستیم، هیچ تاثیری در مخاطب به وجود نمیآید، چون از اولین سکانس فیلم شاهد انفجارهایی بدتر از این بودیم، از همین رو سرنوشت قهرمان فیلم تبدیل به صحنهای بیاهمیت در میان خیل عظیمی از دود و انفجار و خون میشود.
در طول فیلم این سوال مدام برای مخاطب تکرار میشود که چرا برای نمایش نقش تاثیرگذار زنان در دوران جنگ حتما باید اسلحه به دستشان داد و آنها را مانند کماندوهایی مضحک بدون داشتن هیچ برنامهریزی و استراتژی مشخصی به دل فضای زمخت جنگ فرستاد و برای تاکید بر فداکاری و میهنپرستی و اخلاقمداریشان دست به دامن اساطیر یونان و اثری شناخته شده چون نمایشنامه «آنتیگونه» سوفوکل شد و حتی پایانبندی این تراژدی بزرگ و سرنوشت آنتیگونه را تغییر داد.
کارگردان علاوه بر اینکه در به تصویر کشیدن فضاسازی خرمشهر ناتوان است، در عمق بخشیدن به شخصیتهایش نیز الکن عمل میکند. دسته دخترانی که تا این اندازه بر اتحادشان تاکید میشود به راحتی از هم میپاشد و در میانه راه هر کدام راه خودشان را میروند، چون اصلا هدفی برایشان تعریف نشده که آنها را تا انتها در کنار هم قرار دهد.
«دسته دختران» قرار است حس میهنپرستی را در ما برانگیزد و تاثیرگذاری و فداکاری زنان شجاع و جسور ایرانی را در جریان جنگ تحمیلی به تصویر بکشد اما به نظر میرسد کارگردان بیش از اینکه علاقهمند به تصویر کشیدن چنین موقعیتی باشد، خواسته تواناییهایش را به عنوان یک زن فیلمساز در کارگردانی صحنههای جنگی به رخ مخاطب بکشد که در نمایش همین ویژگی هم به دلیل نداشتن خط داستانی منسجم و نبود منطق روایی در نمایش صحنههای پیدرپی انفجار و تیراندازی موفق نبوده است.
بیجهت نیست که همچنان وقتی قرار است یاد نمایش نقش زنان و تاثیرشان در دوران جنگ در سینمای ایران بیفتیم، فیلمهایی چون «نجاتیافتگان» رسول ملاقلیپور یا «کیمیا»ی احمدرضا درویش به ذهنمان متبادر میشود و با وجود گذشت نزدیک به سی سال از ساخت این فیلمها همچنان سکانسهایی از این آثار در خاطرمان مانده است.
فقط تصور کنید با بودجه میلیاردی که صرف ساختن فیلمی چون «دسته دختران» شده، میشد از چند پروژه مستقل که نقش زنان را هم در جامعه و حتی دوران جنگ به درستی به تصویر میکشد، حمایت کرد.