سرویس سینمایی هنرآنلاین: این روزها علاوه بر آموزشگاههای بازیگری، مؤسسات آموزش عالی نیز در تهران و شهرستانهایی چون تبریز، شیراز، اصفهان و ... اقدام به آموزش دانشجویان در رشته بازیگری کردهاند و کم تعداد نیز نیستند، اما آنچه مسلم است در این مؤسسات که وابسته به وزارت علوم هستند و مدرک دانشگاهی میدهند نیز همان مشکلات آموزشی که در آموزشگاهها وجود دارد دیده میشود.
نبود استادانی که دانش کافی داشته باشند تا بتوانند بازیگران حرفهای تربیت کنند از یک سو و مشکلات آموزشی همچون سیلابسهای قدیمی دروس و بهروزرسانی نشدن آنها باعث شده است خروجی این مؤسسات نیز مانند خروجی آموزشگاهها مناسب نباشد و صرفاً هر سال بر تعداد فارغالتحصیلان رشتههای هنری و بازیگری افزوده شود، درحالیکه فضایی برای کار آنها وجود ندارد یا اگر هم بتوانند وارد این عرصه شوند به دلیل نداشتن اطلاعات کافی بهسرعت از صحنه حذف میشوند.
در این گزارش به سراغ نصرالله قادری مدرس و کارگردان، مجید گیاهچی مدرس و کارگردان و یاشار مشیرفر بازیگر رفتیم و با آنها درباره مؤسسات آموزش عالی و چرایی ناکارآمدی آنها در معرفی چهرههای جدید به عرصه تصویر به گفتوگو نشستیم.
به تعداد دانشگاه، مدرس نداریم
نصرالله قادری مدرس و استاد دانشگاه در گفتوگو با خبرنگار هنرآنلاین درباره عملکرد مؤسسات آموزش عالی رشته هنر و بخصوص بازیگری گفت: مؤسسات آموزش عالی چند دسته هستند. یکسری دولتی که به دو دسته دولتی و خصوصی تقسیم میشوند و دسته دیگر غیرانتفاعیها هستند. البته که در این میان مدرسهها نیز که بیشتر به کنسرواتوار نزدیکاند و هیچکدام نیز بر اساس اصول برنامهریزی نشدهاند و درنهایت نیز مشخص نیست که دانشجو بر مبنای چه اصولی تربیت شده است، فعالیت دارند. در رشته بازیگری بیشتر از آن که عملی کار کنند، دانشجویان اصول تئوری را میخوانند، درحالیکه همان اصول تئوری را نیز بهخوبی نمیدانند. متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی با رشد بیاندازه دانشگاهها مواجه شدیم که برای این حجم از دانشگاه نیازمند معلمان خوب بودیم اما سؤال اینجاست که آیا در طی این سالها ما معلم تربیت کردیم؟ بخشی از استادانی که خصلت معلمی دارند مورد توجه واقع نشدند و بخشی هم بهراحتی وارد این فضا شدند. وقتی به کمیت نگاه کنیم کیفیت نتیجه مطلوبی نخواهد داشت. بنابراین در حال حاضر به تعداد دانشگاهها معلم نداریم و خروجی نیز بهتبع خروجی مناسبی نیست.
او ادامه داد: از سوی دیگر چند دسته فارغالتحصیل داریم که یا به شیوه فرانسوی، یا آمریکایی و یا انگلیسی دانش آموختهاند و حتی مقداری هم آلمانی و هرکدام کعبه آمال و آرزویشان همان جایی است که به آن شیوه دانش آموختهاند. سیلابسها بر اساس همان کشوری که معلمان تربیت شدهاند و دانش آموختهاند طراحی شده است. طبیعتاً شرح درسها نیز کهنه و قدیمی است و آنهایی هم که نو نوشتهاند همان برنامه کهنهشده را نو کردهاند. این اتفاق علت دارد و آن هم برمیگردد به معلمانی که یا استخدام رسمی هستند که اغلب مانند کارگر هستند و عده دیگر نیز حقالتدریسانی هستند که دستمزد دریافت میکنند و جالب است که هیچیک نیز میلی به کار کردن ندارند، چرا که دستمزدشان، متناسب با فضایی که کار میکنند نیست. بر همین مبنا ما نظریهپردازی نیز در این زمینه نداریم یا اگر هم باشند کم تعداد هستند و سیلابسها نیز بر همین اساس قدیمی باقی ماندهاند.
این مدرس دانشگاه در پاسخ به این سؤال که چرا با توجه به این حجم از فارغالتحصیل و هنرجو ما چهره جدیدی در آثارمان نمیبینیم، بیان کرد: چون سیستم تئاتر و سینما بازیگر نمیخواهد. در مورد مردان، یا به دنبال چهرههای زیبا هستند یا زشت، در مورد خانمها نیز با توجه به ادعای خود خانمهای بازیگری که نقل قول کردهاند، اغلب آنها را به چشم دیگری میبینند، بنابراین بازیگری نمیخواهند که بهطور مثال مانند جک نیکلسون باشد که تقریباً در تمامی آثارش نقش یک دیوانه را بازی کرده که هیچیک نیز شبیه به دیگری نیست. تلویزیون نیز تولید انبوه میخواهد و بازیگران نیز اغلب خودشان را تکرار میکنند. از سوی دیگر چند فیلمساز خوب داریم که بهندرت کار میکنند و در همین اندک تولیدشان نیز ترجیح میدهند از همان بازیگران نسل گذشته انتخاب کنند. ما متأسفانه هنوز نتوانستیم بازیگری تربیت کنیم که حتی بتواند از عهده یک نقش ادبی بهخوبی برآید. بهرام بیضایی درباره نمایشنامه آرش خود میگوید هرگز نتوانستم این نمایشنامه را به روی صحنه ببرم چون بازیگری پیدا نکردم که بتواند آن را بخواند.
قادری در پاسخ به این سؤال که چرا اغلب استادان راهنما در مقاطع بالا برای پایاننامهها هیچ ارتباطی با رشته هنر ندارند، پاسخ داد: با توجه به تجربه دانشگاهی که دارم اتفاقاً به نظرم آنها موفقتر از تئاتریها هستند. با نگاهی به پژوهشها و مقایسه آنها با هم قطعاً به این نکته خواهید رسید چرا که تئاتر یک رشته تعاملی است و قطعاً وقتی فرزان سجودی زبانشناس روی مباحث نشانهشناسی اشراف دارد، بهتر میداند که دانشجو درباره چه نکات و نشانههایی تحقیق و پژوهش میکند. دانشجوی تئاتر باید تمام رشتهها را بخواند و درباره آنها اشراف داشته باشد. ضمن این که یادمان نرود الزاماً کسی که بازیگر خوبی است، معلم خوبی نخواهد بود. معلم هم الزاماً بازیگر خوبی نیست. مگر حمید سمندریان بازیگر خوبی بود؟ او استاد خوبی بود. دانشگاههای ما به دنبال جذب استادانی هستند که مدرک دانشگاهی دارند در نتیجه به تجربه و تخصص آنها توجهی نمیکنند. پیش از انقلاب جلالالدین همایی را داشتیم که بدون داشتن مدرک دکترا دانشجویان فوق دکترا تربیت میکرد. بهرام بیضایی را داشتیم که مدیر گروه بود، درحالیکه مدرک تحصیلیاش دیپلم بود. آنها مدرک دانشگاهی بالایی نداشتند، اما تأثیر آنها را در تربیت دانشجویان نمیتوان منکر شد. بعد از انقلاب آنچه اهمیت یافت مدرک بود.
او در خاتمه درباره جذب دانشجو و هنرجو با وعده بازیگر شدن نیز گفت: آموزشگاهها یقین دارم که این کار را انجام میدهند و هنرجو میپذیرند و با استخدام بازیگران چهره این کار را انجام میدهند، اما در دانشگاه چنین چیزی را ندیدم که وعده بدهند تا جذب دانشجو کنند، شاید استادی قول بدهد این کار را انجام دهد، اما سیستم آموزش عالی اینگونه نیست. عمدتاً دانشگاههای غیرانتفاعی و غیررسمی این کار را انجام میدهند، برای جذب دانشجو اما دانشگاههای دولتی اینگونه عمل نمیکنند. درهرحال اساس کار هردو مادیات است و تردیدی هم در آن نیست. دانشگاه با مدرک و مؤسسات بیرونی با معرفی به سریالها و فیلمها که البته بخشی نیز موفق بودهاند.
مدتهاست خروجی قابل رصدی به چشم نمیخورد
مجید گیاهچی مدرس و استاد دانشگاه در گفتوگو با خبرنگار هنرآنلاین درباره عملکرد مؤسسات آموزش عالی در باب پرورش چهرههای جدید در عرصه هنر میگوید: به نظر میرسد متأسفانه علیرغم افزایش کمی مراکز و مؤسسات آموزش عالی تئاتر، که به شکل بالقوه میتواند مثبت ارزیابی شود، خروجی و ماحصل کار و فعالیت این مراکز مثبت و قابل دفاع نبوده است و این مراکز در یک جمعبندی کلی، نهتنها نتوانستهاند کمک شایانی به وضعیت تئاتر ایران بکنند، بلکه موجب بروز مشکلات و معضلاتی نیز بوده و هستند. یعنی افزایش کمی فارغالتحصیلان تئاتر که بدون پیشبینیهای علمی و لازم و بیشتر با چشمداشت مالی یا استفادههای ابزاری و بهرهبرداریهای آماری تحقق یافته، وضعیت از پیش نامناسب تئاتر را، بدتر هم کرده است. در وضعیتی که حتی برای همان معدود فارغالتحصیلان و فعالان سالهای پیشین هم بازار کار مناسب و درخوری وجود نداشته و ندارد و از دورههای بیکاری طولانی رنج برده و میبردند، تعداد فراوان و خارج از هر ضابطه این مراکز، بر آشفتگی و اختلال در وضعیت بازار کار این رشته افزوده است. این در شرایطی است که در دهههای اخیر، نهتنها فرصتهای شغلی پایدار برای هنرمندان و فارغالتحصیلان تئاتر افزایش پیدا نکرده، بلکه حتی همان معدود مشاغل پایدار و مستمر، حفظ هم نشده و شاهد حذف و کاهش هم بوده است و در این شرایط کمترین تناسب و موازنهای ما بین بازار کار و تعداد دانشجویان و فارغالتحصیلان وجود ندارد، از سوی دیگر کاهش توانایی و کارآمدی فارغالتحصیلان بهطور کلی بر باور و شناخت جامعه از تئاتر هم لطمه زده و موجب لطمه به این هنر شده است.
او در ادامه افزود: ممکن است مراکز آموزشی خود را از مسئولیت چگونگی جذب فارغالتحصیلان مبرا ببینند، اما به نظر میرسد که نمیتوانند کاملاً به این موضوع بیاعتنا بوده و بتوانند نقش خود را در ایجاد اخلال در وضعیت کلی تئاتر نادیده بگیرند. مهمترین عوامل مؤثر بر عدم توفیق این مراکز، ساختار قدیمی، ناکارآمد و بهروز نشده سیستم و نظام آموزش تئاتر، در کنار فقدان مدرسان پرورشیافته یا شایسته و از سوی دیگر بیانگیزگی مفرط و تشدیدشونده دانشجویان به خاطر یاس و بحرانهای مختلف و متواتر اجتماعی است. ساختار آموزشی که شامل فرآیندهای متعددی از نحوه جذب هیئتعلمی تا دانشجو، مکانیابی و فضاهای مناسب آموزشی و استفاده از زیرساختها و امکانات کمکآموزشی، یا ایجاد ارتباط مابین نظام آموزش و نظام تولید و کار حرفهای در تئاتر است، حتی در سیلابس و تعاریف و نقشه راه هم ناکارآمد و فاقد توان تأثیر متناسب به نظر میرسد و نیازمند نه یک اصلاح و بازنگری، که یک تحول جدی و حتی دگرگونی بنیادین با مطالعه سیستمهای بهروز آموزش تئاتر در جهان و بومیسازی آنها است.
این مدرس دانشگاه اظهار کرد: آخرین سیلابسهای درسی ما متعلق به دههها پیش است و درحالیکه دورههای تغییر و دگرگونی جهان، بهخصوص با وجود گسترش تکنولوژی و ارتباطات، مدام کوتاهتر شده، این نظام همچنان در بند الگوهای بیارتباط با دوره و زمانه معاصر است و کوششهای هرازگاهی و مقطعی، برای ایجاد تغییر در این نظام هم بیش از اندازه محافظهکارانه بوده و نتوانسته است کارآمد و نتیجهبخش باشد. تا جایی که کوچکترین رابطهای بین نظام آموزشی و بازار حرفهای، یا دستگاههای مدیریتی و مؤثر بر تئاتر از مدیریتهای دولتی گرفته تا ساختارهای صنفی وجود ندارد و حتی پیشبینیای هم برای آن نشده است. بنابراین بهطور مداوم تعداد فارغالتحصیلان و مقاطع فارغالتحصیلی در حال ارتقا است، درحالیکه کمترین امکانی برای کارآموزی و یا تبدیل این پتانسیل علمی- نظری به عمل و نتیجهبخشی نشده است.
وی ادامه داد: حتی در شهرهایی که مدتهاست دانشگاههای تئاتری راهاندازی شده است، خروجی قابل رصدی به چشم نمیخورد و نه توانستهاند یک مرکز یا فعالیت مستمر در زمینه عرضه تئاتر دانشجویی و دانشگاهی ایجاد کنند و نه یک جریان مستمر تئاتر در این شهرها ریشه گرفته، فعال شده و در حال گسترش است. در همین تهران نیز تنها تالار مولوی با چنین هدفی وجود دارد که آن هم جسته و گریخته به عرضه تولیدات دانشجویی و دانشگاهی میپردازد، اما فعالیت دیگر دانشگاهها چون دانشگاه هنر، سوره، آزاد اسلامی و دهها موسسه آموزش عالی و علمی کاربردی، علیرغم دههها فعالیت، قابل رصد نیست، موضوعی که در دهها شهری که میزبان دانشجویان و نظام آموزش عالی تئاتر به چشم میخورد. اگر قرار است تولید وجود نداشته باشد و نتیجه مشخص و قابلمشاهدهای از آموزش به دست نیاید، این حجم از دانشگاه و فارغالتحصیل به چه کار میآیند؟ ما حتی در همین پایتخت و در سراسر کشور، یک مرکز پژوهشی- مطالعاتی تئاتر نداریم که بر کار پژوهشی و مطالعاتی تئاتر، متمرکز باشد و متناسب با نیاز این هنر و کشور، به شناخت وضعیت کمک کند، یا راهکارهای علمی و دقیقی ارائه و پیشنهاد بدهد تا مدیریت تئاتر کشور چه در بخش خصوصی و چه در بخشهای صنفی یا دولتی، از نتایج این امکان و ابزار پیشبرنده، برخوردار باشند. یا حتی یک هماهنگی ابتدایی بین خود این دانشگاهها و مراکز ایجاد نشده است، تا همین کارها و مطالعات کلاسی، یا پایاننامهها و رسالات متعارف و معمول دانشجویان، جهت و هدف مشخص و پیشبرندهای بیابند و بخشی از نیازهای پژوهشی- مطالعاتی تئاتر کشور را مرتفع کنند. یا اصلاً به موضوع آسیبشناسی و تحلیل وضعیت خود این نظام آموزشی بپردازند و متناسب با نتایج آن تلاش شود تغییر و تحول ایجاد کنند.
گیاهچی افزود: کمترین و حداقل این انتظار میتواند این باشد که در مورد ثبت اطلاعات و بضاعت موجود تئاتر ایران پیش از آنکه امکان ثبت و ضبط آنها از دست برود، کار و تلاش کنند و متمرکز شوند. همین الان تعداد زیادی از هنرمندان ما پا به سن گذاشتهاند درحالیکه خاطرات و تجربیاتشان ثبت نشده است و با از دست رفتن هر یک از آنها، بخشی از تاریخ تئاتر ایران نیز از دست میرود، یا بسیاری از انواع و گوشههای نمایشهای سنتی یا آیینهای قومی و محلی در حال نابودی و نیازمند ثبت اطلاعات موجود و ممکن است. با توجه به سطح آشنایی دانشجویان با زبانهای خارجی که خوشبختانه بهمراتب از وضعیت مناسبتری برخوردار شده و در صورت وجود یک مدیریت علمی، میتوان بسیاری از نیازهای مطالعاتی کشور در مورد سیستمهای مدیریت تئاتر یا حتی خود آموزش تئاتر و ... را مرتفع کرد.
این کارگردان تئاتر درباره نبود استادان متخصص در حوزه آموزش نیز اظهار کرد: یک مشکل اساسی و محوری مؤسسات آموزش عالی، نبود استادان شایسته و پرورشیافته در این رشته است. در بسیاری از مراکز افرادی تدریس میکنند و هدایت دانشجویان را بر عهده دارند که خودشان کمترین فروغی نه در حوزه نظری و نه تجربه عملی ندارند و وقتی نظام و ساختار آموزشی و مدرسان در چنین سطحی از کیفیت است و زیرساختها نامناسب است یا از مبنا وجود ندارد، ممکن نیست خروجی قابلتوجه باشد و نمیتوان انتظاری بیش از این داشت و اگر معدودی از فارغالتحصیلان این مراکز توفیقی داشتهاند بیش از آنکه مرهون یک سیستم و ساختار باشد، مرهون تلاش و پیگیری یا بضاعت فردی آنهاست.
او در پاسخ به این سؤال که تا چه اندازه خروجی این مؤسسات وارد بازار کار میشوند، توضیح داد: متأسفانه علیرغم اینکه آمار نشان میدهد، تمایل به تحصیل در تئاتر رشد چشمگیری داشته است، اما در یک بررسی کلی و عمومی در خواهیم یافت که تنها درصدی بسیار اندکی از فارغالتحصیلان این مراکز توفیق حضور جدی و حرفهای در رشته و تخصصی که آموزشش را دیدهاند پیدا میکنند. بیشک تعدادی قابلتوجه و حتی درصد فراوانی از فعالان تئاتر کشور فارغالتحصیلان همین مراکز هستند و وجود نقد نسبت به این مراکز به معنای آن نیست که برای کسانی که همین مسیر را طی نکردهاند، شرایط مناسبتر و بهتری وجود دارد، اما درمجموع و به شکل درصد و آماری، تعدادشان خیلی زیاد نیست. کافی است خروجیهای یک سال را از هر دانشگاه را که از طریق رسالات دفاعیه کاملاً قابل رصد و شناسایی هستند در نظر بگیریم و ببینیم چه درصدی از آنها توفیق یافتهاند در تخصص خودشان کار و فعالیت کنند. با لحاظ تمامی مراکز آموزش عالی و نهفقط مراکز شاخص پایتخت، در خواهیم یافت که درصد قریب بهاتفاق فارغالتحصیلان حتی نتوانستهاند وارد فضای کار و تولید حرفهای تئاتر بشوند و این فاجعهبار است.
وی افزود: بیشک و الزاماً یک معلم و استاد خوب دانشگاهی، نباید در کار حرفهای هم موفق و شاخص باشد و بالعکس یک هنرمند شناختهشده و موفق هم الزاماً یک استاد و معلم شایسته نیست و چنین جمعی از توانایی در هر دو عرصه بهندرت اتفاق میافتد. کسانی که در فضای آموزشی هستند یا به دلیل فرصت و یا گاه عدم تمایل حضوری شاخص در فضای حرفهای تئاتر ندارند و برعکس آنها که در حوزه عمل موفق هستند کمتر فرصت و تمرکز حضور و همراهی در بخش آموزشی را پیدا میکنند، اما چنین مطلبی در مورد دانشجویان و فارغالتحصیلان چندان مصداقی ندارد، آنان تربیت نمیشوند که در تخصصی که آموزشش را دیدهاند، فعالیت نکنند، بلکه تربیت میشوند تا وارد بازار کار شده و به گسترش و پیشرفت تخصصشان کمک کنند. هرچند افت اشتغال در این تخصص، متأثر از عوامل متعدد و پیچیدهای است که بخشی از آنها ارتباطی به نظام آموزش ندارد و اتفاقاً همین تعدد عوامل و نقشآفرینان فضایی را ایجاد میکند که هر یک با فرافکنی مشکل را به گردن دیگری انداخته و از قبول مسئولیت و نقش خود شانه خالی کند. بههرحال و بیشک تعداد سالنها، یا میزان استقبال از آثار، یا میزان و نحوه حمایت از تئاتر و بهطور کلی مدیریت تئاتر کشور در تمامی بخشهای دولتی، عمومی، صنفی و خصوصی در عدم رونق بازار کار و فعالیت تئاتر مؤثر بوده و هست، اما خود موضوع شناخت بازار کار حرفهای و ایجاد توان و کارآیی ورود مؤثر به آن از ضعفهای ساختار آموزشی ماست.
این کارگردان در پاسخ به این سؤال که آیا مؤسسات آموزش عالی همانند آموزشگاهها با وعده معرفی به پروژههای تصویری جذب دانشجو میکنند یا خیر، گفت: در آموزشگاهها معمولاً از چنین ترفند تبلیغیای سوءاستفاده میکنند، اما من خوشبختانه در محیطها و مراکز جدیتر آموزش تئاتر با چنین وعدههایی مواجه نشدهام، هرچند اگر مدرسان چنین امکانی داشته باشند از معرفی دانشجویان و فارغالتحصیلان شایسته و شاخصشان به پروژههای حرفهای دریغ نمیکنند. از سوی دیگر عدم توفیق برای حضور در عرصههای حرفهای و شاخص تئاتری الزاماً به معنای ناتوانی یا فقدان قابلیت در اشخاص نیست و به عوامل و پارامترهای متعددی بستگی دارد که در این آشفتهبازار اندک نیستند افراد مستعد و شایستهای که از عرصه عمل و امکان بروز شایستگیهایشان دور و محروم میمانند.
وی همچنین عنوان کرد: موضوع آسیبشناسی نظام آموزش تئاتر نیازمند بررسی دقیقتر با حضور صاحبنظران مرتبط از رشتههای مختلف دانشگاهی و حرفهای است که متأسفانه به آن توجهی نشده است و خود همین نظام آموزشی یا نظام مدیریت دولتی تئاتر یا اصناف تئاتری هم میتوانند و باید بر این موضوع مهم متمرکز باشند که متأسفانه تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده، هرچند همواره این امید هست که به آن توجه کنند.
او در خاتمه درباره محدودیت اعمالشده در دانشگاهها در تعیین استادان راهنما توضیح داد: این نیز جزو یکی از دهها مشکل ساختار آموزشی تئاتر است، دانشگاهها دانشجویان را ملزم میکنند تا پایاننامهها و رسالههای خود را تنها با معدود استادان رسمی هر دانشگاه بگذرانند. نمیدانم ریشه منطقی و داری توجیه علمی این تصمیم چیست، به نظر میرسد وقتی مبنا علم است و در هر موضوع تخصصی افراد شایستهتری برای نتیجهبخشی مناسبتر وجود دارد، چنین الزامی اندکی کاسبکارانه و بهدوراز ماهیت و اساس علمی فعالیت دانشگاههاست که صرفاً منافع مالی استادان رسمی هر دانشگاه مدنظر دارد که احتمالاً از طرق دیگری قابل تأمین است و نه از طریق یک معامله نامیمون بر موضوعی علمی. این موضوع چون منحصر به تئاتر هم نیست، همواره با اعتراضات جدیای روبهرو بوده اما چون این اعتراضات فردی بوده و ساختاریافته و منسجم نبوده است به نتیجهای نرسیده است، چرا که باز یک مشکل دیگر فقدان سیستمهای صنفی برای متعادلسازی روابط و مناسبات است، ساختارهای صنفی استادان و مدرسان رسمی و حقالتدریسی، دانشجویان و فارغالتحصیلان و حتی کارمندان و ... . وقتی ساختارها درست نباشد، اعتراضات و کنشهای فردی برای اصلاح سیستمها و مناسبات به نتیجهای نمیرسد.
قوانین در سینما با آنچه آموزش داده میشود متفاوت است
یاشار مشیرفر بازیگر و هنرمند فعال در تبریز نیز که در یکی از مؤسسات آموزش عالی این شهر در رشته هنر تحصیل کرده است، درباره عملکرد این مؤسسات به هنرآنلاین گفت: در نگاه اول متأسفانه افرادی که وارد این مؤسسات میشوند درگیر نوعی غرور کاذب شده و همین عامل آنها را دچار مشکل میکند. از سوی دیگر، استادانی که برای آموزش دروس انتخاب میشوند نیز اغلب ادعا دارند و یا با مدارک پایینتر از دکترا به دانشجویان تدریس میکنند.
او ادامه داد: آنچه بارز است در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی رشته هنر آنطور که از دور به نظر میرسد آموزشی داده نمیشود و استادانی که انتخاب میکنند نیز اغلب بار علمی که باید با خود به همراه داشته باشند، ندارند. در بسیاری از دروس استادان صرفاً یکسری مطالب را حفظ کرده و آن را به خورد دانشجو میدهند و در مقابل سؤالات دانشجو پاسخهای علمی ندارند و همین عامل نیز موجب میشود که کیفیت آموزش پایین باشد. بخصوص در عرصه بازیگری این بسیار مشهود است و همین عامل نیز موجب میشود تا خروجی مناسبی وجود نداشته باشد، چون دانشجو چیزی که باید را نیاموخته است. همچنین سیلابسهایی که برای آموزش دروس این رشته انتخاب شده است بسیار قدیمی هستند و استادان در مقابل بهروزرسانی آن مقاومت میکنند و این اجازه را نمیدهند، درصورتیکه دانشجو کارش آزمون و خطا کردن است. این که من بهعنوان دانشجو فقط یکسری مطالب را حفظ کنم و بعد در امتحان نمره قبولی دریافت کنم فایدهای ندارد و در آینده به کار من نخواهد آمد.
این بازیگر درباره وعدههایی که برای معرفی افراد به پروژهها داده میشود نیز اظهار کرد: از طرف استادان قولهایی در این زمینه داده میشود، اما ازآنجاییکه در سینما روابط بر ضوابط حاکم است و اصطلاحاً باندبازی بسیار ورود به آن کار سختی است. قوانین در سینما با آنچه در دانشگاهها تدریس میشود کاملاً متفاوت است و حضور در پروژهها صرفاً به داشتن مدرک بازیگری معطوف نمیشود. کسی که میخواهد وارد این عرصه شود باید با تمامی مسائل سینما آشنا باشد و نسبت به آنها اشراف داشته باشد که این نکات هرگز در دانشگاهها و مؤسسات آموزش عالی آموزش داده نمیشود.
مشیرفر همچنین ادامه داد: عموم استادان خودشان آموزشگاه خصوصی دارند و دانشجویان را برای حضور در آموزشگاهها ترغیب میکنند. ازنظر من آموزشگاهها نیز مانند دانشگاه بر اساس سلیقههای شخصی عمل میکنند. انتخاب بازیگر برای حضور در پروژهها کار سختی نیست و بهراحتی با یک تست میتوان این کار را انجام داد، اما در آموزشگاهها و دانشگاهها مبانی و دروس همه تئوری هستند و جایی برای کسب تجربه و آزمون و خطا وجود ندارد.
با توجه به صحبتهای انجامشده میتوان به این نتیجه رسید که متأسفانه در مؤسسات آموزش عالی نیز همانند آموزشگاهها در حال رخ دادن است، حضور بیشازحد علاقهمندان به این عرصه و نبود فضایی برای کار به آنها است که متأسفانه پذیرش چهرههای جوان را محدود کرده است. دانشگاهها نیز نهتنها نمیتوانند در این عرصه چهرههای جوانی را معرفی کنند، بلکه آموزش در آنها نیز مطابق با متد روز در دنیا نیست و همین امر تنها موجب شده دانشگاهها تبدیل به فضایی شوند که علاقهمندان به این عرصه با سرخوردگی آن را ترک میکنند.