سرویس سینمایی هنرآنلاین: توماج دانش بهزادی بازیگر تئاتر و سینما در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر با سه فیلم حضور دارد: "لباس شخصی" به کارگردانی امیرعباس ربیعی که در بخش نگاه نو به نمایش درمیآید، مستند "خط باریک قرمز" به کارگردانی فرزاد خوشدست و "سور بز" به کارگردانی سعید زمانیان که در بخش فیلم کوتاه به رقابت میپردازد.
"لباس شخصی" فیلمی تاریخی سیاسی است و به اتفاقات دهه 1360 و فعالیت پیچیده حزب توده در ایران میپردازد. دانش بهزادی در این فیلم که تولید سازمان هنری رسانهای اوج است، در نقش حنیف یک فرمانده اطلاعات سپاه به ایفای نقش پرداخته است.
او در گفتوگو با خبرنگار هنرآنلاین درباره چگونگی پذیرش این نقش بیان کرد: امیرعباس ربیعی را از فیلمهای کوتاه میشناختم و سر یکی از همین فیلمها با او همکاری داشتم که اتفاقاً فیلم خوبی هم شد. وقتی فیلمنامه را برای من فرستاد احساس کردم به لحاظ قصه بسیار خوب نوشته شده است و با هم بر سر آن صحبت کردیم و از جایی به بعد آلوده فضای این فیلم شدم. اولین نکته مهم این بود که فیلمنامه به لحاظ ساختاری خوب نوشته شده بود. از آنجا که هر کدام از نقشها از ما فاصله بسیاری داشتند ایفای هرکدام از آنها برایم یک چالش بزرگ لذتبخش بود.
دانش بهزادی درباره نقش خود در این فیلم توضیح داد: قرار بود ابتدا کاراکتر یاسر را بازی کنم، بعد از آن سایر نقشهای اصلی را تست کردیم، اما درنهایت به "حنیف" رسیدیم. حنیف مثل یک دیو مهربان است و در ادبیات کلاسیک ما نیز همه دیوها بد نیستند. یک پارادوکس و تضاد عجیبی در ظاهر و باطن حنیف وجود دارد که من را جذب خود کرد. او مانند پدری مهربان است که در عین حال خشونتی هم در چهرهاش دیده میشود و این عنصر سکوت و نگاههای متفکر را میتوان در او دید. او هم مدیر خشنی است و هم رگههای انسانیت، مهربانی، همدردی و منش در او دیده میشود، روی این لبه بازی کردن برای من جذاب بود.
این بازیگر در ادامه به گریم خود در این فیلم و تأثیر آن بر روی بازیاش اشاره کرد و افزود: با توجه به فیلمهایی که پیش از این ساخته شده بود احساس کردیم گریم فرماندهان اغلب آنطور که باید نیست و خیلی اغراق شده است، بنابراین به سمت متفاوت بودن رفتیم. درواقع چهره حنیف عبوس و خشن است، اما در درونش این خشونت دیده نمیشود و بهنوعی کاریزما دارد. ضمن این که حنیف یک شخصیت واقعی است که در خارج از کشور تحصیل کرده است و به دنبال آرمانهایش رفت و درنهایت نیز در جبهه به شهادت رسید. اعتقادات او و نوع نگاهش به زندگی از من بسیار دور بود، بنابراین تلاش کردم دنیای او را بشناسم و به خود نزدیک کنم، از همین رو، ریش خود را بلند کردم و با چهرهای نزدیک به چهره او و با پوشیدن لباسهایی از جنس لباسهای او بیرون رفتم و از بازخوردهایی که دریافت کردم متوجه شدم که به او نزدیک و قابل باور شدهام.
بازیگر فیلم "پیله آهنی" درباره استفاده از بانک اطلاعاتی شخصی خود در مورد رسیدن به این نقش گفت: من همیشه وقتی نقشی را میپذیرم به این رابطه فکر میکنم که مابهازایی دارد یا نه، اما سعی نمیکنم تقلید کنم. درواقع آنچه را در درون دارم به همراه سواد بازیگری خود تلفیق میکنم. نقش در درون متن نوشته شده است، اما جایی نقش به من نزدیک میشود و از جایی نیز من به نقش نزدیک میشوم، یک جا او موفق است و یک جا من؛ درواقع این جنگ میان توماج و کاراکتر است که عنصر جذابی را بین من و نقش به وجود میآورد و این که نمیگذارم هیچکدام شکست بخورند. سعی میکنم خودم را در قالب آن نقش ببرم. برای من فهمیدن خاستگاه این افراد مهم بود که آرمانگرایی عجیبی در آنها دیده میشود، با توجه به سن کم به فکر تغییر دادن دنیا بودند و انرژی درونی آنها شعلهور بود که این شعله را از دور نیز میشد حس کرد. برای ما در دورهای که حال خوبی نداریم، فروزان کردن این شعله کار سختی است. باید ابتدا درون خود ما بهعنوان بازیگران فیلم بیدار میشد تا بتواند بهدرستی به مخاطب ارائه شود. فیلمهای مستند و عکسهای زیادی از این آدمها و آرمانهایشان دیدم و تلاش کردم خودم را به او نزدیک کنم.
دانش بهزادی همچنین با اشاره به این که امیرعباس ربیعی در گرفتن پلانها و سکانسها وسواس عجیبی دارد، درباره سختترین سکانسی که در این فیلم ایفا کرده است اظهار کرد: بازی در همه سکانسهای این فیلم برای من سخت بود، به نظرم در سینمای ما تکبرداشت عنوانی که بیجهت مرسوم شده است. ما در فیلم "لباس شخصی"به فکر این نبودیم که حتماً تکبرداشت کار کنیم و اگر کسی صرفاً اندکی از کاری که انجام داده است ناراضی بود قطعاً آن پلان را تکرار میکردیم. اما درمجموع سکانس جنگ و سکانس کارخانه متروکه برای من سخت و بسیار دوستداشتنی است.
او در پاسخ به این سؤال که خواستگاه شما تئاتر است و اغلب تئاتریها برخلاف سینماییها به دورخوانی و تمرین بسیار اعتقاد دارند، شما تا چه اندازه بر این امر تأکید داشتید، گفت: همانطور که گفتم از آنجا که ربیعی وسواس بسیار زیادی دارد. ما پیش از شروع فیلمبرداری بین هشت تا 11 ساعت اتود میزدیم و دورخوانی میکردیم. دو ماه و نیم تمرین و سه ماه فیلمبرداری داشتیم و درمجموع همانطور که اشاره کردید از آنجا که خاستگاهمان تئاتر بود با این شیوه احساس راحتی بیشتری داشتیم و راضی بودیم. در هیچ کجای دنیا نیز سراغ ندارم که بازیگری از تمرین و دورخوانی گریزان باشد. تمرین نکردن بازیگر را تنبل میکند و به تکرار میاندازد. برای من مقوله بازیگری مهم است و امیدوارم هرگز به جایی نرسم که سینما من را از لذت رسیدن به نقش بگیرد. امیدوارم اجازه دهد از این مسیر برای رسیدن به نقش بهره بگیرم.
این بازیگر تئاتر و سینما درباره جشنواره فیلم فجر نیز اظهار کرد: فکر میکنم سر فیلم ما را بریدند. ما در بخش سودای سیمرغ حضور نداریم و این حضور نداشتن به خاطر ساختار و فضای فیلم نیست، چون مخاطب با آن ارتباط برقرار کرده و کار را دوست داشته است. ما سالهاست که در جشنواره هستیم و سیاستهای این جشنواره را میشناسیم و اگر در بخش رقابتی بودیم میتوانستیم در بخشهای بسیاری کاندید بهترین داشته باشیم. اما این کملطفی باعث شد ما از این بخشها جا بمانیم. امیدوارم فیلم در بخش نگاه نو دیده شود. ما رؤیایی با سودای سیمرغ داشتیم که میسر نشد، اما امیدوارم مردم این فیلم شریف، جسور و درام جذاب را ببینند و دوست داشته باشند.
دانش بهزادی همچنین درباره بازی در تاریخ توضیح داد: پرداختن به قصههای تاریخ معاصر لازمه و احتیاج سینمای امروز است و امیدوارم پرداختن به اتفاقات سیاسی، اجتماعی، تاریخی را به فیلمسازان این نسل اجازه دهند و بگذارند آنها با فراغ بال به این موضوعات بپردازند، چرا که هم به نفع فضای سیاسی اجتماعی ماست و هم به نفع سینما؛ برای من بازیگر هرچقدر این دایره گستردهتر شود لذت بیشتری به همراه دارد تا بخواهم مداوم یک فضای تکراری معاصر را در فیلمهای آپارتمانی و خانوادگی تکرار کنم. امیدوارم به خاطر سانسور و نبود حمایت کافی دست فیلمسازان در پرداختن به این موضوعات بسته نباشد و این اتفاق نیفتد. خودم این را دوست دارم و به نظرم به بازیگر کمک میکند تا از تخیل در این زمینه بیشتر بهره بگیرد و به نقاطی از درون خود دست یابد که از آنها غافل مانده است.