گروه سینمایی هنرآنلاین: «گیسوم» به نویسندگی و کارگردانی نوید بهتویی اولین بار در جشنواره جهانی فیلم فجر امسال به نمایش درآمد و نظرهای متفاوتی در پی داشت. این فیلم که به تازگی اکران عمومی آن در سینماهای ایران آغاز شده، روایتی از زندگی دختری است که با شنیدن خبری همه چیز را رها میکند و برای یافتن حقیقت رهسپار ایران میشود. در این مسیر وقایعی رخ میدهد و شخصیت او را دگرگون میکند.
در خلاصه داستان این اثر آمده است: «سینهسرخ پرنده عجیبیه؟!، بهارا میره، زمستونا برمیگرده، از سرما و سختی نمیترسه، کوچ نمیکنه، دونهاش رو پیدا میکنه، یا لونهاش رو تغییر میده، ما همهمون سینه سرخیم....» پگاه آهنگرانی، رضا داودنژاد، مارال بنیآدم، حسین صوفیان، شبنم گودرزی، سلمان فرخنده، پارسا بهشتی، شهرزاد حساس و شاهرخ فروتنیان از جمله بازیگرانی هستند که در این اثر به ایفای نقش پرداختند.
پیرامون چگونگی تولید «گیسوم» که اولین فیلم بلند نوید بهتویی است، با او به گفتگو پرداختیم.
-باتوجه به اینکه فیلم را در شرایط کرونا اکران کردید تا چه اندازه از اکران راضی هستید؟ از شرکت پخش و میزان سینماهایی که به فیلم شما اختصاص یافته رضایت دارید؟
پخش این فیلم بر عهده شرکت نسیم صبا بود. در مورد پخش باید بگویم باتوجه به وضعیتی که با آن مواجهیم، به نظرم سالمترین و ارزانترین تفریحی که وجود دارد سینماست. از لحاظ امنیت نیز خیال همه راحت است. چراکه تست تب و اکسیژن گرفته و فاصلهگذاری در آن رعایت میشود. واقعا باید از چند دفتر پخش که سعی دارند با همه مسائل چراغ سینما را روشن نگه دارند، تشکر ویژه کنیم. فیلمیران، نسیم صبا، خانه فیلم و هدایت فیلم از جمله این دفاتر هستند. شجاعت مدیران این دفاتر شایان تقدیر است.
در مورد اکران فیلم در این شرایط نیز اولا باید بگویم خیلی خوشحالم که اکران «گیسوم» همزمان با «درخت گردو» رخ داد. همچنین خوشحالم که علی سرتیپی به عنوان کسی که در حوزه پخش فیلم خیلی تخصص دارد و سعید سعدی به عنوان تهیهکننده هر تلاشی که لازم بود برای پخش فیلم انجام دادند. به هر ترتیب اکنون از پخش فیلم راضیام ولی خب «درخت گردو» ۱۵۰ سینما دارد در حالی که آمار سینماهای ما خیلی کمتر بوده است. واقعا نمیدانم چه بگویم.
به محمدحسین مهدویان هم تبریک میگویم که او هم شجاعت به خرج داد و فیلم خود را در این شرایط اکران کرد ولی به عنوان مثال باید بگویم ما یک بیلبورد نداریم، چون هیچیک از ارگانهای دولتی بیلبورد فرهنگی نمیدهند. چرا که در صورت اختصاص باید به تعرفه فرهنگی به ما بدهند و به همین دلیل تبلیغ چیپس و پفک را ترجیح میدهند تا پول خوبی نصیبشان شود. اشکالی ندارد، فکر میکنم ما باید شرایط را خودمان برای خودمان آماده کنیم. این شرایط را هیچکس از هیچ جای جهان برای ما فراهم نمیکند.
در مجموع از پخش راضی هستم و فقط خواهش اساسی من این است که بگذارند مسیر اکران فیلم طی شود. برای مثال میگویم در دو روز اول چند سینما به من خبر رسید سانس را لغو کردهاند. چرا که تا ۴۵ دقیقه قبل از اکران فیلم میزان فروش بلیتها به کف فروش نرسیده بود. در صورتی که با توجه به ظرفیت یک دوم سینماها، اگر سانس باز باشد تا لحظه آخر به میزان حداقل مخاطب میرسد. شخصا وقتی برای چک کردن فیلم به همان سینما رفتم، ۵ دقیقه مانده به اکران فیلم، ۴ نفر برای خرید بلیت به سینما آمدند ولی گفتند سانس لغو شده است. خب این اتفاقها سبب میشود که دل آدم به درد بیاید.
-باتوجه به پلانها و سکانسهای خارجی و تعدد بازیگران در این فیلم، میتوان گفت «گیسوم» تولید پرچالشی را پشت سر گذاشته است. این در حالی است که اکثر فیلمهای حال حاضر سینمای ایران در لوکیشن داخلی ساخته میشوند. چرا فیلمهای سینمای ایران اصطلاحا سمت آپارتمانی شدن رفته است؟
این موضوع بحث گستردهای دارد که خیلی از موارد آن را نمیتوان در این فرصت محدود توضیح داد. اما اول اینکه در گذشته هزینه تولید فیلم خیلی کمتر از حال بود. در این شرایط تولید فیلمهای آپارتمانی حتی برای عوامل هم خیلی راحتتر است. همچنین نکته مهم دیگر این است که ما چه خاستگاهی داریم. شخصا از ابتدا میدانستم قرار است در تولید به چه سمتی حرکت کنم و خاستگاه آن را داشتم. علاوه بر این باید خوششانس باشید و بخت با شما یار باشد. خوشبختانه بخت با من یار بود و سعید سعدی تهیهکننده کار من شد. سعدی از تهران تا شمال تمام ۵۰ روز فیلمبرداری را حضور داشت که سبب شد تمام چیزهایی که میخواستیم بگیریم.
به طور کلی عوامل فیلم نیز خیلی با من همراه بودند. اینکه چرا امروز فیلمهایی به این شکل در سینمای ما کم شده، به این دلیل است که همدلی در سینمای ما کم است. به عنوان مثال در پلانهایی از فیلم «گیسوم» ما از خانوم آهنگرانی خواستیم تا زانو درون آب برود و ایشان میرفت. علاوه بر این در تمام ۵۰ روز فیلمبرداری تمام گروه بازیگران همراه ما بودند. خب این همراهی خیلی مهم است که سبب میشود بتوانیم فیلم جادهای بسازیم. اگر به دهههای ۶۰ و۷۰ نگاه کنید، متوجه میشوید همدلی بین عوامل در آن زمان خیلی بیشتر بوده است. به هر ترتیب اکنون نیز در پروژههایی که این همدلی هست، اتفاقهای خوب آن را میبینیم. در واقع آن بخشی که عاشق کار خود باشد هستند و برای گردش نیامدهاند، کار خود را انجام میدهند و فیلمهای جادهای و پرلوکیشن میسازند.
درباره «گیسوم» نیز باید بگویم تمام لوکیشنهای فیلم یکی یکی انتخاب شده بود و حتی به زاویهبندی و دکوپاژ و حرکت دوربین در آن مکانها فکر کرده بودیم. در نهایت علاوه بر همه این موارد که گفته شد، باید بدانیم تولید فیلم جادهای یا پرلوکیشن تهیهکنندهای میخواهد که تمامقد پشت داستان بایستد. فیلم ما نیز مدیون تلاشهای گروه و حمایت تهیهکننده است.
با توجه به تحصیل و فعالیتهایی که در خارج از کشور داشتید میپرسم، فیلم ساختن در ایران سختتر است یا کشوری چون فرانسه؟
شخصا معتقدم سانسور و محدودیت همه جا هست. یعنی میتوانم از همه جای دنیا فیلمهایی را به عنوان نمونه معرفی کنم که با سانسور مواجه بودند. علاوه بر این محدودیت هم در همه جای دنیا وجود دارد. نکته این است که ما باید بتوانیم محدودیت را به فرصت تبدیل کنیم. برای من هیچجا و هیچوقت، هیچ سانسور و محدودیتی نبوده است. به همین فیلمنامه «گیسوم» کلی اصلاحیه زده شده بود اما حتی یکی از آن اصلاحیهها انجام نشد. چرا که در اعتماد و تعامل کامل با آقای سعدی چند بار رفتیم و صحبت کردیم و موارد را توضیح دادیم و دغدغههای آنها را رفع کردیم.
به گمان من سانسور و تهدید و محدودیت در طبیعت هم وجود دارد. به عنوان مثال سنگی جلوی رودخانهای میافتد؛ رودخانه آنقدر آرام آرام به سنگ میزند که یک راهی برای خودش باز کند و بعد سنگ را هم با موج خودش میبرد. پس این محدودیت همه جا هست، مهم این است که شما با محدودیت چه کار بکنید. برای مثال در فیلمبرداری سکانسی داشتیم که باید در هوای آفتابی آن را میگرفتیم، ناگهان باران شد، مرتضی فربد طراح صحنه و مانا یزدانی طراح لباس گفتند بیایید این سکانس را به این صورت بگیریم و از باران هم استفاده کنیم و من قبول کردم و سکانس خیلی خوبی هم شد.
شخصیت اصلی فیلم با بازی پگاه آهنگرانی برای پیدا کردن پدر خود به ایران برمیگردد اما در آخر وقتی متوجه میشود فرزند یک شهید است، تحول عجیبی در او ایجاد میشود و تصمیم میگیرد بدون توجه به نظر همسرش در ایران بماند.
اینطور که شما میگویید نیست؛ در واقع دختر پس از تصمیم خود دیالوگی به همسرش میگوید مبنی بر این که تصمیم گرفته فعلا در ایران بماند. یک ویرگول در دیالوگ در معنی که از آن میگیریم تاثیر میگذارد. من دورهای با آقای کدکنی کار میکردم و ایشان میگفت به تعداد کلمات یک جمله و مجذورشان در هم میتوان یک جمله را چید تا معنای آن تغییر کند. شخصیت اصلی داستان به همسرش میگوید: این هم مدارک؛ تصمیم گرفتم فعلا در ایران بمانم، تو هم تصمیم خودت را بگیر. همسرش در جواب میگوید: چرا؟ و شخصیت زن میگوید: نمیدانم چرا، الان اینجا حالم بهتره. در نتیجه ممکن است چند روز دیگر حالش آنجا بهتر نباشد و دوباره به فرانسه برگردد.
به هر حال ما زندگی شخصیتها را در بازه زمانی فیلم میبینیم. بر این اساس نیز شخصیت دختر ایران ماندن را به برگشتن ترجیح میدهد. آیا برای انتخاب این پایان برای شخصیت اصلی داستان نگران قضاوت مخاطبان نبودید؟ اینکه به فیلم برچسب شعاری بودن زده شود؟
شخصا نگران قضاوت شدن نیستم. چون وقتی کاری را انجام میدهیم و آن را برای مخاطبان به نمایش میگذاریم، یعنی خودمان را برای قضاوت شدن آماده کردیم. علاوه بر این در کارهایی که انجام دادم، هیچوقت دنبال سوال و پیام نبودهام. یعنی هر کسی هر چیز که دوست دارد میتواند به بنده ببندد. همانطور که در روزهای گذشته یکی از خبرگزاریهای رسمی در مطلبی درباره من نوشته: نه میهنپرست، نه جنگطلب نه ضد جنگ. باید بگویم اگر میهنپرست نبودم، وقتی فیلم من را قبل از جشنواره جهانی فیلم فجر سه جشنواره دیگر میخواستند، اولین اکران فیلم را در یکی از آنها میگذاشتم. ولی با پخش جهانی صحبت کردم و تصمیم گرفتم اولین نمایش فیلم در جشنواره جهانی فیلم فجر باشد. میهنپرستی یعنی چه؟ آیا میهنپرستی یعنی اینکه من پول نفت را بگیرم و فیلم بسازم و یک قِران برنگردد؟ خیر، من در بخش خصوصی کار میکنم. با پول نفت باید تلفن، راه، آب و گاز و جاده ساخته شود.
در مصاحبهای گفتید دو سال اول که به ایران برگشتید به شما اجازه کار داده نشد. با توجه به این موضوع آیا فیلمنامه از ابتدا به همین شکل بود که ما میبینیم؟ یا اینکه فرزند شهید بودن شخصیت اصلی بعدها به آن افزده شد؟
ابتدا که به ایران آمدم روی این فیلمنامه درخواست نداده بودم و مشکلات دیگری مطرح بود. در پاسخ به سوال شما نیز باید بگویم که ما هیچ جا نمیگوییم شخصیت خانم فیلم فرزند شهید است. فقط در یک قسمت فیلم گفته میشود که پدر در بمباران سکوهای نفتی فوت شده است. بنابراین ما اشارهای به این نمیکنیم. نکتهای که وجود دارد این است که ما شهدای زیادی داریم که هیچ اثری از آنها نبوده و معلوم نیست فرزندانشان فرزند شهید هستند. یعنی اصلا نامی از آنها نیست. پس اگر من دنبال این داستان بودم که خب خیلی کارها میتوانستم انجام دهم و خیلی شعارها را در فیلم بگنجانم.
علاقهمندم که اینجا یک سوال بپرسم؛ چرا با وجود ساخته شدن این همه فیلم درباره جنگ، تا به حال یک پروژه درباره بمباران رشت و سکوهای نفتی بندر انزلی ساخته نشده است؟ پس اصلا این اتفاق موجودیتی ندارد. در نهایت باید بگویم به هیچ وجه به این صورت نبوده که مجوز نداشته باشیم و به خاطر گرفتن مجوز بخواهیم چیزی را در داستان قرار دهیم. فیلم «گیسوم» آبان سال گذشته به اتمام رسید و اردیبهشت امسال در جشنواره جهانی فیلم فجر حضور یافت و تور جهانی خود را آغاز کرد و بعد هم تصمیم گرفتیم فیلم را اکران کنیم. در واقع فیلم به هیچ وجه توقیف هم نبوده است.