گروه سینمایی هنرآنلاین: فیلم سینمایی «گیسوم» در بخش سینمای سعادت سی و هشتمین جشنواره جهانی فیلم فجر حضور دارد. فیلمی که نخستین ساخته کارگردانش نوید به‌تویی و سعید سعدی تهیه‌کننده آن است. پگاه آهنگرانی، رضا داودنژاد، مارال بنی‌آدم، حسین صوفیان، شبنم گودرزی، سلمان فرخنده، پارسا بهشتی، شهرزاد حساس و (با هنرمندی) شاهرخ فروتنیان بازیگران این فیلم سینمایی هستند.

در خلاصه داستان «گیسوم» آمده است: سینه‌سرخ پرنده عجیبیه؟!، بهارا میره، زمستونا برمی‌گرده، از سرما و سختی نمی‌ترسه، کوچ نمی‌کنه، دونه‌اش رو پیدا میکنه، یا لونه‌اش رو تغییر میده، ما همه‌مون سینه سرخیم.... این فیلم آخرین محصول سینمایی شرکت فدک فیلم محسوب می‌شود که با همکاری بخش فرهنگی و هنری کیا گالری و مانا آرت مزون تولید شده است. به بهانه نمایش این فیلم در جشنواره جهانی فیلم فجر با این کارگردان جوان به گفت‌وگو  نشستیم که ماحصل آن را در زیر می‌خوانید:

آقای به‌تویی موضوع و ایده «گیسوم» از کجا شکل گرفت و چطور شد به این قصه رسیدید؟

در دورانی که ایران تحصیل کردم و بعد به فرانسه رفتم، همزمان روی سه قصه مشغول کار بودم. هر سه قصه درباره تضاد و تفاوت روابط انسانی و قضاوت‌های مختلف  از نگاه آدم‌هاست. در نهایت از میان سه قصه «گیسوم» شکل گرفت و توانستیم آن را بسازیم. در دورانی که در فرانسه بودم و همین الان هم که در ایران هستم، ایرانی‌های دو رگه‌ای را می‌بینم که در دهه‌های سنی و نسلی مختلف هستند و جالب است که این‌ها به دنبال ترکیب این هویت و شناخت آن  هستند و حتی زندگی در ایران را به  کشور دیگر ترجیح می‌دهند و همه این افراد یک سفر قهرمانی داشتند، برای این که کشور خود را بشناسند و هیچ تفاوتی در گویش و لهجه با ما ندارند و حتی فارسی را از ما بهتر صحبت می‌کنند. برای پرداخت قصه گیسوم من گرته‌برداری کردم و از چند قصه در هم درآمیخته شده بهره بردم و هرجایی که  قصه خواست به نتیجه برسد، گره دیگری قرار دادم. در واقع تلاش شده این قصه‌ها مانند دومینو با یک ریتم و سرعت بالا که علاوه بر کارگردانی و دکوپاژ ریتم تدوینی مهدی سعدی به عنوان تدوینگر نیز در آن بسیار اثرگذار است،  کار پیش برود.

گیسوم

پس مشاهدات شما در طی این سال‌ها باعث شکل گیری قصه «گیسوم» شد و دغدغه‌ای که درباره تضاد و تناقض‌های رفتاری انسان‌ها داشتید؟

 یک بخشی بله، مثلا قصه پرویز یارمحمد جزو مشاهدات من نبود، چون این اتفاق سال 60 رخ داده زمانی که من متولد نشده بودم اما واقعی است.

چه مدت طول کشید تا قصه به نتیجه‌ای که مد نظر داشتید برسد؟

بارها بازنویسی کردیم و حتی در دورانی که تمرین با بازیگران را آغاز کرده بودیم نیز این بازنویسی‌ها ادامه داشت.  جالب است که بدانید ما حدود 20 دقیقه از فیلم را یک بار فیلمبرداری هم کردیم، اما حس کردم باید آن را حذف کنیم. چرا که به نظرم ریتم زندگی امروزی ما و شنیدن قصه‌ها تغییر کرده است و به همین علت متری برای خودم در نظر گرفتم که بارها در سینمای جهان نیز رخ داده و حتی در  همین سینمای ایران نیز از این دست آثار داشتیم که براساس ریتم زمان و تیک تیک ثانیه شمار ساعت،  این ریتم شروع به کم شدن می‌کند و سعی کردیم این را در گیسوم رعایت کنیم. یعنی قصه از لحظه صفر زمانی شروع می‌شود واز داده‌هایی که به مخاطب داده می‌شود، در پایان داستان کاستیم. این درآمیختگی قصه حاصل بازنویسی است که تلاش کردیم بدست آید و امیدوارم که این اتفاق رخ داده باشد و مورد توجه مخاطب قرار گیرد.

قصه اصلی شما قصه یافتن گمشده‌ای است که در کنار آن قصه، یک گروه دوستانه با گره‌های مختص به خودش را نیز  می‌بینیم. اما جالب است که به نظر می‌رسد قصه دوم از یک جایی به بعد در فیلم رها می‌شود. چرا؟

ما بخش‌ها و سکانس‌هایی داشتیم که باید برمی‌گشتیم به این گروه؛ اما فکر می‌کنم آنها قصه‌های دیگری هستند که باید سناریوی دیگری را برایش می‌نوشتیم. این چندگانگی به عمد در ادبیات مدرن نیز  وجود دارد. در واقع  جریان سیال ذهن و پرش زمانی و مکانی در ادبیات مدرن وجود دارد که من از پرش زمانی و مکانی در فیلم استفاده نکردم. به دلیل جبهه‌ای که در مقابل این جریان وجود دارد و گاه با تخریب یا تحقیر فیلمساز همراه است؛ سعی کردم این اتفاق رخ ندهد و خیلی آهسته به این سمت حرکت کنم. مخاطب عادت کرده است یک قصه را بشنود و آن را ادامه دهد و من تلاش کردم، با چند داستانکی، سردرگمی، هوشمندی و حدس، مخاطب را همراه کنم که امیدوارم در این زمینه موفق بوده باشم. در پاسخ سوال شما باید بگویم که قصه با جمع شروع نمی‌شود، بلکه با فرد اغاز می‌شود و با یک تکانه، او حرکت خود را آغاز می‌کند و ادامه می‌دهد. در ارتباط با این تکانه، یکسری آدم دور هم جمع می‌شوند، اما از یک جایی او برای ادامه مسیر باید تنها راهش را ادامه دهد.

لوکیشن‌ها برچه اساسی انتخاب شدند؟ نشانه گذاری‌ها و نمادهایی وجود دارد که مخاطب را به آن ارجاع می‌دهید.

نزدیک به دو سال  گشتم و لوکیشن‌ها را انتخاب کردم. بخش فرانسه را با دکور ساختیم و از خانه‌ای که دیده بودم و مدنظرم بود عکس گرفتم.  در نهایت نیز  توسط طراح صحنه مرتضی فربد طراحی شد. در این میان  مانا یزدانی امیری طراح لباس نیز همراه ما بود و تمام نقطه گذاری‌های سفر قهرمان فیلم را  با هم  بررسی کردیم و در فیلم نیز مورد استفاده قرار گرفت. این فیلم شبیه به یک فیلم جاده‌ای است و با این نشانه‌ها شروع به حرکت می‌کند. در نهایت نیز تمام عکس‌ها و نشانه‌هایی که ارجاع داده می‌شود را مخاطب  در فیلم می‌بیند.

انتخاب بازیگران بر چه اساسی بود؟

ما سه ماه پیش تولید داشتیم و با بازیگران مختلفی صحبت کردیم، اما گروه دوستان و شکل گیری و انتخاب آن بسیار مهم بود؛ باید به نحوی بازیگران انتخاب می‌شدند که توازن بهم نریزد. در نهایت به این ترکیب رسیدیم که به نظرم ترکیب خوبی است. نزدیک به یک ماه و نیم نیز با این گروه تمرین داشتیم. در مورد نقش پدر نیز دو گزینه داشتیم که هر دو جواب مثبت دادند، اما می‌خواستم گزینه متفاوتی داشته باشم با همه پدرهایی که در سینمای ایران دیده بودیم و تلاش کردیم که این اتفاق بیفتد، بعد از این که شاهرخ فروتنیان به جمع ما پیوست احساس کردیم چقدر انتخاب درستی است برای روایت قصه و صدای او به کیفیت روایی کار بسیار کمک می‌کرد، حالا مخاطب باید نظر بدهد که آیا این  انتخاب درست بوده است یا نه.

گیسوم- نوید به تویی

در سکانس آخر از  نمای دوربین معکوس استفاده کردید، بنابراین دوست دارم کمی درباره این پایان‌بندی نمادین توضیح دهید.

ما باید کیفیت بصری کارهایمان را بالا ببریم و یا بسنده کنیم به همینی که هست. به نظرم این پایان بندی فیلم است و این که چرا آن را انتخاب کردم این است که فاعل قصه فیلم، دوربین است و از صفر زمانی فیلم نیز دیده شده  و یک چیز  بیهوده نیست. ما تمام نماها را از زوایای مختلف گرفتیم. دوربین فاعل، یک حرکت و روند به شدت جدید در سینمای جهان است و دریچه‌ای که باز می‌کند یک بازی موثر دارد. در واقع در پایان بندی این دوربین است که از نفس می‌افتد و اینگونه فیلم به اتمام  می‌رسد.

شما تحصیلکرده سینما در فرانسه هستید، فرهنگ این سینما تا چه اندازه روی شما اثر گذاشته است؟

من در مقطع کارشناسی و ارشد در رشته کارگردانی و ادبیات نمایشی در ایران تحصیل و در کنارش کار هم کردم؛ اما بعد به فرانسه رفتم و آنجا سینما خواندم و در مدرسه تئاتر ملی فرانسه کارگردانی و طراحی میزانسن تئاتر را ادامه دادم. آنچه بر من اثر گذاشته این است که سینما مدیوم زندگی امروز و روح زندگی جهان ماست، در حالی که امروزی نیست. به طور مثال در شاهنامه فردوسی ما سینما را می‌بینیم. یا در بوستان سعدی نیز به همین شکل است و مدیوم‌های سینمایی به وضوح در آن‌ها خودنمایی می‌کنند، پس  سینما همانطور که گفتم متعلق به امروز نیست و از گذشته‌های دور در زندگی ما جریان داشته است. سینما برای من از «خشت و آینه»، «گاو» و «درشکه چی» شروع می‌شود و برنگاهم اثرگذاشته است. گام به گام سینما را با این‌ها شناختم و در نهایت سینمای قصه گوی ایتالیا و سینمای تروفو در فرانسه که قصه‌های مستند و چندلایه دارند در شکل گیری  این نگاه در من  نقش داشته‌اند.

حضور فیلم شما در جشنواره جهانی فجر تا چه اندازه می‌تواند به دیده شدنش کمک کند؟

جشنواره فیلم فجر وحضورش در فیاپف بسیار مبارک است و دل انگیز؛ حضور فیلم ما هم در این دوره از جشنواره بسیار خوشایند است. این فیلم قبل از این که اینجا رونمایی شود، از سوی کشورهای آرژانتین، کلکته هند و مسکو روسیه درخواست حضور داشت و حتی پوستر فیلم را در سایت جشنواره‌هایشان  قرار دادند، اما ما فیلم را ارائه ندادیم و پخش‌کننده بین‌المللی فیلم اجازه این کار را نداد و به من گفت در گام اول باید به عنوان فیلمساز داخلی  دیده شوی و بومی باشی تا بتوانی بین‌المللی شوی. یعنی در جامعه خودم باید شناخته شوم و بعد در جامعه جهانی و از این بابت بسیار خوشحالم. نمی‌دانم گام‌های بعدی فیلم چه می‌شود. از نظر من «گیسوم» تمام شده و به زودی کار جدیدم را شروع می‌کنم؛ چه این فیلم دیده شود چه نشود، ثمره آن  توشه من برای راه‌های بعدی است.