به گزارش هنرآنلاین، "شب صحبت" با موضوع تحلیل و نقد سریال "پایتخت" با اجرای محمود گبرلو و با حضور کیوان امجدیان و پژمان کریمی منتقد و سیروس مقدم کارگردان و مهدی فرجی مشاور این سریال و مدیر سابق شبکه یک سیما برگزار شد.
گبرلو در ابتدای این برنامه خطاب به مقدم گفت: سریال سازی در دنیا متحول شده و در دنیا سریالهای چند فصلی متناسب با اوضاع آن سالها ساخته میشود. این نشستها کمک بزرگی به بینندههای مخالف و موافق میکند. سریال یا مخالف مخالف دارد یا موافق موافق. ما قسمت پایانی را ندیدهایم. کی آماده میشود؟ قصه ناتمام مانده است.
چهار قسمت از "پایتخت" باقی مانده است
مقدم پاسخ داد: همانطور که دیدید در قسمت 15 بهتاش به دلیل شرایطی که در فوتبال پیدا میکند مورد تقاضای تیمهای حرفهای قرار میگیرد و در داخل ایران و خارج دعوت میشود. بنابراین به تهران میآید و طبیعی است قصه وارد فضاهای ورزشی و تجمع و هیاهو و تماشاچی میشود و به دنبالش قصههای خانوادگی ادامه دارد. نقی، هما و خانواده به تهران میآیند و به دنبال ارسطو هستند. با توجه به شرایط کرونایی نتوانستیم این بخشها را فیلمبرداری کنیم. لیگ تعطیل شد. تجمعات تعطیل شد و قرنطینه اجباری شد. مطمئن باشید اولین روزی که شرایط عادی برقرار شود تیم "پایتخت" هم عهد شدهاند که فصل پایانی را بگیرند. دو قسمت 80 صفحهای مانده است که در پخش 4 قسمت میشود.
اساس و بنیان فصل 6 بر التهابات درونی خانواده است
مقدم در پاسخ به سوال گبرلو درباره میزان توجه به عنصر خانواده تاکید کرد: باید برگردیم به عقبتر. "پایتخت 1" بر اساس محور خانواده شکل گرفت. خانوادهای که مهاجرت میکرد و خانهای را تحویل میگرفت. آنها مجبور میشوند ایام تعطیلات را پشت کامیون زندگی کنند. کیان خانواده در فصلهای 3 و 4 و 5 هم بود. به فصل 6 میرسیم. با صحبتهایی که با محسن تنابنده و خشایار مرحوم داشتیم بر این اساس بود که در فصلهای پیشین همه جور استایل قصهگویی را تجربه کردهایم. از مهاجرت و جا به جایی، از قهرمان پروری و گنبد و گل دسته. بنابراین تصمیم گرفتیم در فصل 6 اساس و بنیان را بر التهابات درونی خانواده بگذاریم. همه بر اساس حادثه شکل میگرفت. گنبد و گلدسته، نامههایی که باید به رئیس جمهور میرسید، سقوط بالن یک خانواده، تصادف ماشین و در فصل ششم خانوادگیترین "پایتخت" را داریم. از التهابات بیرونی قصه را خلاص کردیم و به درونیها پرداختیم. همراه با خانوادهای که در طول این 10 سال ربات نیست، همراه با تحولات جامعه رشد کرده و متحول شده است.
در ادامه پژمان کریمی بیان کرد: من انتقادهایی نسبت به فصل 6 دارم. تا فصل 4 و بخشهایی از فصل 5. آنچه اتفاق افتاد این بود که با خانوادهای مواجه هستیم که همه همدل میشوند. تپشهای ما و آنها یکرنگ است. دل مشغولی داریم. خانوادهای که مطلوب است به تصویر کشیده شد. فرشته و قدیس نیستند. دروغ میگویند اما جبران میکنند. در فصل ششم احساس میکنیم نشانههایی که در طول این سالها در فصلهای قبلی با آنها عجین شدهایم کمرنگ شده یا از بین رفته است. در فصل 5 ماهیت تروریستی یک گروه را به قشنگی عیان میکند. سبک زندگی ایرانی اسلامی را در فصل 5 میبینیم. با اغماض عرض میکنم؛ تعجب برانگیز است که در فصل 6 این نشانهها را به تمامی نمیتوانیم سراغ بگیریم. برایند نظرهایی که بوده است را عرض میکنم. خانواده عنصر اساسی است. قداست خانواده را به پاکی و روشنی تا فصل 5 دیدیم، قسمتهای پایانی ساخته نشده است و شاید در این قسمتها تغییراتی ببینیم. اما تا این جای قصه به راحتی دروغ میگویند. دخترها کارهای پنهانی از پدرشان و خانواده کارهایی انجام میدهند. پدر خانواده وقتی حج میرود خصیصههای اخلاقی بدش پررنگتر میشود.
فرجی در پاسخ به او گفت: من از سازمان تشکر میکنم. وقتی سریال که 80 درصد بیننده دارد را به بوته نقد میگذارد و کارگردان آن با 40 سال سابقه حضور پیدا میکند، نشان میدهد که دارد به بارور کردن تولیدات فکر میکند. قرار است نویسنده خانوادهای را تعریف کند. میگوید من اینها را اینطوری میبینم. قرار است تا پای جنگ بروند تا بدانند قابل اعتمادترینها خودشان هستند. سربلند بیرون میآیند و فقط به خودشان اعتماد دارند. اگر بچهای دروغ نگوید. پنهان کاری نکند چطور میتوانیم در سریال حرفهای تربیتی بزنیم و پیام برسانیم. در فصل 5 تا زمانی که به چالش اصلی که درگیری با داعش است برسیم انتقادهای زیادی به این خانواده وارد است. میخواهند پناهنده شوند. چالشی به وجود میآید و تبدیل به بحران میشود و بعد در کنار یکدیگر بودن را میبینند. کاش تعطیل نمیشد و ما قسمتهای بعدی را میساختیم و این در کنار یکدیگر بودن را در فصل 6 هم به مردم نشان میدادیم.
هما سعادت بسیار وفادار و آدم درستی است نه دروغگو
کیوان امجدیان در ادامه این بحث در پاسخ به کریمی گفت: گاهی شما ایده الی میخواهید و میگویید این چیزی که میبینیم الگوی بچه من است. اگر دروغ بگوید الگو برداری میکند. گاهی شما میگویید من یک خانواده معمولی را میخواهم نشان بدهم. چرا سریال با قدرت خود را بالا کشیده است. برندی شده است که خیابان خلوت میکند. چون واقعیت را نشان میدهد، خانوادهای که ممکن است کاری کند اما جبران میکند. اگر این تصویری که از این خانواده میبینم یک تصویر ایرانی بدون اشتباه و منظمی باشد فاصله من مخاطب با آن خانواده زیاد میشود و دستم نمیرسد. هما سعادت یکبار به همسرش دروغ گفت. ایا شما او را دروغ گو میدانید؟ برآیند همه کارهاست که نشان میدهد بدذات نیستند. بعد از دیدن فصل 6 جوابتان به سوالی که پرسیدم مثبت است؟ کاراکتر هما سعادت دروغ گو است؟ کنشها و اکتها باید لا به لای رفتارها و روابط دیده شود. در مجموعهای از اکتها و کنشها و واکنشها میبینم. برآیند همه اینها به من میرساند که او درست کار و وفادار است. بسیار آدم درستی است.
فرجی در ادامه توضیح داد: در فصل 6 دیدیم مشکلی که نقی دارد و خطایی که ارسوط کرده و هما سعادت دوشادوش او راه میافتد. در کنارش است تا مشکل را حل کند. او را سرزنش نمیکند. حتی سراغ کسی میرود که روزی رقیب او بوده است. هر حرفی باید بار علمی داشته باشد. من دوست دارم شخصیتها مثبت باشند، آما آیا این را دیدگاه علمی و حرفهای تایید میکند؟
کریمی در ادامه گفت: قبلا احساس نمیکردیم با آدم پلیدی روبرو هستیم. این دروغ گویی را در فصلهای قبل هم میدیدم. اما پس زده نمیشود. مخاطب کمی تلاش میکند نکته سنج برخورد کند. در فصلهای قبل احساس نمیکردیم در این خانواده همه دچار نقصان هستند.
نمیتوانستیم آدمها را در "پایتخت" به قدیس تبدیل کنیم
کارگردان سریال "پایتخت" نیز در این خصوص اظهار کرد: درست این است که اگر سه قسمت آخر "پایتخت5" را پخش نمیکردیم همین حرفها را میگفتید و همین سوالها برایتان پیش میآمد. قصه در فصل ششم سریال روایت کاملا کلاسیک دارد. راجع به فیلمنامه صحبت میکنم. خود محسن تنابنده و آرش عباسی بهتر بود باشند و صحبت کنند. نمونههایش را در سینمای هند داشتهایم "سنگام" این طرف، در "هشت نفرت انگیز" آدمهایی در قصه که به دلایلی هیچ جور امکان وصل شدن ندارند، به یکدیگر وصل میشوند و درست در لحظهای که به نظر میرسد همه چیز خوب است و موانع برداشته شده است به ناگهان عنصر دیگری که مرده یا گم شده سرو کلهاش پیدا میشود. این ساختار کاملا کلاسیک است. کاراکترهایی که در کنار هم قرار میدهی از نظمی که به وجود آوردهای تا به بی نظمی برسد باید از خلق و خوی انسانی برخوردار باشند. نمیتوانی آنها را به قدیسهایی تبدیل کنی که امکان خشونت ندارند. مثل رحمت و فهیمه. ما مجموعهای از خوبی و بدی هستند. به جایی میرسیم که میگویند اینها بروند سرخانه و زندگی شان. وقتی بهبود پیدا میشود میگویند این هم گناهی ندارد. شکل روایت قصه میگوید ما تا اینها را آدم نبینیم نمیتوانیم از آنها قهرمان بسازیم.
گبرلو در ادامه خطاب به امجدیان گفت: بحث قصه را مطرح کردید. خوب است در این زمینه توضیح داده شود. برخی منتقدین میگفتند سریال قصه ندارد. البته من موافق نیستم. نظر شما چیست؟
امجدیان در این خصوص تاکید کرد: در این قصه جای آقای خشایار الوند خالی بود. آدمی بود که چند سال این شخصیتها را میشناخت. به هر حال وقتی نویسنده جدید اضافه شود، زمان میبرد تا هماهنگ شود. قصه کنش و واکنش داشت. منتهی برخی جاها خوب در نیامده بود. قدری سهل انگاری داشت. شاید به خاطر کرونا و استرس و اینها باشد. جاهایی چیزهایی مطرح میشد. خارج شدن از حالت تعادل شروع یک قصه است. جایی بهتاش فریبا گربه میکند و میگوید با این میخواهم زندگی کنم. بعدش که چی. شاید در قصههای پایانی مشخص شود. اما برخی جاها نمیفهمیدم چرا فلان بخش اضافه شده است.
نطفه و فکر اصلی "پایتخت" برای محسن تنابنده است
مقدم در ادامه بیان کرد: اهمیت و نقش و تاثیر خشایار در "پایتخت" واقعا یک چیز مهم است. در اثری که یک پایهاش نویسنده و کارگردان است و ما نویسندهامان را از دست دادیم. "پایتخت" نطفه و فکر اصلیاش برای محسن تنابنده است و اینطور نبوده که فکر بر اساس حضور نویسندههای مختلف شکل گیرد. در فصل 1 خشایار الوند از نیمه به ما اضافه شد. در فصل 2 اصلا خشایار حضور نداشت. کوروش نریمانی و حسن وارسته سریال را نوشتند و در فصل 5 تا قسمت 6 نویسنده دیگری کنار محسن کار را نوشت. از بخش سفر به ترکیه خشایار اضافه شد. نمیخواهیم ارزشهای خشایار را نادیده بگیریم. او کمکهای خیلی خوبی کرده است. تفاوت در این است که خشایار بعد از 10 سال در کنار تیم مسلط به لحن، جغرافیا و روابط این خانواده بود. خشایار الوند کاملا مدیوم تلویزیون را میشناخت و میدانست وقتی دو سکانس پر دیالوگ مینویسند و مثلا کات به لوکیشن داخلی دارد حتما باید فضاسازی کند. خود به خود این در فصل 6 طول کشید و شاهد این نقیصه هستیم. اما همچنان مسئول اصلی و صاحب ایده محسن تنابنده است.
فرجی مشاور سریال در ادامه گفت: به اعتقاد من در 6 فصل گذشته، فصل ششم تنها فصلی است که همه شخصیتها با خودشان قصه و ماجرا دارند. تک تک را با هم مرور کنیم. در فصلهای پیشین آدمهایی را داشتیم که نقشی نداشتند. اما الان بهتاش و نقی و فهیمه همه داستان و خرده داستان دارند. فصل 6 پیوندش به خاطر خرده داستانهایش است.
"پایتخت" داستان ندارد
کریمی در ادامه بحث تاکید کرد: من از کسانی هستم که معقتدم این فصل داستان نداشت. وقتی داستان ندارد مینی مالها و خرده داستانها در نمیآید. بنابراین کسی بخواهد داستان سریال را تعریف کند نمیتواند.
مقدم در پاسخ به او توضیح داد: قصه اصلی اینطور است. یکی بود یکی نبود همسر خانمی که فکر میکرد شوهرش مرده است ناگهان بازگشت و همه دارند تلاش میکنند نظمی که با آمدن او به هم خورده است را بازگردانند. قصه اصلی این است و خرده قصههایی که در کنار قصه اصلی روایت میشوند.
امجدیان بیان کرد: قصه ما یک قصه پر از لحظه پردازی شخصیتها است. این است که منجر به پردازش بهتر میشود. همه چیز در خدمت قصه و پردازش شخصیتها برای ارتباط برقرار کردن با مخاطب است.
اگر توانستید سکانسی از فیلمنامه "پایتخت" را جابجا کنید جایزه دارید!
مقدم توضیح داد: اجازه بدهید موافق نباشم. این شکل از روایت زمانی شکل میگیرد که خرده داستانها جذابیت دارند. در این شکل از روایت کافی است شما هر سکانسی که خواستید را جا به جا کنید. اگر توانستید سکانسی از فیلمنامه "پایتخت" را جا به جا کنید یک جایزه دارید. اینقدر قصهها در هم تنیده و اینقدر چسبسشان درست است که نمیشود.
امجدیان گفت: اتفاقا سختتر است. کافی است یکی از این پازلها را جا به جا کنید دیگر قصه درنمیآید. شما یک قصه قدری پررنگ به اضافه خرده روایتها میبینید. یک تک قصه ندارید. مجموعه همه اینها باعث میشود که بهم زدن پازل سخت شود.
کریمی تاکید کرد: وقتی میتوانید خرده داستانها را حذف کنید و شخصیت پردازی را جا به جا کنید. میتوانید نسبت به خط داستانی تردید کنید. وقتی شغل هما سعادت را چیز دیگری قرار میدادید چه اتفاقی میافتاد؟ ارسطو در موقعیت دیگری بود چه اتفاقی میافتاد؟
فرجی پاسخ داد: اگر ارسطو به سمت مواد نرود اصلا قصه چیز دیگری میشود.
شغل هما به خاطر احسان علیخانی گویندگی انتخاب شد!
مقدم هم صحبتهای او را تکمیل کرد و گفت: میدانید چرا گویندگی را برای هما در نظر گرفتیم. چون احسان علیخانی او را از طریق شغلش پیدا میکند و به واسطه روابط فامیلی که با بهبود دارد آنها را به ماه عسل دعوت میکند. ما کاشت را داشتیم.
گبرلو در ادامه گفت: گاهی مسائل روز جامعه نیاز است در قصهای بیاید. هما گوینده شد. متناسب با نیاز روز باید گوینده باشد. نقی راننده نماینده مجلس باشد جون بحث ریاکاری و تظاهر زیاد شده است.
کریمی افزود: این باید جانمایی شده باشد. یکسری پلشتیهایی را تصویر کردهاید. روابط، تعاملهای که در نهایت اصلاح خواهد شد. آیا به جز این است که در 10 قسمت و 20 قسمت باید این رویه را داشته باشیم تا در نهایت در 2 قسمت جمعش کنیم؟ در بین اهالی رسانه مثالی هست که می گویند شما شایعهای را مطرح کنید تا فرد بخواهد تکذیب کند اثرش را گذاشته است.
گبرلو در ادامه تاکید کرد: مردم سریال را دوست دارند. اما هر کدام از مردم یک قسمتی از قصه را دوست داشت دنبال کنند. برخی قصه ارسوط برایشان مهم بود. سوال پیش آمده برای منتقدین این است که احساس میکنند خط قصه چیز دیگری است.
مقدم پاسخ داد: خط اصلی قصه یعنی خط داستانی که شکل میگیرد، کاراکترها وارد قصههای خود و دچار چالش میشوند. وقتی به پایان میرسد تماشاچی نگران به پایان رسیدن است. قصه نقی و راننده بودن او در قسمتی دیگر برایش تمام شده است، وقتی از این شغل بیرون میآید. اما قصه بهبود کاشت شده است. نقی میگوید از مکه که برگشتم مراسم فهیمه را بگیرم. وقتی دارند سالن میگیرند و جهیزیه میخرند بهبود بازمیگردد. فصل 6 تعریف کلاسیکی از قصه را تعریف میکند.
به سکانس پایانی به چشم شوخی نگاه کنید
مقدم پاسخ داد: به نظرم به این موضوع مثل تمام موضوعاتی که در کار کمدی مطرح میشود باید نگاه کرد. زاویه و دریچهای که باز میکنیم باید شوخی و گرفتن لبخند باشد. اگر دریچه تراژدی را مطرح میکنیم مسئله عوض میشود. اگر از دریچه طنازی و شوخی و طنز نگاه کنیم. در فصل 1 از کاراکتر جیمز باند استفاده کردهایم. این به این معنی نیست که تیم سازنده طرفدار جیمز باند است. در فصل 2 خواننده دیگری است. این به این معنی نیست که تیم طرفدار آن فرد است. در تمام صحنههای تمرین نقی از موضوعاتی استفاده کردیم اما اینطور نیست که طرفدار سیلوراستالونه هستیم. در فصل 4 تم کولیها یا جیپسیها را استفاده کردیم. در فصل 5 موسیقی ترک از ابراهیم تاتلیس را پخش کردیم. این به این معنی نیست که طرفدار آن خواننده هستیم. شوخی همانطورکه با سیاست و اخلاق شوخی می کند با موسیقی هم شوخی میکند.
فرجی بیان کرد: برخی گفتند شما میخواستید راجع به قیصر حرف بزنید. سازمان با پخش این سکانس موافق نبود. اما واقعیت قصه اینطور بود که آنها یک سکانس شادی را گرفته بودند تا کار تلخ تمام نشود. سکانسی که بردن بهبود در آمبولانس بود، پایانی تلخ به حساب میآمد. برخی گفتند به قیصر ادای دین شده است. من میگویم سینمای ما هر افتخاری دارد بعد از انقلاب است. سینمای قبل از انقلاب ارزش هنری ندارد. فیلمهای مبتذل را فیلم فارسی میدانیم. بنابراین فکر کنیم که یک سطح یا جایگاه هنری است. یک شوخی است. یک موتوری که چراغش روشن است. حتی سازمان با پخش این مخالف بود اما چون میخواستند سریال تلخ تمام نشود پخش شد.
کارگردان سریال "پایتخت" تاکید کرد: این سکانس اتفاق غیر قانونی نیست. زن و شوهری را نشان میدهد که قانونی ازدواج کردهاند. زن و شوهری که با موتور رفتهاند. کیف خانم بینشان قرار داده شده است. نه کار غیر عرفی میکنند که بگوییم کار غیرعرفی کردهاند. مثلا دست هم را لمس کنند.
جانمان را برای "پایتخت" کف دستمان گذاشتیم نمیدانستیم به جای تشویق باید تنبیه شویم
مقدم در ادامه گلایه کرد: این تیم جانش برای برای ساخت سریال کف دستش گذاشته است . نمیدانستیم که در نهایت به جای تشویق باید تنبیه شویم.
امجدیان افزود: سریال "پایتخت" فوق العاده است. من خودم و خانوادهام پای آن بودیم. شما و جمعی آمدهاید برای اینکه مردم در ایام نوروز سریال را ببینند ایثار کردهاید. این نکتهای که میخواستم عرض کنم این ریزه کاریهایی است که یک نویسنده مشرف به شرایط ممکن است لحاظ کند. در فصلهای قبل "پایتخت" استفاده شده است. یک وقتی است تضمین بیخودی است بخواهیم پایان شادی داشته باشد بخواهیم ارجاع بدهیم که من میخواهم این را بگویم. لزومی نداشت. نمیگویم کار بدی بود. میگویم لزومی نداشت.
تلویزیون نمیتواند یک سلیقه خاص را به نمایش بگذارد
مقدم با تاکید بر اینکه تلویزیون باید آینه سلایق همه مردم باشد، تاکید کرد: تلویزیون نمیتواند یک سلیقه خاص را به نمایش بگذارد. اگر سلایق مختلف دیده نشود مردم بخشی از خود را نمیبینند و با تلویزیون خداحافظی میکنند. میتوانند این سلایق اکثریتی باشد که عاشق "پایتخت "هستند.