گروه سینمایی هنرآنلاین: خطوط داستانی فیلم «میجر» با در دست گرفتن ترفندی اساسی یعنی وابسته بودن به تعلیقِ پیاپی و در زمینه آن، پیگیری مداوم قصه از سوی مخاطبان طراحی شده است. ابتدا در تحلیلی کلی چنانچه شکستن قفل نگاه مخاطب را وابسته به طراحی داستان در دورانی در نظر بگیریم که اغلب آثار تولید شده به معضل داستانپردازی دچار هستند و صرفا با مؤلفههای گیشه و فروش شناخته میشوند، فیلم «میجر» در زمره آثار قصهگو و پرمخاطب قرار میگیرد. این نکته را پیش از هر چیز میتوان به نگارش یک طرح داستانی ساده و گنجاندن کاراکترهایی وابسته دانست که هر یک با ساختاری اصولی در جوار یکدیگر به شکلی یکپارچه و زنجیروار چیده شدهاند.
در میات کاراکترها، موسی(حمید فرخنژاد) شخصیتی عامی و ظاهرا سادهدل است که پیش از این دست به اقدامی عجیب و غریب زده و اکنون پس از آزادی از زندان با حضور سگهای آلمانیِ گمرک به دردسر افتاده است. این دردسر و گرفتاری با پرسه زدن سگها در محله هرچند شامل حال تمام افراد قبیله میشود، اما موسی به عنوان کسی که حقّهای را طراحی کرده، بیش از سایرین در معرض خطرات نشأت گرفته از آن قرار میگیرد. به همین علت است که این شخصیت علاوه بر منافع شخصیِ خویش، پیش از هر چیز برای به دست آوردن حقوق افراد قبیله خود و اطرافیانش را به موقعیتهای خطرزا نزدیکتر میکند. از جهت دیگر، اقدام موسی در این فیلم بهواقع نیروی پیشبرنده داستان است. اعمال او در مقابل اقدامات و تهدیدات اداره گمرک عملی جسورانه و نوعی شجاعت به حساب میآید که سایرین با وجود تمام ادعاها و شعارهایشان از انجام آن عاجز هستند.
از جانب دیگر، عنصری که بیش از هر نکته دیگری به قدرت پیشبرندگی (حرکت) داستان مدد میرساند، دروغهایی است که هر کدام از شخصیتها از سر سادگی و در جهت نیل به اهداف خود مدام به هم میبافند و هر بار نیز برحسب اتفاق با گرهای بسته مقابل روی خود مواجه میشوند. اما در رأس همه دروغها و عناصر فریبنده، کاراکتر موسی قرار دارد که هر بار آسِ برنده را رو میکند تا به این طریق داستان از نیرویی برای ادامه حیات داستانی و پویاییِ ماجرا تا پایان برخوردار شود. مورد مذکور درحقیقت یکی از موارد اثرگذار در ایجاد گره و اَکتهای نمایشیِ فراوان است که به نظر میرسد نویسنده برای پرداخت آن و نزدیک شدن به تولید حس و حالی مطلوب و جذاب نزد مخاطبان کوشیده است.
فراروی این قضیه، در کل فیلم با تعدد کاراکترهایی مواجه میشویم که هر یک به فراخور نقشی که ایفا میکنند دارای بار عاطفی، روانی و اثرگذار در کشش داستانی هستند. کاراکترهایی که ساده بودن و غرورشان عواملی در جهت تبدیل فیلم به یک کمدی-درامِ منطقی و دوستداشتنی شده است. درحقیقت آنچه شخصیتهای فیلم را به موجوداتی دوستداشتنی تبدیل میکند، تلفیق صحیح بار عاطفی و میزان حضور منطقی آنان در داستان است که به نیروهایی محرکه و دائمی در تولید خنده و حزنِ همزمان در کلیت فضای فیلم بدل میشوند؛ فضایی که بیش از هر چیز در قالبی دراماتیک با عناصر بومی و محلی درهم آمیخته شده است.