سرویس سینمایی هنرآنلاین: این روزها فیلمبرداری فیلم سینمایی " ما که هستیم" به کارگردانی و نویسندگی ابوالحسن کیوان رو به پایان است.
در خلاصه داستان این فیلم آمده است: مردی ناامید که فکر میکند، جامعه موقعیت مناسبی برای شکوفایی استعدادهایش در اختیار او نگذاشته و عمرش به بطالت و پوچی گذشته است، پس از مرگ مادرش با بحرانی تازه روبرو میشود و میفهمد که پدر و مادر واقعیاش آنهایی نیستند که او را بزرگ کردهاند. او از این زمان کنجکاوانه همراه همکار و دوستش در پی پیدا کردن پدر و مادر و هویت واقعیاش میرود و در میانه ماجرا اتفاقات عجیبی برایش رقم میخورد...
افشین نخعی، مهدی خان احمدی، رایا نصیری، نینا برزگر، شیما الله بیگی، رضا برزگر، الهه پور رستمی و معصومه دشتی گروه بازیگران این فیلم را تشکیل میدهند. کیوان در گفتوگو با خبرنگار هنرآنلاین درباره این فیلم توضیحاتی ارائه کرد که در زیر میخوانید:
آقای کیوان چه شد که بعد از سالها تصمیم به ساخت این فیلم گرفتید؟
سه سال پیش فیلمی بنام "مهاجرت " را ساختم، بنابراین بعد از سه سال است که این فیلم یعنی " ما که هستیم"ساخته میشود. به هر حال هر فیلم یا هر اثر هنری حاصل یک کنکاش ذهنی است که شکل میگیرد و اتفاق میافتد. موضوع این فیلم یکی از دغدغههای ذهنی من هست.
درباره این فیلم و موضوع آن و این که چطور ایده آن شکل گرفت توضیح میدهید؟
فکر میکنم یکی از مسائل مهمی که ما امروزه با آن روبرو هستیم بحران هویتی است که در درون ما جریان دارد. ما که هستیم؟ و پشت این سؤال، شاید سؤال دیگر به ذهن برسد که "ما که میتوانستیم باشیم"؟ سؤالی که بهرام شخصیت اصلی داستان دائماً از خودش میپرسد. من کی هستم؟ و میتواند سؤال هر کس دیگری باشد. بهرام فکر میکند زندگیاش از دست رفته است. به جوانهای زیادی برمیخورم که به دلایلی به من میگویند زندگیام تلف شده و جوانیم از دست رفته است. خود من نیز فکر میکنم شرایط خاص جامعه ما، فرصتهای زیادی را از من گرفت. ایده فیلم از اینجا شکل گرفت. ایدهای که سالها ذهن مرا به خود مشغول کرده بود و نهایتاً به فیلم تبدیل شد. موضوع فیلم درباره فردی است به اسم بهرام که فرصت زندگی با دختری را از دست میدهد، چون او مهاجرت میکند. بعد پی میبرد پدر و مادرش آنهایی نیستند که او را بزرگ کردهاند. این مسائل درون او را به هم میریزد و منجر به پرسشهایی میشود که آزارش میدهند. یکی از این پرسشهای او این است که، اگر پدر- مادر واقعیاش او را بزرگ میکردند، او میتوانست کس دیگری باشد.
برخلاف کسی مثل رضا دوست صنعتگرش، که با زندگی، با هر نتیجهای که برایش داشته باشد، کنار میآید، او زندگی فعلیاش را نمیپذیرد و آن را تلف شده میداند. این فکر رهایش نمیکند که اگر جامعه این امکان و فرصت را به او میداد، میتوانست در هستی کسی دیگر، ظاهر شود، و تواناییهایش را ببار بنشاند. ولی با یک تصادف کوچک، این امکان از او دریغ میشود. به پرندهای که برای همصحبتی به خانه آورده، میگوید: فرصت زندگی کردن، فقط یکبار به آدم داده میشود و این یکبار برای من از دست رفته است. بهرام تبلور این آگاهی است. این آگاهی او را به مرز ناامیدی و پوچی میرساند. بهرام تجسم این "از دست رفتن" ها است. بهرام نماد کسانی است که میگویند زندگیام به دلیل شرایط بد تلف شده است. با این همه، بهرام میداند در صورتی که جامعه بسامان باشد زندگی فرصتهای زیادی برای شکوفایی استعدادهای افراد، فراهم میکند.
با این توصیفات آیا میتوان بهرام و رضا را نماد و یا نماینده قشری از جامعه دانست؟
بهرام نماد آرزوهای از دست رفته است. یا حسرت از دست رفتن یک زندگی دلخواه. بهرام حاصل جبر اجتماعی است. جبری که دیده نمیشود، ولی وجود دارد و سرنوشت او را تعیین میکند. بهرام این را میداند. کسی که در پلاک 11 به دنیا میآید یک سرنوشت دارد و فردی که در پلاک 12، یعنی فقط با فاصله یک دیوار، به دنیا میآید سرنوشتی متفاوت خواهد داشت. هیچکدام از این دو، سرنوشت خود را انتخاب نکردهاند، بلکه در درونش متولد شدهاند و آن را بهناچار دنبال میکنند یا بهتر است بگویم به انتهای آن کشیده میشوند.
فیلم در حال حاضر در چه مرحلهای قرار دارد؟
فیلم "ما که هستیم" مراحل پایانی فیلمبرداری را طی میکند و تا چند روز دیگر به اتمام میرسد و بلافاصله مراحل تدوین و صداگذاری آن را شروع خواهیم کرد.
مهمترین ویژگی این فیلم از منظر شما چیست؟
این که بهرام نمیداند فرزند کیست؟ فرزند سنت است یا مدرنیته. بهرام شخصیت اصلی داستان نمادی از بحران هویتی است که در درون ما جریان دارد. سرعت تکنولوژی و سرعت حوادث در دنیای مدرن امروز، و ورودش به جامعه نیمه سنتی ما، سبب دوگانگی و بههمریختگی در رفتار و ذهنیت ما شده است که میتوان به آن نوعی بحران و سرگردانی هویتی لقب داد. نتیجه این وضعیت در ذهن بهرام و یا هر کس دیگری، به این سؤال منتهی میشود، که من که هستم؟ و ناگزیر مثل او به دنبال این بگردد که، به کجا تعلق دارد؟ بهرام به دنبال هویت واقعی خودش است. ببینید، ما بهروزترین ماشینها را بکار میگیریم و یا سوار میشویم اما شرایط زیست ما، یعنی مجموعه روابط فرهنگی - اجتماعی ما، بهگونهای نیست تا رفتاری درخور، متعادل و منظم با آن ماشین داشته باشیم. نتیجتاً به بحران میرسیم. آشفتگی در بیرون، و انعکاسش یعنی بحران، در درون، بهرام نمود این بحران است.
شما را پیش از هر چیز یک نقاش - معمار و مجسمهساز میدانیم، فکر میکنید تأثیر حضور این هنرها در سینما به چه شکل است و آیا در کار خودتان نیز این نگاه اثرگذار هست یا نه؟ آیا میتوانیم این رد را در آثارتان جستجو کنیم؟
سینما تصویر و صدا است. در وجه تصویریاش، سینما تصاویر متحرک است و اگر هر فریم یا هر پلانش را یک تابلو نقاشی فرض کنیم، آنوقت رابطهاش با نقاشی بهتر دیده میشود. یعنی تمام قواعد رنگ - نور و کمپوزیسیون که زبان نقاشی را شکل میدهد، بر هر فریم تصویر سینمایی نیز، حاکم است و بر همان اساس استوار است. بنابراین یک کارگردان نقاش، شانس این را دارد که فیلمی بر اساس قواعد استتیکی یا زیباشناسانه هنرهای تجسمی بسازد. در این حالت، کارگردان یک تابلوی نقاشیاش را، بر اساس قواعد سینمایی، در هزاران فریم تکرار میکند. من به سبب عادت، به سینما بهعنوان یک تابلوی نقاشی متحرک، نگاه میکنم. پس ترکیب یا کمپوزیسیون میزانسن را هم، بهعنوان یک طبیعت بیجان، که قرار است از آن نقاشی کنم، در جلوی دوربین میچینم. از قواعد زیباشناسی حجم در مجسمه، در حرکت هنرپیشهها، در طرز ایستادن و نشستن آنها، بسیار بهره میبرم. معماری محیط، عنصری مهم در هر میزانسن سینمایی است. آشنایی فنی با معماری در چیدمان میزانسن نتیجه خوبی ببار میآورد. باید بگویم، نخ زیباشناسی هنرها از درون به هم ارتباط دارند. کافی است سررشته این نخ را بشناسی و با مهارت به دست گیری، آنوقت هر کس به فراخور توان و ظرفش، میتواند از هر رشته هنری در رشتههای دیگر استفاده کند و بهره ببرد.