گروه سینمایی هنرآنلاین: هانا کامکار، خواننده، نوازنده ساز دف، مستندساز و بازیگر تئاتر است که در چند سال اخیر روزهای پرکاری را پشت سر گذاشته است. به تازگی دو فیلم کوتاه «سگی که عاشق شد» و «شهرزاد» از او در پلتفرم هاشور اکران شده و درباره این آثار با کامکار گفتگو کردهایم.
به تازگی دو فیلم کوتاه از شما اکران شده که سالها پیش آنها را ساختید. چرا اکران این آثار تا این اندازه به تاخیر افتاد؟
این دو فیلم به همراه یک فیلم دیگر کارهایی است که در دوران دانشگاه آنها را ساختم. عنوان فیلم کوتاه اولم «آرام» بود که سال ۸۰ برای تولید آن هزینه زیادی صرف کردم ولی به هر ترتیب چون حس میکنم خروجی فیلم ضعیف بود با اینکه بازیگرانی چون سحر دولتشاهی هم در آن بازی کرده بودند، آن را عرضه نکردهام. البته این موضوعی طبیعی بود، چرا که ترم سه دانشگاه بودم و تنها ۲۰ سال داشتم. در واقع این فیلم را آغازی در نظر گرفتم تا آشنایی پیدا کنم و با فضای فیلمسازی آشنا شوم.
«سگی که عاشق شد» دومین فیلمی بود که در زمان دانشجویی سال ۸۲ روی آن کار کردم. بین این فیلم و فیلم قبلی تنها دو سال فاصله بود اما نکته جالب این بود که ما در این میان با آرش رئیسیان کلید مستند «چاووش؛ از درآمد تا فرود» را زده بودیم. در واقع وقتی «سگی که عاشق شد» را کار کردم، یک سال و نیم بود از آغاز تصویربرداری مستند چاووش میگذشت. ما در مرحله تولید این مستند به مشکل خورده بودیم. چرا که محمدرضا لطفی، پرویز مشکاتیان و هوشنگ ابتهاج مصاحبه نمیکردند و در نتیجه فیلم وارد چالش شده بود.
در این میان فیلم« سگی که عاشق شد» را کار کردم که داستان ویژهای داشت. کلید این فیلم از جایی خورد که من خبری در روزنامه دیدم. آن زمان خیلی روزنامه میخواندم و ناگهان در مطلبی دیدم که در جایی یک گربه وارث تمام داراییهای صاحبش شده است. صاحب گربه یک زن بسیار ثروتمند در جغرافیای دیگری از زمین بود و این گربه وارث اموال او شده بود و از لحاظ قانونی هیچ فکری هم نمیشد به حال آن پول بکنند.
این خبر کلیدی در ذهن من زد که فیلم «سگی که عاشق شد» را بسازم. آن زمان قشنگ کامکار سگی به نام لیدی داشت که خیلی سگ شیرینی بود و نقش اصلی فیلم من را بازی کرد. قشنگ کامکار عادتی داشت که میتوانست با صدای کودکانه به جای لیدی صحبت کند. به این ترتیب این ایده به ذهنم رسید که با لیدی و صدای قشنگ که صداپیشه لیدی شود بیاییم و این کار کوتاه را کار کنیم.
نام فیلم «سگی که عاشق شد» است اما وقتی فیلم شروع میشود شما با سگی که ثروتمند شد مواجه میشوید. این فیلم را آن زمان برای جشنواره فیلم کوتاه تهران فرستادیم ولی گفتند چون سوژه سگ است، نمیتوانیم آن را بپذیریم. البته همان سال فیلم در جشنواره فیلم باران پذیرفته شد و ما خیلی خوشحال شدیم. اما روز اکران وقتی آماده شدیم که در محل جشنواره حضور پیدا کنیم، گفتند فیلم توقیف شده است. من سعی کردم توضیح بدهم که سوءتفاهم برطرف شود ولی به هر حال این اتفاق رخ نداد.
بعد از فیلم «سگی که عاشق شد» برای پایاننامه سراغ «شهرزاد» رفتم. متاسفانه برای این فیلم هم اتفاقهایی مشابه رخ داد و هیچ جشنوارهای به آن اجازه اکران نداد که شخصا نمیدانم به چه دلیلی این اتفاق رخ داد. البته فیلم «شهرزاد» همان سال (2004، 2005) در بخش فیلمهای نیمهبلند جشنواره ونیز به نمایش درآمد اما بعد هر دو این فیلمها به کشو رفتند.
بنابراین در پاسخ به سوال شما باید بگویم، من هنوز هم آدم حساسی هستم، در آن زمان این حساسیت خیلی هم بیشتر بود. به این ترتیب با توجه به رخ دادن این اتفاقها دلسرد شدم. چرا که آن زمان پخشکننده آنچنانی هم وجود نداشت که فیلم را برای جشنوارههای مختلف بفرستد و فیلمها در کمد ماند و خاک خورد و دیگر خودم هم نخواستم آن را پیگیری کنم.
درباره داستانی که در فیلم کوتاه «شهرزاد» به آن پرداختید بگویید؟ آیا این فیلم در زمان تولید رضایت شما را جلب کرد؟
«شهرزاد» سومین فیلم من بود که آن را در قالب مستند داستانی نیمهبلند ساختم که سه اپیزود بود و برای پایاننامه دانشگاه کار کردم. این فیلم روایتی از شهرزاد دختربچهای است که در بحران جدایی پدر و مادر به سر میبرد. تکتک افراد در این فیلم با حضور خودشان پشتیبانی بسیار زیادی از من کردند. بزرگانی چون محمدعلی کشاورز، استاد سمندریان، رخشان بنیاعتماد تا بهروز غریبپور، باران کوثری و مهدی پاکدل در بخش مستند لطف کردند و آمدند که برایم خیلی ارزشمند بود. بخش داستانی «شهرزاد» که اپیزود اول و سوم آن بود نیز مدیون لطف دوستانی چون نگار عابدی، فرهاد اصلانی و فرزین صابونی است که با لطف حضور پیدا کردند. نتیجه کار بهگونهای بود که من هم با نمره خوبی از پایاننامه خودم دفاع کردم. از نظرم این فیلمها در آن زمان و آن سن و سال آثار خوبی شدند اما باتوجه به اینکه فیلم ۳۹ دقیقه بود در بسیاری از جشنوارهها نتوانست شرکت کند. برای جشنوارههای خارجی هم من خیلی بلد نبودم در این زمینه کاری انجام دهم.
این فیلمها در این سالها هیچ اکران دیگری نداشتند؟
«شهرزاد» یک اکران خصوصی در خانه هنرمندان داشت که به لطف بهروز غریبپور که آن زمان مدیر خانه هنرمندان بود اتفاق افتاد. در آن اکران هم عوامل فیلم را دیدند و تمام. به این ترتیب این فیلمها به کمد رفت و من هم دیگر از فیلمسازی حالم بد شد و به بخش موسیقی و تئاتر روی آوردم اما به خاطر دارم که سال ۸۹ در جشن تصویر سال به اصرار صیفالله صمدیان بزرگوار این دو فیلم را اکران کردیم. یادم میآید آدمهایی که فیلم را دیدند، خیلی آن را دوست داشتند، با اینکه از یکی از آنها ۶ و از دیگری ۷ سال گذشته بود اما انگار برای آن آدمها در سال ۸۹ جالب بود. با اینکه شخصا هیچ ادعایی روی این آثار ندارم و از نظرم فیلمهای دانشجویی است.
در صحبتهایتان به توقیف فیلمها اشاره کردید، چه اتفاقی افتاد که این مشکل حل شد و در جشن تصویر سال به نمایش درآمد؟
شخصا نمیدانم آقای صمدیان چطور توانست مشکل اکران فیلمها را حل کند اما خوشبختانه در روز اکران اتفاق خاصی نیفتاد و همه هر دو فیلم را دیدند. االبته بعد از اکران این فیلمها، در بحران زندگی افتادم و آنها را کنار گذاشتم و بیشتر تلاشم را معطوف موسیقی کردم. این شرایط ادامه داشت تا وقتی که ماجرای کرونا پیش آمد که در این زمان با توجه به همکاری مثبتی که در گذشته برای اکران مستند «چاووش، از درآمد تا فرود» با هاشور داشتم، فیلمها را به آنها دادم و از روز نخست آبان این فیلمها اکران خود را در پلتفرم هاشور آغاز کردند.
به این اشاره کردید که در برههای از فیلمسازی دوری کردید، چه شد که دوباره به کار برگشتید و مستند «چاووش، از درآمد تا فرود» را آماده کردید؟
ما مستند چاووش را به خاطر استادی که صحبت نکرده بودند، زمین نگه داشتیم اما بعد در سال 92 جناب لطفی درگذشت و ما تصمیم گرفتیم فیلم را تدوین کنیم. البته در این سالها در حال جمع کردن داده و بخش پژوهش آن بودیم و تدوین تنها سه سال طول کشید و سال 96 آماده اکران شد.
با توجه به تجربههای تلخ آثار کوتاه، روند اکران مستند «چاووش، از درآمد تا فرود» رضایتبخش بود؟
فرآیند اکران بسیار خوب پیش رفت و واقعا رضایتبخش بود اما تمام برنامه ما برای مستند «چاووش...» این بود که آن را از جشنواره سینماحقیقت آغاز کنیم اما این جشنواره در کمال ناباوری فیلم را رد کرد. در صورتی که ما فکر میکردیم این مستند پلههای زیادی را در آنجا بالا میرود. سینماحقیقت تا این لحظه که با شما صحبت میکنم هیچ توضیحی هم درباره رد کردن فیلم نداده است. من هم دیگر پایم را در آن جشنواره نمیگذارم. چون حداقل میتوانست یک توضیح کوچک به ما بدهند. اما هیچ نگفتند. البته این اتفاق به ضرر خودشان تمام شد. چون فیلم یکی از بهترین فروشهای اکران هنر و تجربه را سپری کرد و اگر ما آن را از هنر و تجربه بیرون نمیآوردیم، پرفروشترین مستند هنر و تجربه میشد. چون تا آن تاریخی که مستند اکران بود، یک سانس از فیلم نبود که سولداوت یا شبیه آن نباشد.
با این تفاسیر چرا فیلم را از اکران هنر و تجربه بیرون آوردید؟
علت این بود که فیلم را پیشاپیش به مرکز موسیقی بتهوون فروخته بودیم. به هر ترتیب باز هم روند اکران فیلم با جشن تصویر سال آغاز شد. جناب صمدیان خودش این پیشنهاد را داد که اکران آغازین ما در آنجا باشد. روز اکران را فراموش نمیکنم که تا دم در ورودی خانه هنرمندان آدم ایستاده بود. یک اتفاق بینظیر بود که نمیتوان آن را از خاطر برد. چون همه سالنهای خانه هنرمندان در حال نمایش مستند بودند و خودم به عنوان کارگردان جای عجیبی ایستاده بودم که به زور میشد یک کیف گذاشت. از هنر و تجربه بسیار سپاسگزارم که همکاری خیلی خوبی با ما کرد و توانستیم فیلم را در نقاط مختلف ایران و برخی کشورهای خارجی چون استرالیا و آلمان برای ایرانیان اکران کنیم. پس از اکران هنر و تجربه نیز، فیلم یک ماه و نیم دو ماه در پلتفرم هاشور اکران شد که آن هم خیلی خوب پیش رفت. بعد از آن هم فیلم در مرکز موسیقی بتهوون عرضه شد و اکنون فیلیمو آن را پخش میکند.
شما زمانی فیلمسازی را شروع کردید که تعداد فیلمسازان خانم در سینمای ایران انگشتشمار بود اما امروز شاهد حضور گسترده خانمها به ویژه در عرصه فیلم کوتاه و مستند هستیم. از دید شما زمان کنونی نسبت به گذشته چه تفاوتهایی دارد؟ آیا فضا برای فیلمسازی خانومها بهتر است یا عوامل دیگری موجب رغبت روزافزون آنها به فیلمسازی شده است؟
نمیتوانم به این سوال پاسخ دهم، چون جریان فیلمسازی من از سال ۸۳ قطع شد و دوباره سال ۹۶ با مستند چاووش رو آمدم. در واقع به دلایل بسیار زیادی آن زمان از فضای فیلمسازی کناره گرفتم. یکی اینکه به دلیل مسائل شخصی در سالهای ۸۹ و ۹۰ سال سختی داشتم که شاید یک روز آن را تعریف کنم. در واقع ضربات روحی سختی خوردم و به سختی توانستم خودم را برگردانم و کار هنری را ادامه دهم. بعد از آن تمرکزم بسیار معطوف خواندن و موسیقی شده بود و درگیر بازیگری تئاتر شده بودم. به همین دلیل با اینکه سینمای ایران را کاملا رصد میکردم و کار دوستانم را میدیدم اما از فضای فیلمسازی دور شده بودم.
سال ۹۳ جایزه بهترین بازیگر تئاتر سال ایران و مدالیوم جشن خانه تئاتر را برای نمایش ترانههای محلی آقای محمد رحمانیان به من دادند، حتی آن زمان هم که فیلمهای بلند و سریالهای بسیار به من پیشنهاد میشد، وارد حوزه بازیگری تصویر نشدم. چرا که نقشها یا رفتار افرادی را که تماس میگرفتند دوست نداشتم، همه این موارد عواملی بود که سبب شد وارد این حوزه نشوم. البته تجربه تصویر را در چند فیلم کوتاه انجام دادم، چون احساس کردم فیلمهای خوبی هستند و آنها را دوست داشتم.
در نهایت میخواهم بگویم چون دور بودم نمیتوانم به عنوان کسی که فیلمساز است در این باره چیزی بگویم اما به عنوان کسی که در هنرهای دراماتیک بوده، یعنی تئاتر کار کرده، بازیگری کار کرده و بیشتر دوستانش از اهالی سینما هستند و آثار آنها را دیده است، باید بگویم سینمای ایران نیز مانند همه چیز ما باندبازی است و اگر یک سرمایهگذار و تهیهکننده بزرگی پشت یک فیلمساز که اصلا جنسیتش مهم نیست نباشد، اصلا آن فیلم نمیتواند پا بگیرد. این موضوع هم به مسائل درونی خود سازمان سینمایی هم به نگاه عموم که فکر میکنند فقط باید فیلم افراد شاخصی را ببینند، مرتبط است. همین مساله واقعا شرایط خیلی بدی را ایجاد کرده است.
واقعیت این است که ما در همه زمینههای هنری در باتلاقی گیر کردیم، این موضوع برای خانمها صادقتر هم هست. این حرف را کسی به شما میگوید که هر راهی را رفت و به بنبست خورد و سرش به سمت دیگری برد و کار دیگری را پی گرفت. فیلمسازی برای من به صورتی پیش رفت که دو فیلمم توقیف شد، مستند چاووش به بنبست عجیبی خورد و سمت موسیقی رفتم، ساز میزدم، میآمدم به تئاتر و ۴۰ شب و ۶۰ شب با سختی بسیار اجرا میکردم و اکنون به خاطر همان اجراها در تئاتر ریههایم به قدری آسیب دیده که در حال پیگیری درمان آن هستم. در همین تئاتر در سال ۹۶ به بنبست خوردم ولی شانس آوردم که فیلم چاووش تمام شد و اکرانش دوباره من را زنده کرد.
در واقع این چندوجهی بودن کمک کرد که من از این بنبستهای وحشتناک بیرون بیایم اما خانمهای دیگر ما که فیلمساز هستند چگونه میتوانند به کار خود ادامه دهند؟ شاید تمام کاری که آنها میتوانند انجام دهند و برای آن درس خوانده و دستیاری کردهاند فقط همین کار باشد، خب الان که تا این حد باندبازی است و شرایط برای آنها مهیا نیست، چه کاری باید انجام دهند؟ این اتفاق خیلی بدی است که من آن را نه به عنوان یک فیلمساز بلکه به عنوان یک ناظر بیرونی میبینم.